درآمد
جريانات پرتلاطم نيمه اول آذرماه سال ۱۳۸۶ که منجر به اعلام موجوديت و حضور طيف جديد چپ – مارکسيستی در بين دانشجويان دانشگاه های ايران شد، باعث بهت و حيرت هم بين چالشگران و فعالين ضد نظام جمهوری اسلامی و هم بين مردم کوچه و بازار گشت. از آن زمان به بعد، فعالين سياسی و تحليل گران کوشيدند چند وچون عواملی را که باعث جذب جوانان ايران در نيمه اول دهه ۱۳۸۰ خورشيدی به سوی آرمان ها و انديشه های مارکسيستی شده اند، مورد بررسی قرار دهند.
بر اساس ابعاد مختلف زيست سياسی و زندگی اجتماعی دانشجويان ايران بويژه در دهه ۱۳۷۵ – ۱۳۸۵ميتوان عوامل جذب دانشجويان به مارکسيسم را در پرتو ملاحظاتی به دو بخش داخلی و خارجی تقسيم بندی کرد. در اين نوشتار بعد از بررسی عوامل خارجی (عمدتا جهانی تر شدن سرمايه بويژه در سی سال گذشته و ورود امواج پی آمدهای فلاکت بار آن به ايران) به چند و چون عوامل داخلی (عمدتا پروسه توهم زدائی در اذهان عمومی جامعه بويژه در بين کارگران و دانشجويان و گسترش عدم مقبوليت و رضايت عمومی از حاکمين و صاحبان قدرت) می پردازيم. در آخر، در بخش جمع بنديها و نتيجه گيری وظيفه چالشگران و فعالين سياسی ايرانی را(که سال هاست در خارج از مرزهای ايران استبداد زده به مبارزه ادامه داده اند) در مقابل اين تحولات به بحث و تفحص می گذاريم.
ملاحظاتی درباره جهانی تر شدن سرمايه
و پی آمدهای فلاکت بار آن
۱ – پروسه جهانی تر شدن بر خلاف تبليغات ايدئولوگ های نظام، فقط در گستره حرکت سرمايه به وقوع می پيوندد. اين پروسه که در سی سال گذشته تشديد يافته است، سرمايه داری را پيوسته قادر می سازد که به مثابه نظام جهانی واقعا موجود در دو بعد (بازار فرآورده های کار اجتماعی و بازار سرمايه) گسترش يابد. يعنی در اين نظام، تشکيل بازار جهانی واقعی کار عليرغم جهانی شدن اقتصاد وجود عينی ندارد و به اصطلاح دم بريده است. پس آنچه که جهانی گشته و تشديد يافته است، سرمايه و پی آمدهای فلاکت بار آن بويژه نابرابری های شديد، در سراسر جهان است.
– ۲جهانی شدن سرمايه در توسعه خود همواره مبتنی بر نابرابری های طبقاتی و ملی بوده است. اين نابرابری ها که در سی سال گذشته (از اوايل دهه ۱۹۷۰ به اين سو) در سراسر جهان عميق تر گشته، محصول شرايط خاص اين يا آن کشور، اين يا آن فرهنگ و... نيست. نابرابری محصول و معلول منطق انباشت سرمايه است. برمبنای اين منطق، سرمايه داری ناگزير در سطح و مقياس جهانی شکاف براندازانه و قطب بندی کننده است. توسعه نابرابری بين کارو سرمايه از يک سو و بين ملل و کشورها (مرکزها و پيرامونی ها) از سوی ديگر به رشد و اشتعال تضادهائی در سطح محلی و ملی و منطقه ای و جهانی دامن می زند که حل آنها در چهارچوب منطق حاکم نظام بر بازار جهانی امکان ناپذير می گردد.
- ۳گفتمان حاکم در مرحله کنونی جهانی شدن بازار نئوليبرالی مدعی است که صفحات مرحله نابرابر ملت – دولت ها در جهان در حال ورق خوردن و تغيير هستند. پيروان انديشه های " تلاقی تمدن ها " و " پايان تاريخ " و بخش عظيمی از روشنفکران متعلق به مکاتيب فرامدرنيست ها می گويند جهانی شدن در مرحله کنونی برای کشورهائی که کارکرد بازار آزاد نئوليبرالی را بپذيرند و هوشمندانه به محور و مدار آن بپيوندند، فرصت لازم را برای انها مهيا می کند که با ادغام خود به مرکزهای قديم" برسند". بررسی اوضاع نشان می دهد که کشورهای پيرامونی چنين توانی را ندارند. بر عکس، شکل های جديد سلطه پنج انحصارهای بزرگ متعلق به نظام، حامل و تنها عامل اصلی قطب بندی فزاينده و تعميق بيشتر نابرابری بين مرکزها و پيرامونی ها است. پذيرش منطق اين نوع جهانی شدن (حاکميت بی قيد و شرط حرکت سرمايه) چيزی جز پذيرش منطق سازمان دهی آپارتايد جهانی در مقياس کره خاکی نيست.
– ۴در تاريخ پانصد ساله سرمايه داری، پروسه جهانی شدن که از اول درون بود توسعه سرمايه بوده، پيوسته استعمارگر و ويرانگر عمل کرده است. اين پروسه که در گذشته از دو دوره مشخص ويرانگری عبور کرده، امروز در فاز تشديد مرحله سوم آن قرار دارد. بررسی مناطق مختلف کشورهای جنوب در اين فاز نشان می دهد که جهان ما در سر دو راهی تاريخی قرار گرفته است: يا توسعه بلامنازع جهانی شدن سرمايه که بی رحمانه به آپارتايد در مقياس جهانی ختم خواهد گشت و يا گسترش چالش هائی که جهان را به سوی گشايش مرکزهای جديد قدرت در جنوب رهنمون گشته و شرايط را برای دگرديسی های کيفی با چشم اندازهای سوسياليستی ميسر خواهد ساخت.
–۵ نگاهی اجمالی به اوضاع سياسی و اقتصادی کشورهای جنوب به خوبی نشان می دهد که در حال حاضر با حاکميت نظام تک قطبی جهانی سرمايه، کشورهای پيرامونی نه تنها توان رسيدن به کشورهای شمال را ندارند بلکه به خاطر ويرانگری های فاز فعلی جهانی شدن سرمايه و سلطه فزاينده شکاف براندازانه و قطب بندی کننده پنج انحصار بزرگ، با نابرابريهای فلاکت بار تری در آينده روبرو خواهند گشت.
– ۶کشورهای آفريقا، جهان عرب و اسلامی در مجموع در تقسيم کار بين المللی بنيادی بسته مانده اند. اين کشورها چه آنهائيکه صنعتی شده اند و چه آنهائيکه نيمه صنعتی هستند، جملگی اوضاع اقتصادی شان شکننده و آسيب پذير بوده و در موقعيت صادر کنندگان منابع طبيعی و محصولات ابتدائی قرار گرفته و عمدتا غير رقابتی باقی مانده اند. در اين کشورها تعادل های اجتماعی منجمله نهادهای مدنی در شکل اصلی خود به صورت ازدياد روزافزون حجم توده های تهيدست، فقير، بی خانمان و طرد شده تجلی می کنند. در اين مناطق که نصف کشورهای پيرامونی (جنوب) را در بر می گيرند، نه تنها کمترين نشانه پيشرفت در زمينه اتحاد منطقه ای وجود ندارد بلکه بر عکس ما شاهد بروز و عروج پولاريزاسيون های افقی – اولتراناسيوناليسم، خاک پرستی، الحاق طلبی، جدائی خواهی، امت گرائی های دينی و مذهبی – هستيم که همگی از تبعات و عوارض جهانی شدن سرمايه در جهان بويژه در کشورهای پيرامونی، می باشند. با اينکه اين کشورها، کشورهای " ثروتمند " (صادر کنندگان نفت) و کشورهای فقير و بسيار فقير را در بر می گيرند، اما کشوری در ميان آنها در سی و پنج سال گذشته(از شکست و افول " عهد باندونگ " و پديد ه ناصريسم تاکنون) پيدا نشده است که در ساختن يک نظام منطقه ای و قاره ای همچون عامل فعال شرکت کند. در اين مفهوم اين کشورها بر خلاف دهه های ۱۹۷۵ – ۱۹۵۵ در حاشيه قرار دارند و امر توسعه برای آنها چيزی جز تلاش در جهت جا دادن خود در گسترش جهانی سرمايه داری و توهم ويرانساز" رسيدن به آنها" (کشورهای مرکز) نيست.
–۷ مقايسه و اختلاف نمايانی که پيرامونی های فعال (چين، هندوستان، برزيل و...) را از کشورهای پيرامونی حاشيه ای (اکثر کشورهای آفريقائی، عربی، اسلامی و..) جدا می سازد فقط معيار رقابتی بودن محصولات صنعتی شان نيست بلکه همچنين يک معيار و سنجش سياسی است. بعضی از قدرت های سياسی در پيرامونی های فعال (مثل چين، برخی از کشورهای آمريکای لاتين و...) و پشت آنها جامعه در مجموع طرح های ملی و استراتژی ها برای کاربرد آنها دارند. اين طرح های ملی (بدون اينکه تضادهای اجتماعی را در درون آن جوامع نفی کنند) مسلما در روياروئی با پروژه های امپرياليستی نظام تک قطبی جهان سرمايه قرار خواهند گرفت و فعل و انفعالات اين روياروئی ها سيمای جهان فردا را ترسيم خواهند ساخت. بر عکس، پيرامونی های غير فعال (حاشيه ای) طرح و استراتژی خاص ندارند. حتی هنگامی که بيان هائی چون بيان امت گرايان اسلامی مدعی آن هستند، ما متوجه می شويم که آن بيان ها به کلی تهی از طرح هايی هستند که از خاستگاه ملی برای روياروئی با محمل های نظام جهانی تعبيه شده باشند. بررسی اوضاع سياسی و اقتصادی اين گروه از کشورهای پيرامونی که ما در اين نوشتار آنها را حاشيه ای، غير فعال و غير رقابتی توصيف کرديم، نشان می دهد که محفل ها و جناح های گوناگون امپرياليستی " بجای آنها می انديشند " و ابتکار انحصاری طرح های متعلق به اين مناطق را در دست دارند. در يک کلام، لايه بندی فزاينده و شکاف بندی های عميق بين اين گروه از کشورها مفهوم همبستگی " جهان سومی " را در هم نورديده و به استراتژی های جبهه مشترک عهد باندونگ (۱۹۷۵ -۱۹۵۵) پايان داده است.
– ۸عليرغم درهم نورديده شدن عهد باندونگ و پايان همبستگی ها و يک پارچگی های جهان سومی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، جهانيان امروز شاهد شکل گيری و رشد پروسه ای در سراسر جهان هستند که در مسير آن چالشگران ضد نظام تلاش می کنند که بطور جدی محمل ها و نهادهای پنج انحصار بزرگ امپراطوری را به چالش طلبيده و بطور موثر در مقابل جهانی شدن که بی رحمانه می خواهد کره خاکی را بسوی يک آپارتايد جهانی سوق دهد، به مقاومت و مبارزه برخيزند.
– ۹در حال حاضر هم در کشورهای مرکز و هم در کشورهای پيرامونی با گسترش همه جانبه بحران های اقتصادی، غذائی، بيکاری سازی فراگير و بسته شدن کارخانجات، احتمال بروز اعتراضات و قيام های شهری به سان يونان، افزايش يافته است. آينده شغلی در اين کشورها کارگران و بويژه جوانان و کسانی که وارد بازار کار می شوند را با مخاطرات جدی روبروساخته شده است. در واقع اوضاع به نوعی است که گوئی همه بويژه جوانان، در کشورهائی مثل يونان، ترکيه، ايران، فرانسه، اسپانيا، ايتاليا و... در " لبه تيغ راه می روند " و ديگر توان تحمل نابرابری های هولناک و ستم عريان را ندارند و نسبت به آينده خود بيمناک بوده و همواره در هول و هراس زندگی می کنند. علاوه بر اينها، دولت های اين کشورها از ترکيه، يونان و ايران گرفته تا جمهوری چک، فرانسه و دانمارک و... (با افزايش پروسه های خصوصی سازی، کاهش مقررات و لغو تنظيمات دولتی بويژه در حيطه های آموزش و پرورش، بهداشت عمومی، مسکن سازی و...) ماهيت کمپرادوری خود را به کاخ امپراطوری و پنج انحصار بزرگ به شکل عريان به نمايش گذاشته اند.
– ۱۰عليرغم اين اوضاع، دولتمردان اين کشورها احتمال وقوع قيام ها و تظاهرات قهرآميز را در کشورهای خود نمی بينند و يا در صورت وقوع دل خود را به سرکوب و سانسور خوش کرده اند. ولی بررسی اوضاع اين کشورها نشان می دهد که نه تنها ايران، ترکيه، مصر، نيجريه (نمونه هائی از کشورهای پيرامونی) بلکه فرانسه، اسپانيا، ايتاليا (نمونه هائی از کشورهای مرکز) نيز نمايه های متنوع يونان هستند: کشورهائی تحت فشار که توده های وسيعی از مردم در آنها از خوش خيالی و توهم رها شده اند. سياست های تبليغاتی دولت ها و به اصطلاح اپوزيسيون در اين کشورها با شکست روبرو شده و بررسی اوضاع نشان می دهد اکثريت قريب به اتفاق مردم اعتراضات و تظاهرات کارگران، زنان، دانشجويان و... را بخشی از قيام مردمی وعمومی برعليه حاکميت در آن کشورها به حساب می آورند. آنچه مسلم است اين است که مردم در سراسر جهان ديگر بيش از اين توان تحمل قطب بندی سازی های نظام جهانی و فساد و ستم رژيم های کشورهای خود را ندارند. اگر يونان، فرانسه، اسپانيا، ايتاليا و.. بهترين نمونه هائی از کشورهای مرکز هستند که در آنها مردم ديگر بيش از اين توان نابرابری های فزاينده و ستم عريان را ندارند، ايران احتمالا بهترين نمونه از کشورهای پيرامونی است که در آنجا توده های مردم بويژه کارگران و دانشجويان، خود را از توهمات دهه های ۱۳۸۷ – ۱۳۶۸ آزاد ساخته و به جد خواهان تغيير اوضاع هستند .
ملاحضاتی درباره پديده نوظهور طيف چپ جديد- مارکسيستي
در دانشگاههای ايران
– ۱۱افزايش فعاليت های اجتماعی و صنفی جنبش های دانشجويی، کارگری و زنان به وضوح نشان می دهد اقشار و طبقات جامعه ايران از انقلاب مشروطه به اين سو آرمان های استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی خويش را تحقق نيافته می بينند، در همگامی با رويدادهای بين المللی (از فعل و انفعالات متنوع و متعدد " انقلاب بوليواری " در آمريکای لاتين گرفته تا قيام های جوانان در فرانسه، دانمارک، يونان و... در اروپا) برای تحقق جهانی بهتر مبتنی بر صلح، برابری، آزادی و... با شور و شوقی مضاعف، راهی مردمی و دموکراتيک (در راستای گذار جامعه ايران به استقلال و کسب حاکميت ملی، آزادی و دموکراسی و عدالت اقتصادی و اجتماعی) را جستجو می کنند.
- ۱۲آنچه که کشور ايران را در حال حاضر با کشورهای ديگر پيرامونی متمايز می سازد اوج گيری اعتصابات گوناگون کارگری از يک سو و شکل گيری غير مترقبه و رشد سريع موج جديد چپ - مارکسيستی بويژه در بين جوانان دانشجو است که بررسی چندو چون آنها حائز اهميت است. در ادامه اين نوشتار، بعد از بررسی اجمالی چگونگی ظهور و رشد موج جديد چپ – مارکسيستی در ايران در دهه ۱۳۸۰، به توضيح وظيفه و مسئوليت مارکسيست های ايرانی دهه های ۶۰ و ۷۰ که عمدتا در خارج از ايران فعاليت می کنند، می پردازيم.
–۱۳ انقلاب ۱۳۵۷ و تبعات و عوارض آن تاکنون از طرف صاحب نظران و محققين مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته اند. بدون ترديد، انفجار جمعيتی که بويژه در سال های جنگ هشت ساله ايران و عراق در شهرها و روستاهای ايران به وقوع پيوست، در دهه ۱۳۷۰ جامعه ايران را دستخوش تحول ساخت. حضور ميليونها جوان که در صد قابل توجهی از کل جمعيت ايران را در بر گرفت، تحرک اجتماعی را برای ناظرين و محققين نويد داد. البته پرداختن به مسئله جوانان، مثل مسئله زنان و مسئله ملی در ايران نياز به تحقيق فراگير و سازمان يافته دارد که نگارنده نمی تواند از عهده آن در اين مقاله برآيد. آنچه در اينجا مورد بحث است اين است که چه عواملی باعث گشتند که بخشی از اين جوانان در نيمه اول دهه ۱۳۸۰ در ايران به سوی آرمان ها و انديشه های مارکسيستی جلب گشتند و از همه مهمتر اينکه اين جوانان از چه منشائی بيرون آمده و متعلق به کدامين کمپ مارکسيستی هستند؟
– ۱۴در آغاز دهه ۱۳۸۰ خورشيدی، جامعه ايران نزديک به ۱۵ سال بود که از حالت و جو بسيج جنگی (۱۳۶۷ – ۱۳۵۹) و پی آمدهای سياسی، اقتصادی و اجتماعی آن بيرون آمده و به مرحله مصرف و رواج بيشتر روابط سرمايه داری منجمله تشديد روند خصوصی سازی فراگير وارد شده بود. در اين بزنگاه يک جريان بسيار چشمگيری در دانشگاههای ايران (بويژه در تهران، شيراز، تبريز و...) آغاز شد که دور از انتظار خيلی از مردم منجمله صاحب نظران جامعه شناسی سياسی ايران بود و آن بازگشت و يا احيای انديشه ها و فعاليت های چپ مارکسيستی در صحنه سياسی ايران بود. بروز و گسترش موج چپ مارکسيستی در بين دانشجويان نه تنها مردم و صاحب نظران را دچار تعجب ساخت بلکه بخشی از دولتمردان جمهوری اسلامی را نيز به حيرت و شگفتی انداخت. اين شگفت انگيزی ها بويژه زمانی که دانشجويان پوسترهای رنگين و بزرگ لنين را در بخش های مختلف دانشکده ها نصب کرده و شعارهای برابری، آزادی، " سوسياليسم آری " و " بربريت نه " را با خود در " روز دانشجو " حمل کردند، به حد نهايت رسيد. شايان توجه است که در همين زمان (از سال ۱۳۸۳ به اين سو) پيروز ی حزب کمونيست نپال در براندازی رژيم سلطنتی در آن کشور، احيا و گسترش حزب کمونيست لبنان و شرکت فعال آن در جنبش مقاومت مردم لبنان در مقابل حمله نظامی اسرائيل به لبنان در اواخر تابستان سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵ خورشيدی، و احيا و رشد بی سابقه جنبش کمونيستی در کشورهای بوليوی، ونزوئلا، اکوادور و... در آمريکای لاتين اين صاحب نظران را همچنان در بهت و حيران فرو برد. اين صاحب نظران و دولتمردان (از پيروان " پايان تاريخ "، " تلاقی تمدن ها "، پست مدرنيست ها... در کشورهای مرکز گرفته تا نخبگان جناح های درون حاکميت جمهوری اسلامی) به دلايلی که تعدادی از آنها را بطور اجمالی شرح خواهيم داد، جملگی به خاطر اعتقاد و وابستگی به تئوری " تينا " (بديلی وجود ندارد!) بر آن بودند که بازگشت و احيای چپ مارکسيستی در کشوری مثل ايران، امکان پذير نيست. بررسی نوشته های اين صاحب نظران و نخبگان دولتی (چه از کشورهای پيرامونی و چه از کشورهای مرکز) نشان می دهد که آنان دلايل متعددی در رد اجتناب ناپذيری احيا و يا بازگشت نمايان و چشمگير چپ – مارکسيستی را مطرح می کردند، که در اينجا به طور مختصر به بررسی اهم آن دلايل می پردازيم
– ۱۵اين صاحب نظران و دولتمردان بر آن بودند که گفتمان چپ مارکسيستی در بين فعالين جنبش های کارگری، دانشجوئی و... همراه با گفتمان جنبش های رهائی بخش عهد باندونگ چه در کشورهای مرکز و چه در کشورهای پيرامونی قدرت جذابيت و حقانيت تاريخی خود را باخته و به جای آن در عصر بعد از پايان جنگ سرد، گفتمان نئوليبراليسم حاکم در " بازار آزاد " به کرسی تفوق و قدرت نشسته است.
افول و ريزش قدرت گفتمان های چپ مارکسيستی و ملی گرائی رهائيبخش که در نيمه دوم دهه ۱۹۷۰ ميلادی آغاز گشت، در دهه های بعد از فروپاشی و تجزيه شوروی، فروکشی جذابيت جنبش های رهائبخش ملی و بالاخره جنبش کارگری در اروپا و پايان دوره جنگ، تشديد و تعميق يافت. افول و شکست اين سه چالش ضد نظام جهانی سرمايه به ايدئولوگ های نظام فرصت داد که با اعلام " پايان تاريخ " و " مرگ مارکسيسم " از کارآمدی و مشروعيت نظام جهانی سرمايه به مديريت آمريکا به عنوان تنها راه " رستگاری بشريت " دفاع کنند. اين جابجائی در گفتمان ها چنان بخش بزرگی از روشنفکران را خلع سلاح و " اخته " ساخت که حتی مردم کوچه و بازار در کشورهای مرکز وپيرامونی در روياروئی با طرفداران و پيروان کمونيسم به طعنه و طنز سرنوشت شوروی، تبديل چين به سرمايه داری، يا شکست ناصريسم و.. را تا اين اواخر مثال می زدند.
– ۱۶اين فروپاشی ها و جابجائی گفتمان ها شايد شديدترين تاثير خود را بر احزاب مارکسيستی از اسپانيا، ايتاليا و... در اروپا گرفته تا احزاب کمونيستی کشورهای جهان سوم و بويژه خاورميانه گذاشت تا جائی که بسياری از مارکسيست ها در روسيه، اوکرائين، ايتاليا، انگلستان و... اصول مارکسيست – لنينيست را از مرامنامه های خود حذف کرده و اکثرا واژه کمونيست را از اسم رسمی خود برداشته و کلمات ديگری مثل " چپ نوين " را برای نامگذاری جديد حزب خود انتخاب کردند. رهبران تعدادی از احزاب مارکسيست خاورميانه مثل جبهه خلق برای آزادی فلسطين (به رهبری جورج حبش) و سازمان فدائيان خلق (اکثريت) نه تنها به حذف کلماتی چون پرولتاريا و خلق ها در مرامنامه های خود اقدام کردند بلکه علنا در سخنرانی ها و مصاحبه های خود از پايان عمر " تاريخ " صحبت کرده و اعلام کردند که محرومين جهان و قربانيان نظام جهانی سرمايه " توان انقلابی " خود را از دست داده اند و مبارزات طبقاتی و ملی ديگر وجود خارجی ندارند. آنها به مردم نويد دادند که نظام جهانی و در راس آن آمريکا در سياست جهانی خود " تعديل " بوجود آورده و با گسترش و جهانی تر شدن سرمايه بويژه بعد از پايان دوره جنگ سرد، از استعمار و سرکوب کارگران و ملل تحت ستم دست برداشته و انقلاب تکنولوژيکی بويژه در زمينه های اطلاعات و مخابرات از طريق کاميپوتر و اينترنت، نقش عمده را در سرنوشت بشر به عهده گرفته است. تعداد اين نوع افراد که مسخ قدر قدرتی نظام جهانی سرمايه شده و در مقابل " معجزات " و " مقدسات " بازار آزاد نئوليبراليسم به نيايش و تحسين پرداختند، فقط به يک کمپ مشخص در جنبش کمونيستی اختصاص نداشت. اين افراد طلسم شده از درون اکثر سازمان ها و احزاب چپ مارکسيستی چه در کشورهای پيرامونی و چه در کشورهای مرکز بيرون آمده و به طيف های گوناگون جنبش کمونيستی آن کشورها تعلق داشتند. وجه مشترک اين افراد عبارت بود از اينکه نه تنها از مارکسيست روی برتافته و بعد از نفی (و نه نقد) آن به پذيرش تز " تينا " روی آورده بودند بلکه يک قدم نيز جلوتر رفته و زبان نصيحت گشوده بودند. آنها تحت تاثير آموزش های هانتيگتون، فوکوياما و ديگر ايدئولوگ های نظام جهانی به چپ های مارکسيست بويژه در دهه ۱۹۹۰، " هشدار " می دادند که اگر می خواهند مطرود جامعه خود و تاريخ بشری نشوند، بهتر است که در مواضع خود تجديد نظر اساسی کرده، از استفاده واژه هائی چون استثمار و مبارزات طبقاتی و مقاومت ملل تحت ستم و مبارزات ملی و پديده امپرياليسم پرهيز کرده و بالاخره مارکسيسم را کنار بگذارند و برای اينکه از قافله عقب نمانند بر ارابه های گوناگون سوسيال دموکراسی، پان ايسم و خاک پرستی، عرفان و تصوف و انواع و اقسام انديشه های پسامدرنيسم و امت گرائی های دينی و مذهبی سوار شوند.
– ۱۷در ابعاد تشکيلاتی و سازماندهی، اين فروکاهشی و شکست در سطح جهانی (فروپاشی و تجزيه شوروی و " بلوک شرق " افت و اضمحلال جنبش های رهائيبخش ملی در کشورهای جهان سوم، شکست و اخته شدن جنبش های کارگری در اورپا و بالاخره تبديل چين توده ای به يک کشور سرمايه داری) اگر چه بدون ترديد در جنبش کمونيستی تمامی کشورها تاثير گذار و فراگير بود اما آن چه در ايران بر مسائل تشکيلاتی و سازمانی چپ ايران بيشترين تاثير را داشت نه فروپاشی شوروی (و تبديل چين به يک کشور سرمايه داری) بلکه سرکوب حاکميت تماميت خواه بود که تمامی فرصت های ساخت سياسی را در دست يک اوليگارشی روحانی – نظامی ضد کمونيست و ضد ملی منحصر کرده و سازمان های چپ – مارکسيستی و نيروهای ملی گرا را با نفرتی امت گرانه ای دينی و مذهبی و ايدئولوژی ضد کمونيستی و ضد ملی درهم کوبيده و بکلی تارومار کرده بود. ولی عارضه فاجعه انگيزتر اين وقايع تا اين اواخر اين بود که بعد از گذشت سی سال از وقوع و شکست انقلاب ۱۳۵۷ و گذشت نزديک به بيست سال از فروپاشی " اردوگاه سوسياليستی " و تبديل چين توده ای به يک کشور سرمايه داری تاثير اين فروپاشی ها و شکست ها هنوز در درون جنبش چپ – مارکسيستی ايران (يعنی انشقاق و چند پارچه گی و عدم ادغام و نبود وحدت) به قوت خود باقی مانده بود.
– ۱۸با اين همه ضربه ها و آوار ناکامی که بر بدنه چپ – مارکسيستی ايران در سی سال گذشته وارد آمد، تعجب ندارد که بروز و گسترش انديشه ها و گرايشات مارکسيستی در دهه هشتاد خورشيدی بين جوانان ايران (بويژه در دانشگاههای ايران) به شدت با شگفتی و حيرت زدگی عام و خاص در ايران و محافل بين المللی روبرو گشت. در اينجا دلايل سياسی، اقتصادی و اجتماعی که در بازگشت و يا احيای تعجب انگيز جنبش چپ – مارکسيستی در ايران نقش اساسی داشته اند را بطور مختصر شرح می دهيم.
ناکامی اصلاح طلبان جنبش دوم خرداد در دهه پرتلاطم ۱۳۸۲ – ۱۳۷۴ در اصلاح سازی و " دموکراتيزه " ساختن حاکميت اوليگارشی ايران (صرف نظر از اين که نيت و تمايل واقعی آنان چنين چيزی نبوده اما انتظار بخش های گوناگونی از اقشار مختلف مردم بويژه دانشجويان، زنان و بخشی از روشنفکران حتی برون مرزی ايران از آنان چنين بود) يکی از مهمترين علل رشد و عروج بديل های ديگر مثل ملی گرائی سکولار، جنبش فدراليسم در بين مليت های متنوع ساکن ايران و بالاخره جنبش جديد چپ – مارکسيستی در دانشگاههای ايران بود. بدون ترديد شکست جنبش دوم خرداديها و ديگر اصلاح طلبان از يک سو و اعتلای قدرقدرتی جناح مافيای نظامی – روحانی در سال ۱۳۸۴ جوانانی را که در نيمه اول دهه ۱۳۸۰ در دانشگاههای ايران مشغول تحصيل بودند، متوجه تضادها و تناقضات موجود در درون جريان ها و طيف های گوناگون درون جنبش اصلاح طلبی و سطح توان و قدرت اثر گذاری هر يک از اين طيف ها و جريان ها ساخت. بيرون آمدن از توهم که عمدتا در بين دانشجويان رواج داشت با اينکه به تفرق و پراکندگی در بين آنان منجر شد ولی به امکان بروز گرايش های برابری طلبی و سوسياليستی در بين دانشجويان دامن زد. البته خود دوره اصلاحات با اينکه قويا صوری و سطحی بود ولی به خاطر رواج آزاديهای نسبی در حيطه های بويژه مطبوعات، سينما و... در آن دوره کوتاه موجب رهائی نيروها و عناصر خفته دانشجوئی شد. به کلامی ديگر، در دوره رواج و رونق جنبش دوم خرداد، بخش قابل توجهی از دانشجويان به شناخت بهتری از خود و آرمان ها و خواسته های خود در جريان فعاليت در عرصه سياسی دست يافتند. به نظر نگارنده بغير از عامل داخلی (عبور از خاتمی و برون رفت از توهم اصلاحات و تلاش در جهت يافتن يک بديل جدی و اصيل) عامل خارجی (فعل و انفعالات در عرصه بين المللی در دهه بعد از پايان دوره جنگ سرد) نيز در رشد و احيای انديشه های چپ – مارکسيستی در بين دانشجويان و ديگر اقشار جامعه بخصوص زنان، نقش موثری ايفا کرد که بررسی آن حائز اهميت است.
– ۱۹در سال های آخر قرن بيستم و سال های آغازين قرن بيست و يکم حدود يک دهه بود که اتحاد جماهير شوروی و چين توده ای به عنوان چالشگران نظام جهانی سرمايه بکلی از صحنه سياسی رخت بربسته بودند. نبود شوروی و چين (همراه با اخته شدن جنبش های کارگری در اروپای آتلانتيک از يک سو و افول و شکست جنبش های آزاديبخش ملی از سوی ديگر) در اين زمان به نظام جهانی فرصتی فراهم آورد که به تاخت و تازهای براندازانه و مداخلات نظامی و سياسی خود در سراسر جهان اين دفعه با شيوه های جديد شدت بخشد. در اين دوره و تحت چنين شرايطی سرمايه داری جهانی در نبود مبارزه و مقاومت جدی در برابر خود توانست ضربه های متعدد و فراگيری را به دستاوردهای جنبش کارگری و کمونيستی وارد سازد. ايدئولوژی نئوليبراليسم حاکم بر حرکت سرمايه (جهانی تر شدن سرمايه) نه تنها يک تئوری و گفتمان بلکه يک برنامه و جريان واقعی به ضرر نيروهای کارو زحمت هم در کشورهای پيرامونی و هم در کشورهای مرکز بود که در عملکرد بعضی از نمايندگانش چون تاچر، ريگان و بعدا نومحافظه کاران و فرامدرنيست های گوناگون نمودهای خود را يافت. به عبارت ديگر، اين بار نظام جهانی با چالشگری روبرو نبود که از ترس آن به کارگران در کشورهای صنعتی مرکز و به زحمتکشان ملل تحت ستم " امتياز " داده و يا در مقابل مبارزات آنان احيانا دست به يک عقب نشينی تاکتيکی بزند.
– ۲۰ولی پس گرفتن تدريجی دستاوردهای جنبش کارگری در کشورهای مرکز (که در دهه های ۱۹۵۰، ۱۹۶۰، ۱۹۷۰، کسب گشته بودند) از يک سو و متلاشی ساختن رها وردها ی دولت های ملی گرای " عهد باندونگ " و رواج کمپرادورسازی در کشورهای پيرامونی از سوی ديگر باعث مقاومت ها و نارضائی ها، حرکت های اعتراضی و مبارزاتی نوين در طبقه کارگر و ديگر قربانيان نظام سرمايه در کشورهای مختلف جهان گشت. اعتلای جنبش کارگری در ايران به موازات گسترش انديشه های چپ مارکسيستی بين جوانان دانشگاههای سراسر ايران بطور قابل ملاحظه ای تحت تاثير اين تحرکا ت در صحنه سياسی بين المللی مشخصا در ارتباط با پی آمدهای فلاکت بار و ويرانگر تشديد جهانی شدن سرمايه، در اين دوره تاريخی بود. اين واقعه يعنی رشد و گسترش انديشه های مارکسيستی نبايد مانع آگاهی به اين امر شود که اين اعتراضا ت و عکس العمل ها فقط محدود به جنبش کارگری و جنبش مارکسيستی بين دانشجويان دانشگاههای ايران بود. بايد خاطر نشان ساخت که در اين دوره (در نيمه اول دهه ۱۳۸۰ خورشيدی = دهه ۱۹۸۰ ميلادی) ما شاهد بروز و عروج جنبش های زنان، محيط زيست سبزها، طرفداران حق تعيين سرنوشت و استقرار حکومت فدراليستی و.. در صحنه سياسی ايران هستيم که به طور طبيعی رشد و درجه چالشگری آنها خود باعث نيروبخشی به اعتلای گرايشا ت بسوی انديشه های مارکسيستی بين جوانان گشته است.
جنبش های ضد جهانی شدن سرمايه، ضد نهادهای بين المللی متعلق به نظام جهانی (صندوق بين المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی و...) ابتدا در کشورهای اروپائی و آمريکائی مرکز نمود پيدا کردند ولی در مدت زمان کمی امواج آن به کشورهای آسيا و آمريکای لاتين نيز رسيدند. جنبش نوپای سوسياليسم در بين جوانان دانشگاههای ايران بدون ترديد از فعل و انفعالات جنبش های سوسياليستی و ملی گرای آمريکای لاتين نيز شديدا تاثير پذير بوده است.
– ۲۱با به پايان رسيدن عصر رژيم های شبه فاشيستی و نظامی در بخشی از آمريکای لاتين، جنبش های اجتماعی و سياسی چپ گرايان طرفدار استقرار حق حاکميت ملی رشد يافته و دولت های ضد جهانی شدن سرمايه و ضد امپرياليست را در ونزوئلا، بوليوی، اکوادور و... بر سر کار آوردند. شايان توجه است که کشورهای برزيل و ارژانتين که باشديدترين بحرانهای اقتصادی-مالی از نوع خودبويژه در زمينه های بيکاری سازی،تورم زائی و... در کشورهای پيرامونی در نيمه دوم دهه ۱۹۹۰روبروشده بودند نه بوسيله سياست های طرفداران " گروه مکتب شيکاگو " (دولتمردان طرفدار تامس فريدمن يکی از پدران معنوی بازار آزاد نئوليبرالی) ونه بوسيله اخلاف فريدمن (نومحافظه کاران حاکم در کاخ سفيد) بلکه توسط چپ گرايان در همکاری با ملی گرايان سوسياليست ضد بانک جهانی و ضد سازمان " نفتا " به ساحل ثبات نسبی و اهميت مالی رسيدند. بررسی تحولات سياسی و چند و چون پيروزی دولت های ملی گرا و مستقل با تمايلاتی بسوی بخشی از آرمانها و چشم اندازهای سوسياليستی در کشورهائی مثل ونزوئلا، بوليوی، اکوادور، اورگوئه به روشنی نشان می دهد که اين دولت ها بدون حمايت همه جانبه کمونيست ها و اتحاديه های کارگری متعلق به طيف های مختلف مارکسيست ها در آن کشورها نمی توانستند به پيروزی رسيده و در مقابل قدر قدرتی امپرياليسم يانکی (که هنوز هم کل آمريکای لاتين را به سان خليج گوانتانامو و زندان معروفش، ملک متعلقه و حياط خلوت خود محسوب می دارد) قد علم کنند. امروز به برکت اين همکاری ها و اتخاذ وحدت های استراتژيک با دولت های چپ گرا و ضد جهانی شدن سرمايه، کمونيست ها (که از نظر تشکيلاتی و سازمانی به کمپ های مختلف چپ مارکسيستی تعلق دارند) در اين کشورها به موفقيت های چشم گيری دست يافته و با کسب پايگاههای جديد در بين توده های مردم فرصت تاريخی پيدا کرده ا ند که به بلند پروازی های خود شدت بخشند. اين امر که مارکسيست ها در عصر پس از فروپاشی شوروی و تبديل چين توده ای به يک کشور سرمايه داری می توانند به موفقيت های چشمگير دست يافته و رهاوردهائی را به جامعه ارائه دهند، خود در شکست سياست های هژمونی طلبانه نئوليبرال ها و نومحافظه کاران که می خواهند نقش دولت را در بخش های عمومی و خدماتی پيوسته از طريق اعمال سياست های ويرانساز خصوصی سازی و لغو تنظيمات و مقررات بر بازار را کاهش دهند، نقش به سزائی داشتند. کسانی که روند اوضاع را در آمريکای لاتين مورد پژوهش، تفحص و بحث قرار می دهند، بخوبی می دانند که امروز دولت های ونزوئلا، بوليوی، اکوادور بطور چشمگير و فراگير و دولت های شيلی و اروگوئه بطور نسبی موفق شده اند که با برنامه ريزی های اجتماعی – خدماتی در بهبود وضعيت معيشتی طبقات فرودست کار و زحمت نقش فعال ايفا کرده و دست " نامرعی " بازار " آزاد " را تا آنجا که قادر بوده اند قطع سازند. دسترسی دانشجويان برابری طلب و سوسياليست ايران به اين اطلاعات بويژه از طريق اينترنت، در اعتلای آگاهی آنان و انديشه های چپ مارکسيستی و گسترش جنبش سوسياليستی در دانشگاههای ايران در نيمه دوم ۱۳۸۰ (دهه ۲۰۰۰ ميلادی) نقش به سزائی داشت.
– ۲۲دانشجويان چپ – مارکسيست ايران در اين دوره (۱۳۸۳ – ۱۳۸۶) به پژوهش های عميق درباره کشورهای چپ گرای آمريکای لاتين دست زده و به جمعبندی های جامع و فراگيری دست يافته اند. آنها با استفاده ازاين جمعبندی ها و نتيجه گيری ها، و با دامن زدن به بحث ها و تبادل نظر بين خود و " ليبرال های " درون جنبش دانشجوئی (عمدتا دانشجويان طرفدار جناح اصلاح طلبان و جناح راست ميانه معروف به کارگزاران) که در داخل جنبش با تاسی و آموزش های نئوليبرالی فريدمن (گروه مکتب شيکاگو) و رهنمودهای بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی، آزاد سازی اقتصاد و خصوصی سازی را تنها چاره حل مشکلات و رهائی ايران از توسعه نيافتگی می دانستند، موفق گشتند که موقعيت متفوق دانشجويان طرفدار جناح های درون حاکميت را به نفع گرايشات چپ – مارکسيستی به چالش جدی بطلبند. مضافا در جريان اين بحث ها و تبادل نظرها بود که دانشجويان سوسياليست در آستانه برگزاری مراسم شانزده آذر (روز دانشجو) موفق گشتند که رهبری خط " ليبرال ها " را(که از طريق شباهت سازی رهبری دولت های چپ ضد امپرياليست و ملی گرای ونزوئلا، اکوادور و بوليوی با دولت " بناپارتی " و مافيای نظامی – روحانی احمدی نژاد، سعی داشتند اهميت و اعتبار اوج گيری گرايشات چپ از اذهان و افکار دانشجويان ايران را بزدايند) کاملا با شکست روبرو سازند.
– ۲۳ديگر از طيف هائی که در اين دوره موقعيت ممتاز و اهميت خود را در بين دانشجويان از دست دادند، طيف های طرفدار خط " روشنفکری دينی " از يک سو و طيف مبلغين و مروجين گفتمان " پست مدرن " از سوی ديگر بودند. به نظر نگارنده، ناکامی طرفداران اين دو طيف در جلب دانشجويان به سوی انديشه های خود به طور غير مستقيم در پيروزی ها و موقعيت های جناح چپ مارکسيستی نقش به سزائی در سال های ۱۳۸۷ – ۱۳۸۲ خورشيدی داشت. از اوائل دهه ۱۳۷۰ خورشيدی، امواج گوناگون انديشه های پست – مدرنيستی (که در واقع گفتمان های متنوع عصر سرمايه داری در فاز جهانی تر شدن سرمايه در دوره بعد از پايان جنگ سرد را در بر می گيرند) به ايران بويژه دانشگاهها نيز رسيد. بايد توجه داشت که در آن دوره مروجين روشنفکری دينی که عمدتا از سوی حلقه های نشريات " کيان " و " آئين " انديشه های خود را در ميان دانشجويان رواج می دادند، با استفاده از گفتمان پست مدرنيست ها در توضيح و توجيه انديشه های خود از توانائی چشمگيری برخوردار بودند. ولی در جريان سال های ۱۳۸۴ -۱۳۸۷، طيف روشنفکری دينی با افول دولت اصلاح طلبان به مثابه شکل واقعا موجود مردم سالاری دينی از يک سو و زير سئوال قرار گرفتن جدی انديشه های پست – مدرنيستی (بويژه ارتجاعی ترين وجه آن مبنی بر نفی عقلانيت تجدد طلبی و دست آوردهای رهائيبخش مبارزات طبقاتی و ملی) توسط مارکسيست های پی گير در جهان، از سوی ديگر توخالی بودن و بی ربطی مواضع و گفتمان های اين دو طيف را نيز در بين دانشجويان به نمايش گذاشت. افشای جنبه های ارتجاعی اين طيف ها توسط بقايای چپ – مارکسيستی دهه های ۱۳۶۰ -۱۳۵۰ ايران در دهه ۱۳۸۰ نيز نقش به سزائی در جذب دانشجويان جوان به سوی اتخاذ مواضع و بينش های سوسياليستی ايفا کرد.
– ۲۴امروزه بيش از هر زمانی در تاريخ سی ساله جمهوری اسلامی سرمايه روشن گشته است که صرفا سرکوب و حذف فيزيکی نيروهای چپ – مارکسيستی در دهه خونين ۱۳۶۰ خورشيدی نتوانست حذف کامل فعالان، تشکل ها و حلقه های چپ – مارکسيستی را در عرصه های عمومی و در گستره های نشر و ترجمه آثار مارکسيستی، به دنبال داشته باشد. روشنفکران چپ – مارکسيستی ايران که به خاطر جو حاکم خفقان و هيستری ضد کمونيستی و ضد ملی گرائی امت گرايان حاکم امکان فعاليت سازمانی نداشتند به فعاليت انتشاراتی و ترجمه روی آورده و تلاش کردند که در زمينه های ادبيات بويژه در حيطه داستان های کودکان، ره گشای درهای بسته گردند. اين شهروندان متعهد به آرمان ها و آرزوهای سوسياليستی در جريان سال های سانسور و خفقان ضد کمونيستی دهه ۱۳۶۰ و سپس دهه ۱۳۷۰ خورشيدی، چون نمی توانستند تشکل ها و ارگان های سازمانی و گروهی خود را داشته باشند در نتيجه به انتشار نوشتارهای خود در نشريات " آدينه "، " جامعه سالم " و ديگر مجلات تخصصی مانند " نقد نو "، " صنعت حمل و نقل " و... پرداختند. اين چپ های مارکسيست قديمی با ترجمه و تلخيص تاريخ صد ساله جنبش مارکسيستی در جهان و ايران (که اتفاقا بعد از فروپاشی شوروی و تبديل چين به يک کشور سرمايه داری، سردمداران جمهوری اسلامی بدون واهمه و ترس از حضور بديل اجازه چاپ فراينده اين ترجمه ها و تلخيص ها را می داد) توانستند به عامل موثر ديگری در شکلگيری و احيای موج جديد گرايشات چپ – مارکسيستی در دانشگاههای ايران تبديل گردند. به کلامی ديگر، دانشجويان مارکسيست پس از حدود صد سال از آغاز جنبش کارگری و کمونيستی در ايران قادر گشتند دوباره طيف گسترده ای از فعاليت ها و آثار معتبر مارکس، انگلس، گرامشی، هوشی مينه، چه گوارا و... را از يک سو و روشنفکران تاريخ جنبش کمونيستی ايران از غفارزاده، حيدرعمواوغلی، سلطان زاده و... گرفته تا تقی ارانی، پيشه وری و... را بخوانند.
– ۲۵زندگی اجتماعی چپ های مارکسيست در سال های حکومت اصلاح طلبان (۱۳۸۴ – ۱۳۷۶) به چندين علت ديگر رونق يافته و غنی تر گشت که در اينجا به اهم آنها اشاره می کنيم:
- به غير از وجود رو به رونق رسانه های چاپی که در آنها مارکسيست های نسل ماقبل از انقلاب فرصت يافتند که مقولات مربوط به جنبش مارکسيستی را به بحث گذاشته و در اختيار مارکسيست های جوان دانشگاهها بگذارند، احيای کانون نويسندگان ايران و برگزاری مجمع عمومی آن نيز در اين دوره در رشد گرايشات مارکسيستی در دانشگاهها بين جوانان نقش خوبی ايفا کرد. چندين بار در اين زمان بيانيه هائی از موضع عمومی برابری طلبی و آزاديخواهی از سوی کانون نويسندگان منتشر شد که به رشد فکری و گسترش ديدگاههای مارکسيستی بين دانشجويان کمک کرد. نبايد تصور کرد که کانون نويسندگان يک نهاد مارکسيستی و يا حتی سوسياليستی بود. ولی افراد فعالی از جنبش چپ – مارکسيستی که در کانون فعال بودند، در اين دوره فرصت پيدا کردند که با مصاحبه ها و نوشته های خود هر از چند گاهی نظرگاه ها و چشم اندازهای سوسياليستی را در متن رسانه های صوتی، چاپی، و بصری قرار داده و با دانشجويان ارتباط برقرار سازند
- بدون ترديد، عمومی تر شدن اينترنت و ورود اين رسانه همراه با رواج رسانه بصری ماهواره در فضای سياسی ايران د راين مدت باعث گشت که جوانان ايران که دارای گرايشات مارکسيستی بودند، با ارگان ها و سايت های تشکل ها، سازمان ها و احزاب مارکسيست ايران که در خارج از مرزهای ايران استبداد زده فعاليت داشتند، آشنا گشته و به مخاطب خاص آنها تبديل گردند. به جرات می توان اذعان کرد که در اين دوره، دانشجويان جوان که صرفا با پژوهش های مستقل خود به کسب انديشه ها و افق های مارکسيستی و سوسياليستی نايل آمده بودند، ناگهان از طريق اينترنت با سازمان های متنوع چپ – مارکسيستی ايرانی برون مرزی که تا آن زمان " اسطوره های دور از دسترس "، غير واقعی و غير قابل شناسائی در ايران بودند، ارتباط برقرار سازند.
- رواج وبلاگ نويسی در بين دانشجويان دانشگاههای ايران در اين دوره که در زيست سياسی و فعاليت های اجتماعی چپ – مارکسيستی آنها نقش قابل توجهی ايفا کرد، يکی از اثرات برجسته حضور اجتماعی اينترنت در جامعه ايران بود. شايان ذکر است که وبلاگ نويسی با اينکه در کشورهای مرکز شکل گرفته و رشد يافت، ولی هيچوقت در زندگی سياسی و فرهنگی جوانان کشورهای مرکز آن تاثير عميقی را که در کشورهای پيرامونی در زيست سياسی و زندگی اجتماعی جوانان گذاشت، نتوانست به جا بگذارد. وبلاگ نويسی امروز در کشورهای پيرامونی از مکزيک و کلمبيا در آمريکای لاتين گرفته تا کشورهای ايران، لبنان، هندوستان، نپال و... نقش بزرگی در اشاعه انديشه های رهائيبخش منجمله ديدگاههای چپ – مارکسيستی، در ميان جوانان ايفا می کند.
- يکی ديگر از پديده هائی که در زيست سياسی و زندگی اجتماعی جوانان متمايل به گرايشات چپ مارکسيستی در سال های اخير تاثير گذاشته و در رشد روبه جلوی آنها نقش ايفا کرده است، برگزاری مراسم بزرگداشت روزهای مهم تاريخی (مثل روز شانزده آذر، شانزده دی و...) از يک سو و بزرگداشت مقام و موقعيت افراد شاخص و بسيار محبوب در تاريخ مبارزاتی مردم ايران (مثل مصدق، تختی، فروغ فرخزاد، صفرخان و..) از سوی ديگر، در فعال نگاه داشتن جريانی که مانع فراموشی سرکوب ها هم دوران رژيم پهلوی ها و هم رژيم جمهوری اسلامی است، بسيار موثر بوده و بصورت غير مستقيم در گسترش انديشه های چپ عام در بين دانشجويان نقش داشتند. مراسم خاوران (گورستانی در حاشيه تهران که بسياری از اعدام شدگان سال های ۱۳۶۰ بويژه جانباختگان کشتار ۱۳۶۷، در آنجا خفته اند) که توسط مادران، همسران و خويشاوندان جانباختگان تا اين اواخر هر سال دوبار در اين مکان برگزار می گشت، آگاهی جوانان را از درجه ستم گری و ماهيت ضد سوسياليستی جناح های مختلف درون حاکميت اعتلاء داده و آنها را به مبارزه در راه استقرار عدالت اجتماعی با چشم انداز سوسياليستی راغب تر ساخت.
– ۲۶تعميق شکاف بين ثروت و فقر مخصوصا در دهه های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ يکی ديگر از علل گرايش به انديشه های برابری طلبانه چپ مارکسيستی در محافل دانشگاهی گشت. اساسا شکاف اندازی و خصلت قطب بندی کننده سرمايه که سال ها برای جوانان يک مقوله ذهنی بود، در دهه ۱۳۸۰ به شکلی کاملا عينی به آنها تضادهای طبقاتی را نمايان و آشکار ساخت. در صد بسيار بزرگی از جوانان که در فردای پايان تحصيلات دانشگاهی دورنمای شغلی مناسب و امنی را برای خود متصور نگشته و امر بيکاری مزمن و فراگير را لمس کردند، بيش از پيش متوجه تعميق تضادهای طبقاتی و نابرابری ها گشتند.
بعد از انتخاب احمدی نژاد به رياست جمهوری در سال ۱۳۸۴، دانشجويان که خود را از توهم وعده و وعيد های دولت خاتمی رها ساخته بودند، متوجه شدند که اين دفعه احمدی نژاد موفق شد بخش بزرگی از خرده بورژوازی سنتی و تهيدستان شهر و روستا را با طرح برنامه های توهم انگيز پوپوليستی " عدالت اجتماعی "، " دولت مهرورزی " و.... به سوی حمايت از خود و نظام جمهوری اسلامی سرمايه جذب کند.
ولی ديری نگذشت که دانشجويان سوسياليست با خوشحالی متوجه شدند که بخش بزرگی از تهيدستان، کارگران و خرده بورژوازی بويژه در شهرها، به ماهيت وعده و وعيدهای دولت مهرورز پی برده و از توهم بيرون آمده اند. اين توهم زدائی در بين فرودستان و کارگران، دانشجويان چپ گرا را در گسترش انديشه های سوسياليستی خود در بيرون از صحن دانشگاه راغب تر ساخت. زيرا اين دانشجويان شاهد اين امر گشتند که اگر برای روشنفکران، زنان و خود دانشجويان طرفداران خاتمی حداقل پنج تا شش سال طول کشيد تا از توهم بيرون آمده و علنا " عبور از خاتمی " را مطرح کنند، برای کارگران و تهيدستان فقط دو سال طول کشيد که گسترش وحشتناک فقر، گرانی و بيکاری سال های ۲۰۰۸ -۲۰۰۶ را حاصل سياست های سرمايه دارانه، روند فلاکت بار خصوصی سازی بدانند. آگاهی دانشجويان از توهم زدائی بين کارگران به قدری فراگير گشت که شعارهای برخی از تجمعات آنان به سمت بيان خواسته های طبقه کارگر و ديگر زحمتکشان پيش رفت. البته ارتباطات متعدد برخی از فعالين تشکل های کارگری با دانشجويان مارکسيست در انتخاب و بيان اين خواسته ها بسيار موثر افتاد. امروزه با اينکه دولت ضد کارگری جمهوری اسلامی تلاش می کند که از حرکت کارگران در راستای تشکل يابی و پی گيری خواسته های صنفی خود با اعمال سرکوب، ارعاب، دستگيری و آدم ربائی جلوگيری به عمل آورد، ولی بررسی گزارشات وبلاگ نويسان دانشجوئی متعلق به گرايشات چپ مارکسيستی نشان می دهد که دانشجويان در گستره مقاومت و مبارزات سازماندهی شده تشکل های کارگری شرکت فعال دارند.
جمبند يها و نتيجه گيريها
-۲۷اوضاع سياسی و اجتماعی کنونی ايران، تضادها و تنش های طبقاتی موجود و رشد آنها در نقاط مختلف و در بين اقشار گوناگون مردم، در بين کارگران، زنان و دانشجويان همراه با تظاهرات و اعتراضات وسيع و متنوع آنان با توجه به اين امر که امروزه در هيچ کشوری در خاورميانه و حوزه اقيانوس هند جنبش کارگری مستقل کارگری و جنبش چپ – مارکسيستی در بين دانشجويان به اندازه ايران وسيع، فراگير و مستقل از دولت نيست، شرايطی در درون ايران بوجود آورده که همنوائی، همکاری و اتحاد عمل بين کليه جريانات مارکسيستی ايرانی برون مرزی را به يک ضرورت مهم سياسی تبديل کرده است.
هم اکنون حاکمان و صاحبان قدرت با استمرار روش های ضد کارگری و ضد ملی و اعمال قوانين برآمده از امت گرائی ولايت فقيه نه تنها بصورتی گسترده و خطرناک مدافعان برابری، آزادی، حق تعيين سرنوشت و استقرار حاکميت ملی را سرکوب می نمايند بلکه درخواست های مسالمت آميز و معيشتی آحاد جامعه، بويژه کارگران و دانشجويان و زنان را ناديده گرفته و يا آنها را سانسور می کنند. آنها مشخصا در چهار سال گذشته (۲۰۰۸ – ۲۰۰۴ ميلادی) از سازمان يابی تشکل های کارگری، دانشجوئی و زنان با خشونت آشکار و پنهان ممانعت کرده، بدون توجه به باورهای مذهبی و فرهنگی اقشار مختلف مردم بر اعمال آموزش های جمهوری اسلامی (که چيزی غير از يک ديدگاه خاص سرمايه داری نيست) اصرار می ورزند و شکل خاصی از نهادها و سازمان های اقتصادی و اجتماعی را که همگی به ضرر بخش های وسيع جامعه هستند تشکيل می دهند. اين حاکمان در سی سال گذشته بويژه در بيست سال اخير، نابرابری های طبقاتی، ملی و جنسی را در ابعاد گوناگون به نفع نظام جهانی سرمايه و نهادهای فلاکت بارش (بانک جهانی، صندوق بين المللی پول و....) بسط داده و با تحريف تاريخ مبارزاتی مردم ايران در جهت رواج اغتشاش فکری بين جوانان گوی سبقت را از حاميان و ايدئولوگ های رژيم پهلوی ها ربوده اند. حاکمان مستبد درآمدهای کلان از فروش منابع ملی را در راستای افزايش رفاه و زندگی پر از عزت و جلال " آقايان و آقازاده های " هيئت حاکمه و به زيان نيروهای کارو زحمت که تحقيقا ۸۵ در صد جمعيت ايران را تشکيل می دهند، هزينه می کنند.
– ۲۸اين وضعيت همراه با توهم زدائی در اذهان و افکار عمومی و افزايش عدم رضايت عمومی از حاکمان و صاحبان قدرت، موجبات تعميق شکاف بين دولت با مردم را فراهم ساخته است – در يک کلام، توده های مردم بويژه کارگران و دانشجويان خواست تغيير و دگرديسی را در محاورات روزانه خود مطرح می کنند و با گذشت زمان و افزايش سرکوب، بيکاری و تورم دامنه و گستره اين خواسته وسعت بيشتری می گيرد. در حال حاضر، مردم ايران همراه با روندهای متحول جهانی بيش از پيش آزادی، حاکميت ملی و استقرار از محور نظام سرمايه را مطالبه می کنند و به حکم تجربه و آزمون های تاريخی، تحقق اين اهداف را منوط به سازماندهی يک بديل مناسب عملی می دانند. آنها از چالشگران و فعالين چپ مارکسيست و طرفداران حق تعيين سرنوشت و استقرار حاکميت انتظار دارند که هر چه زود تردر جهت تعبيه يک بديل روشن و قابل اتکا برای تشکل و سازماندهی اين نيروی بزرگ متعلق به کار و زحمت را در ايران آغاز کنند.
–۲۹ بدون ترديد ضرورت همنوائی، همکاری و اتحاد عمل و حتی وحدت های سازمانی و تشکيلاتی بين فعالين و چالشگران ايرانی ضد نظام جهانی سرمايه که با کليت جمهوری اسلامی سرمايه خط کشی نمايان دارند، همواره مد نظر بوده و در سی سال گذشته مخصوصا در ده سال گذشته، تلاش هائی نيز صورت پذيرفته است که قابل تحسين می باشند. اما اين تلاش ها به خاطر موانع و عواملی که بحث درباره آنها می تواند رهگشا باشد، عملا حاصلی در بر نداشته اند. به نظر نگارنده اين موانع و عوامل همراه با محدوديت های متعدد که عليرغم همه ضرورت ها امر همنوائی، همکاری و اتحاد در درون خود نيروهای چپ مارکسيستی را از يک سو و بين کليه طيف چپ مارکسيستی و طيف های مختلف طرفدار حق تعيين سرنوشت و حاکميت ملی را از سوی ديگر معوق گذاشته اند، بايد مورد بررسی و بحث قرار گيرند. در شماره های آينده اين نشريه، چند و چون اين عوامل و محدوديت ها به طور مبسوط و جامع مورد بررسی قرار خواهد گرفت. زيرا بدون برطرف ساختن اين محدوديت ها و موانع و ايجاد يک بديل مردمی تحت رهبری متشکل، از خود گذشته، پيشرو و مورد اعتماد توده های وسيع مردم، امکان آزادی بشريت زحمتکش ايران هم از زير يوغ جمهوری اسلامی سرمايه در ايران و هم از محور فلاکت بار نظام جهانی سرمايه نمی تواند ميسر گردد.
– ۳۰ولی همنوائی، همکاری و اتحاد جريانات چپ مارکسيستی و همکاری آنها با نيروهای طرفدار استقرار حاکميت ملی (که به روشنی با نظام جهانی سرمايه ازيک سو و جمهوری اسلامی سرمايه از سوی ديگر، هم در عمل و هم در حرف مرزبندی کرده اند) می تواند امکان ايجاد و رشد چنين رهبری متشکل را تضمين سازد.
– ۳۱اکنون پس از سی سال استبداد، رژيم اسلامی سرمايه در رکود اقتصادی فلاکت بار و نزديک به بحران کامل (تورم، بيکاری، گرسنگی و...) فرورفته و خود را در مقابل امواج خروشان اعتراضات عظيم و فراگير کارگری، جنبش های برابری طلبانه دانشجوئی و کمپين های زنان ايران عاجز يافته و دوباره به آخرين حربه خود يعنی سرکوب مردم توسل جسته و برای بقای خود اين دفعه به دامن " مافيای نظامی – اقتصادی " رژِيم که مهره اصلی نظام جهانی سرمايه و پروسه فلاکت بار گلوبوليزاسيون و خصوصی سازی در ايران است، پناه برده است.
– ۳۲بدين خاطر کانون های مربوط به چپ های مارکسيست چه در داخل ايران و چه در خارج از ايران همراه با حلقه های مترقی، برابری طلب و طرفداران استقرار حاکميت ملی بايد به اين امر مثبت و اميدوار کننده توجه کنند که به همت استقامت و پايداريشان در برابر تعرضات و تبليغات مسموم کننده حاميان و ايدئولوگ های سرمايه داری جهانی و سرکوب رژيم جمهوری اسلامی امروز امواج فراگير تنش ها و اعتراضات جنبش های کارگری، سوسياليستی، زنان و... شرايط ابراز وجود و ايجاد تشکل های پيشرو و مورد اعتماد را فراهم ساخته است.
در نتيجه، به نظر نگارنده، نيروها و جريانات مارکسيستی ايران و ديگر نيروهای پيشرو بيش از هر زمانی در بيست سال گذشته می توانند راحت تر و با آسودگی خاطر منافع سياسی و خواسته های اقتصادی و اجتماعی کارگران و ديگر زحمتکشان ايران را به منافع تنگ تشکيلاتی، دغدغه های گذشته گروهی و عادات نکوهيده سکتاريستی ترجيح داده و خود را بعد از يک " خانه تکانی " موثر و جدی برای برپائی يک ستاد رهبری دسته جمعی آماده سازند.
پايان....
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد