عصر نو
www.asre-nou.net

چطور شد كه ققنوس شديم؟

به‌ياد رفيق »اصغر محبوب«
Tue 16 08 2011

مجـيـد فلاح زاده

بازيگران:
راوي اول كارگر
راوي دوم دهقان بي‌زمين
چپي هميشه محكوم به اعدام (معلم)
يك فرشته
افسر گارد ـ روحاني (سردسته‌ي اوباش ـ جوخه‌ي اعدام)
گروه اوباش ـ پاسداران جوخه‌ي اعدام
توده‌هاي مردم (تماشاگران)

صحنه:

يك پرچم سرخ برافراشته در ميانه‌ي ميدان. در پاي پرچم، "چپي هميشه محكوم به اعدام‌" سرافراز ايستاده است. در برابرش جوخه‌ي اعدام صف كشيده. در كنار جوخه‌ي اعدام "افسرگارد" ديده مي‌شود. در پشت و بالاي سر "چپي هميشه محكوم به اعدام" فرشته‌اي به او مي‌نگرد. سمت چپ جلوي صحنه‌ "راوي كارگر" و سمت راست "راوي دهقان" ايستاده‌اند.
صحنه با فرمان آماده‌باش افسر شروع مي‌شود. جوخه‌ي اعدام به زانو مي‌نشيند. "چپي هميشه محكوم به اعدام" سرودي زير لب زمزمه مي‌كند. كم كم صدايش اوج مي‌گيرد. افسر فرمان شليك مي‌دهد. جوخه آتش مي‌كند. "چپي هميشه محكوم به اعدام" بتدريج به زانو در مي‌آيد. وقتي كاملا در پاي پرچم سرخ به زانو درآمد، افسر جوخه را به خط مي‌كند. فرمان حركت مي‌دهد. خارج مي‌شوند. لختي سكوت؛ و بعد صداي فرشته كه همچون صوراسرافيل به صدا در مي‌آيد. صدا نخست آهسته است و آرام آرام بلند مي‌شود. فرشته، شورانگيز "انترناسيونال" مي‌خواند. "چپي هميشه محكوم به اعدام" با سرود فرشته جان مي‌گيرد. بتدريج برمي‌خيزد. افراشته‌تر مي‌شود. سر برمي‌افرازد. سرود كه تمام مي‌شود "چپي هميشه محكوم به اعدام" برپا ايستاده است. زنده مثل هميشه.

متن کامل نمایشنامه