محمود در منطقالطير عطار، بيش از ديگر قهرمانان عرفانی و يا دينی حضور میيابد. چنانكه او با نقشافرينی در بيش از بيست و اندی داستان به راحتی از موسا و عيسا و حتا محمد نيز پيشی میگيرد. در نتيجه عطار در دنيای منطقالطير در فضایی از وهم و خيال، شخصيتی از محمود میآفريند كه با محمود تاريخی متفاوت مینمايد. زيرا محمود تاريخی در ذهن او بازسازی میشود تا در درونمايهای از هنجارهای عارفانه ببالد. | |
سرزمين هند همسو با ادبيات فارسی در تاريخ نيز هميشه دنيایی از شگفتی را به نمايش میگذاشت. اين شگفتیها چه بسا در وهم و خيال، جهانی از سحر و جادو را به مردمان فلات عرضه مینمود و به راحتی ترسشان را برمیانگيخت. چنانكه شاهان و فرمانروايان ايرانی كمتر قصد تصرف سرزمينهای شرقی ايران را نمودهاند. چون پنداشته میشد كه در شرق همه چيز با جهانی از تهيگی پايان میپذيرد. بر اين اساس هر چند همراه با گزارش كشورگشاییهای اسكندر، تاريخ و افسانه را به هم میآميزند تا فضايی قصهگونه و خيالی بيافرينند، ولی گسترهی هند با همين قصههای برآمده از تاريخ، به آشكارا پايانهای برای جهان ترسيم میگرديد.
همچنان كه بنا به گزارههای ايرانی، اسكندر مقدونی ضمن حضور بر پهنهی هند، در فضایی از ظلمات گم شد و بدون آنكه به آب حيات موهوم دست يابد كار خود را عبث يافت و از راه رفته بازآمد. بنا بر اين هند در ذهن انسان دوره و زمانهی اسكندر سامانهای از گمگشتگی را به انجام میرساند كه بيم آن میرفت تا هر انسان تازه واردی برای هميشه در آن حيران بماند و گم شود.
همچنين در گزارشی افسانهگونه از لشكركشی كورش به شرق، او بدون آنكه پا به شبه قارهی هند بگذارد در شمال شرقی ايران با اقوام ماساژت درگير شد كه توان پايداری را از دست داد و ملكهی ماساژتها او را به قتل رساند. حتا آزمونهایی از اين دست هم به سهم خود توانست به جادوزایی سرزمينهای شرقی فلات در پندارههای جمعی ايرانيان بيفزايد.
ضمن آنكه با يورش عربها به ايران ديوارهی شرقی فلات مقابل هجومشان تاب آورد و آنان را از دستيابی به شبه قارهی هند باز داشت. اما اين تاب و توان بعدها چندان پايدار نبود چون سلطان محمود غزنوی ضمن سنت نهادن از راهبردهای خلفای عباسی بيش از هفده بار به درون شبه جزيره راه گشود و اقوام بومی آن را به بهانهی دينگردانی مردم در هم كوبيد. او حتا به انگيزهی جمعآوری غنايم جنگی، گنجينههای منحصر به فرد ايزدكدههای هندی را از دل آنها بيرون كشيد.
در همين فرآيند ملاحظهكاری سياسی سلطان محمود در قبال خليفه نيز به بار نشست و نتيجه داد. چون اقتدار عباسيان كه از زير عبای اسلام سر بر آورده بودند علیرغم فساد و فحشای درونی و بيرونی همچنان توسعه میيافت. در نتيجه محمود كه با حضور عباسيان در غرب فلات مجال دستيابی به سرزمينهای غربی را از كف نهاده بود، به جانب هند راه گشود. با همين رويكرد بين او و خليفه ضمن تعامل سياسی مشترك راهبردهایی هم صورت پذيرفت تا هر دو به منظور انحصارگری در قدرت و ثروتاندوزی بيشتر به اجرای آن عمل نمايند.
در اين فرآيند خليفه نيز ضمن همسویی با سلطان محمود از افتخار آفرينی سلطان "غازی" به منظور دينگردانی كافران هندی بینصيب نماند. چون به ظاهر اسلام خواستهای مشتركی را برای همهی پيروان خود هدف نهاده بود كه خليفه و سلطان هر دو به سهم خويش اجرای آن را تعقيب مینمودند. با اين همه سرزمينهای تحت تصرف محمود، اسلام او را بر نمیتافتند و كيش- آيينهایی را عرضه میداشتند كه به آشكارا با دنيای او به چالش بر میخواست. زيرا از همه سو گروههایی از قرمطيان و اسماعليان سر بر میآوردند و در رويارویی با كارگزاران حكومتی علم طغيان بر میافراشتند. تا جایی كه بنا به تأكيد بيهقی سلطان نيز انگشت در جهان در كرده بود و قرمطی میجست تا آنان را به دار آويزد.
چنانكه نهرو در بازتاب تاريخی حملههای وحشيانهی سلطان محمود، او را "بزرگترين ويران كننده و غارتگر" هند میشمارد. در ضمن نهرو تأكيد میورزد كه نمیتوان در رفتارهای سياسی او هيچگونه هدف مذهبی روشنی را نشانهگذاری نمود. همچنان كه محمود از كافركيشان هندی، سپاهی را سامان بخشيده بود كه «تحت فرماندهی يك سردار هندو به نام "تيلك" بود. سلطان محمود اين سپاه هندو را با خود به غزنين برد و از آنها برای درهم كوفتن شورشهای مسلمانان استفاده میكرد.»
اما ديدگاه نهرو با روشنی بيشتری در نگاه دورانت انعكاس میيابد. چون او كشورگشایی مسلمانان را در هند به سركردگی سلطان محمود، "خونينترين داستان تاريخ" مینامد. دورانت مینويسد: «شايد در پايان كار، سلطان محمود ثروتمندترين شاهی شد كه تاريخ تا كنون ديده است.»
پيداست هنجارهای محمود در هند فقط به تصنع به بهانهی بتشكنی و دينگردانی مردم صورت میپذيرفت. زيرا فرمانروايان منطقه هميشه در فرآيندی تاريخی ضمن بتشكنی، خدايان و ايزدان اقوام ديگر را به هيچ میانگاشتند تا با دينگردانی اقوام مغلوب، سلطهی خداوند و يا ايزد قوم غالب را تسهيل بخشند و با همين شگرد چيرگی خود را نيز در باورهای آيينی تودههای مردم به نمايش گذارند.
در ضمن از هزاران سال پيش از ميلاد مسيح همين سنت بين پادشاهان آشور، بابل و ايلام رسمی همگانی به شمار میآمد. چنانكه بعدها پادشاهان هخامنشی و ساسانی نيز آن را الگو نهادند. تا آنجا كه سنگنبشتههای داريوش و خشايارشاه را نيز به همين انگيزه نگاشتهاند. در اين فرآيند فرمانروا به مثابهی قهرمان بلامنازع تمامی سرزمينها اقتدار خود را در جهانی از تكگویی و يكصدایی به مردم القا مینمود. حتا چه بسا چنين آيينی از "گذار" را كاهنان سامی نيز كه نبی و رسول نام میگرفتند با دلبستگی و اهتمام فراوان به پيش بردهاند.
ولی در ادبيات فارسی محمود فقط به دليل بتشكنیهايش در هند ستوده نمیشود بلكه او در جهانی از عشق پسرانه از جايگاه عاشقی بیهمال و بیمانند برای معشوقش اياز نيز نقش میآفريند. حتا به كارگيری همين نقشمايه را تمامی شاعران پارسی كه از مشربی عرفانی و صوفيانه سود میجستند به انجام رساندهاند.
اگر "هجويه"ای را كه در شاهنامه به منظور ذم محمود آوردهاند بتوان به روشنی از فردوسی دانست، نمونهای نادر در ديدرس ما قرار میگيرد. زيرا بر خلاف اين رويكرد، محمود همسو با كليت دادههای ادبيات فارسی، در بخشهای ديگری از شاهنامه ستوده میشود تا جایی که در تذکرههای فارسی به آشکار آوردهاند که فردوسی به دليل بیبهرگی از "داد و دهش" شاهانه به هجو او اقدام میورزد. ولی قضاوتهایی اين گونه زيبندهی شأن و جايگاه حکیم توس نخواهد بود. همچنان که هجويهی فردوسی را بايد نمونهای مستثنا در ادبيات فارسی دانست كه در آن محمود به وجهِ مفتضحانهای تحقير میگردد.
با اين همه ضمن نمونهگزينی از منطقالطير عطار، يادآور میشود كه فقط در مجموع داستانهای اين كتاب سلطان محمود به بهانهی نيكانديشی در هنجارهای فردی و اجتماعی، بيش از بيست و هشت بار الگو قرار میگيرد. همچنان كه عطار نقش دوم داستانهایی را كه در منطقالطير به نام سلطان محمود رقم میخورد بيش از همه به اياز وامیگذارد. در چنين ساز و كاری آنان هر دو نمودگاری از عشق و راستی به شمار میآيند كه بنا به رویکردهای عرفانی عطار، ديگران هم بايد از آنان پيروی نمايند.
اما اهميت الگوگذاری عطار از محمود را در كمتر شعر و نوشتهای میتوان سراغ گرفت. برای دستيابی به چنين دستمايهای يادآور میشود كه محمود در منطقالطير عطار، بيش از ديگر قهرمانان عرفانی و يا دينی حضور میيابد. چنانكه او با نقشافرينی در بيش از بيست و اندی داستان به راحتی از موسا و عيسا و حتا محمد نيز پيشی میگيرد. در نتيجه عطار در دنيای منطقالطير در فضایی از وهم و خيال، شخصيتی از محمود میآفريند كه با محمود تاريخی متفاوت مینمايد. زيرا محمود تاريخی در ذهن او بازسازی میشود تا در درونمايهای از هنجارهای عارفانه ببالد.
در همين راستا برشماری گونههایی از نقشپذیری محمود در منطقالطير چندان بیفايده نخواهد بود:
الف- انسانی "پاك رای" شبی محمود را به خواب ديد و از سلطان در خصوص روزگارش پس از مرگ و در آخرت پرسيد:
گفت ای سلطان نيكو روزگار / حال تو چونست در دارالقرار
اما محمود از جايگاه موعظه و پند به او درس خداشناسی داد و از پذيرش نام سلطان سرباز زد تا خداوند و پروردگار را سلطان بخوانند و از كاربری واژهی سلطان در خصوص او پرهيز نمايند. با اين رویكرد انسان پاكرای داستان از "سلطان نيكو روزگار"ی چون محمود، راه و رسم آخرت میآموزد تا به منظور راهيابی به بهشت، آموزههای او را در زندگی اجتماعی به كار بندد.
ب- در داستان ديگری اياز به دليل آسيبديدگی از "چشم بد" بيمار میشود و شاه نيز از اين بابت به اضطراب میافتد. او از خادم خويش میخواهد به نزد اياز بازگردد و از حال اياز شاه را آگاه نمايد. خادم نيز دستور شاه را اطاعت میكند اما چون نزد اياز بازمیگردد با كمال شگفتی محمود را در مجلس حاضر میبيند. محمود هم بنا به شگفتزدگی خادم در پاسخ تأكيد میورزد كه او در ارتباط با اياز از راههای غيبی و پنهانی بهره میگيرد:
شاه گفتش نيستی محرم درين/ كی بری تو راه ای خادم درين
من رهی دزديده دارم سوی او/ زانكْ نشكيبم دمی بی روی او
هر زمان زان ره بدو آيم نهان/ تا خبر نبود كسی را در جهان
در همين داستان عطار نقشمايههایی از عرفان ايرانی را به محمود وامیگذارد تا سلطان از جايگاه قديسان به ديدار نيازمندان و بندگان بشتابد و آرزوی بهبودی آنان را در دل بپروراند. چنانكه بنا به گمانهزنی عطار سلطان محمود نيز همانند هر قديسی جهت دستيابی به هدف خويش از راههای پنهان و ناشناخته سود میجويد.
ج- در نمونهای ديگر محمود در ايزدكده (بتكده)ی سومنات به بت لات دست میيابد كه شايد تشابه اسمی سومنات به لات چنين گمانهای را در عطار بر میانگيزد. هندوان پيشنهاد میدهند كه بت را به آنان بسپارند تا ده برابر ارزشش طلا بپردازند، اما سلطان نمیپذيرد:
يافتند آن بت كه نامش بود لات/ لشگر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بت برخاستند/ ده رهش هم سنگ زر میخواستند
هيچ گونه شاه مینفروختش / آتشی بركرد و حالی سوختش
زيرا مدعی بود كه اگر در قبال معامله سومنات را به هندوان واگذارد، در سرایی ديگر خداوند او را بت فروش نام خواهد نهاد. پيداست كه اگر چنين گزارشی درست باشد او رندانه با همين شگرد و ترفند از تقسيم غنايم جنگی بين سربازان خويش سر باز میزد.
د- در يكی از داستانها محمود از غزنين عازم جنگ با هندوان گرديد. اما چون آنان را لشگری انبوه يافت، به منظور چارهگری تدبيری انديشيد:
نذر كرد آن روز شاه دادگر / گفت اگر يابم برين لشگر ظفر
هر غنيمت كافتدم اينجايگاه / جمله برسانم به درويشان راه
ولی سربازان به نذر "شاه دادگر" تمكين نمیكنند تا آنكه بنا به مشرب صوفيانه هر دو گروه میپذيرند كه به حكميت ديوانهای گردن گذارند. ديوانه نيز خداوند را مالك غنايم میخواند و تأكيد میورزد تا غنايم در راه خداوند نثار گردد، كه به ظاهر به گفتهی او عمل مینمايند.
همچنان كه گفته شد با عنايت به شمارگان داستانهایی كه سلطان محمود در منطقالطير نقش میآفريند، او بر جايگاهی فراتر از همهی قديسان و عارفان مینشيند تا علیرغم دغلكاری، الگوی رفتاری مناسبی جهت تهذيب و تزكيهی سالكان و يا هر عارف و رهروی ديگر قرار گيرد.
ضمن آنكه عطار از معدود شاعرانی بود كه همانند ناصر خسرو هيچ سلطانی را به منظور دريافت صله نستود. تا جایی كه او خود نيز به همين خاطر همچون ناصر خسرو به خود میباليد:
شكر ايزد را كه درباری نيم/ بستهً هر ناسزاواری نيم
من ز كس بر دل كجا بندی نهم/ نام هر دون را خداوندی نهم
نه طعام هيچ ظالم خوردهام/ نه كتابی را تخلص كردهام
اما گزارشهای او در خصوص نيكنامی محمود از حجم و گستردگی تبليغات دروغين شاه غزنوی در خراسان بزرگ حکایت دارد كه بنا به انگيزههای جنگجويانه در دوره و زمانهی او رواج داشته است. در اين كارزار تبليغی میبايست سلطان از جايگاه قديسان سامی نقش خود را به انجام رساند. در نتيجه او بت میشكند و بر صفوف كفار حمله میبرد تا آنان را به سامانهای از پرستش و پذيرش خداوند سامی فراخواند. رسوب و ماندگاری چنين باوری را نه فقط در ذهن مردم زمانهی عطار میتوان نشان گرفت بلكه همين باور و اعتقاد بين تمامی شاعران و عارفان دوره و زمانهی عطار و پس از آن هم مشاهده میگردد.
با همين ديدگاه محمود در الگوهای عطار، سلطانی متعارف نيست تا مدح او مذموم باشد بلكه او قديسی است كه جهان كفرآلود بتپرستان را برنمیتابد و همانند موسا به اين سامانه حمله میبرد تا دينگردانی كافركيشان را سامان بخشد./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد