logo





رابطه اسرائیل با نظام جهانی
و سرنوشت مردم فلسطین

جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۸ - ۲۲ ژانويه ۲۰۱۰

یونس پارسا بناب

درآمد

تعداد نسبتا قابل توجهی از روشنفکران ضد صهیونیست عرب و غیر عرب ( منجمله ایرانیان ) بر این عقیده هستند که حاکمین اسرائیلی با کمک لابی های طرفدار اسرائیل بویژه در کنگره آمریکا خطوط اصلی سیاست خارجی راس نظام جهانی سرمایه در منطقه خاورمیانه را تعبیه و حتی به هیئت حاکمه آمریکا " دیکته " می کنند و نه بر عکس . این نظرگاه بویژه در سال های اخیر ( 2009 – 2001 ) بین این روشنفکران که اکثرشان اتفاقا دارای پیشینه همدردی و همبستگی با آرمان های مردم فلسطین هستند ، به یک گفتمان مسلط تبدیل گشته است . بدون تردید ، افزایش اعمال سیاست های آپارتاید زائی جغرافیائی و سیاسی بر سرزمین های فلسطینی ( کرانه غربی ، نوار غزه و غرب اورشلیم ) از سوی دولت اسرائیل با نیت رسیدن به هدف نهائی ( تخریب و انهدام پدیده فلسطین به عنوان یک دولت – ملت واحد بالقوه ) در تقویت و رواج این گفتمان نقش مهمی داشته است . واقعیت این است که صهیونیسم حاکم در اسرائیل نیز مثل هر بنیادگرائی دینی و مذهبی " تافته جدا بافته " از نظام جهانی نبوده و مستقل از آن به عنوان آنتی تز عمل نکرده و مثل اسلام سیاسی ، لامائیسم ، ایونجلیکای راست مسیحی ، وهابیگری و.... جزء لاینفک نظام جهانی است . به عبارت دیگر ، صهیونیسم حاکم و رایج در جهان نیز مثل هر پدیده بنیادگرا از پی آمدهای فاز معینی از حرکت و گردش سرمایه ( گلوبولیزاسیون ) در سطح جهانی می باشد . در این نوشتار بعد از بررسی چند و چون رابطه اسرائیل با نظام جهانی سرمایه به شرح پروژه تخریب و انهدام فلسطین به عنوان یک دولت – ملت واحد بالقوه از سوی نظام جهانی می پردازیم . در آخر نوشتار ( در بخش نتیجه گیری ) نظر نگارنده در مورد وظیفه و نقش نیروهای سکولار و چپ ( ضد نظام جهانی ) را در مقابل آینده و سرنوشت فلسطین ملاحظه خواهید کرد .

پروژه نظام و مکانیسم های سرمایه داری


برای درک و فهم عمیقتر از چگونگی پروژه نظام و ماهیت نقش اسرائیل در درون نظام ( به عنوان " بازوی مطمئن " نظامی آمریکا در خاورمیانه ) بهتر است گامی به عقب برداشته و اهداف مکانیسم های سرمایه داری در سطح جهانی را بطور اجمالی مورد بررسی قرار دهیم . مقدمتا ، باید یک خط مشخص و روشن بین لفاظی ها و تبلیغات نظام سرمایه از یک سو و عملکرد مکانیسم های آن در سطح جهانی و منطقه ای از سوی دیگر بکشیم . لفاظی ها ، تبلیغات و ظاهر سازی ها از طرف هیئت حاکمه نظام بویژه دولتمردان آمریکائی ، بطور عام و بانک جهانی ( که به عقیده بعضی از چالشگران ضد نظام " وزارت ارشاد " و تبلیغات جی 7 بویژه آمریکا محسوب می شود ) بطور خاص تعبیه و بیان می گردد . این لفاظی ها بر این اندیشه بنا گشته که جهانیان باید به یک اقتصاد " بازار آزاد " دسترسی داشته باشند که در آن بازار بطور شفاف با هر فردی تا حد امکان بنحو مناسب و برابری معامله می کند . این سخن و انگاشت چیزی غیر از لفاظی و تبلیغات مطلق نیست . این نوع بازار اگر حتی زمانی در گذشته های دور وجود داشته ، امروز هیچ رابطه ای با سرمایه داری واقعا موجود نداشته و نمی تواند چیزی غیر از یک بحث متافیزیکی و یوتوپیکی درباره یک نظم موهومی باشد .
هدف نظام سرمایه داری واقعا موجود نه بر اساس مدیریت رقابت بین " برابرها " بلکه تامین تسلط و کنترل اولیگوپولی " انحصارات پنج گانه " بر منابع طبیعی ، تکنولوژی ها ، بنیادهای مالی ، ارتباطات و اطلاعات و تسلیحات کشتار دسته جمعی در سراسر کره خاکی و دسترسی فقط یک اقلیت کوچک ( پانزده در صد جمعیت شش میلیارد و نیم نفری جهان ) به استفاده از آنها است . این پنج اولیگوپولی انحصاری در مجموع " قانون ارزش جهانی شده " را تعیین می کنند که بر اساس آن نظام سرمایه داری نابرابری ها را در سطح جهانی تولید و باز تولید می کند . این استراتژی جهانی " امپریالیسم دسته جمعی " و شرکای آن در عصر کنونی است .

نقش اسرائیل در درون نظام

در پرتو این نظم ، نقش صهیونیسم و دولت اسرائیل در درون این نظام خیلی آشکارتر می گردد بویژه اگر به این نکته توجه کنیم که صهیونیسم و اسرائیل از همان آغاز ( از زمانی که تلاش صهیونیست ها برای ایجاد اسرائیل شروع گشت ) به متحد امپریالیسم تبدیل گشت . در آن زمان ، رهبران صهیونیست به این انتخاب استراتژیک روی آوردند که اسرائیل بدون حمایت قطعی و کامل امپریالیست ها نمی تواند ایجاد گردد . واقعیت این است که خواست گسترش کنترل امپریالیستی بر " خاورمیانه بزرگ " با خواست صهیونیست ها ( ایجاد اسرائیل و سپس گسترش " اسرائیل بزرگ " ) گره تاریخی خورد . امروز هدف استراتژیکی نظام جهانی بویژه راس آن آمریکا کسب تسلط کامل بر کل خاورمیانه بزرگ ( منجمله کشورهای آسیای مرکزی و کشورهای منطقه قفقاز ) در جهت کسب هژمونی بر منابع بسیار مهم نفتی جهان در آن منطقه است . این استراتژی بدون اعمال کنترل نظامی بر جوامع این منطقه نمی تواند کامیاب گردد . اشغال نظامی عراق تجلی آغاز دوره آغازین این استراتژی است . صهیونیسم ( دولت اسرائیل ) نقش مهمی به عنوان یک پایگاه مطمئن نظامی در خدمت این استراتژی جهانی در منطقه ایفاء می کند . در طول عمر شصت و یک ساله اش ، اسرائیل نقش مهم خود را به عنوان متحد مطمئن نظام بنحو بارز و موثری ایفاء کرده است . صهیونیسم اسرائیل در شکست و نابودی پدیده ناصریسم ، جنبش بعثی ها و دیگر جنبش های ملی گرا و پوپولیستی در منطقه در دهههای 1960 و 1970 و سپس در ترور و اخته کردن رهبران جنبش آزادیبخش فلسطین و تجزیه و اعمال سیاست های آپارتایدی در مناطق کرانه غربی و نوار غزه در دو دهه گذشته ( 2010 – 1991 ) ایفاء کرده است .لاجرم ، اسرائیل صهیونیستی از حمایت مالی بزرگ و قدرتمندی از سوی امپریالیست ها بویژه امپریالیسم دسته جمعی سه سره برخوردار بوده است که بدون آن نمی توانست به بقای خود ادامه دهد . از این منظر ، روشن است که چرا امپریالیسم سه سره از پروژه اسرائیل در نابودی و انحلال فلسطین به عنوان یک دولت – ملت بالقوه حمایت می کند . هدف اصلی عملکرد ها و سیاست های این نظام استقرار صلح و یا تامین امنیت یهودیان در منطقه نیست بلکه هدفش انهدام و تخریب پدیده فلسطین و به موازات آن کسب کنترل کامل بر خاورمیانه بزرگ بویژه کشورهای عربی است . مضافا ما باید به نقش افرادی مثل پال ولفوویتز ( یکی از معماران اصلی جنگ های خانمانسوز افغانستان و عراق و رئیس سابق بانک جهانی ) در بررسی موقعیت اسرائیل در درون نظام توجه کنیم . اندیشه ها و پروژه های ولفوویتز تجلی منافع مشترک سرمایه داری جهانی و صهیونیسم بوده و رهبری بلامنازع آمریکا در امپریالیسم سه سره را بنحو روشنی مجسم می سازد . بطور خلاصه ، طرح مشترک بانک جهانی و صهیونیسم حاکم بر اسرائیل ایجاد کشور فلسطین و حتی یک کشور کاملا وابسته فلسطینی نیست . بلکه هدف تعبیه و تنظیم تعدادی مناطق فلسطینی نشین مجزا از هم ( بنتوستان های بدون ارتباط ارضی به سبک آفریقای جنوبی در دوره آپارتاید ) در کرانه غربی و نوار غزه است . دولت اسرائیل با حمایت همه جانبه نظام جهانی و مشخصا آمریکا با برپائی و ایجاد شهرک ها در مناطق فلسطینی بطور منظم زمین ها و منابع آبی فلسطینی را به تصرف خود در آورده و زندگی اقتصادی فلسطینی ها را عملا در آن مناطق غیر ممکن ساخته است . امروزه ما شاهد این امر هستیم که سه میلیون و نیم نفر از جمعیت فلسطینی های ساکن کرانه غربی ، نوار غزه و شرق اورشلیم به خاطر وجود این شهرک ها ( که ساکنان شان همگی یهودیان آمریکائی ، اروپائی ، آسیائی و آمریکای لاتینی بوده و رسما شهروند کشور اسرائیل هستند ) عملا بطور جداگانه از هم در بنتوستان های خود زندگی می کنند . آنها برای گذران زندگی معیشتی خود و فرزندانشان مجبورند به استخدام ساکنین شهرک های اسرائیل در آیند . دقیقا مثل رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی ، هدف اقتصادی از ایجاد بنتوستان های فلسطینی ایجاد نیروی کار ارزان و استثمار شدید فلسطینی ها در خدمت گسترش پروژه اسرائیل بزرگ در منطقه عرب نشین خاورمیانه می باشد .

موقعیت فلسطینی ها و سرنوشت فلسطین

در چارچوب این وضع که بطور روزافزونی در مناطق فلسطینی حاکم و رایج می گردد ، تمامی پروژه های مطروحه از طرف بانک جهانی ، اتحادیه اروپا و حتی استراتژی دولت خودگردان فلسطینی در مورد حل مسئله فلسطین منجر به تقویت یک امر خواهد گشت : استحکام شهرک های اسرائیلی و گسترش بنتوستان های فلاکت بار فلسطینی برای ایجاد کار ارزان . اما به عقیده بعضی از تحلیلگران ضد نظام سرمایه ، هدف نهائی اسرائیل صهیونیستی که در واقع هدف نظام جهانی نیز است ، فراسوی ایجاد آپارتاید به مدل آفریقای جنوبی است . این هدف گیری آماجش ایجاد جوی است که منجر به مهاجرت تدریجی فلسطینی ها حتی از بنتوستان های فلاکت بار خود گردد . البته وقوع این امر بخشی از پروژه ایجاد " اسرائیل بزرگتر " در درون " خاورمیانه بزرگ " نظام در آینده است . شوربختانه ، خیلی از " ان جی اوها NGO " بویژه در کشورهای اروپائی و آمریکائی که خود را حامیان " حقوق بشر " و نگهبانان " جامعه مدنی می‌دانند، " نمی توانند و احیانا نمی خواهند قبول کنند که این هدف نظام جهانی سرمایه در آن بخش از خاورمیانه است . تاسیس و استقرار یک فلسطین مستقل ، دموکراتیک و سکولار بزرگترین و خطرناکترین مانع و ستون مقاومت در مقابل هدف نظام جهانی در جهت اعمال هژمونی نفتی بر خاورمیانه بزرگ است . علت اصلی هراس نظام از تشکیل احتمالی یک فلسطین قوی را باید در ترکیب جمعیت فلسطین و گرایش فکری جاری در بین مردم فلسطین جستجو کرد . مردمی که امروز خود را فلسطینی می نامند حدودا به یازده میلیون نفر می رسند . از این تعداد جمعیت ، سه و نیم میلیون نفر در مناطق کرانه غربی رودخانه اردن و نوار غزه ، نزدیک به یک میلیون و نیم نفر در کشور اسرائیل ( منجمله در شرق اروشلیم ) و بقیه ( شش میلیون نفر ) در خارج از فلسطین اشغال شده و اسرائیل ( به ترتیب تعداد جمعیت در کشورهای اردن ، لبنان ، سوریه ، مصر ، امارات متحده عربی ، آمریکا ، کشورهای اروپا و... ) در هجرت و تبعید زندگی می کنند . بررسی اسناد و آمارگیری های متنوع و گوناگون درباره مردم فلسطین نشان می دهد که مردم فلسطین دارای ویژگی هائی هستند که آنها را بطور مشخصی از دیگر ملیت های ساکن منطقه خاورمیانه متمایز می سازد . تعدادی از این ویژگی ها عبارتند از :
1 – در صد کارگران فلسطینی بیشتر از در صد کارگران در کشورهای مختلف خاورمیانه ( از مصر و اردن گرفته تا ایران و ترکیه ) است.
2 – در صد تحصیلکرده ها و افراد حرفه ای تکنوکرات در بین فلسطینی ها بالاتر از درصد افراد حرفه ای در دیگر کشورهای خاورمیانه است .
3 – در صد سکولارهای ضد نظام جهانی و ضد دولت های کمپرادور بین فلسطینی ها به مراتب بالاتر از درصد سکولارهای ضد نظام در بین مردمان کشورهای خاورمیانه است .
4 – در صد گرایش به سوی اندیشه های اولتراناسیونالیستی – پانیستی ( خاک پرستی ، الحاق گرائی ، تجزیه طلبی ، زبان پرستی و ملی گرائی شووینیستی ) از یک سو و در صد گرایش به پذیرش اندیشه های بنیادگرائی دینی ( سلفیسم ، ایدئولوژی اخوان المسلمین و.. ) و امت گرائی مذهبی ( وهابیگری و اعتقاد به انگاشت ولایت فقیه ) از سوی دیگر به غایت در بین مردم فلسطین کمتر از درصد گرایش به سوی آن نوع اندیشه ها در بین مردمان ساکن کشورهای خاورمیانه است .
با وجود این ویژگی ها در بین مردم فلسطین تعجبی ندارد که معماران نظام جهانی استقرار و تقویت یک کشور مستقل ، دموکرات و سکولار در فلسطین را یک مانع و ستون مقاومت بزرگی در مقابل هدف اصلی خود در خاورمیانه بزرگ می بینند . معماران استراتژیکی نظام جهانی و مبلغین آن تلاش می کنند ( ویا تصمیم می گیرند ) که در برنامه های خود در جهت احیای " جهانی نوین " بعد از ایجاد آشوب و جنگ در جوامع مختلف جهان تاریک اندیش ترین و ارتجاعی ترین نخبگان و اقشار جامعه را به عنوان " متحدین " و شرکای خود انتخاب کرده و از عروج آنان به قله دیکتاتوری حمایت کنند . آیا صهیونیسم اسرائیل موفق خواهد گشت که در خدمت به نظام جهانی به مطلوب خود برسد ؟ آیا نظام جهانی می تواند با انهدام و تخریب پدیده فلسطین استراتژی خود را در خاورمیانه ( کسب هژمونی نفتی در " خاورمیانه جدید " ) از طریق ایجاد و استقرار " اسرائیل بزرگ " به کامیابی برساند؟

آیا آلترناتیوئ برای رهائی مردم فلسطین وجود دارد ؟

برای تهیه یک پاسخ مناسب به این پرسش ما باید به ارزیابی نیروهای ضد نظام سرمایه در منطقه از یک سو و به احتمال عروج مرکزها و یا قطب های جدید قدرت در سطح جهانی ( که به شکل ها و نحوه های گوناگون با استراتژی هژمونی طلبانه آمریکا مخالفت می کنند ) از سوی دیگر بپردازیم . در واقعیت کشورهای اروپائی که در مجموع و به صورت یک " واحد سیاسی " هنوز بزرگترین اقتصاد جهان را تشکیل می دهند، به خاطر حاکمیت خط و کمپ " اروپای سرمایه " در اکثر کشورهای بزرگ اروپائی نه تنها نمی خواهند آمریکا را به چالش بطلبند بلکه به خاطر گرایش در رهبری این کشورها در جهت جلوگیری از گسترش و افزایش موقعیت " اروپای سوسیال " و چپ هنوز به عنوان " شریک مطمئن " راس نظام در درون امپریالیسم سه سره عمل می کنند . چین با اینکه احتمال دارد که از طریق گروه " کنفرانس شانگهای " و مشخصا با ایجاد ائتلاف با کشورهائی مثل روسیه و بعضی از کشورهای خاورمیانه ، آسیای مرکزی و... هژمونی طلبی های آمریکا را در مناطق هم جوار خود به چالش بطلبد ، ولی حداقل در شرایط کنونی نه حاضر است و نه می خواهد که به تنهائی آمریکا را به چالش بطلبد . فعل و انفعالات در درون چین و عملکرد ها و پروژه های سیاست خارجی چین به روشنی نشان می دهند که آن کشور خواهان ادامه گلوبولیزاسیون سرمایه منتهی بدون هژمونی آمریکا ( " گلوبولیزاسیون جدید " ) است . در تحت این شرایط ، دل بستن و امیدواری به این امر که عروج مرکزهای جدید و یا بروز قطب های نوین در صحنه جهانی ممکن است که نظام جهانی و اسرائیل صهیونیست را وادار به عقب نشینی ساخته و بدینوسیله از تخریب و نابودی فلسطینی ها به عنوان یک واحد ملی جلوگیری کنند ، یک موضع موهومی است. به کلامی دیگر ، حامیان و مبلغین این موضع در " انتظار کرامت " عروج نیروهائی نشسته اند که علیرغم مخالفت با سیاست های هژمونی طلبانه آمریکا جملگی وابسته به منطق حاکم بر حرکت و گردش سرمایه ( گلوبولیزاسیون ) هستند .

نتیجه گیری

در تحت این شرایط تنها راهی که برای جلوگیری از انهدام و نابودی پدیده فلسطین به عنوان یک دولت – ملت واحد باقی می ماند بروز و عروج یک جنبش سکولار و دموکراتیک از سوی چالشگران ضد نظام در منطقه خاورمیانه است . بروز بحران عمیق ساختاری در درون نظام و اشتعال خرده بحران های گوناگون منبعث از آن برای اولین بار در دوره بعد از پایان " جنگ سرد " این فرصت گرانبها را در اختیار نیروهای چپ خاورمیانه قرار داده که با ایجاد یک جبهه متحد سکولار ، نظام جهانی بویژه راس نظام آن آمریکا را وادار به عقب نشینی ساخته و شرایط عینی و عوامل ذهنی ( بویژه ستاد رهبری سکولار و چپ ) را به نفع آپارتاید زدائی در سرزمین های فلسطینی بوجود آورند . بدون شک ، بحران فرود و ریزش قدرقدرتی " بلامنازع " آمریکا ، افزایش درجه نامحبوبی و بی اعتباری آن در سراسر کشورهای جهان بویژه در کشورهای قاره آمریکای لاتین از یک سو و بروز مخالفت ها توسط بخشی از کشورها و مرکزهای نوظهور در صحنه جهانی ( چین ، برزیل و.... ) نسبت به سیاست های هژمونی طلبانه آمریکا از سوی دیگر به نیروهای چپ سکولار در خاورمیانه فرصت خواهند داد که در این برهه از تاریخ حد نهائی کمک را به رهائی مردم فلسطین از یوغ آپارتاید و نابودی انجام دهند .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد