logo





آفت های روشنفکری در ایران

چهار شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۹

حمید آزاد

واژه روشنفکر و روشنفکری دیر صباحی نیست که در ادبیات سیاسی ایران خودنمایی می کند. سوای اینکه کاملا مشخص نیست این کلمه اولین بار توسط چه کسی بر سر زبان ها افتاد، اما آنچه که بدیهی است از دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی به بعد، سوژه ی بسیار مناسبی برای مانور رسانه های داخلی و جناح های مختلف سیاسی شد. بدون شک جایگاه روشنفکران در هر جامعه و میزان تاثیرگذاری آنها بر افکار و عقاید مردم، سهم بسزایی در رشد دموکراسی در آن جامعه دارد. بنابراین لازم به نظر می رسد که به بررسی نقش روشنفکران در ایران و موارد و مشکلاتی که این دسته با آنها روبرو هستند پرداخته شود.
اصولا کلمه روشنفکر در جامعه ایران به دانش آموختگان و دانش جویان اطلاق می شود یا به اشخاصی که در حوزه فرهنگ و هنر و علوم (عموما انسانی) فعالیت می کنند. این طیف از جامعه از دیدگاه حاکمیت عموما جزو دشمنان قسم خورده رژیم محسوب می گردند تا جایی که به آنها لقب «روشنفکر کوردل» یا «متخصص غیر متعهد» هم داده است. اما از آنجایی که از دیدگاه جمهوری اسلامی در مقابل هر شر غیر اسلامی یک جایگزین خوب اسلامی نیز متصور است، در تعریف بعد مثبت روشنفکری، کلماتی همچون «روشنفکر اسلامی»، «روشنفکر روشن دل» یا حتی «متخصص متعهد» (آخرین عبارت، بیشتر در حوزه علوم ریاضی و طبیعی کاربرد دارد) به واژه نامه سیاسی رژیم راه یافت. سوای اینکه هر کدام از این معانی به چه گروهی اطلاق می گردد، در این مقاله قصد داریم به مشکلات «روشنفکران» در معنای عام آن بپردازیم. یعنی معضلاتی که قشر تحصیل کرده و فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای ایجاد اصلاحات در جامعه با آن ها روبرو هستند.

تبلیغات سوء رسانه های دولتی بر علیه روشنفکران

مسوولین جمهوری اسلامی در تعریف این دسته، با خطاب کردن آنها با واژه اختصاری «روشنفکر»، سعی می کنند در سطحی گسترده، با اقناع دیگر اقشار جامعه آنها را به این نقطه سوق دهند که اصولا تحصیل کردگان و صاحب نظران در حوزه علوم انسانی هر کس را که در خارج از دایره ی تخصص آنها باشد، کورفکر و کج فهم می دانند تا از این طریق نوعی شکاف و گسست عمیق اجتماعی بین این گروه و دیگر شهروندان به وجود آورند. این اقدام رسانه های دولتی در برخی موارد نتیجه بخش بوده و با جریحه دار کردن غرور قشر کم سواد یا بی سواد جامعه، نوعی بدبینی را در آنها نسبت به روشنفکران تفویت کرده است.

جایگاه ضعیف روشنفکران در جامعه سنتی

متاسفانه جامعه ایران در گذار از سنت به مدرنیته، هنوز راهی بس طولانی در پیش رو دارد. در جوامع پیشرفته، اصولا هرکس در هر جایگاه و موقعیتی که باشد، حتی اگر به موفقیت های چشمگیری دست یافته باشد، تنها در حوزه کاری خود و در نزد علاقمندان به آن رشته شناخته شده است. اما به محض اینکه در حوزه علوم انسانی به فعالیت می پردازد، به عنوان مثال بانی فعالیت های عام المنفعه می شود یا رمانی را به چاپ می رساند که در برگیرنده دیدگاه های اوست و از این طریق برای اجتماع مفید واقع می گردد، به محبوبیتی ملی و بین المللی دست می یابد و از آن پس دیدگاه ها و نظریاتش مرجع و منبعی برای جنبش های مدنی می گردد. ولی متاسفانه در کشور ما یک پزشک یا مهندس از نظر عوام هزاران بار بیش از یک فیلسوف یا جامعه شناس صاحب ارج و منزلت است و حتی دیدگاه های شخصی او درباره وقایع روز معتبرتر و مستندتر.

ضعف در عامیانه سازی ادبیات گفتگو

یکی از مشکلات بسیار عمده ای که دامن گیر قشر روشنفکر است، استفاده از ادبیات نوشتاری و گفتاری دشوار و بهره گیری از واژه های سنگین و ثقیل در ارایه نظریاتش است. در بسیاری از نوشته های صاحب نظران، آنقدر از کلمات پیچیده و دشوار استفاده می شود و تا حدی جمله های طولانی و چند خطی به کار می روند که حتی دانشجویان کنجکاو و تشنه ی آموختن را نیز وادار می کند که پس از خواندن چند خط از متن، آن را رها کنند و عطایش را به لقایش ببخشند. گویی سخت گویی و پیچیده نویسی جزیی جدانشدنی از ادبیات روشنفکری ما شده اند. توضیح اینکه این روزها در دانشگاه های غربی بر مقوله عامیانه سازی* (حتی در حوزه علوم تجربی) تاکید زیادی می شود و حتی واحدهایی را هم به آن اختصاص داده اند. بدون شک این معضل از عوامل اصلی گسست بین طبقه روشنفکر با عوام است. برای اثبات این قضیه هم کافی است سری به سایت های خبری بزنیم تا متوجه شویم تعداد بازدیدکنندگان یا نظر دهندگان در مواردی که خبر یا اظهار نظری کوتاه آمده یا به زبان طنز یا در قالب کاریکاتور عنوان شده، بسیار بیشتر از یک مقاله ی تحلیلی یا انتقادی سنگین و طولانی است.
امروزه در همه جای دنیا تمایل توده ها به مشارکت با نمایندگانشان است مشروط بر اینکه ادبیاتی مشترک و در خور فهم پیدا کنند. برای مردم دشوار است که با ادبیاتی غامض و دشوار کنار بیایند چون آن را نیاموخته اند. پس روشنفکرانی که از دل همین مردم پرورش یافته اند، می باید با آسان گویی هنر عامیانه سازی را زیبنده نظریاتشان سازند تا مخاطبان فراوان یابند. یعنی همان کاری که برخی سیاستمداران فعلی در غرب انجام می دهند تا کرسی ریاست جمهوری را به چنگ آورند و به درستی که در این کار موفق هم بوده اند.

وضع ظاهر

پوشش مناسب و حفظ ظاهر زیبا و عامه پسند، یکی از ترفندهای کارساز در ارتباط با دیگران است، بدون شک روشنفکری که در وضعیت ظاهری اش خود را از جامعه اطراف متمایز سازد، نباید انتظار داشته باشد که مردم او را از خود بدانند چراکه از همان ابتدا بین خود و دیگران مرزی تعیین کرده و جلوی ورود دیگران را به حریم تفکرات و اعتقاداتش گرفته است. متاسفانه برخی از روشنفکران ما سوای نظرات برجسته و ممتازشان نوعی شوریدگی را در رفتار و ظاهر برگزیده اند که این مسئله می تواند نظر مخاطب را به درهم ریختگی و آشفتگی ذهنی او معطوف دارد. در کشور ما متاسفانه در طول سه دهه به مردم القا شده که وضع ظاهر هرکس نمایانگر اعتقادات او و حدود فراز و فرود شخصیت اش از ارزش های انسانی است. حال که این القائات تاثیر خود را بر توده گذارده، چاره ای نیست جز اینکه برای داشتن ارتباطی نزدیک تر با مردم، به استانداردهای فکری آنها تن در داد.

نوع ارتباط روشنفکران داخل کشور با احزاب

جهت گیری های سیاسی صاحب نظران و عضویت آنها در گروه ها و دسته های سیاسی، به طور قطع ارتباط مستقیمی با برد نظرات آنها در جامعه دارد. اصولا کسانی که در تعارض و ضدیت با جمهوری اسلامی هستند، اعتماد چندانی به روشنفکران عضو در احزاب داخلی ندارند چراکه این احزاب طبیعتا با قبول اصل حاکمیت نظام و ولایت فقیه فعالیت می کنند و بیش از آنکه حافظ منافع مردم باشند، به دنبال منافع حزبی خود هستند و اگر هم حرفی در دفاع از حقوق شهروندان به زبان می آوردند، به این جهت است که منافع خود را همگام و همسو با آسایش و رفاه ملت یافته اند. با این وجود پیشینه فعالیت احزاب بعد از انقلاب اسلامی، این باور را در مردم به وجود آورده که نمی توان چشم امیدی به آنها بست خصوصا این که احزاب در ایران از بالا شکل می گیرند و اصولا پیوند چندانی با مردم و روزمرگی هایشان ندارند.
در سوی مقابل تجربه نشان داده که روشنفکران مستقل از محبوبیت بیشتری در جامعه برخوردار بوده اند اما متاسفانه مشکل بزرگی که این دسته با آنها روبرو هستند، شکننده بودن جایگاهشان و آسیب پذیری زیاد آنها در برابر رژیم یا عناصر وابسته به رژیم است. بنابراین نمی توان انتظار داشت که پیوند آنها با جامعه چندان دوامی بیاورد چراکه راه های این پیوند توسط حکومت به سریع ترین شکل ممکن قطع می گردد. از آنجایی که در بحث علوم انسانی و دیدگاه های نظری اجتماعی گزینه استمرار و تداوم ارتباط بین پیام دهنده و گیرنده پیام (برای تاثیرگذاری بر مخاطب) لازم و ضروری به نظر می رسد، پرواضح است که قطع زودهنگام این ارتباط تا چه حد می تواند برای فعالیت های چنین روشنفکرانی زیان بخش باشد.

ذهنیت ایرانی ها نسبت به روشنفکران مقیم خارج از کشور

بخش عمده ای از صاحب نظران و متفکرین ایرانی به دلایل مختلف در خارج از کشور به سر می برند. سوای این که این دسته واجد چه عقایدی هستند و اینکه سخنانشان تا چه حد می تواند در جنبش های مدنی و رشد دموکراسی در کشور کمک کند، متاسفانه نوع نگاه مردم نسبت به این طیف، چندان مثبت نیست. علت آن را هم می توان در این موارد یافت: تصور کلی جامعه نسبت به خارج نشینان (که عموما آنها را در رفاه و آسودگی تصور می کنند)، تبلیغات گسترده و دامنه دار رسانه های داخلی بر ضد این افراد (که‌ آنها را عناصری وطن فروش و عامل بیگانه تعریف می کنند)، برخی بدقولی ها و عوام فریبی های روشنفکرنماها به خصوص در شبکه های ماهواره ای و بالاخره عدم وفاق و اتحاد بین روشنفکران خارج از کشور که از گرایشات سیاسی آنها به جبهه ها و گروههای سیاسی داخلی و خارجی ریشه می گیرد. بنابراین نمی توان انتظار داشت که رهنمودهای این عده در ایجاد حرکات اجتماعی در جامعه چندان تاثیری داشته باشد، برعکس بسیاری از جنبش ها و اعتراضات مردمی هم به بهانه هم گام و همسو بودن با این اشخاص و به عنوان « توطئه ی بیگانگان»، سرکوب شده است. در این میان برخی استثنائات را البته نمی توان نادیده گرفت که عمدتا مربوط به روشنفکرانی می شود که قبل از انقلاب هم سوابق حرفه ای درخشانی داشته اند یا کسانی که در ایران مدتی به دلیل مخالفت با سیاست های نظام در زندان ها محبوس بوده اند و بعد به خارج از کشور مراجعه کرده اند. نگاهی به سایت های خبری و تحلیلی و بررسی میزان بازدیدکنندگان مقالات و آمار رای دهندگان، به خوبی این واقعیت را تایید می کند. عمده ترین اقدامات جمهوری اسلامی برای خنثی کردن تاثیر ارتباط این اشخاص با مردم هم کوشش در قطع ارتباط آنها از طریق فیلترینگ و پارازیت دهی است.

گسست اجتماعی بین روشنفکران و دیگر طبقات جامعه

بدون شک بیش از ۹۰ درصد از ایرانیان داخل کشور فاقد امکانات لازم برای ارتباط با قشر روشنفکر جامعه هستند. این در حالی است که همین تعداد از مردم همیشه امکان تماس با روحانیون و امامان جمعه و جماعت (سربازان و ناطقان نظام) را حتی در دورافتاده ترین نقاط کشور دارند. در واقع بخش عمده اثربخشی روابط بین روشنفکران و دیگر مردم، به تعامل دوسویه و مقوله پرسش و پاسخ مربوط می شود که متاسفانه جای آن کاملا خالی است. از جمله عوامل موثر بر این امر، ضعف عملکرد قشر دانشگاهی کشور است. دانشجویانی که انگیزه کافی برای مشارکت در رشد مدنی جامعه را دارند، عموما گذشته خود را به کناری می نهند و با جذب در احزاب و گروه های سیاسی، تمام وقت و انرژی خود را معطوف فعالیت های حزبی می کنند. این دانشجویان خانه و خانواده، روستا و حتی شهر خود را خارج از حوزه فعالیت هایشان قرار می دهند و پرواضح است که از این طریق تنها امکان ارتباط بین نخبگان در سطوح بالا را با سطوح پایین تر اجتماعی می گیرند حال آنکه اگر غیر از این عمل می کردند، می توانستند تاثیرات قابل توجهی را بر اطرافیانشان بگذارند و به واقع برای خود یک قلمروی عقیدتی بسازند. اما در خصوص آن دسته از دانشجویانی که فارغ از دغدغه های اجتماعی و فقط به خاطر انگیزه های شخصی جذب دانشگاه ها شده اند، اصولا آنها را نمی توان روشنفکر نامید و از آنها نمی توان انتظار پیشرفت و بهبودی داشت جز اینکه دروس خود را خوب فراگیرند و هرچه سریع تر مدرکشان را اخذ کنند. و نمی توان توقع داشت که پاسخ گوی خوبی به ذهن کنجکاو اطرافیانشان باشند.
مشکلاتی که از آنها نام برده شد همراه بسیاری از دلایل دیگر، این واقعیت را به ما یادآور می شود که اصولا در بحث «استقرار دموکراسی در ایران»، می باید ابتدا به عوامل موثر بر آن توجه نمود و کاستی های موجود در این عوامل را مورد نقد و بررسی قرار داد. در غیر این صورت حتی در صورت استقرار دموکراسی، نمی توان به بقا و دوام آن چندان دلخوش بود.

حمید آراد
۱۸ شهریور ۱۳۸۸
www.chekkeh.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد