اینک در بسیاری از رستورانها نیز صندلیها را کمکم ورمیچینند تا پشتیهای سنتی را بر جای این صندلیها بنشانند. صاحب رستوران هم برای مشتریان خود قلیان چاق میکند و با غذاهای دیروزی و خانگی از ایشان پذیرایی به عمل میآورد. حتا برایشان در دیگهای سفالی و یا فلزی آبگوشت بار میگذارند. همچنین آشپز رستوران همانجا در تنوری شخصی برایشان نان سنتی میپزد تا مشتریها نان را داغِ داغ نوشِ جان کنند. یا نان زیر کبابشان میگذارد که دنیای بیابانگردی و چوپانی را در ناخودآگاهشان تکرار میکند؛ بدون آنکه بدانند و بفهمند یا بخواهند به راز و رمز روانی و عاطفی آن دست یابند. با این اوصاف کبابهای سنتی و غذاهای گیاهی دارند دوباره به شهرها بازمیگردند. | |
واژهی فشن (fashion) چنان در زبان امروزی مردم ایران جا افتاده است که کسی باورش نمیشود آن را از فراسوی مرزهای رسمی زبان فارسی وام ستانده باشند. ولی با این همه یکی از نخستین دیکشنریهای زبان فارسی ضمن آوانویسی مناسبی که از این واژه (fash,en)به دست میدهد، آن را به ترتیبِ اهمیت، رسم، سبک، اسلوب، طرز، طریقه، مد، درست کردن، باب و متداول معنا میکند. اما فارسیزبانان در محاورهی امروزی خویش از آن معنایی متفاوت از آنچه که فرهنگ حییم برایش برمیگزیند، انتظار دارند. تا جایی که فشن در زبان کاربران آن، هرگونه رسم، سبک و اسلوب همگانی را زیر پا میگذارد تا در معنایی مخالف و متضاد آنها به کار گرفته شود.
با چنین رویکردی فشن در سیمایی از سنتشکنی به مخاطبان خود عرضه میگردد، بدون آنکه بخواهد رسم و سنتی پایدار و ماندگار را نشانه بگذارد. چنانکه اکنون مردم عادی در محاورهی خویش به هر هنجار و پدیدهی غیر متعارف و نابهجایی فشن میگویند. این پدیدههای غیر متعارف حتا چه بسا از لباس و پوشش هم فراتر میروند و تمامی طرحها و سازههای پیرامون انسان را در بر میگیرند. ضمن آنکه جوانان و نوجوانان جامعهی ایران همانند مردم دنیا بیش از همه به لباسهای فشن دل باختهاند.
برای نمونه شلوار فشن به هر شلواری اطلاق میگردد که از نظر رنگ، جنس، اندازه و دوخت به شلوارهای مرسوم و متداول دیگران شباهت نداشته باشد. چنین شلواری میتواند بیش از حد و حدود شناخته شده کوتاه و یا بلند طراحی گردد. حتا در بلندی خود میتواند از مچ پای آدم و کفش او نیز فراتر رود، تا موقع راه رفتن بر زمین کشیده شود یا از نظر کوتاهی تنها کمی پایینتر از زانو یا بخش میانی ساق پاها را بپوشاند.
یادآور میشود که در محاورهی عمومی مردم کوچه و بازار فشن فقط به لباس و ظاهر عجیب و غریب آدمها اطلاق نمیگردد بلکه پوشندگان این گونه لباسها هم دوست دارند با سیما و چهرهای که از خود به دست میدهند فشن نامیده شوند. مردم نیز از همین نامگذاری برای شناسایی و معرفی ایشان سود میجویند.
با همین نگاه افراد فشن لازم نمیبینند کمربندی بر شلوار خود ببندند. گروهی از ایشان هم ترجیح میدهند تا به جای کمربند از نخ و ریسمانی زمخت و نامتجانس به همین منظور استفاده به عمل آورند. بسیاری نیز دانسته و آگاهانه شلوار خود را در اندازهای بزرگ و گشاد انتخاب میکنند که کمر شلوار روی کپل و باسنشان بند نشود. در چنین نمایشی با هر نشست و برخاستی نصف و نیمهای از سرین آقاپسر و یا دخترخانم از پشت او آشکار میگردد. چیزی که آگاهانه صورت میپذیرد تا با همین شگردِ غیر متعارف، دنیای فشن خودشان را به هر بینندهای بباورانند.
آدمهای فشن در انتخاب شال گردن هم همین الگو را به کار میگیرند. اما شالگردن به حتم باید از نصف و نیمهی تنهی آدمها پایینتر بیاید تا جایی که به حدود زانوی افراد برسد. در انتخاب شال گردن، جنس و رنگ آن چندان مهم نیست مگر آنکه خانمی بخواهد نمونهای ویژه از آن را بر خود بیاویزد. چون بعضی از خانمها شاید ترجیح بدهند که شالگردنی با طرحهای روشن و مینیاتوری داشته باشند. به هر حال در دنیای پررونق فشنها کمتر کسی به همخوانی رنگها و طرحها میاندیشد.
طرفداران چنین پوششهایی در انتخاب کفش نیز از نگاهی سنتگریزانه سود میجویند. چون به کفشهای زمخت و عاجدار بیش از هر کفشی رغبت نشان میدهند. چنانکه پوتینهای سربازی و نظامی در مقایسهی با آنها به مراتب ظریفتر و سادهتر به نظر میرسند. اما بندهای این گونه کفشها اغلب از بند کفشهای معمولی کلفتتراند. حتا لازم و واجب نمیبینند که بندها با سلیقهای خاص و قانونمند به هم گره بخورند. شاید هم از نگاه این گروه، ولو شدن بندها بیشتر به نمایش فشن بودن ایشان یاری میرساند. همچنین لنگههای کفش در انتهای انگشتان در قد و قوارهای بزرگتر از پای آدمی عرضه میشود. تا جایی که فضایی از کفش برای پا بلااستفاده باقی میماند. در ضمن فشنها در الگوگزینی از دوستانشان و یا بسیاری از هنرمندان همسو و همسان خود آموختهاند که کفش هرگز نباید واکس بخورد در نتیجه زیباییِ رنگ و ظرافت طرح و دوخت آن به کار کسی نمیآید. انگار کفش را از جوی فاضلاب و یا آشغالدانی بیرون کشیده باشند.
حتا کتانیهایی که میپوشند از این قاعدهی کلی بینصیب نمیماند. قاعدهای که هرچند زمانی استثنا شمرده میشد ولی اکنون با شکستن مرزهای استثنا، خود به قاعدهای عمومی و همگانی مبدل گشته است. چنانکه کتانی این گروه تنها نامی از کتانی را با خود به همراه دارد. زیرا کتانیها در طراحی خود همانند پوتینهایی تولید میشوند که از سبُکی و ظرافت به دور ماندهاند.
فشنها در آرایش مو نیز از هرگونه هماهنگی و نظمی میپرهیزند. با همین نگاه "شانه" و بُرسِ آرایش چندان به کارشان نمیآید. چون موها همچنان سیخکی و اجق و وجق از هر گوشهای رها میشوند. انگار مرغی از مرغدانی رها گردد و یا گوسفندی با پشمهایی نامرتب از آخور پا بیرون گذارد. در همین راستا قسمتهایی از موهای سر را از بیخ میتراشند و قسمتهایی دیگر بلند و بیقواره باقی میماند. به واقع سرشان کرتهایی از شالیزار را مینمایاند، که مرزهایی غیرهندسی و نامتقارن، بخشهایی از آن را از هم جدا میکند.
این گروه هرگز نمیخواهند هیچ رهگذرِ پیاده یا عابر سوارهای بیتفاوت از کنارشان بگذرد. در نتیجه با هر ترفندی که شده همهی نگاهها را به سمت و سوی خویش میکشانند تا همگان شگفتزده به هنر شلختگی ایشان خیره بمانند. هنری که ناگفته و غیر مستقیم در آن تازگی و همگونی جهان پیرامون خود را به نقد میکشند. سپس گذشتههایی را از زندگی آدمها قدر میشناسند که در همین گذشته هر منظر و نمایی که پیرامون انسانها سر برمیآورد، در بیقوارگی و ناموزونی خویش رها میگردد. این گروههای نوظهور جدای از آنچه که گفته شد گاهی برای رنگ کردن مو از رنگهایی استفاده میکنند که در طبیعت نمونهای از آن یافت نمیشود. چنین رنگی به طور طبیعی نگاه و نظر هر بینندهای را برمیانگیزد تا با نظربازیهای کنجکاوانهی خویش آرزوی صاحب این موهای رنگین را برآورده نماید. چون او میخواهد با زمینههایی که برمیچیند نگاه کنجکاو اطرافیانش را با خود به همراه داشته باشد. نگاهی که به حتم در خفا و پنهانی رضایت عاطفی و روانی او را در پی خواهد داشت. زیرا او با همین نگاهها به نیکی درمییابد که بر خلاف انتظارش دارد جاهایی به حساب میآید و دیده میشود.
فوتبالیستها بیش از هر گروهی از ورزشکاران به موهای اجق و وجق سرشان مینازند. چون دوست دارند با چنین سیمایی بهتر و بیشتر از هر کسی در زمین شناخته شوند. هر چند بسیاری از هوادارانشان از فردای بازی، با همین آرایش مبتکرانه در انظار عمومی ظاهر میشوند، اما فوتبالیستها به زودی مدلهای پیشین را کنار میگذارند و نمونههای جدیدتری را برای آرایش مویشان به کار میگیرد. آرایشی که تنها با نفی تمامی سنتهای متداول و مرسوم امروزی وجاهت مییابد.
ناگفته نماند که فوتبالیستها برخلاف آنچه که ضمن بازی در زمین فوتبال از خود به نمایش میگذارند، در پوشیدن لباس و آرایش خود از هرگونه همگونی و همسانی دوری میجویند. تا آنجا که در دنیای پر بینندهی ایشان، به حتم کراوات و پوشیدن پیرهن سفید با یقهی آرو، شیوهای غیرعادی و ناخوشآیند شمرده میشود. آنان در دنیایی از ناهمگونی و بیقوارگی به راحتی شلوارهای جین و زمخت خود را با کتهایی ظریف و تنگ بر تن میکنند. بدون آنکه به این ناهماهنگیها اعتنایی داشته باشند. حتا لازم نمیبینند کفشی شکیل و نرم بپوشند چون بنا به سلیقهی غیرمتعارف خویش هر پاپوش بیقواره و زمختی را مناسب میدانند. در انتخاب پیرهن هم حواسشان است که پیرهنشان سفید و به رنگ روشن نباشد و رنگهای تند را بیشتر و بهتر میپسندند. برای نمونه رنگهایی متمایل به سرخ، زرشکی و یا قهوهای سیر را مناسب حال و روزگار خود میدانند. تمامی ورزشکاران به همراه بسیاری از داوران و مربیان خود از ته دل با تنپوش و پاپوشی از این دست به خود میبالند. در ضمن بین تمامی ایشان رسم است بدون آنکه پیرهنی بر تن داشته باشند کت خود را روی زیرپوشی معمولی و بیقواره بپوشند. چیزی از همان پیرهنهایی که وقتِ بازی بر تن دارند.
هنرمندان بیش از هر گروهی در پوشش خود از ورزشکاران الگو میپذیرد. حتا چه بسا در اقدامی دوسویه ورزشکاران هم جهت دستیابی به گزینههای مناسب، نگاهشان به تماشا و نظارهی قد و بالای هنرمندان مینشیند، تا شگردهای آرایش و تنآرایی ایشان را تعقیب و دنبال کنند. ولی هر دو سوی این ماجرای پررونق نیازی نمیبینند که پیرهنشان را از قسمت پایین با شلوار بپوشانند. چون به این نتیجه رسیدهاند که پیرهن میتواند روی شلوار رها گردد. در چنین فرآیندی کت کوتاه و مینیاتوری خانمها بیشتر به کارشان میآید. همین کت کوتاه تا بند ناف آقایان را میپوشاند تا پیراهن از پایین کت در دیدرس بیننده قرار گیرد. با این همه در جهان فشنها نباید فرق و فاصلهای آشکار بین تنپوش زن و یا مرد برقرار کرد. هر دو گروه دوست دارند لباسهای یکدیگر بپوشند و آن را وجاهتی فرهنگی برای خویش میبینند.
از سویی دیگر سلیقهی ورزشکاران در آرایش و پوشش کمکم دارد به عنوان هنجارهایی متعارف و عادی در جامعه پذیرفته میشود. همچنان که بسیاری از جوانان به همین پوشش و آرایش روی خوش نشان میدهند. در نتیجه در اقدامی عمومی و فراگیر به مرور فرهنگ سنتشکنی بر جای عرف و سنت مینشیند تا وجاهت خود را به همگان بباوراند. ضمن آنکه همگانی شدن هنجارهایی اینچنینی کمکم بین بسیاری از سیاستمداران هم باب میشود. چون ایشان هم به مرور یاد میگیرند که کراوات خود را کنار بگذارند، کتهای زمخت و برزنتی بپوشند و یا پیرهنهایی با رنگهای تند و غیر روشن بر تن کنند.
در جهان فشنها ریش هم از این قاعدهی کلی در امان نمیماند. آنها هرگوشهای از ریش را که بخواهند ورمیچینند و همانند چمنِ باغچههای عمومی شهر، آنجاهایی را که دلشان بخواهد باقی میگذارند. با این رویکرد خط ریش هم جایگاه سنتی خود را از دست میدهد. حتا اندازه و جایگاه سبیل را نادیده میانگارند. چون ضابطه به کارشان نمیآید تا بیضابطگی را بر جای ضابطه بنشانند. در عین حال بسیاری خود را مجاز میبینند که با نگاهی معکوس به ماجرا، سلیقهی بیسلیقگی خود را به کار بگیرند. سپس تمامی سبیلها را ورمیچینند و تنها طرفین ریش را به تماشا میگذارند. همان بلایی که تا دیروز گاوها و گوسفندان چوپان روستا بر سر شالی شالیکار بیچاره میآوردند. چون با چرایی ناخواسته بنا به سلیقهی خویش هر گوشهای از شالیزار را ورمیچیدند.
موهای اجق وجق، قیافههای اجق وجق، لباسهای اجق وجق و خلاصه آدمهای اجق وجق در دنیای امروزی کم نیستند. یعنی آدمهایی که فکرشان نیز همانند آرایش و پوشششان دل برخی از انسانهای سنتطلب را میآزارد. چون از آنچه که در پیرامون خویش میبینند تنها و تنها دلزگی عارضشان میشود.
فشنها در چیدمان و نمای ساختمانها و معماری شهری نیز سلیقهی غیر شهری خود را به کار میبندند. آنان دوست دارند که نماهای دیروزی، به رویارویی و چالش با هر منظر و نمای متعارف و امروزی برخیزند. در فضاهای شهرهای امروزی کم نیستند گاوها و گوسفندان و یا اسبانی که تندیس پرطراواتی از آنها را برای شهروندان به نمایش نهادهاند. انگار در همین چیدمانهای شهری گاو و گوسفند در میدانها و یا کنار بزرگراهها به چرا مشغولاند و اسبان هم در فرار خویش سم به زمین میکوبند و شیهه میکشند. تماشا و دیدار نمایشهایی از این دست شکی باقی نمیگذارند که شهروندان امروزی از هر چه اتومبیل لوکس، مترو و اتوبوس سیر شدهاند. بیتردید آنان در ناخودآگاه خود بازگشت به گذشتهای شیرین و دوستداشتنی را در سر میپرورانند. همچنان که چنین نگاهی را در تزیین عمومی میدانهای شهر هم به کار میبندند. در نمونهای از آنها چشمههای مصنوعی آب از درون کوزهای جریان مییابد تا به برکهای مصنوعی بریزد. سپس تندیسی از چوپان به نمایش در میآید که عصایش را بر کولاش حمایل کرده است تا به گونهای ساختگی و تصنعی از همین آب به ظاهر گوارا بنوشد. طبیعی است که شهرنشینان با نمایشهایی از این دست تنفر و انزجار خویش را از آنچه در شهرها میگذرد به اجرا میگذارند تا جهان دیروزی، کهنه و قدیمی چوپانان را قدر بدانند. شکی نیست که طراحان چنین مجموعههایی بدون آنکه خود بدانند و یا بخواهند، در ناخودآگاه خویش بازگشت به دنیای چوپانان را در سر میپرورانند تا به اتکای آن بتوانند از آسیبهای زندگی شهری رهایی یابند.
اینک در بسیاری از رستورانها نیز صندلیها را کمکم ورمیچینند تا پشتیهای سنتی را بر جای این صندلیها بنشانند. صاحب رستوران هم برای مشتریان خود قلیان چاق میکند و با غذاهای دیروزی و خانگی از ایشان پذیرایی به عمل میآورد. حتا برایشان در دیگهای سفالی و یا فلزی آبگوشت بار میگذارند. همچنین آشپز رستوران همانجا در تنوری شخصی برایشان نان سنتی میپزد تا مشتریها نان را داغِ داغ نوشِ جان کنند. یا نان زیر کبابشان میگذارد که دنیای بیابانگردی و چوپانی را در ناخودآگاهشان تکرار میکند؛ بدون آنکه بدانند و بفهمند یا بخواهند به راز و رمز روانی و عاطفی آن دست یابند. با این اوصاف کبابهای سنتی و غذاهای گیاهی دارند دوباره به شهرها بازمیگردند.
از سویی دیگر ناخواسته و نادانسته خشونت دورههای چوپانی و بیابانگردی در شهرها حضوری فعال دارد. دعواهای گروهی مردم تهران و شهرهای دور و نزدیک کشور کم و بیش نمونههای پررنگی از همین دعواهای دستهجمعی به شمار میآید که از گذشته به یادگار ماندهاند. مردم هر از چندگاهی بنا به ضرورت و اضطرار از همین شگردهای نزاع دستهجمعی و یا فردی علیه هم استفاده میبرند. چماقها و چوبدستیها از مخفیگاه خویش بیرون میخزند و نقش خشونتبار خود را برای شهرنشینانی که از آداب شهروندی جا ماندهاند، به اجرا میگذارند. انگار چوپانانی برای دستیابی به چراگاه بیشتر به همدیگر یورش میبرند. به عبارتی روشنتر شهرنشینان امروزی هم چندان از جایگاه سحرآمیز عصا و چوبدستی چوپانی غافل نمیمانند. آنان به این نتیجه رسیدهاند که در شهرهای مدرن و امروزی هم تنها به اتکای همین چماقها میتوان به عدالتی فردی و یا گروهی دست یافت. اکنون بین بسیاری از مردمانِ شهری رسم بر آن است که محض احتیاط همواره چوب و چماقی را در آپارتمان و یا صندوق عقب اتومبیل خویش آماده داشته باشند. گویا همین چماق خواهد توانست روزی عدالت و آرامشی را که در جست و جوی آناند به ایشان باز گرداند. تا آنجا که بسیاری از شهرنشینان به داشتن چماقهایی از این دست به خود میبالند.
پلیس امروزی نیز در الگویی تاریخی چماق و چوبدستی را قدر میشناسد. او دانش خود را به یاری میستاند تا چماقی مناسب برای یورش به شهروندان فراهم بیند. پلیس در ابتکاری فرهنگی چماق خود را باتوم مینامد که در اجزا و مواد سازندهی آن علم و تکنولوژی را به کار گرفته است. او نیز هنجارهای چوپانان را برای اجرای عدالت در شهرهای مدرن امروزی مناسب میبیند. چون پلیس میپندارد که با باتومِ او، عدالت و آرامش بین مردم شهر تضمین خواهد شد. انگار بخواهند رمهی گوسفندان را از حملهی گرگها باز دارند.
همچنین در تمامی هنجارهایی که فشنها برمیگزینند بدون آنکه قصد و ارادهای آگاهانه در کار باشد از دنیای چوپانان الگو میگیرند. چوپانانی که بنا به ضرورت و جبر، سالهای سال از مواد طبیعی پیرامون خویش برای خود تنپوش و پاپوش فراهم میدیدند. اما کسی از این چوپانان چندان به ظرافت و زیبایی پوشش خود نمیاندیشید. بلکه از کفش، تنپوش و کلاه چنان انتظاری داشتتند که ایشان را از سرما و گرما و یا آسیبهای محیطی کوه و بیابان در امان بدارد. با چنین نگاهی در تنهایی هر چوپانی فقط کاربری اثربخش این وسایل شخصی اهمیت مییافت؛ بدون آنکه زیبایی و ظرافت آن هدف قرار گیرد.
اما امروزه کسانی که از سازوکارهای دنیای مدرن به ستوه آمدهاند، ترفندهای دنیای نو و جدید را برای برآوردن آرزوهای خویش کارساز نمیبینند. این گروه در ناخودآگاه جمعی خود آرزوی دستیابی به جهانی را در سر میپرورانند که این جهان خیالی بتواند با دور زدن سازوکارهای ناکارآمدِ دنیای امروزی، ایشان را به گذشته بازگرداند. فشنها بدون آنکه تحلیلی جامعهشناختی از رفتار خود به دست دهند، به دلزدگی خویش از دنیای امروزی پای میفشارد. دنیایی که روزی قرار بود با رشد غولآسای تولید، پشتوانهای روشن برای رفاه همگانی قرار گیرد. اما هرگز چنین نشد و این تولید غولآسا، چیزی جز تخریب محیط زیست برایشان به ارمغان نگذاشت. بر بستر همین تخریب، تودههای وازده از جهان سرمایهداری علیرغم تلاش و مبارزهای بیامان هیچگاه نتوانستند به جهان آرمانی خود جهت رفاه و آرامش عمومی دست یابند. چون تولیدِ بیشتر تنها و تنها درد و رنج تودههای زحمتکش را به همراه داشت بدون آنکه به رفاهی ماندگار و عمومی بینجامد. حال انسانهایی که با تخریب محیط زیست شهری آرامش خود را از دست دادهاند بر سامانهای نوستالژیک، گذشتهی خود را تحسین میکنند و قدر میشناسند. گذشتهای که قرار است در آن از دنیای بزک شدهی جهان سرمایهداری اثر و نشانی باقی نماند.
با چنین نگاهی ارزشهای زندگی چوپانان به فضای زندگی امروزی جوانان فشن راه مییابد. آنان با زبان بیزبانیِ خود شگردهای غیر متداول و دیگری را برای رویارویی با سنتهای دنیای سرمایهداری برمیگزینند. شگردهایی که در مبارزهای منفی، سنتهای انقلابی بورژوازی را به هیج میشمارد. انگار بسیاری از شهروندان امروزی توان مبارزهای مستقیم و رویاروی با آسیبهای بیحساب و کتاب نظام سرمایهداری را در خود نمیبینند، در نتیجه به این شکل از مبارزه روی آوردهاند. چون به تجربه و آزمون چنان دریافتهاند که از زندگی در جهان لگام گسیختهی سرمایهداری جز حقارت و تباهی سودی عایدشان نمیشود. تا آنجا که ضمن واکنشی منفی، به هنجارشکنی از پدیدههای امروزی بها میدهند. اما متأسفانه این هنجارشکنی به هیچروی به آیندهای بالنده و پایدار راه نمیبرَد چون همچنان در فضایی نادانسته و خیالی راه میسپارد. فضایی ذهنی نه عینی که در سامانهای از دیروز و گذشته جانمایی میشود. زیرا آنان که به ظاهر آیندهی مثبتی پیش روی خویش نمیبینند، در نگاهی نادرست و غیرآرمانی به زندگی شهری، خود را مجبور میبینند به گذشته بازگردند. نگاهی که متأسفانه از سوی کارگزاران فرهنگی قدرتهای نامشروع جهانی بین تودههای به جان آمده از ستم اجتماعی تبلیغ میشود تا این ستمدیدگان به جای امید به آیندهای روشن، با جلوههایی از گذشته به تسکین دردهای اجتماعی خویش اشتغال ورزند./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد