logo





اسلام چون سلاح سیاسی

بخش ششم

يکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۸ - ۱۳ دسامبر ۲۰۰۹

کاظم رنجبر

ranjbar.jpg
اصالت انسان.) انسان دارای ارزش ذاتی است.این برداشت از انسان ،چه از جنبه حیات فردی و جه از جنبه حیات اجتماعی او ،خیلی مهم است،که ما معتقد باشیم ، که هر انسانی ، بدون کوچکترین تبعیض قومی ، نژادی ، فرهنگی ،مذهبی ،و موقعیت اجتماعی ، دارای ارزش ذاتی می باشد.جدا از هر نوع دین باوری ، انسان ، بالاترین موجود جهان هستی وکائنات است .لذا چنین موجودی طبیعتأ ومنطقأ حق دارد ،بیآموزد،آزادانه بدون ترس و بدون پیش داوری دیگران ،بیاندیشد،مسیر زندگی فردی خود را ، بدون اینکه مزاحم زندگی دیگران بشود ،انتخاب بکند،و چون انسان موجود اجتماعی است، در تعین و نوع سیستم مدیریت جامعه ،با در نظر گرفتن حقوق انسانی خود و مسئولیت اش نسبت به جامعه ایکه در آن زندگی می کند،،صاحب حقوق اجتماعی نیز می باشد.
حیات انسان در روی کره خاکی بس کوتاه است. در اینجا است که فلسفه حیات، در تضاد با فلسفه مرگ قرار می گیرد.لذا یک عده بر این باور هستند،که حیات اصلی و جاویدانی انسان ، بعد از مرگ است.به عبارت دیگر ، بعد از مرگ ، روح از جسم خاکی انسان خارج می شود، ودر دنیای دیگر به ابدیت می پیوند د وبه زندگی جاودانه میرسد.در اینجا است که ما ، فلسفه زندگی ،و فلسفه مرگ را، در تقابل هم می بینیم.طرفداران فلسفه مرگ ، زندگی ابدی و تکامل یافته را ، بنام زندگی ابدی روح ، در ادیان و کلام خود تبلیغ می کنند.برای این حضرات مهم نیست که انسان در حیات جسمی و خاکی و ولو کوتاه مد ت ، در چه شرایطی ودرچه جهنمی ناشی از ایده ئولوژی دیکتاتور های سیاسی و مذهبی، و فساد، و مردم فریبی شان ، زندگی می کند!برای این حضرات مهم آن است ،که چگونه برگردهً ملیون ها انسان، سوار بشوند،وبا دادن وعده و عید در« بهشت های بعد از مرگ » ! از آنها سورای بکشند.
امٌا تاریخ و واقعیت های عینی نشان می دهند، با وجود گوناگونی نژاد، رنگ پوست ، زبان و فرهنگ اقوام مختلف ساکن در روی کره خاکی ،که نمی توان این گوناگونی را نفی کرد، در تمام تمدن ها، ادیان ، و فرهنگ های بشری در طول حیات خود ،دو فلسفه کاملأ متضاد ومتخاصم نسبت به همدیگر را دربطن، خود پرورانده اند وهنوز نیز می پرورانند.این دو فلسفه ، یکی همان فلسفه اصالت انسان ، وآن دیگری ،ضد اصالت انسان می باشد.منتها ،زمان و مراحل مختلف حضور این دو فلسفه در بطن جامعه ، و گذر و تحول این دو فلسفه متضاد ، از موضع نظری ، به موضع عملی ، بستگی به شرایط اجتماعی – اقتصادی ،و مراحل بحرانی جامعه دارد، که بطور گسترده ، انسان ها را ، این ایده ئولوژی ها تحت تاثیر قرار می دهند.
در طول قرون ، جهان مسحیت و جهان اسلام ، این مراحل را، یعنی گذر از تئوکراسی (خدا سالاری ) به دموکراسی ( مردم سالاری) را گزرانده و یا در حال گذراندن هستند ولو اینکه چنین تحولات عمیق فرهنگی و اجتماعی ، در یک مرحله و در یک زمان در جهان مسیحیت و اسلام اتفاق نیافتاده است، اما می بینیم چنین روند، یعنی حاکمیت عقلانیت و مردم سالاری ،خواسته تمام ملل دنیا است.آنچه را که می توانیم مشاهده بکنیم، این است ،هر کجا که جهالت و تاریک اندیشی گسترش می یابد، در عین حا ل و همزمان قدرت ، قدرت روحانیون و پشتبانی توده مردم از آنان ، رو به افزایشمی گذارد.

مصر بعد از محمد علی پاشا.
در جامعه مصری زمان محمد علی پاشا، اسلام در زندگی روزانه و سیاسی ساکنان این کشور مخلوط بود بمانند سخن معروف حسن مدرس ، که می گفت :«سیاست ما عین دیانت ما است،و دیانت ما عین سیاست ما است،این جامعه سنتی با گذر ناپلئون بناپارت ،و به قدرت رسیدن محمد علی پاشا،به یک ترقی مادی و تکنیکی وارد می شود، بدون آنکه وارد توسعه فکری و روشنگری بشود. لذا یک مقاومت احساساتی در بطن این جامعه در تقابل با تجدد و فرهنگ نوین بروز می کند. وابستگی به سنٌت و یک مبارزه علیه مسیحیت، با ظهور پان اسلامیزم در نیمه قرن نوزدهم ، توسط شحصیت های چون جمال الدین افغانی ، و محمد عبد و امکان می دهند ، که جامعه روستائی مصری با احساسات مذهبی و سنتی خود که بخاطر رشد و توسعه صنعتی به شهر ها مهاجرت کرده بودند، با تحریک علمای دینی ، ملکان بزرگ و عوامل امپراطوری عثمانی ( به ظاهر مظهر خلیفه مسلمانان ) با اصلاحات ساختاری نظام حکومتی محمد علی پاشا ،به مخالفت برخیزند.
گذر دولت تئوکراتیک (خدا سالاری ) به دولت دموکراتیک (مردم سالاری ) در اروپا ، هرگز همراه با صلح و تفاهم جامعه و آرامش، نبوده است .این گذر شش قرن در اروپا طول کشیده است .لذا گمراه کننده خواهد بود که بر آن باور داشته باشیم ،که حاکمیت لائیسیته در غرب ، مطلق و بدون احتمال برگشت به توحش دینی باشد.خوانندگان شاید فراموش کرده اند ،که چگونه جورج دبلیو بوش رئیس جهور پرقدرت ترین کشور جهان، برای قانع کردن آفکار عمومی ملت آمریکا ، جهت اشغال نظامی عراق در سال 2003، علنأ با تمام مردم فریبی می گفت: من در این جا (منظور در کاخ سفید )، از طریق حضرت عیسی ، با خدا رابطه دارم. این خداوند است که مرا برای اشغال عراق هدایت می کند.|(نقل به مفهوم) در همین آمریکا ، گروه های مذهبی هستند، که بر آموزش و پروش این کشور فشار می آورند ،که تئوری تکامل انواع ، به دانش آموزان ، تدریس نشود، چون مخالف باور های دینی و داستان قید شده در تورات و انجیل است.
دولت محمد علی پاشا ،که توانست در مدت کوتاه ،در حدود 35 سال ، بایک نظام مردم سالاری ، بر این کشور حکومت بکند ، چه بسا این یک امر استثنائی در تاریخ است.
اگر ما به عوامل ذاتی و اختلافات تکاملی جومع غربی وشرقی را از جنیهً نژادی ، فرهنگی ، دینی و ملی ، آنچنانیکه بعضی از گرایش های مذهبی و نژاد پرستی غربی ها می کنند، از جنبه فلسفی و جامعه شناختی نگاه و تحلیل و تفسیر نکنیم ، از دیده بیغرضانه و بی طرفانه ،دور خواهیم ماند.هیچ تردید نیست که باور های بنیادین و سنت های فرهنگی در سیر تاریخ ملت ها به طرقی در زوال و فروپاشی آنها نقش دارند. خود مورخین و وقایع نگاران مسیحی در جنگ های صلیبی ، که در حدود دو قرن طول کشید،(1092-1275) از تمیزی و پاکیزگی شهر های مسلمانان ،و سطح بالای بهداشت فردی در جوامع اسلامی نسبت به جوامع مسیحی آن زمان ،وپیشرفت علم پزشکی ، خصوصأ جراحی ،و مداوای زخمیان جنگی به روش علمی ، توسط پزشکان مسلمان را در آثار خود یاد می کنند. امروز چه عواملی با عث شده است ، که برای نمونه ، از 57 کشور مسلمان ، یک کشور پیشرفته ، چه از منظر علمی و چه از منظر ماهیت نظام حکومتی ، نمی توان پیدا کرد .تاریخ اندیشه ها با مثال های واقعی هزار بار نشان می دهد، که باور های بنیا دین و سنت های فرهنگی ، منحنی تکاملی شان در بین مردم مختلف ، هر موقع که از یک نوع تحولات اقتصادی و مادی مشابه مطابقت می کنند، منحنی تحولی آن ان مردم ، در یک مسیر مشابه سیر می کند.از این جنبه مهم نیست ،که تحول ناشی از عوامل خارجی و یا داخلی بوده باشد. به عنوان مثال ، جنگهای داخلی و جنگهائی که دولت های خارجی بر ملتها تحمیل می کنند، به دنبل اش فقر- بدبختی- بیعدالتی ، قتل عام – عدم ثبات سیاسی واقتصادی به همراه خواهند داشت. اشغال ایران با وجود اعلام بیطرفی ، در دو جنگ اول و دوم جهانی ، فقر و بدبختی و بعدالتی و عدم ثبات سیاسی را همراه آورد.30 سال جنگ در عراق ( جنگ عراق با ایران- جنگ اول خلیج فارس در زمان جورج بوش پدر و تحریم اقتصادی این کشور ، اشغال نظامی و ادامه جنگ همراه با اختلافات قومی ، قبیله ای و مذهبی و عملیات تروریستی و قتل هزاران انسان بی گناه فقط به صرف شیعه و یا سنی و یا کرد بودن، مسیحی بودن،شیرازه این مملکت را برای سالهای طولانی از هم پاشید ه است. مشکل می توان باور کرد ، که این ملت و این مملکت با این همه صدمات مادی و معنوی و تفرقه افکنی های کاملأ طراحی شده توسط قدرت های ذینفع داخلی وخارجی ، در آینده نزدیک ، در چهار چوب یک نظام دموکراتیک و لائیک ، متکی بر برابری حقوق انسانی شهروند عراقی ، جدا از هویت قومی مذهبی ،اداره بشود.
* * * * * *
با مرگ محمد علی پاشا در سا ل 1840، بار دیگر به مرور کشور مصر از جنبه مشی سیاسی لائیسیته ،و اصالت انسان، دور می شود.این رجعت به سنت های گذشته در دوران عباس پاشا اول(1849-1853) به اوج خود می رسد.او آشکارا مخالف فرهنگ و تمدن اروپائی ،و حتی سلطان عثمانی بود ، که در آنجا نیز بخشی از دولتمردان دور اندیش ، تلاش بر آن داشتند، که تجربیات و جنبه های مثبت تمدن اروپائی را به کشور خود وارد بکنند.عباس پاشا ، درست برعکس ، ارزش های جامعه نسبتأ لائیک مصری زمان محمد علی پاشا را از ریشه خشکاند ،و دیگر ارزش های مذهبی را جایگزین آنان کرد .(ما ایرانیان این تجربه تلخ را از برکت اسلام ناب محمدی آقای خمینی و جانشینان بلافصل اش را در هزاره سوم امروز تجربه می کنیم ).عباس پا شا دستور داد ، تمام ماشین آلات کارخانه ها را پیاده بکنند، و کارخانه های کشتی سازی را که به تازگی راه اداخته شده بودند، درشان را ببندند. نویسندگان و مترجمان و روزنامه نگاران ،و استادن لائیک را از مراکز آموزشی دور کرده به دهات و شهر های کوچک منتقل بکنند.محمد علی پاشا که حتی مدرسه رونامه نگاری، در آن زمان برای وطن وملت اش باز کرده بود، عباس پاشا در آن را مثل آقای علی خامنه امروز تخته کرد ، که ملت به روزنامه و آگاهی احتیاج ندارد و تمام علوم بری و بحری ارضی و سمای در قران وجود دارد !!! جانشین عباس پا شا ، سعید پاشا ،(1853-1863) گرچه نیت خوب در راستای احیای عملی اندیشه های محمد علی پاشا را داشت ، ولی از آنجائی که از یک شخصیت ضعیف برخوردار بود ، نتوانست در مدت حکومت اش ، به کار های مهم ، جهت گذر از جامعه سنتی مصر ، به یک جامعه مدرن ، موفق بشود تا اینکه این بار اسماعیل پاشا ،(1863-1879) به حکومت می رسد.
اسماعیل پاشا ، که بر تجدد مصر ، بر مبنای تجربیات اروپائیان باور داشت ،راه محمد علی پاشا را در ساختن یک نظام حکومتی لائیک و مدرن را دنبال می کند.او سعی می کند بر مبنای فرمانی که در سال 1866 صادر کرده بود ، مبنای یک دولت ملی را پایه گزاری بکند ،که هدف اش در حقیقت اعلام استقلال مصر درروز گشایش کانال سوئز درسال 1869 بود ،در امر موفق نمی شود.از آنجائیکه کندن کانال سوئز ، و جود این کانال از جنبه استراتژیک در سیاست و تاریخ خاورمیانه نقش اساسی دارد ، چند لحظه روی آن مکث می کنیم ،که چگونه فرانسویان و مصری ها این کانال را کندند،ولی در نهایت انگلیسی ها ، نه تنها برکا نال صاحب شدند، بلکه مصر را نیز تبدیل به مستعمره خود کردند،و چه جنگهای خونین برای حفظ این کانال ، در راستای منافع غرب ،بیش از یک قرن و نیم است خاورمیانه را در کام خود فروبرده است. خصوصأ هدف از تشکیل دولت اسرائیل توسط انگلیس در شرق این کانال ،در راستای سلطه بر این منطقه استراتژیک است ،که خود بحث دیگری را لازم دارد.
در زمان حکومت سعید پاشا ، دو اصلاح ، در ماهیت نظام حکومتی ،و اجتماعی- اقصادی مصر انجام یافت ، و این تغیرات و یا اصلاحات ، بر جامعه مصر تاثیر گذار بودند. اصلاح اول – حق مالکیت زمین ها کشاورزی :در زمان محمد علی پاشا، زمین های کشورزی متعلق به دولت بود،و دولت آنها را فقط به کشاورزان ایکه در روی زمین کشاورزی میکردند، تا پایان عمربه کشاورزاجاره داده می شد، و محصولات کشاورز را نیز دولت به قیمت مناسب می خرید.این عمل محمد علی پاشا ، در این راستا بود، که جلو ایجاد مالکیت بزرگ را بگیرد،و کشاورزان روی زمین کار بکنند.این سیستم، در آن زمان، چنان دست آورد مثبتی داشت ،که نه تنها مصر از لحاظ تولید کشاورزی خود کفا بود، حتی بنا به نوشته مورخین آن عصر ، مصر به اروپا گندم صادر می کرد.( این سیستم ربطی به کلخوز های دولتی نظام های کمونیستی نداشت ،که کشاورز به گارگز دولتی در بخش کشاورزی تبدیل بشود.نتیجه منفی آن را نظام های کمونیستی علنأ دیدند) .سعید پاشااین قانون را لغو کرد، و خرید و فروش زمین های کشاورزی آزاد شد.با آزاد شدن خرید و فروش زمین کشاورزی،و حق ارث و واگذاری املاک به اعضای خانواده ، یک طبقه مالک و زمینداران خرده ملک ووالکان بزرگ در مصر بوجود آمدند.
اصلاح دوم – قبل از رسیدن سعید پا شا به قدرت ، مصریان در ارتش امپراطوی عثمانی ، حق رسیدن به درجات افسری را نداشتند و در واحد هائی بنام « ینی چری » با درجات سرباز ، سرجوخه و گروهبان ، خدمت می کردند.بعلاوه این نظامیان اغلب مورد تحقیر فرماندهان ترک عثمانی قرار می گرفتند.سعید پاشا این قانون را لغو کرد،و از آن تاریخ مصری ها حق داشتند، به تناسب دانش نظامی و تجربیات عملی و تجربی خود ، تا مقام ژنرالی و فرماندهی واحد های ارتش صاحب مقام و درجه باشند .
سعید پا شا در راستای برنامه های بنیادی اقتصادی واهمیت راه دریائی و موقعیت مصر،برنامه کندن کانال سوئز را با شرکت معروف فرانسوی ، بنام: انیورسال با مدیریت مهندس معروف فرانسه ، فردیناند دو لسپس (Ferdinand de Lesseps) قرار داد بست .کندن این کانال در 30 نوامبر 1854 شروع شد،و در 17 نوامبر 1869 به پایان رسید.با کندن این کانال ، راه دریائی بین لندن وبمبی بدون دور زدن قاره آفریقا عملی شد و بر موقعیت ژوپولتیک و ژئو استراتژیک بمصر به مراتب افزوده شد. این بار یک طعمه بسیار با ارزش تر ، در مقابل اشتهای دو قدرت استعماری رقیب قرار گرفت ،که کدام یک و از چه ترفند وکلک بر این راه در یائی مسلط خواهد شد؟
شاید خواننده از خود بپرسد ، کانال سوئز، چه رابطه با اخوان المسلمین و سازمان های تروریستی ، اسلامیزم ،القاعده ، طالبان ، حماس ، حزب الله دارد؟ امٌا اگر صبر و حوصله داشته باشیم ، می بینیم ، خیلی هم بی ربط نیستند ، که بیش از یک قرن و نیم است ، این کانال همراه با منابع عظیم نفت خاورمیانه ، انرژی چرخ ماشین اقتصادی قدرت های بزرگ را به حرکت در می آورند ، در حالیکه صاحبان واقعی این ثروت ها وساکنان این نقاط استراتژیک ، جز جنگ و خرابی قتل عام و ویرانی ، چیزی برای شان عاید نشده است .
در شروع عملیات کندن کانال سوئز، فرانسه 50 در صد سهام شرکت کانال را خرید و بنام خود ثبت کرد، که هیچ دولتی نتواند ، با داشتن اکثریت سهام ،قدرت تصمیم گیری مطلق داشته باشد.دولت مصر هم 44 درصد سهام را خرید، که در حقیقت این کانال از سرزمین مصر می گذشت،و حق داشت، که چنین سهمی داشته باشد. 6 در صد باقی مانده را مصر بطور مجانی ، با انگلستان هدیه کرد! انگلستان نه تنها این هدیه را قبول نکرد، بلکه این عمل را نوعی توهین به خود احساس کرد.چندی نگذشت نه تنها انگلستان به کانال سوئز صاحب شد، حتی مصر را تبدیل به مستعمره خود نیز کرد.انگلستان نگران آن بود ، که با باز شدن کانال سوئز راه دریائی غرب به شرق ،که انحصارأ در اخیتار داشت ، به اهمیت آن صدمه بزند.
در 18 ژانویه 1863 ، اسماعیل پاشا پسر ابراهیم پاشا ، بجای سعید پاشا ، حکومت مصر را در دست گرفت .مصر بخاطر هزینه کندن کانال سوئز،و شیوع وبای گاوی که که دوسال طول کشید ،(1863-1865)، بر مشکلات مالی مصر افزود .سعید پاشا که برای ترقی مصر تلاش می کردو خیلی هم بر باز شدن کانال سوئز امیدوار بود، برای پیش بردن این برنامه ، به قرض گرفتن روی آورد.در آن موقع ، کدام دولت حاضر می شود ، به مصر وام بدهد؟ ،و با چه شرایطی ؟ انگلستان ملکه ویکتوریا ، به نخست وزیری بنیامین دیزرائلی (Benjamin Disraeli-1804-1881 )نحست وزیر انگلیس در زمان اوج قدرت امپریالیستی انگلیس ، این زر سالاران تاریخ وارد میدان می شوند،و در مقابل گرو سهام مصر، وامی را با یک بهره کمرشکن، که در دنیای امور مالی به بهره نزول خواران معروف است ، به این کشوردر سال 1874 وام می دهند، و سعید پاشا هم حتی با گرو گذاشتن اموال سلطنتی ، زیربار این وام می رود.
ایرانیان حتمإ با این بخش از تاریخ مصر ، تاریخ وطن خود را در زمان ملی شدن نفت در سال 1332 بخاطرمی آورند ،که چگونه انگلستان با محاصره در یائی بندر آبادان ، مانع صدور نفت ایران به کشور های دیگر شد، تا کمر اقتصاد مملکت بشکند ، رهبر ملی ، زنده یاد دکتر مصدق را به تسلیم وا دارد. چون جسارت کرده بود ، واز قدرت استعماری انگلیس ، حق ملت اش را خواسته بود. بعد آن آقای« روشنفکر ایرانی » که خود نیز بمانند ملیونها ایرانی امروز آواره وطن است ، با تمسخر می نویسد : تا کی این کربلا وعاشورای 28 مرداد را راه خواهید انداخت !!!
سعید پاشا بر این باور بود که با گشوده شدن کانل سوئز ، نه تنها مصر بدهی های خود راپس خواهد داد ، حتی به استقلال واقعی نیز خواهد رسید.دولت مصر آن زمان ، هر سال مالیاتی هنگفتی به سلطان عثمانی می داد ، بعلاوه جنگ هائی که ، آن زمان در کریمه بین ارتش عثمانی و روسیه رخ می داند ، و مصر در این جنگ ها شرکت داشت، کمر اقتصاد و قدرت مالی این کشور را در هم شکست.
دو سال بعد ، بخاطر بدهی های سنگین مصر به انگلستان، ، این کشور خدیو مصر را مجبور می کند، که یک کمیسیون نظارت مالی ، مرکب از آنگلستان ، فرانسه ،و مصر در قاهره مستقر بشود، تا از این طرق دخل و خرج کندن کانال سوئز ، کنترل شود.این سازمان با نام کمیسیون قرض عمومی ملت مصر ، در قاهره مستقر می شود.بر این دخالت رسمی بیگانگان ، این بار سازمان دیگری رسمأ با نام سازمان مشاورت وزراء متشکل از یک وزیر انگلیسی ،و یک وزیر فرانسوی ،و یک وزیر مصری ،امور مالی مصر را در اختیار می گیرند. همین عمل باعث می شود ، که یک سال بعد ، قیامی ملی به رهبری سرهنگ احمد اعرابی پاشا ، که به کمک افکار عمومی ، وزرای خارجی را از مصر بیرون می کنند. این بار انگلیسی ها به سلطان عثمانی فشار می آورند ، که سعید پاشا را از حکومت مصر برداشته و پسر اورا بنام محمد توفیق پاشا را با رضایت انگلیسی بر قدرت بنشانند. محمد توفیق پاشا ، در 26 ژوئن 1879به قدرت می رسد.در دوران سلطنت محمد توفیق پاشا ، اولین انقلاب مردم مصر ، که اینبار ماهیت ملی و میهنی داشت، به رهبری آحمد عربی پاشا در فوریه 1882 رخ می دهد.
این انقلاب با ماهیت ملی و میهنی ، دست آورد شروع آگاهی سیاسی ، همراه با رشد قشر تحصیل کرده ، گشایش مدارس عمومی برای فرزندان مصری ، چه پسر و چه دختر ، اعزام دانشجو به خارج ، ترجمه آثار فلسفی وادبی نویسندگان و فلاسفه اروپا ،و گسترش مطبوعات در سطح جامعه ، در واقع یک رنسانس مصری بود ، که توانست انقلابی را با به رهبری احمد اعرابی هدایت بکند.

احمد اعرابی کی بود، و زندگی اش چگونه به پایان رسید؟
احمد اعرابی ،که در تاریخ معاصر مصر به احمد اعرابی پاشا معروف است ، در تاریخ 1841در یک خانواده متمول روستائی ، درمنطقه ای در 80 کیلومتری قاهره به دنیا آمد.در 8 سالگی برای آموختن خواندن و نوشتن ، به مدرسه معروف الازهر می رود و در 16 سالگی وارد نیروی نظامی عثمانی مخصوص خارجیان متعلق به اقوام مختلف امپراطوری عثمانی می شود،که به آنها واحد های ینی چری می گفتند.همانطوریکه در بالا اشاره شد، سعید پاشا ، این قانون را اصلاح کرد ، واز آن تاریخ ،جوانان مصری می توانستند به درجات افسری نائل بشوند و در یک ارتش با ماهیت ملی و میهنی خدمت بکنند.احمد اعرابی پاشا ، اولین مصری بود که در 20 سالگی درجه سرهنگی داشت.اعرابی پاشا ،به درجه ژنرالی نیز می رسد ، و در عین حال خطیب مبرٌز واز قدرت بیان همراه با منطق، بر خوردار بود.به همین جهت او به عنوان اولین سخنگوی جنبش ملی (نه ملی مذهبی ، ما جنبش و نهضت ملی مذهبی نداریم.این عنوان یک حقه بازی بعضی از سیاست بازان ایرانی است .)
این جنبش در سال 1879 ، مخالفت خود را علیه سیاست های اسماعیل پاشا را رسمأ اعلام می کند. این حرکت های سیاسی را مورخین در تاریح مصر بنام قیام اعرابی پاشا ، ظبط کرده اند.اعرابی پاشا ، همراه با ارتش مصر مانع اجرای بعضی از سیاست های ضد ملی اسماعیل پاشا می شود.این جنبش ، با پشتیبانی ارتش ،،و دهقانان و اصلاح طلبان زمان خود متحد می شوند ، تا بتوانند، مانع نفوذ بیگانگان چون عثمانی ، انگلیس و فرانسه در امور مملکت مصر بشوند.اعرابی پاشا ، توفیق پاشا را که به عنوان خدیو مصر بعد از پدر، به قدرت رسیده بود ، از قدرت پائین می کشد .در مقابل خواسته های اعرابی پاشا ، دولت اورا اول به مقام وزیر جنگ ،و بعدآ به عنوان نخست وزیز منتصب می کند.اولین کاری که این نظامی وطن دوست انجام می دهد ، تاسیس پارلمان و انتخاب نمایندگان ملت در این پارلمان بود.اعرابی پاشا ، قبل از آنکه انگلیسها در سال 1882 مصر را رسمأ اشغال نظامی بکنند و این کشور تبدیل به مستعمره انگلیس بشود، مقام نحست وزیری داشت.بخاطر اینکه حرکت ها و جنبشهای سیاسی و توده مردم مصر منافع انگلیس و فرانسه را تهدید می کرد ، این دوکشور وارد عمل نظامی می شوند. در این زمان اعرابی پاشا ، به فرماندهی کل قوا منصوب می شود، اینبار علمای دینی هم که می بینند ، یک افسر مصری می خواهد ، ملت و وطن اش را از دخالت بیگانگان آزاد بکند، به او می پیوندند.
اعرابی پاشا مانع آن می شود ،که کشتی های فرانسوی و انگلیسی وارد بندر اسکندریه بشوند.همین عمل باعث می شود ، این دو قدرت استعماری تمام نیروهای مصری را تل الکبیر نابود می کنند.
خدیو مصر برای خوش خدمتی خود نسبت به انگلیسی ها و فرانسوی ها ،اعرابی پاشا را به مرگ محکوم می کند. اما با دخالت لرد دیفرن (Lord Dufferin) که مقام کمیسر بریتانیای کبیر را، درمصر داشت ،که در واقع همان حاکم واقعی مصر بوداو را از مرگ نجات می دهد ،ولی تا پایان عمرش اعرابی پاشا را برای تبعید به جزیره سیلان ،که بخشی از مستعمرات انگلیس بود ، به آنجا می فرستد.اعرابی پاشا ، با 19 سال تبعید در سال 1911 ، دور از وطن خود در آن جزیره ، این دنیا را ترک می کند. این بار انگلستانی که حاضر نبود سهام کمپانی کانال سوئز را بخرد، نه تنها صاحب کانل می شود، بلکه مصر رانیز تبدیل به مستعمره خود می کند.

ملاحظه می شود ،که قدرت های استعماری ، درعین حال که با هم در رقابت هستند، زمانی هم که کل منافع خود را در مقبل جنبش های ملی و آزادی خواهی ملت های در بند ، در خطر می بینند، همان قدرت ها تبدیل به متحد ین صدیق و پایدار برای غارت ملت هی ضعیف می شوند.مصری ایکه چون یک طعمه لذید ،قرنها در دست سلاطین عثمانی بود، این بار استعمارگران جدید با روش و قدرت های نظامی و ترفند های سیاسی این طعمه را از رقیب خود می قاپند،و چند سال بعد هم دولتی بنام اسرائیل در شرق کانال سوئز می سازند، تا مصر این کاملأ در محاصر آنان قرار بگیرد.(ادامه دارد)

پاریس 12 دسامبر 2009

به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده وسایت ، کاملأ آزاد است.
ماًخذ در زبان فرانسه :
http://www2.sis.gov.eg/Fr/History/gouveregypte/080800000000000001.htm
Histoire de la laïcité en Egypte de Louis AWAD
Encyclopaedia universalis .Volume 5 paris 1978.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد