اعدام در خوابنوشتههای آدورنو (۱۹۰۳- ۱۹۶۹م.)* جای خود را دارد و نویسنده در ناخودآگاه خویش هرگز نمیتواند گریبان ذهنش را از حضور آن برهاند. اما بین فضای این خوابها با فضای خوابهای ایرانی از پایه و اساس تفاوت دیده میشود. چون آدورنو در محیطی روزگار میگذرانید که در آن حوادث دیگری سوای جامعهی ایران جریان داشت. حتا مردمانش آرزوهایی را جدای از مردم ما در دل میپروراندند. همچنان که وحشت از کشتارهای نژادپرستانه در جای جای خوابهای او ذهن نویسنده آزار میدهد. پیداست که رهایی از آن برای آدورنو ناممکن مینمود. با این همه بین درونمایهی خوابهای او و خوابهای ایرانیان همپوشانیهایی هم به چشم میآید. لازم به یادآوری است که هرچند موضوع اعدام در اروپا به موضوعی تاریخی بدل شده است، ولی در این سوی دنیا در ایران همچنان پدیدهی اعدام بخشی همیشگی از زندگی عادی مردم شمرده میشود.
بدون تردید اعدام را سیاستمداران تنبل و خودپرست به شهروندان خود تحمیل نمودهاند. چون بنا دارند با همین ترفند آسیبهایی را که خود در پیدایی آن نقش میآفرینند به پای مردم بنویسند. پیداست با هنجارهایی از این دست، به حتم علت ناتوانی و ناکارآمدی مدیران جامعه را به شهروندان آن بازمیگردانند تا از تنبلی و لاقیدی سیاستمداران توجیه به عمل آید.
آدورنو برای پرهیز از حوادثی که در وطنش آلمان میگذشت به تبعیدی اجباری دل سپرد. چون بیست و دوم ماه می سال ۱۹۴۱ میلادی به همراه همسرش گرتل خاک آلمان را ترک کرد. این تبعید تا سی و یکم مارس سال ۱۹۴۵ میلادی دوام آورد. به عبارتی روشنتر، همان زمانی که نازیها اقتدار خودشان را در آلمان از دست دادند، بازگشت به وطن برای او ممکن شد. او در این مدت همانند بسیاری از آلمانیها روزگارش را در امریکا میگذرانید. به همین منظور لسآنجلس را به عنوان محلی موقت برای سکنای خویش برگزید. گفتنی است که او در خوابنوشتههایش نُه بار از اعدام سخن میگوید. چیزی که قریب یک دهم از مطالب کتاب را در بر میگیرد. انگار گریز از اعدام برایش امری ناممکن مینمود. توضیح اینکه او گزارش خوابنوشتههایش را از ژانویه ۱۹۳۴ میلادی آغاز کرد و تا پایان عمر همچنان نوشتن آنها را بر خود واجب میشمرد. اما زمان گزارش نخستین خوابنوشتهاش در خصوص اعدام، به سال ۱۹۴۲ میلادی باز میگردد.
همچنان که گفته شد ماه می سال ۱۹۴۲ زمانی که تئودور آدورنو در لسآنجلس به سر میبرد، نخستین خوابنوشتهاش از اعدام شکل گرفت. در آن زمان کورهی جنگ جهانی دوم در وطنش آلمان بیش از هر زمانی شعله میکشید و همراه با زبانههای خود سرتاسر اروپا را در مینوردید. آدورنو هرچند به عنوان یک تبعیدی در لسآنجلس پناه گرفته بود، اما اعدام روشنفکران و دانشگاهیان آلمان در خواب هم او را رها نمیکرد. چنانکه در رؤیا فضایی از بوکنهایمروارتهی فرانکفورت به سراغش آمد که گویا او را در محیطی کنار دانشگاهِ شهر اعدام میکردند. آدورنو علیرغم اینکه محل اعدام را با چشمانش میدید، ولی ترسی از این بابت به خود راه نمیداد. ناچیز شمردن مرگ و اعدام، برای نویسنده به حدی بود که به صرافت افتاد تا هرچه زودتر از این کابوس رهایی یابد. چون میخواست خود را به مهمانی مجللی برساند که از پیش برای حضور در آن دعوت داشت.
انتخاب حریم دانشگاه به عنوان محلی برای اعدام از موضوعی حکایت داشت که گشتاپو چهبسا سوژههای خود را برای اعدام از استادان و دانشجویان دانشگاه برمیگزید. تا جایی که پدیدهی اعدام به عنوان حادثهای عادی و روزمره در ناخودآگاه نویسنده نقش میآفرید. چنانکه بیاعتنا به آنچه که در پیرامونش میگذشت اصرار میورزید تا هرچه زودتر به میهمانی شامی مجلل بشتابد.
در ایرانِ جمهوری اسلامی هم هرچند موضوع اعدام را به پای مردم عادی مینویسند، ولی در ذهن این گروه از مردمی که اعدام میشوند هرگز از شامی مجلل و باشکوه نشانی نمییابیم. در عین حال اعدام در معابر عمومی موضوعی است که جمهوری اسلامی هم از اجرای آن جا نمیماند. همچنان که در روایت یاد شده، حریم دانشگاه مکانی مناسب برای اعدام روشنفکران جامعه قرار میگیرد.
آدورنو در فضای خوابنوشتههایش فقط اعدام نمیشود. بلکه خود نیز شیوههای مبتکرانهای از اعدام را در خصوص نازیها به کار میبندد. در نمونهای از این خوابها، به دستور او تعداد پرشماری از نازیها به صف میشوند تا بلااستثنا همگی را گردن بزنند. جدای از این، قرار میگذارد تا با کلنگ جمجمهی همهی خلافکاران را خُرد کنند. انگار بخواهد به نمایندگی مردم از نازیها انتقام بگیرد. ولی نازیها به دلیل ترس و واهمه از این نوع کشتار، تاب و توانشان را از دست میدهند. سرآخر نویسنده نیز از ترس این همه بیرحمی حالش به هم میخورد و با حالتی نزار از خواب برمیخیزد. به هر حال هرچند ابتکار کشتار و شکنجهی مخالفان در ذهن آدورنو شکل میگیرد، ولی او جرأت عملیاتی شدن و اجرای چنین نقشهای را در خود سراغ ندارد. تاریخ این خواب هم به دو سال پس از خواب نخست بازمیگردد؛ یعنی آخر ماه مارس سال ۱۹۴۴ میلادی. درست همان زمانی که نویسنده در شهر لسآنجلس میزیست.
شیوههای متفاوتی از اعدام همچنان در خوابنوشتههای آدورنو به چشم میآید. اما برخلاف آنچه که گفته شد همیشه او مبتکر این ماجرا شمرده نمیشد. بلکه در اکثر خوابها نوآوری و ابتکار عمل را نازیها به دست گرفته بودند. چنانکه در اوت همان سال ۱۹۴۴ هم نمونهای از همین اعدامهای ترسآور و وحشتناک در خواب برای نویسنده به نمایش گذاشته شد. این بار عدهای قرار میگذارند تا به منظور اعدام، سرِ نویسنده را همانند خوک داخل دیگ آب جوش بیندازند. با کمال ناباوری او ترسی از این واقعه به دل راه نمیداد. چون خودش را از پیش برای اجرای آن آماده کرده بود. با این همه مسایل فنی چنین اعدامی بیشتر شگفتی او را برمیانگیخت. سرآخر هم او را درون دیگ آب جوش انداختند. ولی آدورنو دردی از این بابت حس نمیکرد. ضمن آنکه پی برد اگر نتواند بیدار شود به حتم جان خواهد باخت. در نتیجه بعد از تلاش فراوان توانست از خواب برخیزد و گریبان خود را در خواب از مرگی حتمی وارهاند.
گفتنی است که کشتار مخالفان حکومت در دیگ آب جوش همیشه هنجاری خوشآیند برای پادشاهان و حاکمان محلی ایران شمرده میشد و هرگز از چنین گزینهای غافل نمیماندند. چنانکه در پردهخوانیهای ایرانیان هم نمونههایی از این رفتار نامردمی در دیدرس مخاطبان قرار میگیرد. اما در اینجا، پردهخوانان با اتخاذ چنین شگردی بیشتر از همه مخالفانِ قدیسانِ شیعه را به مرگ میکشانند. حتا به همین منظور از روغن نیز به جای آب جوش بهره میبرند. جدای از این در باور دینی مردم، خداوند نیز از اتخاذ چنین شیوههایی برای شکنجهی گناهکاران غافل نمیماند. چون قرار است به اتکای آن تمامی گناهگاران در جهنم به مکافات اعمال خود برسند. در بسیاری از خوابهای آدورنو به واقع نازیها بر کرسی خداوند سامی مینشینند تا مخالفان خود را با الگویی از جهنم خداوند عذاب بدهند. مخالفان هیتلر و حزب نازی همگی گناهشان به آنجا بازمیگردد که این مخالفان به دستور هیتلر و سردمداران حزبِ او گردن نمینهادند. همانند گناهگارانی که دستور خداوند را نادیده میانگارند.
یک سال پس از این واقعه، آدورنو در خواب تصویر دیگری از اعدام را به تماشا مینشیند. در این نمایشِ ذهنی هیچیک از فاشیستها یا مخالفانشان نقش نمیآفرینند. بلکه موضوع اعدام، به مراسم یک مهمانی خودمانی بازمیگشت که مهمانانِ آن، در کمال رضایت پذیرای اعدام خویش بودند. انگار به اجرای تمام و کمال مراسمی آیینی اشتغال داشتند. به همین منظور، همهی جوانانِ حاضر در مجلس به صف شدند. سپس با رضایت کامل سرشان را به گیوتین سپردند و با کالبدی بدون سر از زیر گیوتین بیرون آمدند. آنوقت سرها و کالبدها بدون هیچ سر و صدایی به زمین میافتادند. ناگفته نماند که راوی در نقشی از تماشاگر در این خواب ظاهر میگردید. ولی او دم برنمیآورد تا مهمانان، نمایشِ اعدام داوطلبانهی خودشان را به پایان برسانند.
پس از این خواب تا سال ۱۹۵۵ میلادی یعنی به مدت ده سال هیچ خوابی در خصوص اعدام از راوی یا همان نویسنده گزارش نشده است. به نظر میرسد پس از آنکه جنگ جهانی دوم به اتمام رسید، جهانِ سیاست به دور از اعدام و کشتار، راههایی از همگرایی را تجربه میکرد. اما پاک کردن صحنههای اعدام از لایههای خاکستری ذهن راوی مشکل مینمود. چنانکه در همین سال زمانی که راوی در اشتوتگارت به سر میبرد، در خواب نمونهای از اعدام با آب جوش به سراغ او آمد. قرار بود در این ماجرا او سرش را در آب گرم فرو ببرد تا کلهاش حسابی بپزد. آزمونی دردناک و وحشتزا که پرهیز از آن ناممکن بود. نمایش هرچند ادامه مییافت اما در کمال شگفتی فروبردن کلهاش در آب جوش هرگز به مرگ او ختم نمیشد. همان طور که گفته شد او پیش از این هم نمونهای از اعدام با آب جوش را تجربه کرده بود. درست همان زمانی که به عنوان تبعیدی در امریکا به سر میبرد. انگار ترس و واهمه از آنچه که پس از جنگ در جامعهی اروپا میگذشت، چیزی جز رنج روانی برای او به همراه نداشت.
باز هم دو سال دیگر درست در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۷ از نو کارگزاران اعدام در خواب به سراغش شتافتند تا او را به اعدام بسپارند. این بار از او پرسیدند که آیا پیش از این اعدام شده است؟ در ضمن به راوی مشورت دادند که اعدام خیلی دردناک و رنجآور است و او هرگز نباید از ورزش غافل بماند، تا شاید خون به راحتی در رگهایش جریان یابد و مانع انقباض گردد. اما او در خواب برای مشاورش توضیح داد که اجرای اعدام به حتم چنین عارضهای را هم به همراه خواهد داشت. در نهایت آدورنو ضمن حوادثِ خواب بیدار شد و پس از بیداری به طبع از اعدام هم رهایی یافت.
نمونهای دیگری از نمایش اعدام دو سال بعد از این واقعه، در فرانکفورت باز هم خواب شبانهاش را به آشوب میکشد. چون دوباره در خواب با گیوتین یا چیزی همانند آن به سراغش میآیند تا اعدام شود. هرچند ضربهی گیوتین را بر سرش فرود میآورند، اما او هرگز از خواب برنمیخیزد. با این همه راوی اضطراب و نگرانی خودش را در خصوص به خطر افتادن زندگیاش ابراز میکند. چون نمیتواند بفهمند که آیا با اعدام به زندگی او پایان بخشیدهاند و یا او در پرهیز از مرگ همچنان به زندگی ادامه خواهد داد؟ در نتیجه به زندگی امیدوار مینمود. ولی نیاز به شاشیدن او را رنج میداد. سپس خود را در هتلی باشکوه یافت که عدهای از زنان در آن به سر میبردند تا خودشان را برای برگزاری کنسرتی ویژه آماده نمایند. او سرآخر جرأت و جسارت پیدا کرد تا خودش را از رنج شاشیدن آزاد کند. به همین منظور بدون ترس از این و آن، همه جای سالن را به "گند" کشید.
ژوییه سال ۱۹۶۵ ضمن خواب، دوستی از آدورنو خواست تا به تماشای اعدام یکی از آشنایان بروند. اما او به درستی نمیفهمید که به عنوان احترام به "مجرم"، در محل اعدام حضور مییابد یا به منظور اعتراض. در عین حال این بار برای اجرای مراسم اعدام، صندلی برقی را مناسب تشخیص داده بودند. استودیوی ضبط و پخشی را هم به همین منظور انتخاب کردند. صندلی اعدام نیز همان صندلی معمولی آرایشگرها بود. آنوقت "مجرم" را به صندلی بستند و برق در آن جریان یافت. دودی از سر مجرم بلند شد و او شروع به آواز خواندن کرد. همراه با تماشای این صحنه شخصی به راوی گفت که تمامی اعدام شدگان تا یک هفته به همین حالت زنده باقی میمانند. راوی سپس به دلیل شدتِ ترس از خواب پرید.
تئودور آدورنو در گزارش خوابنوشتهها به تأویل عالمانهی زیگموند فروید (۱۸۵۶- ۱۹۴۹م.) از پدیدهی خواب وفادار باقی میماند. چراکه در ناخودآگاه او مجموعهای از وقایع اعدام دورهی نازیها تلنبار شدهاند. همراه با تجربههایی از این دست، همواره ماجرای اعدام در خواب گریبانش را میگرفت تا شاید او برای همیشه از زندگی ساقط گردد. حتا حوادث اعدام در خواب جریان طبیعی را دوره میکرد تا به واقعهای ناخوشآیند بینجامد. با چنین ترفندی به ظاهر رهایی از اعدام و حوادث آسیبزای آن برایش ناممکن مینمود. در ضمن هرچند از وقوع اعدامهای هیتلری سالها گذشته بود، ولی او نمیتوانست آنها را از لایههای خاکستری مغز خویش به دور بریزد. تا جایی که همین حوادث در رؤیا به سراغ راوی میآمد و جریان طبیعی اما آزاردهندهی خود را دنبال میکرد.
در تاریخ و ادبیات ما روایت دیگری از خواب به اجرا در میآید. چون ایرانیان همواره چنان میپنداشتند که با تعبیر خواب به پیشگویی از آینده دست خواهند یافت. به همین دلیل هم تعبیر خواب در فرهنگ ما جایگاه ویژهای داشت. حتا یکی از وظایف وزیرِ پادشاه و حاکم در آن خلاصه میشد که بتواند با تعبیر خوابِ پادشاه، او را از وقایع آینده آگاه نماید. این موضوع به طور حتم امتیازی ویژه برای وزیر به شمار میآمد. وزیر نیز در نقشی از مُعبّر میبایست ضمن کلیگویی یا کلیبافی نظر شاه را تأمین کند. در همین راستا برای تعبیرِ خواب، کتابهایی نیز نوشتهاند. چنانکه تعبیر خواب ابن سیرین تا به امروز نیز همچنان نیاز روانی مردم را برمیآورد. جدای از این، محمد بن جریر تبری نیز کتابی ناتمام در خصوص تعبیر خواب از خود بر جای گذاشت. با این همه آشتی ایرانیان با دادههای امروزی در خصوص خواب و رؤیا مشکل مینماید. آنان همچنان به تکرار گذشتهی تاریخی خویش از پدیدهی خواب یا رؤیا پای میفشارند.
روشنفکران یا کنشگران سیاسی امروز ایران هم در خوابهای خود از اعدام بینصیب نمیمانند. آنان در خواب سرنوشت مرگبار دوستانشان را در زندانهای جهموری اسلامی دوره میکنند. حتا همسو با آدورنو نمونههایی روشن و گویا از آنها را در رؤیای خویش میپرورانند. آخر رهایی از اعدامِ حکومت قرار نیست همیشگی باشد. در نتیجه ترس و واهمه در خواب سراغشان را میگیرد. اما اعدامهای هیتلری برای روشنفکران ایرانی امری منسوخ یا دِمده شده به حساب میآید. چون جمهوری اسلامی ضمن سودجویی از آموزههای ناصواب تمامی دیکتاتورها، نمونههای فراوانی از آنها را ارتقا میبخشد.
*عنوان خوابنوشتهها از ترجمهی فارسی کتاب Dream Notes انتخاب گردیده است. در این خصوص نگاه کنید به:
خوابنوشتهها: تئودور آدورنو، ترجمهی احسان لامع، مقدمه سیاوش جمادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چاپ دوم (۱۳۹۶).