logo





تنهایی مادران

يکشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۸۹ - ۰۴ آپريل ۲۰۱۰

لاله حسین پور

اما شماره ۵ سال ۲۰۰۵
نادیا زنی 23 ساله است که در سلول زندان به پرسشهای خبرنگار صادقانه پاسخ ميدهد. پوست شفاف و چشمان درشت دختری جوان را دارد. نادیا زنی است که لحظاتی پس از زایمان، نوزادش را در پارچهای پیچیده و داخل یک کارتون در خیابان، در سرمای 10درجه زیر صفر، رها کرده است. جسد نوزاد سه روز بعد کشف شده و به دنبال آن مادر را دستگیر کردهاند.
نادیا ميگوید که از ترس شوهر به این عمل دست زده است. مدعی است که شوهرش مخالف بچهدار شدن مجدد بوده و حتی اولین فرزندشان را نیز نميخواسته است. به همین دلیل مجبور شده که بارداریاش را از همسر پنهان نگاه دارد. او به دلیل تهدیدات شوهر و رفتار خشونت بار مرد به شدت از او ميترسد.
نوزاد را نیمه شب در توآلت خانهشان به دنیا آورده بود. در آن حالت به تنها مسئله ایی که فکر می کرده، این بود که چگونه این حادثه را از شوهر پنهان کند. وقتی مرد از او ميپرسد که چرا در توآلت خون ریخته شده، نادیا پاسخ ميدهد که سقط جنین داشته است. تنها عکسالعمل مرد این است که دستور میدهد تا زن قبل از رفتن به کار توالت را تمیز کند.
ترس از تهدید و خشونت مرد، سکوت در مقابل او و فرار از فکر کردن به ابعاد فاجعه‌ای که بر زندگی زناشوییاش حاکم است، زن را مجبور به مخفی کردن بارداری و سرانجام سر به نیست کردن نوزادی که مخفیانه به دنیا آورده بود، ميکند. بسیاری زنان و بیشتر دختران جوانی که تک و تنها، برای حل مشکلات زندگیشان رها شدهاند، از این مراحل عبور کردهاند.
قانون، تا سال 1998 به از بین بردن نوزادان و کودکان زیر سه سال، به مثابه کورتاژ دیرهنگام، مینگریست. قانون محدود به مادران تنها و بدون همسر بود و در چنین مواردی، مجازاتی متناسب با وضعیت روحی، روانی و شرایط اجتماعی مادر تعیین ميشد. این قانون که به قانون 217 معروف است در قرن 19وضع شده بود، تنها مادرانی را شامل ميشد که همسر نداشته و کودکان "نامشروع" به دنیا ميآوردند. اما این قانون در سال 2001 ملغی شد و از آن پس، با از بین بردن نوزاد به مثابه قتل نفس برخورد ميشود و مجازاتی برابر با قتل بزرگسالان در بر دارد.
نادیا به خاطر از بین بردن نوزادش به 10سال زندان مجازات شده است. البته دادستان در این مورد همسر وی را نیز به دلیل اعمال خشونت بر زن، به 5 سال و نیم زندان محکوم کرده است.
زابینه،40 ساله نیز زنی است که به دلیل از بین بردن نوزادش در زندان بسر ميبرد. او که مادر سه بچه است، چهارمین نوزاد خود را به قتل رسانده است. زابینه ميگوید: همسرم تهدید کرده بود که اگر مجددن حامله شوم، مرا از خانه بیرون کند. اما زابینه از همسرش حامله ميشود و ظاهرن تا به دنیا آمدن بچه، مرد متوجه بارداری همسرش نميشود. زابینه نوزاد را در وان حمام خانهشان به دنیا ميآورد و بعد با نوزاد در آغوش، در سراسر محله ميگردد تا بلکه بتواند نوزاد را در محل امنی رها کند. در مقابل مطب دکتر؟ بر سر در کلیسا؟ نوزادش را کجا ميتوانست رها کند که تا شب نمیرد؟ به خانه برميگردد و بچه در بغل، روی مبل مينشیند. همسرش که به خانه ميآید، نگاهی به زن و نوزاد مياندازد و بدون کلمهای، خانه را ترک ميکند. زابینه ميگوید، در آن لحظه گوئی برق به بدنم متصل شد و وقتی به خود آمدم که دستانم دور گلوی بچهام حلقه شده بود. او سپس جسد نوزاد را در فریزری در انبار ِخانه مخفی ميکند. از آن پس زابینه هر روز به انبار ميرفته و ساعتها در کنار فریزر ميایستاده. بعد از شش ماه از شوهرش ميخواهد که چیزی را از فریزر بیاورد. مرد جسد نوزاد را میبینید اما سکوت اختیار ميکند. پس از گذشت 7 هفته، بالاخره به پلیس اطلاع ميدهد. زابینه به 10سال زندان محکوم ميشود. در حالیکه شوهر آزادانه زندگی ميکند.
آیا واقعا مردها متوجه نميشوند که شکم همسرشان گاهی بزرگ شده و جلو ميآید و مجددا صاف ميشود؟! آیا آنها از عادت ماهانهی همسرشان بیخبرند و نميدانند که خودشان نیز در امر باردار شدن همسرشان نقشدارند؟ آیا آنها از روشهای پیشگیری چیزی نميدانند و...و.... و گویا این زنان هستند که همواره مقصرند!
زنی دیگر، 44 ساله و صاحب سه فرزند بزرگسال. پسر این زن، زمانی که پدر و مادرش در مسافرت به سر ميبردند، جسد سه نوزاد را در فریزر خانهشان کشف ميکند و به پلیس اطلاع ميدهد. اکنون زن در حال سپری کردن دورهی مجازات خود در زندان است، شوهر آزادانه زندگی ميکند.
مادر دیگری، 35 ساله، با دو جسد نوزاد در فریزد خانهاش، یا آن دیگری که 9 نوزاد خود را در گلدانهای بالکن و در زمین خانه پدر و مادرش، چال کرده بود. مادری که سه فرزند دیگر خود را با عشق و محبت بزرگ کرده، اعتراف ميکند که از سال 1988 تا 2004، نٌه نوزاد خود را از بین برده است. شوهر این زن که به عنوان یک مرد خشن معروف است و یک بار نیز همسر خود را برهنه به شوفاژ خانه زنجیر کرده بوده، به عنوان شاهد در دادگاه علیه زن شهادت ميدهد. او ادعا کرده است که از این 9 نوزاد هیچ گونه اطلاعی نداشته است. دادگاه هیچ مدرکی در دست ندارد که این ادعای مرد را دروغ بپندارد!
مشکل این جاست که دادگاه نميتواند اثبات کند که مرد توان نجات دادن فرزند را داشته است. در رابطه با مورد نادیا که همسر وی نیز به مجازات محکوم شد، دادگاه توانست ثابت کند که مرد بلافاصله بعد از تولد نوزاد، در خانه حضور یافته و نشانههای تولد را در توالت خانه شان دیده است. این محاکمه به مثابه یک مورد "نمونه" و "سابقه" محسوب شده و دادگاههای آلمان ميتوانند از آن پس موارد مشابه را با ارجاع به این مورد، سرمشق قرار داده و احکام عادلانهتری جاری نمایند. بر این اساس ميتوان امیدوار بود، در مواردی که به قتل نوزاد منجر ميشود، پدر نیز مسئول شناخته شده و سهم وی در بروز این حادثه در نظر گرفته شود.

رشد پدیده ی بچه کشی

در آلمان سالانه دو تا سه دوجین بچهکشی کشف ميشود. متخصصین میزان واقعی بچهکشی را صدها عدد تخمین ميزنند. چه ميتوان کرد؟ آیا به دنیا آوردن نوزاد بدون مدرک و یا "گهواره نوزاد" ميتوانند یارا باشند؟ گهواره نوزاد، محلی است که هر مادری ميتواند نوزاد خود را مخفیانه و بدون این که شناسایی شود، تحویل دهد. اکنون در سطح کشور آلمان، 70 محل تحویل نوزاد به طور ناشناس وجود دارد. حتی تولد بدون مدارک شناسایی نیز، با وجودی که تبدیل به یک قانون نشده، اما این جا و آن جا عملی شده و به تحقق پیوسته است. آیا این راهکارها توانسته است تعداد نوزادان ناخواسته و مقتول را کاهش دهد؟ متأسفانه متخصصین دلیلی بر کاهش این میزان نمیبینند. تحقیقاتی که از 100 مورد بچهکشی در شهر بن- آلمان به دست آمده، نشان ميدهد، زنانی که در چنین موقعیتی قرار دارند، هیچ گونه کمکی را نميتوانند بپذیرند، زیرا این قبیل زنان، به ویژه در چنین شرایطی بسیار خوددار شده و در تنهایی خود فرو ميروند. فشار آن چنان عظیم است که آنها هیچ راه گریزی برای خود متصور نميشوند.
یک چیز روشن است. تنها وسیلهای که ميتواند به معنی واقعی یک نوزاد را از خطر کشته شدن توسط مادرش نجات دهد، پذیرش مادر و بالا بردن میزان توانایی او است. و این امر، یعنی عدم وابستگی زن به مرد و تأمین استقلال شخصیتی و مالی او و از آن طریق از بین بردن هراسهای مادر. مادرانی که احساس تنهایی نميکنند، مادرانی که ميتوانند به ویژه زمانی که مورد فشار، تهدید و یا اخاذی قرار ميگیرند، راجع به مشکلات خود حرف بزنند، ميتوانند نسبت به وضعیت خود شکایت کنند و ... و ..... چنین مادرانی، در شرایط پیچیده و مشکل جرئت ميکنند، نوزادان خود را به سرپرستی دیگران واگذار کنند، بدون آن که از آن شرمنده باشند و یا آن را ننگ بشمارند. چنین احساسی به یک دوره طولانی نیاز دارد و رسیدن به آن نیازمند استقلال و برابری اجتماعی زنان با مردان در جامعه است.
اما درکوتاه مدت، شاید اجرای قانون 217 لازم باشد که این بار نه فقط برای مادران تنها و نوزادان "نامشروع"، بلکه برای تمام مادرانی که چه با همسر و چه بی همسر، خود را تنها و رهاشده احساس ميکنند، اجراء شود. این قانون که در قرن نوزدهم وضع شده بود، فرض را بر این ميگذاشت که زنان بی همسر دچار مشکلات روحی و اجتماعی وسیعی هستند و در نتیجه تحت فشار، نوزاد خود را از بین ميبرند و از این زاویه چنین قتلی مساوی قتل نفس تلقی نميشد و قانون، میان ازبین بردن یک نوزاد بعد از زایمان از جانب مادری که معمولا دچار افسردگی بعد از زایمان هست، و کشتن بچهای که زندگیش را آغاز کرده تفاوت قائل ميشد.
اکنون اما، قانون 217 دیگر وجود ندارد و مادری که تحت فشارهای روحی، ترس از همسر، وحشت از خشونت و سایر مشکلات اجتماعی نوزاد خود را از بین ميبرد، باید 10 سال نیز در زندان بسر برد. چنین مجازاتی به هیچ کس کمکی نميکند، هیچ نوزاد ناخواستهای را از خطر نابودی نجات نميدهد و هیچ گونه آگاهی نسبت به بیعدالتی عظیميکه در جامعه وجود دارد، عرضه نميکند. و از همه مهمتر نميتواند چشمان این زنان را نسبت به عملی که مرتکب شده اند، باز کند. آنها یا هم چنان سکوت ميکنند و بیشتر در خود فرو ميروند یا از شدت ناراحتی وجدان، عذاب دائمي ميکشند.
عجیب این جاست که اکثر زنانی که نوزادان خود را از بین ميبرند، خود فرزند دارند و مادرانی دلسوز و مهربان هستند. اما باید به زندان بروند و 10 سال آزگار فرزندان خود را تنها و یا نزد پدری بگذارند که از خود سلب مسئولیت کرده و سهم خود را در این فاجعه نادیده گرفته و اغلب دست به اعمال خشونت ميزند.
وقتی به این زنان در زندان توجه کنیم، تفاوت فاحشی میان زنانی که نوزادان خود را از میان بردهاند، با سایر زندانیان به چشم ميخورد. رفتار این زنان ویژگی خود را دارد. آنها آرام و معقول به نظر ميآیند و ميتوانند خود را با هر شرایطی تطبیق دهند. رفتار آنان، انسان را به تعجب واميدارد که اینان چرا و چگونه به زندان راه یافتهاند. چنین زنانی را ميتوان اساسا به دو دسته تقسیم کرد.
دستهی اول، زنان یا بهتر است گفته شود، دختران بسیار جوانی هستند که بعد از حاملگی، از جانب خانواده تحت فشار قرار گرفته و از خانه بیرون رانده ميشوند. و اغلب آگاهی بسیار اندکی نسبت به رابطه جنسی و بارداری دارند.
دسته دوم زنانی هستند که غالبا مادر یک یا چند فرزند بوده و از جانب همسرانشان تحت فشار قرار ميگیرند که دیگر باردار نشوند. اما برای پیشگیری هیچگونه برنامهریزی انجام نميگیرد. زن معمولا در این شرایط به تنهایی مسئول جلوگیری از بارداری محسوب شده و وقتی به دلیل ناآگاهی خود و عدم توجه مرد، باردار ميشود، به دلیل ترس و وحشتی که از اعمال خشونت همسر خود دارد، سکوت اختیار ميکند و نميتواند به موقع برای عمل کورتاژ اقدام کند. به علاوه او هیچگونه اعتماد به نفس و استقلال رأی نیز ندارد و نمیتواند برای نگاه داری نوزاد خود قاطعانه تصمیم بگیرد.
برای مثال، زنی بعد از آن که به ترتیب سه نوزاد خود را بعد از زایمان از بین برده است، دارای سه فرزند دیگر شده و با تمام عشق و محبت مادرانه آنان را بزرگ کرده است و اکنون بعد از افشای اجساد آن سه نوزاد، محکوم شده و در زندان بسر ميبرد. بررسی چنین موردی به خوبی نشان ميدهد، با این که آرزوی بچهدار شدن و بزرگ کردن آنان در این زن وجود داشته، اما در شرایطی که بسر ميبرده، با وجودی که با همسر خود زندگی ميکرده، توان و اعتماد به نفس لازم برای نگاه داشتن نوزادان خود را نداشته است. همسر این زن خود را از باردار بودن و زایمانهای مکرر همسرش به کلی بیخبر نشان میدهد. معمای عجیبی که هرگز حل نميشود. چگونه یک مرد از بزرگ شدن شکم و زایمان زنی که با او در یک خانه زندگی ميکند، بیخبر ميماند!؟
تنها قانونی که ميتواند یک مرد را شریک و هم کار زن در ازبین بردن نوزاد خود، معرفی کند و او را به مجازات رساند، قانونی است که طبق آن هر شخصی موظف است، در شرایط احساس خطر برای نزدیکان خود، دست به عمل زده و جلوی خطر را در حد توان خود بگیرد. چنین قانونی بسیار کلی است و وقتی پدر ادعای بیخبری از بارداری و زایمان زن ميکند، دیگر عملکرد خود را از دست ميدهد.
دادگاه ميتواند از قوانین دیگری نیز استفاده کند، از جمله قانون "همکاری در قتل" یا قانون "کمک به ارتکاب قتل". اما وقتی مرد ادعای بیخبری ميکند، دادگاه او را به راحتی آزاد ميگذارد و حتی احتمالات مختلف مؤثر در این موارد را نیز بررسی نميکند، که آن هم دلایل ویژه خود را دارد.
نقش مادر در جامعه مقدس است. زنی که به خود اجازه از بین بردن یک موجود زنده را که در بدن خود پرورش داده است، ميدهد، تابوی بزرگی را میشکند. "مادر" کسی است که زندگی، عشق، محبت و گرما ميبخشد. او کسی است که نقش محافظ و مواظبت کننده را دارد بنابراین اهمیت عمل او چند برابر ميشود. وقتی زنی نوزادش را از زندگی محروم ميکند، در واقع با تمام ارزشهایی که جامعه برای مادر قائل شده، مقابله ميکند. بنابراین در چنین مواردی، همه نقطه تمرکزشان را بر این نقش قرار ميدهند. حتی مردی را که صاحب چنین همسری است، معصوم و قربانی جلوه ميدهند و هیچ کس و هیچ ارگانی سعی در تحلیل نقش مرد در وقوع چنین حادثهای نميکند.
اگر مردی فرزندش را به قتل برساند، در چارچوب خشونت بررسی ميشود و قوانینی که در این چارچوب صادق هستند، برعمل حادث ميشود. اما وقتی مادری نوزادش را از بین ميبرد، قوانین دیگری به میان ميآیند. در واقع چنین مادری نه به دلیل خشونت، بلکه واضحا به علت تحت فشار قرار گرفتن از جانب همسر یا پدر و مادر خود، از عدم اعتماد به نفس رنج برده و در خود توانایی نگاهداری و بزرگ کردن نوزاد را نميبیند. مادر در لحظات پریشانی، افسردگی و وحشت بعد از زایمانِ مخفیانه، به احساسی دچار ميشود که طبق آن نوزاد را خطر بزرگی برای زندگی خود به شمار ميآورد و اغلب به دلیل حفاظت از خود و فرار از تهدیداتی که از جانب مرد به او و زندگیاش روا شده است، تنها راه چاره را از بین بردن نوزاد ميبیند. در چنین مواقعی، زن حتی به صورت نوزاد نیز نگاه نميکند تا رابطهای با او ایجاد نکند. او سعی ميکند در کوتاهترین زمان بعد از زایمان، نوزاد را سر به نیست کند و اولین راهی را که به ذهنش خطور ميکند، انتخاب کرده و دست به عمل ميزند. فریزر خانه، جای یخی در انبار و یا اولین سطل آشغال که در دسترس ميباشد....
چنین دلایلی عمل زن را توجیه نميکند، اما ميبایست نقطه آغازی باشد برای بررسی ریشههای این عمل و نابودی این ریشهها. تفاوت عظیمياست بین پدر و یا مادری که به دلیل خشونت و بدرفتاری، فرزندشان را به قتل ميرسانند، با زنی که بر اثر ناامیدی و دپرسیون ناشی از بارداری و زایمان، تحت فشار مرد و اطرافیان و ترس و ناتوانی، نوزاد خود را از میان بر ميدارد. هرچند قوانین در این موارد بسیار نارسا هستند، اما حداقل دادگاه ميتواند با گذاشتن ذرهبین روی علل چنین عملی، عادلانه قضاوت کند.
نکته قابل توجه این جاست که این زنان خود نیز خواهان مجازات خود هستند. قانونی وجود دارد که بر طبق آن، اگر قاتل در اثر عملکرد خود، از نظر احساسی به مجازات رسیده باشد، حکم او کمتر خواهد شد. این قانون در مورد مادرانی که نوزاد خود را از بین برده و خود از عمل خود در رنجند، بسیار صادق است. اما اغلب این زنان مایل به کم شدن مجازات خود نیستند و اعتراضی به حکم دادگاه ندارند. آنها خود را نیر به طور مضاعف به مجازات ميرسانند

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد