logo





پیر گلرنگ، استعاره‌ای برای شراب حافظ

دوشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۷ مارس ۲۰۱۷

س. سیفی

افسانه‌های فراوانی پیرامون زندگی حافظ در تذکره‌های فارسی آورده‌اند که همچنان تا امروز نیز همان‌ها را بی‌کم و کاست در شرح زندگانی او به کار می‌گیرند. جالب اینکه در آوردن این زندگی‌نامه‌‌های ساختگی و افسانه‌ای چه‌بسا از بیت‌های خود شاعر نیز به عنوان مستنداتی غیر قابل انکار سود می‌جویند. در یکی از همین افسانه‌ها بر نکته‌ای پای می‌فشارند که گویا حافظ شاگرد و مرید شیخ محمود عطار شیرازی بوده است. آنان شیخ محمود را نیز از شاگردان روزبهان بقلی شیرازی می‌شمارند. گروهی هم در جهانی از تناقض و دوگانه‌گویی به شاگردی سعدی نزد بقلی شیرازی پای می‌فشارند. با این همه موضوع شاگردی حافظ در مکتب عطار شیرازی حتا ضمن شرحی که "سودی" بر حافظ نوشته است، انعکاس می‌یابد. زیرا سودی به مستندات و نمونه‌های فراوانی از این ماجرا در تذکره‌های فارسی دست یافته بود.

گفتنی است همه‌ی آنان بیت خاصی از حافظ را بهانه‌ نهاده‌اند تا مردم عادی چنان بپندارند که شیخ محمود از استادان حافظ شمرده می‌شد. قضاوت‌هایی از این دست به آنجا بازمی‌گردد که او بین مردم شیراز به "شیخ گلرنگ" شهرت داشت، در حالی که حافظ نیز ترکیب "پیر گلرنگ" را در بیتی از دیوانش به کار می‌برد. آن بیت چنین است:

پیر گلرنگ من اندر حق ازرق‌پوشان / رخصت خبث نداد ارنه حکایت‌ها بود

همان‌گونه که گفته شد، گروهی همین استعاره‌ی پیر گلرنگِ حافظ را بهانه کرده‌اند تا به این نکته دست یابند که حافظ از مریدان شیخ گلرنگ شمرده می‌شد. تذکره‌نویسان در ادعاهایی از این دست حتا فاصله‌ی زمانی زندگی افراد را نیز به فراموشی می‌سپارند.

توضیح اینکه حافظ جدای از بیت مذکور، سه بار دیگر نیز واژه‌ی گلرنگ را در دیوان خویش به کار می‌برد که تمامی آن‌ها به رنگ و نشانه‌‌ای از شراب اشاره دارند. این بیت‌ها عبارت‌اند از:

بیار از آن می گلرنگ مشکبو جامی / شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز

باده‌ی گلرنگِ تلخِ تیزِ خوشخوارِ سبک / نُقلش از لعل نگار و نَقلش از یاقوت خام

دختری شبگردِ تندِ تلخِ گلرنگ است و مست / گر بیابیدش به سوی خانه‌ی حافظ برید

همچنان که در این نمونه‌ها دیده می‌شود حافظ واژه‌ی مرکب گلرنگ را تنها به عنوان صفتی روشن برای شراب مناسب می‌بیند. به همین منظور هم ترکیب‌های دستوری میِ گلرنگ، باده‌ی گلرنگ و دختری شبگردِ تندِ تلخِ گلرنگ را می‌آورد تا باده، می و شرابِ خود را از نظر رنگ و ظاهر به‌تر به مخاطب و خواننده بشناساند.

زنده‌یاد محمد معین در کتاب "حافظ شیرین سخن" نمونه‌های فراوانی از تذکره‌های فارسی می‌آورد که تمامی آن‌ها به استناد بیت یادشده از حافظ، بر شاگردی شاعر نزد شیخ محمود عطار یا همان شیخ گلرنگ اصرار می‌ورزند تا جایی که بنا به نوشته‌ی محمد معین چنین نکته‌ای حتا در متن دانشنامه‌ی بریتانیکا نیز راه می‌یابد. با این همه معین نیز علی‌رغم آوردن مستندات فراوان، تردید خود را از شاگردی حافظ نزد شیخ گلرنگ اعلام می‌دارد. به واقع او به اصل موضوع شک و تردید می‌ورزد بدون آنکه نفی و انکار آن را چندان لازم و واجب بشمارد.

آنچه که زمینه‌های کافی و وافی برای اشتباه‌هایی همانند این موضوع فراهم می‌بیند، به توجیه و تعبیرهایی بازمی‌گردد که عارفان بلااستثنا از پیر به دست می‌دهند. چون آنان در تمثیل‌های شعری خود واژه‌ی پیر را به همراه گروهی از ترکیب‌های اضافی و یا وصفی آن، در معنایی از استاد و راهنما به کار می‌برند. چنانکه در دیوان حافظ نیز نمونه‌هایی از این‌گونه کم نیستند. شاید بتوان پیر خرد، پیر صومعه، پیر طریقت، پیر من، پیر کنعان و پیر مناجات را از همان نمونه‌های عرفانی پیر به شمار آورد. ولی همواره چنین نیست، چون حافظ در مقابل این ترکیب‌های توجیه‌پذیر از پیر، ترکیب‌های دیگری را نیز به کار می‌گیرد که چه‌بسا همین نمونه‌های جدید با نمونه‌های پیشین به چالش برمی‌خیزند. پیر خرابات، پیر پیمانه‌کش، پیر مغان، پیر میکده، پیر می‌فروش و پیر میخانه از همین گروه‌های جدید به شمار می‌آیند که نشانه‌گذاری آن‌ها هرگز در کارکرد سنتی و قراردادی پیرِ نخستین نمی‌گنجد.

همچنان که پیر گلرنگ را نیز نمی‌توان نمونه و الگویی همانند پیر طریقت به حساب آورد. چون حافظ با استفاده از رویکرد استعاری پیرِ گلرنگ، کهنگی شراب را هدف می‌گذارد، شرابی که به اعتبار کهنگی خویش ارج و قرب بیش‌تری برای شاعر در بر دارد.

محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب "موسیقی شعر" با نگاهی امروزی و ساختاری رمزگشایی از ترکیب استعاری پیررنگ را در همان بیت: پیر گلرنگ من اندر حق رخصت پوشان / رخصت خبث نداد ارنه حکایت‌ها بود – پی می‌گیرد. او ضمن روشنگری خویش از پیر گلرنگ آب پاکی روی دست همه‌ی آنانی که دوست دارند شخصیتی افسانه‌ای از حافظ به نمایش بگذارند، می‌ریزد. چون خیلی روشن و بی‌پیرایه می‌نویسد حافظ «به جای اینکه بگوید "شراب" می‌گوید "پیر گلرنگ من" و آنها که مقصود او را درنیافته‌اند سعی کرده‌اند داستانهایی بسازند و پیر و مرشدی به نام "گلرنگ" در زندگی حافظ جعل کنند، اما حقیقت قضیه این است که در زبان او، "پیر گلرنگ" همان شراب است که به اعتبار کهنگی، پیر است و به اعتبار سرخی، گلرنگ...» (ص27 و 28).

با این همه مردم عادی گوش‌شان به نکته‌هایی همانند آنچه که شفیعی کدکنی بر آن اصرار می‌ورزد چندان هم بدهکار نیست. آنان دوست دارند تا تاریخ را آن‌گونه خود می‌خواهند بنویسند و باور داشته باشند. اما در این تاریخ‌نگاری خیالی و موهوم حافظ نیز با چهره‌ای موهوم و غیر واقعی ظاهر می‌گردد. در حقیقت آنان حافظ تاریخی را تاب نمی‌آورند تا شاید همین حافظ خودساخته پاسخگوی نیازهای روانی ایشان باشد. در نتیجه حافظ برای همه در چهره و سیمایی آشکار می‌گردد که خواهد توانست از سرکوب‌های روانی سالیان سال ایشان گره‌گشایی به عمل آورد. همچنان که در فال‌گیری مردم از حافظ نیز بخشی روشن و انکارناپذیر از همین نیاز روانی بازتاب می‌یابد. گویا حافظ وظیفه دارد ضمن سودجویی از زبان استعاری و ایهام‌آمیز خویش، امید و نوید دروغینی را همواره در هر گوشه‌ی تاریکی از ذهن مردم عادی بنشاند.

فاجعه زمانی تشدید می‌گردد که عده‌ای بر بستری از ادبیات تجاری و عامه‌پسند همین سیمای افسانه‌ای را از حافظ تبلیغ می‌کنند. چون انتظار دارند با این حقه خواهند توانست به بازار پررونق خویش بیفزایند. طبیعی است که در اینجا کار کمی مشکل‌تر خواهد شد تا کسانی ضمن روشنگری لازم بتوانند گرد و خاک این عوامی‌گری را از ذهن مردم بزدایند./



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد