عصر نو
www.asre-nou.net

پوپر: پیامبر راستین سرمایه داری


Tue 19 06 2012

فرهاد قابوسی

خلاصه: از آنجائیکه کارل پوپر در میان تحصیلکردگان ایرانی که متاسفانه بدلیل ضعف فرهنگ ادب گرا و شعر زده ایرانی دور از اندیشه مستقل بدنبال تعبد از اندیشه پردازان غرب اند، طرفدارانی دارد: ضروری دیدم که با وجود اینکه سابقا به کیفیت نظرات وی و حتی بعص از جزئیات "فلسفی ـ علمی" آثارش نیز پرداخته ام (1)، باز نادرستی اساسی بعضی از نظرات وی را که ظاهرا معقول اما باطنا مغفول هستند، با ارزیابی بعضی از دلایل ظاهرا علمی وی بر علیه هگل روشن سازم. مقاله به ضرورت بحث که متوجه مثالهای طاهرا علمی پوپر اند تا حدی تخصصی است، اما بعضی توضیحات مفید عموم نیز بنظر میرسند. و از آنجائیکه پوپر با تخصص در "آموزش و پروش" غلط اندازانه بدون تخصص در علوم دقیقه با تظاهر به علم و سوء استفاده از مباحث علوم دقیقه به تختئه و توهین به فلاسفه ای جون افلاطون، هگل و مارکس کوشیده است، در این مقاله نیمه تخصصی و نیمه عمومی میخواهم نشان دهم که پوپر صرفا با تظاهر به علم و دلایل ظاهرا معقول قادر به فریب اکثریت تحصیلکردگان ایرانی و کشاندن آنان به سوی "سرمایه داری واقعا موجود" شده است. کوتاه سخن که اشکال عمده پوپر متظاهر به علم و فلسفه سیاسی نگریستن به علم و فلسفه بوده و یعنی "آژیتاسیون سیاسی" در فلسفه و علم است، در حالیکه اشراف به علم و فلسفه متضمن نگرش علمی و فلسفی به سیاست باید باشد. و این خود رساننده عدم تسلط پوپر به علم و فلسفه ای است که به آن تظاهر کرده است. اما چون تظاهر به واقعیت آماری و منحنی های خود کشیده و فریب عوام به این واسطه از خواص سرمایه داری محسوب میشود لذا منطقی "منفی" و یعنی مخرب در این تظاهر پوپر بنظر میرسد.

پوپر در نوشته "پیامبران دروغین" که انجیل جدید سرمایه داری محسوب میشود، بخش دوم "هگل و اسطوره ..." (ترجمه آلمانی چاپ 1958، ناشر فرانکه، برن (سویس)) در تختئه هگل نه تنها از انصاف بری است بلکه بی حیائی را به حد اعلی رسانده است. صد البته نظرات هگل محتوی اشکالات عمده ای هستند، لکن پوپر بجهت نگرش سیاسی به نظرات فلسفی ـ علمی هگل که می آورم، و یعنی نگرش به هگل بعنوان یک مخالف سیاسی، نه اینکه قادر به ملاحظه اشکالات مذکور بشود بلکه با تکیه بر بعضی مقالات سطحی در مورد بعضی مباحث علمی ایراد های نادرست به هگل گرفته است. و یعنی این کور بینی ناشی از نگرش سیاسی پوپر به علم و فلسفه است که اورا از راه انتقاد منطقی مسائل به بیراهه "آژیتاسیون سیاسی" کشانده است.

برای اینکه بی حیائی پوپر نسبت به هگل روشن شود اشاره به این مسئله ضروری است که خود پوپر با وجود عدم تخصص در علوم دقیقه و فلسفه در دوران تحصیلات آموزش و پرورش که هیج ربط مستقیمی با فلسفه و علوم دقیقه در قرن بیستم که عصر تفکیک مشخص و تخصص مباحث در علم و فلسفه محسوب میشود، ندارند، بخود اجازه داده است در جلسات "مکتب وین" داخل شود که متخصصین برجسته علوم دقیقه و فلسفه آنعصر اطریش، آلمان و حتی انگلستان نیز در آن مشارکت داشتند. اما بجهت بیسوادی علمی و فلسفی و ایجاد سروصدای ابلهانه بر علیه "ویتگنشتاین" فیلسوف و منطق دان در آن جلسات از شرکت در آن جلسات اخراج شده است. علت قضیه هم در عدم تحصیل منطق و ناتوانی پوپر در درک نظرات ویتگنشتاین بود که فهمشان بدون تعمق منطقی مشکل اند. اما همین پوپر که خود بدون تخصص در فلسفه و علوم دقیقه تخصصی شده معاصر دخالت کرده است،در کمال بی حیائی به هگل ایراد میکند که هگل چرا بدون تخصص در علوم دقیقه در آنها دخالت کرده است: غافل از اینکه در عصر هگل علوم دقیقه هنوز جنبه تخصصی نداشتند و توام با فلسفه تدریس و تحصیل میشدند و دخالت علمای علوم دقیقه در فلسفه و فلاسفه در علوم دقیقه نه تنها رایج بلکه حتی ضروری بود. این کوته بینی پوپر نشان میدهد که پوپر حتی از تاریخ علوم نیز اطلاعی نداشته است تا متوجه نادرستی زمینه ایرادش به هگل شود.

من در اینجا سه مورد از ایرادات پوپر توام با استهزای بیشرمانه در تختئه نظرات هگل که پوپر در مورد مطالعات علمی هگل را در عصر وی که سطح علمی و منطقی آن به هیچ وجه قابل قیاس با امروز نیست، بررسی میکنم تا نشان دهم که سوای بی انصاف بودن پوپر در استعمال موازینی که بجهت عدم وجود در عصر هگل قابل استعمال در آنعصر نبوده اند، ایرادات وی حتی در مقایسه با علم معاصر نیز غلط اند:

مورد اول طبق نوشته پوپر در آن بخش: ایراد پوپر به این است که هگل، آنهم در سخنرانی "تز افتتاحیه دکتری" خود در "نبودن "سیاره" ای میان "مریخ" و "مشتری" استدلال کرده است؛ در حالیکه چند ماه (!) قبل از آن "آستروئیدِ سرس" در این منطقه کشف شده بود. اگر این مقیاس را که پوپر در این ایراد به هگل معیار قرار داده است در مورد نظرات خود وی فرض کنیم، نظرات پوپر از سطح دوره متوسطه هم پائین تر و اصلا ارزش ایراد هم نخواهند داشت. اما جهالت پوپر در اینست که باوجود سعی در استدلال درین مورد مطلع نیست که در مبحث سیارات بین "آستروئید" ها و "سیارات" فرق قائلند، و "آستروئید ها" را به هیچ وجه جزء سیارات نمی شناسند. لذا ایراد پوپر مثل اکثر ایرادهای وی بدیگران متوجه نادانی خود وی است و با این ایرادها پوپر جز آشکاری جهالت و اطلاعات سطحی خود و نشان دادن پوچی دعاوی خویش، موفق به کار دیگری نشده است.

مورد دوم ایراد پوپر در همان بخش ارتباطی است که هگل میان "مغناطیسی شدن آهن و ازدیاد جرم آن" برقرار دانسته است. گذشته از اینکه چنین نگرشی در علوم دقیقه معاصر هگل رایج و معقول بود که معتقد به وجود صرفا دونوع نیرو یا اثر متقابل: یکی جاذبه در رابطه با جرم (بعنوان بار جاذبه ای) و دیگری الکترو مغناطیس در رابطه با بار برقی میبود و احتمال ارتباطی میان ایندو نیرو را میداد. لکن این نظر هگل حتی از دیدگاه نسبتا متفاوت امروز نسبت به این مباحث نیز قابل تایید بنظر میرسد: چه آزمایشهای مکرر جدید در رابطه با آنچه که خاصیت "فوق القا" (سوپر کانداکتیویتی) نامیده میشود در درجات نزدیک به صفر مطلق ثابت کرده اند که اشیاء (سبک: به جهت صرفا فنی امکان عملی آزمایش با این اشیاء) در میدان مغناطیسی بزرگ، سنگینی خودرا از دست میدهند و لذا در فضا معلق می مانند. و یعنی سنگینی ناشی از جرم قابل خنثی شدن وسیله میدانهای شدید مغناطیسی هستند. و باز یعنی دو اثر متقابل جاذبه و سنگینی که بواسطه جرم موثر است مرتبط با اثر الکترومغناطیسی بر همان اشیاء است. این اثری کوانتومی و یعنی اساسی است که در حالات روزمره بجهت بزرگی اجرام معمولی و ضعف میدانهای مغناطیسی معمولی تضعیف شده و صرفا از اینرو قابل ملاحظه نیست. لذا نظر هگل درین مورد درست و ایراد پوپر به او سوای نادرستی کیفی یاد شده از نظر نتایج کمی نیز غلط است. البته من در انتها نشان خواهم داد که درین بحث دعوی نه بر سر موارد مشخص علمی بلکه بر سر دو دیدگاه مختلف است که از آن هگل دیدگاهی درست و متکی بر ملاحظه ارتباطات میان پدیده هاست که حتی بر طبق دانش امروزین که متوجه اهمیت توپولوژی (کلیت مرتبط پدیده ها) و ملاحظه توپولوژیک علم است، درست بنظر میرسد (2). و از آن پوپر دیدگاهی غلط است که در پی حذف ارتباطات مذکور و تجزیه عالم و اجتماع به واحد های مصنوعی مجزاست!

مورد سوم ایراد استهزا آمیز پوپر به هگل در همان بخش متوجه رابطه ایست که هگل میان "پدیداری گرمای ناشی از صوت" در وسایل صوتی برقرار دانسته است. سوای اینکه این نظر هگل در ایجاد گرما در وسایل صوتی در حین ایجاد صوت طبیعی و کاملا درست است، این اعتقاد به ارتباط بین پدیده های فیزیک امری است که امروز پس از قریب دو قرن و بیشتر وسیله ریاضیدانان که بدرستی متوجه کلیت پدیده ها و ساختار های کلی منطقی سیستمهای فیزیکی هستند، کشف و مطرح شده است. البته تحصیلکردگان معاصر نیز که تخصصی در مباحث اساسی فیزیکی و ریاضی و معرفت شناسی علمی ندارند نظیر پوپر و تحت تاثیر معرفت تجزیه گرای متداول معاصر در غرب معتقد به نگرش مجزا بوده و مصر بر نادرستی ملاحطه مرتبط پدیده ها که بخشی از نگرش دیالکتیکی (معتقد به ارتباط های متکی بر تضاد (و نه تناقض!)) اند. این نگرش غلط تجزیه گرا تحت تاثیر از شرایط سیاسی معاصر خودرا موظف به مخالفت با هر آنچه که مربوط با دیالکتیک چه از نوع ذهنی هگلی و چه از نوع مادی آن میداند و لذا ملاحظه ارتباطات را هم مثلا تحت تاثیر داستانهائی که پوپر در اینمورد سر هم کرده است، رد میکند. اما ریاضیدانان و متخصصین علوم دقیقه که اشراف به مباحث سطح بالای ریاضی دارند میدانند که نه تنها هر تغییر مکانیکی وسایل صوت موجد تغییر حرارت آن وسیله است بلکه بین معادلات دیفرانسیلی پدیدهای حرارت و امواج صوتی رابطه ای اساسی برقرار است: در همین روال است که بعنوان یکی از استنتاجات مبحث "مقادیر خاص عوامل دیفرانسیل" ریاضیدان "مارک کاچ" در مقاله نابی این مسئله رامطرح کرده است که: " آیا شکل یک طبل را میتوان شنید؟ " (3). و یعنی او نیز نظیر ارتباط میان پدیده های "گرما" و "صوت" به ارتباطی میان پدیده "صوت" طبل و پدیده "رو یت" طبل (ناشی از انعکاس نور وسیله طبل) معتقد است و سعی در تبیین چگونگی امکان این ارتباط بوسیله روابط ریاضی دارد! باین ترتیب می بینیم که بر خلاف نظر پوپر ارتباطی میان "معادله حرارت" و "معادله صوت" برقرار و حتی ناظر بر ارتباطی اساسی در ریاضیات است. اما پوپر البته روحش هم از ریاضیات عالی بی خبر بود لذا عامیانه در ریاضیات دخالت میکرد. پس استهزای این ایراد پوپر برعلیه هگل نیز متوجه بیسوادی خود پوپر میشود.

اما دعوی اصلی همچنانکه اشاره رفت کمتر بر سر این ایرادات ابلهانه پوپر بلکه بیشتر بر سر دو دیدگاه مخالف در علم، فلسفه، جامعه و سیاست است: هگل پدیده ها را در صورت وقوع مرتبط آنها، میان هم مرتبط می بیند و تفاوتهای صرفا مرعی را حمل بر ظاهر می شناسد. چون حقیقت پدیده ها و یعنی واقعیت آنهارا در تحول و تغییر آنها می بیند و نه در تسمیه متفاوت و صورتهای مجزای آنها که بشر عادت به تشخیص آنها از قدیم دارد. همچنانکه این کلیت گرائی و مرتبط دیدن پدیده ها مفید به فهم اساس پدیده ها و نه صرف ظاهر آنهاست. اما پوپر چون جزئیت گراست مخالف مطالعه و تحقیق کلیت پدیده ها توام با روابط درون پدیده ها و لذا هر نظری است که در پی تحکیم این نحو تحقیق است: مخصوصا که با ورود مقوله "ارتباط درون پدیده" و میان پدیده ها در "دیالکتیک مادی" در اندیشه فلسفی بلوک شرق و مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک غرب با هر آنچه که محتوی لغت دیالکتیک است، مشخصا وسیله کسانی نظیر پوپر مسئله از بحث علمی و منطقی گذشته و به بحثهای سطحی سیاسی کشانده شد. همچنانکه پوپر "متفلسف" بیسوادان متظاهر به علم محسوب میشود.

توضیحات و حواشی:


(2) توپولوژی مبحثی در تکمیل هندسه است که به کلیت ساختمانها و اشیاء محتوی روابط درونی هر کلیتی مینگرد.

(3) Marc Kac, „ Can we hear the shape of a drum“,
The American Mathematical Monthly, Vol. 73, No. 4, Part 2: Papers in Analysis
(Apr., 1966), pp. 1-23.