logo





دوست ِ دشمن ما دشمن ِ ماست

(علیه موضعگیری ِ جانبدارانه دربرخورد با دوستان ِ رژیم)

يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۶ ژوين ۲۰۲۱

خدامراد فولادی

این بحث رویکردی دو سویه از درون به بیرون و از بیرون به درون دارد. به این معنا که موضوع ِ مورد ِ نظر یعنی دوستی با دشمن ما را از درون ِ جامعه به بیرون و از بیرون به درون بر می رسد تا به این نتیجه ی منطقی برسد که هر آنکس با دشمن ِ ما مناسبات ِ جانبدارانه یا بدتر از آن همسویی و همپیمانی ِ راهبردی سیاسی دارد دشمن ِ بالفعل ِ جامعه ی ماست.
دشمن ِ بلاواسطه ی ما از این نظرگاه دشمن ِ تاریخی ِ ما یعنی حاکمیتی است که با عملکردهای سرکوبگرانه اش تمام ِ راه های پیشرفت و تکامل اجتماعی سیاسی را به روی این جامعه ی تحول طلب بسته، ومارکسیست هابه عنوان ِ انسان های هم سرنوشت ودر عین ِ حال به لحاظ ِ نظری عناصر ِ مهم وتاثیرگذار ِ جامعه، با شناسایی ِ عوامل ِ انسانی و سازمان ها و دولت های حامی و تقویت کننده ی ایدئولوژیک سیاسی ِ این حاکمیت جامعه را نسبت به نیات ِ خصمانه و تاثیرات ِ منفی ِ این حمایت ها بر جنبش ِ مطالباتی اش آگاه نموده تا خود ِ جامعه موضعگیری مناسب و درخور درقبال ِ آنها اتخاذ نماید.
با چنین نیت و رویکردی است که به دنبال ِ پاسخ ِ این پرسش می رویم که مارکسیست ها و به طور کلی انسان های آزادی خواه و پیشرفت گرای ما چه موضع و سیاستی باید دربرابر ِ کنشگران ِ سیاسی و دولت های دیگر کشورها خصوصن خاورمیانه ای ها داشته باشند که سرمشقی برای کل ِ جامعه باشد. آیا قضاوت و موضعگیری ِ شهروندان و فعالان سیاسی وتحلیلگران ِ ایرانی در مواجهه با رویدادهایی که دوستان ِ شناخته شده ی این رژیم با آن درگیرهستند باید از منظر ِ حکومت ها، سازمان ها وگروه های سیاسی ِ همپیمان با رژیم باشد یا ازجایگاه ِ منافع و مصالح ِ سیاسی اقتصادی و تاریخی ِ خویش؟
دشمنی در این مفهوم با عملکرد و جایگاه ِ محدودش یک رابطه است که اولن نباید آن را باتضاد به طور ِ عام وتاریخی اشتباه گرفت و ثانیین آنچه در این رابطه اهمیت ِ راهبردی پیدا میکند پیوند ِ دو جانبه ای است که میان ِِ کنشگران ِ بالفعل ِ سیاسی یا اجتماعی ِ برونمرزی با حاکمیت ِ درونمرزی و به عکس وجود دارد، و نیز شیوه ی مواجهه ای که جامعه ی ما و به ویژه نیروها و کنشگران ِ آگاه ، پیشرو و پیشرفت خواه می باید در برهه های تعیین کننده و سرنوشت ساز درقبال ِ حامیان و تقویت کنندگان ِ ایدئولوژیک-سیاسی ِ رژیم داشته باشند.حمایتی که مسلمن یک طرفه نیست بلکه رابطه ای ست فعالانه و دوجانبه هم سیاسی و هم درصورت ِ لزوم نظامی علیه منافع و مقتضیات ِ تاریخی ِ این جامعه. به این معنا که جانبداری ِ رژیم از همپیمانان ِ سیاسی ایدئولوژیک اش تعیین کننده ی روشی است که آنان درقبال ِ آزادیخواهان ِ درونمرزی دارند.
از آنجا که منافع ِ راهبردی و حتا مقطعی ِ این حاکمیت ِ سرکوبگر که تمام ِآزادی های سیاسی، اجتماعی وفردی را از جامعه سلب کرده هیچگاه برخواست ها و نیازهای تاریخی و مقطعی ِ جامعه همسو و منطبق نبوده ، از این رو هر عملکرد ِ سیاسی یا اقتصادی که تامین کننده ی منافع و در جهت ِ بقای این حاکمیت درکوتاه زمان یا بلند مدت باشد به همان نسبت در تقابل با منافع و مقدرات سیاسی، اقتصادی وتاریخی ِ اکثریت ِ قاطع ِ جامعه است.
شاید گمان شود جانبدار ِ حاکمیت از بیرون درون را نمی بیند و از کرد وکارهای آن آگاهی ندارد. اما خود ِ این استدلال یک گمانه زنی ِ جانب دارانه برای توجیه موضع ِ دشمنانه ای است که فعالان و گروه ها و شخصیت ها و دولت ها با چشمداشت ِ کمک های مالی یاتسلیحاتی و یا سودهای کلانی که از مراوده با رژیم عایدشان می شود، وفقط به شرط ِ نادیده گرفتن ِ واقعیت های عینی ِ درون ِ جامعه که شبانه روز از طریق اینهمه رسانه ی دیداری و شنیداری بیان و تصویر می شود اتخاذ می کنند. تنها، همسویی و همنظری با عملکردهای رژیم از یک سو،ومنافع سرشاری که ازاین همپیوندی ِ نظری و عملی عاید می شود است که دوستی و دشمنی با رژیم از یک سو وبا جامعه ازدیگرسو را توجیه و تعلیل می کند. به علاوه، اینجا بحث از فردیت های بی اراده و ناآگاه و پیادگان ِ بی اراده ی عرصه ی شطرنج نیست، بلکه سخن از بازیگران ِ میدان و پهنه ی سیاستی است که در آن هرسازمان یا شخصیت ِ سیاست ورزی بسته به منافع ِ گروهی یا خصوصی اش، به کام ِ خویش و به نام ِ عموم، دوست و دشمن را بی توجه به منافع دیگران انتخاب می کند تا موقعیت خود دربرابر ِ رقیبان ِ حرفه ای ِ درکمین ِ قدرت یا در قدرت ِ سیاسی را به سود ِ خود و دارودسته اش استحکام بخشد.
رویدادهای خارج از ایران که ما را به عنوان ِ علاقه مندان به سرنوشت ِ جامعه ی انسانی به واکنش وامی دارند،یا رویدادهای سیاسی ِ داخل یک محدوده ی جغرافیایی سیاسی و یا حوادث ِ طبیعی یک کشور است. در چنین مواردی آنچه به ویژه در واکنش به رویدادهای سیاسی ِ درونی آن کشور اهمیت پیدا می کند شناخت ِ دقیق از رویکرد ِ سیاسی و جهت گیری های کنشگران ِ سیاسی ِ آن کشور یا گروه ِ سیاسی در قبال ِ رژیم حاکم بر ایران، و مناسباتی است که با این رژیم دارد. این مناسبات است که باید تعیین کننده ی رویکرد وجهت گیری ِ فعالان نظری و عملی ِ جامعه ی ما باشد. به عنوان ِ مثال،فرض کنید در کشوری سیل یا زمین لرزه یا یک حادثه ی طبیعی ِ دیگر روی می دهد.در این صورت به خصوص برای ما مارکسیست ها چنین حوادثی که عمومیت دارند و آسیب های شان به عموم ِ جامعه می رسد مساله ی دوستی و دشمنی را به میان نمی کشد. چراکه آسیب دیده گان عمدتن اکثریت ِ جامعه و به خصوص تهیدستان ِ جامعه اند وبدیهی است که موضعگیری ِ مارکسیستی همدردی و یاری رسانی به هرطریق است.
اما در یک مورد ِخاص و تقریبن رایج در منطقه ی ما،درگیری ِ نظامی میانِ دو حکومت، یا میان ِ حکومت و گروه ِ سیاسی ِ مخالف ِ آن است که ما را به جهت گیری و حمایت ِ نظری یا سیاسی از این یا آن وامیدارد.
در اینجا، سخن بر سر ِ نگرش و داوری ِ مارکسیستی یعنی ماتریالیستی تاریخی و داوری ِ همسو با فرآیند ِ تکاملی ِ جامعه ی انسانی به طور ِ عام و جامعه ِ معین در محدوده ی جغرافیایی سیاسی ِ خاص، ونیز رویکردی است که باید متضمن ِ درک ِ موقعیتی ِ درست از نیرو یا نیروهایی باشد که خواهان ِ تثبیت یا تغییر ِ مناسبات ِ موجودی هستند که همسو با تکامل ِ اجتماعی هست یا نیست. یعنی هم متضمن ِ تحلیلی علمی و ماتریالیستی از راهکار ِ عملی ِ کنشگران ِ سیاسی چه در حاکمیت چه در مقابل ِ حاکمیت، و هم در عین ِ حال همراستا با پیشرفت و تکامل ِ جامعه ی مفروض باشد. در اینجاست که سوگیری وداوری ِ توام با ارائه ی رویکرد و راهکار ِ ما باید به سود ِ آن نیرو یا دولتی باشد که سیاست ها و نوع ِ فعالیت اش چه عملی و چه نظری هم در راستای سیاست های سرکوبگرانه ی رژیم حاکم برما نباشد و هم در جهت ِ یاری رسانی ِ تبلیغی- رسانه ای و همنظری ِ بدون ِ چشمداشت با مطالبه کنندگان ِ آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی ِ شهروندان ِ ما باشد.
احساساتی گری ِ بی منطق ِ قیم سالار و برادری ِ دروغین ِ به جامانده از دوران ِ پدرشاهی کم ترین کاربرد ِ تاریخی ِ کارساز برای جامعه ی انسانی ِ همروزگار ِما نه تنها ندارد بلکه دقیقن برخلاف ِ مقتضیات و نیازها و ضرورت های دور و نزدیک ِ این دوران و درتضاد با جهت گیری و جهت یابی ِ تکاملی وپیشرفت خواهی ِ به ویژه جامعه های در حال ِ رشد و خصوصن جامعه ی ما خواهد بود.
مارکسیسم به مثابه منطق ِ علمی و دیالکتیکی به ما می گوید بدون ِ احساساتی گری و همبستگی ِ دروغین ِ برادری ِ پدرسالارانه اولن با شناختی که از حکومت ها یا گروه ها و سازمان ها به ویژه از رابطه ی آنها با این حکومت داریم تجزیه و تحلیل ِ درست و ماتریالیستی از وقایع داشته و ببینیم کدام حکومت یاگروه و سازمان رابطه ی دوستانه و دیدگاه و عمل ِ مشترک درسیاست با این رژیم دارد، ثانیین آن که رابطه ی دوستانه دارد آیا موضع نقادانه و اعتراضی در مورد ِ رعایت نکردن و زیر ِ پا گذاشتن ِ ابتدایی ترین حقوق ِ انسانی و شهروندی نسبت به رژیم دارد یا نه، و ثالثن اگر چنین موضع و رویکردی در قبال ِ رژیم ندارد آیا به این معنا نیست که با سیاست ها و عملکردهای سرکوبگرانه اش موافق است؟ وقتی پاسخ ِ این سه پرسش ِ خصلت شناسانه و دوست و دشمن شناسانه را یافتیم آنگاه آن را پایه ی قضاوت ِ خود در باره ی هر رویداد یا سازمان و حاکمیتی در هر کشور یا محدوده ی سیاسی ِ منطقه ی مورد نظر قرار خواهیم داد.
در این صورت، باز در پیوند با سوآل ِ پیشین این پرسش پیش می آید که آن دولت- حاکمیت یا سازمانی که رابطه ای رفیقانه و صمیمانه با این رژیم دارد آیا رابطه اش با شهروندان ِ خود دموکراتیک وبر پایه ی حفظ ِ حقوق ِ انسانی و خصوصن آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی ِ این دوران وبالاخص آزادی ِ بیان برای همه گان در چارچوب ِ زیست بوم ِ سیاسی ِ خود هست یا نه، و آیا از شیوه ی رفتار و برخورد ِ این رژیم با شهروندان ِ این زیست مکان ِ سیاسی آگاهی دارد یا ندارد، و اگردارد چرا از جایگاه انتقادی و موضع جانبداری از شهروندان با آن مواجه نمیشود؟
پاسخ ِ تعلیلی و تحلیلی ِ آگاهگرانه به این پرسش ها نیز مستلزم ِ شناخت از رابطه ی چند وجهی ِ دولت ها و سازمان ها با رژیم از یک سو، و با شهروندان از سوی دیگر به عنوان ِ دو قطب ِ متقابل و متضاد ِ سرکوب کننده ی آزادی های سیاسی و مطالبه کننده ی این آزادی هاست. رابطه ای که خارج از چارچوب های زیر نیست:
یکم، بی تفاوتی یا بیطرفی ِ منفعل در قبال ِ حاکمیت و درعین ِ حال جانب داری ِ کجدار و مریز یا به بیان ِ عامیانه نه سیخ بسوزد نه کباب نسبت به شهروندان که نمونه اش را در روابط ِ برخی دولت ها مشاهده می کنیم که به ویژه هنگام مطرح شدن نقض ِ حقوق ِ بشر توسط ِ رژیم در سازمان ِ ملل به محکومیت ِ ج.ا. رای ممتنع می دهند. موضعگیری ِ آزادیخواهان در برابر ِ این دولت ها باید کشاندن آنها به سمت ِ سیاست ِ فعال و جانبدارانه ی همسو با خواست و مطالبه ی شهروندان ِ دموکراسی خواه با افشای موارد ِ نقض ِ حقوق ِ انسانی توسط ِ رژیم به هر طریق ِ ممکن باشد.
دوم، مواجهه و موضعگیری ِ فعال در برابر ِ سیاست های سرکوبگرانه ی رژیم در مجامع ِ بین المللی ضمن ِ داشتن مناسبات ِ اقتصادی با رژیم و در عین ِ حال جانبداری ِ فعال از مطالبات ِ ضد ِ استبدادی ِ شهروندان . نمونه ی خصلت نمای این دولت ها دولت های اروپایی، آمریکا و کانادا هستند که هم به پناهجویان ِ زیر ِ پیگرد ِرژیم پناه داده و هم آنها را از کلیه ی امکان ها و مزایای سیاسی و اقتصادی ِ جامعه ی خود و بالاخص آزادی ِ بیان و چاپ و انتشار ِ اندیشه و داشتن ِ شغل و درآمد همچون دیگر شهروندان ِ جامعه ی خویش بهره مند ساخته اند. موضع مارکسیست ها در قبال ِ این دولت-ملت ها چنین است که آنها را به سمت ِ هرچه بیش تر ایزوله کردن ِ سیاسی ِ رژیم در عرصه ی سیاسی و بین المللی سوق داده تا از مطالبات ِ شهروندان در اشکال ِ تبلیغی و رسانه ای هرچه پیگیرتر بدون ِ هیچ چشمداشتی به مابه ازای مادی جز احترام ِ متقابل به ارزش های انسانی و تاریخی دورانی ِ یکدیگر بدون ِ چشم پوشی از مواضع ِ ایدئولوژیک- طبقاتی، حمایت کنند.
سوم، جانبداری ِ فعال از سیاست های سرکوبگرانه ی حاکمیت و بیطرفی منفعل و غیر ِ جانبدار درقبال ِ جامعه و شهروندان ِ معترض به استبداد ِ حاکم که به طور مشخص می توان به روسیه، چین، کوبا،کره شمالی و ونزوئلا در عرصه ی سیاست ِ بین المللی، وچند گروه و سازمان ِ سیاسی آشنا به نام و عمل در خاورمیانه اشاره کرد.
در واقع، وضع در مورد ِ حکومت ها و سازمان های سیاسی ِ خاورمیانه با دو نمونه ی بالاتر از نظرگاه ِ موضوع ِ بحث تفاوت دارد. به این معنا که حکومت ها وسازمان های سیاسی ِ خاورمیانه ای یا دوستی و پیوند ِ فعال ِ سیاسی و حتا تشکیلاتی نظامی باج.ا. دارند ضمن آنکه نسبت به رفتار ِ آن با شهروندان اش بی تفاوت اند، ویا در عین ِ حال که با این رژیم پیوند ِ دوسویه ی فعال ندارند اما با شهروندان ِ خود رفتار ِ غیر دموکراتیک دارند. دراین دو مورد ِ مشخص نیز مارکسیست ها دو نظر از دو جایگاه ِ مختلف دارند که توضیح ِ تکمیلی اش چنین است:
مارکسیسم یک نگرش و قضاوت ِ تئوریک تاریخی و راهبردی به جامعه های انسانی دارد که در چارچوب ِ کلی و غایت نگرانه ی تاریخی – تکاملی قرار دارد، و یک نگرش و قضاوت ِ تحلیلی ِ مقطعی از هر جامعه ی مشخص که در همان چارچوب ِ عام نگر اما با نظرداشت به خود ویژگی ِ آن جامعه وتراز ِ مادی ِ تولیدی مناسباتی اش بیان می شود.
به موجب ِ آن تئوری ِ عام ِ نازمانمند ونامکان مند و این تحلیل ِ مقطعی ِ مشخص ِ زمانمندو مکان مند، هر دولت و سازمان سیاسی دراین زمان- مکان ِ تاریخی- جغرافیایی ِ مشخص موضعگیری ِ سیاسی اش علیه این استبداد و این رفتار ِ سرکوبگرانه ی قرون وسطایی نباشد و مطالبه ی مشخص و علنن اعلام شده ی جامعه ی ما را که همانا دموکراسی و آزادی بی قید وشرط ِ سیاسی است به رسمیت نشناسد، همدست ِ رژیم و از این رو دشمن ِ ماست. بنا بر این،دولت ها و سازمان های سیاسی در منطقه ی خاور میانه را باید به دلایلی که بر شمرده شد از نزدیک تر وبا سنجه ی دقیق تری قضاوت و دوستی یا دشمنی شان با رژیم یا با ما را در برابر ِ علامت ِ سوآل قرار داد.
«مظلومیت» ِ یک قوم یا ملت هیچ بهانه و توجیهی برای یک گروه و سازمان و دار و دسته برای بر قراری ِ رابطه ی صمیمانه و رفیقانه با ج.ا. ایجاد نمی کند بلکه بر عکس به همان دلیل باید آن گروه یا سازمان ِ سیاسی را به حمایت از اصلی ترین مطالبه ی این شهروندان یعنی آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی- شهروندی برانگیزاند.
گروه و سازمانی که خود رانماینده و سخنگوی یک قوم یا ملت ِ مظلوم ِ سرکوب شده می داند اما در همان حال با رژیمی «عهد ِ اخوت» می بندد که مستبدانه ترین و وحشیانه ترین رفتار را با شهروندان اش دارد ، اگر به قدرت برسد همین رفتار را با قوم یا ملت ِ مظلوم ِ خود خواهد داشت.
اما، این شیوه ی دشمن شناسی به هیچ وجه به این معنا نیست که جامعه ی ما هر دشمن یا مخالف ِ رژیم را یار و یاور ِ خود در راه ِ رهایی از استبداد بداند. دشمن ِ دشمن ِ ما به شرطی یار و یاور ِ ماست که هم مطالبات ِ تاریخی دورانی ِ به تاخیر افتاده ی ما را به رسمیت بشناسد، و هم اگر با ما همسویی ِ عملی ندارد اما در عمل ِ معطوف به تحقق ِ این مطالبات کارشکنی و اخلال نکند.
به رسمیت شناختن ِ این مطالبه ی تاریخی، یعنی آزادی های فوری و بی قید و شرط ِ سیاسی در نظر، و پرهیز از اخلال و کارشکنی در عمل، اصلی ترین معیار ِ شناخت ِ دوست و دشمن در جامعه ی زیر ِ حاکمیت ِ استبداد ِ پدرشاهی ِ ماست.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد