logo





نگاهی به شاه - ۵


فصل هفدهم - معماری قدرت

يکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۶ فوريه ۲۰۱۴

رضا اغنمی

فصل هفدهم
معماری قدرت

این فصل با اشاره به ساخت و ساز کاخ های سلطنتی که از دردوران قاجار، درکوهپایه های شمیرانات شروع شده است اطلاعات تازه ای میدهد. نخستین کاخ سلطنتی در دوران فتحعلیشاه «نزدیک روستائی به نام کردبه بود و اطرافش نیستان بود و دیری نپائید که قصرجدید نیاوران نام گرفت. این قصر در محوطه ای یازده هزارهکتاری جای داشت» بعدها درسال 1267 قصرصاحبقرانیه توسط ناصرالدین شاه ساخته میشود. «دراطرافش حدود پنجاه آپارتمان چهار اتاقه، هریک برای یکی ازحرمسرای زنان ناصرالدین شاه بود.» در زمان سلطنت رضاشاه این ساختمانها که متروک شده بود تعمیر میشود، هم چنین کاخ گلستان. کاخ سعدآباد توسط رضا شاه ساخته شده است. شاه زمین سعدآباد را از یک شاهزاده قاجار خریده به «چهارصد هزارتومان که درآن زمان چیزی برابر دویست هزار دلار بود . . . مساحت آن 1/1 میلیون مترمربع بود، درآن 18 کاخ مختلف بنا شده بود» .
از فعالیت های هنری ملکه فرح دیبا و ذوق وعلاقۀ ایشان به امور فرهنگی در گسترش نشر وکتابخانه ونهادهای هنری و تشکیل نمایشگاه های نقاشی و سایر رشته های مورد علاقۀ نسل جوان دراین فصل سخن رفته است. پشتیبانی و حمایت ملکه فرح ازکانون پرورش فکری کودکان، که درنشرآثارهنری و ادبیاتِ پیشرو نقش عمده ای را درآن سالها برعهده داشت، به ویژه انتشار«کتاب های صمد بهرنگی، و اشعار قدیمی به صدای احمد شاملو و محمدرضاشجریان – لیلی ارجمند [رئیس کانون] را گهگاه با ساواک درتنش قرار میداد اما حمایت ملکه حاشیۀ امنی برای کانون و رئیسش ایجاد کرده بود»، از روایت های جالبی ست که در زمانۀ خود ازدید عامۀ مردم علنی نمی شد. جمع آوری اشیاء عتیقه در مجموعه ای مستقل درکاخ صاحبقرانیه، تشکیل کتابخانه ای درکاخ نیاوران «که درآن حدود بیست وسه هزار جلد گردآوری شده بود. درآنها هم متون فارسی و هم کتاب هائی به زبان فرانسه وانگلیسی دیده می شد. نسخ خطی قدیمی ایرانی هم دراین مجموعه کم نبود». از طرح معمار جوان ایرانی "حسین امانت"، دربارۀ ساختمان میدان شهیاد با جزئیات قبولی طرح امانت 25 سالۀ سخن رفته که درخور اهمیت است و از میراث های ماندنی عصر.
میلانی، دربررسی و شکافتن تضادهای شخصیِ شاه کوتاه نمیآید. ازنقد تکرویهای غیرقانونی اش ابائی ندارد. درکناربرشمردن خدمات شاه وملکه به تمثیلی ازلوئی چهاردهم که می گفت "دولت منم" علنا مبگوید که «شاه، به ویژه، کل مملکت را ملک خود میدانست» بقرارداد خرید هلیکوپتر اشاره ای دارد در « خرید چهل هلیکوپتر ازشرکت امریکائی اگوستابل . . . در ازای امضای این قرارداد، دو هلیکوپتر دریافت کرده است» همچنانکه "مهمانبازی" های شاه را به روایت ازیادداشت های علم، با لحنِ انتقادی یادآورمیشود. از انتقال حدود یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار به خارج توسط شاهدخت شمس و اشرف وخانواده ها یشان «این بیش و کم عین مبلغی است که به گفته مقامات بانک سوئیس اخیرا ازحساب ان بانک ها سردرآورد است».
در رهگذرحوادث، نمی توان منکر این واقعیت شد وازنقش کانون پرورش فکری در بیداری جامعۀ سنتی به ویژه فرودستان غافل ماند و سخن نگفت. به موازاتِ خفقان وبگیر وببندهای ساواک و حادثۀ خونین سیاهکل و افزایش درگیریهای چریکی و خیابانی، کشتارهولناک بیژن جزنی و دیگر زندانیان سیاسی درتپه های اوین، گسترش آثار هنری ادبی که بیشتر تکان دهندۀ اندیشۀ محرومان بود و توسعۀ علاقه به بیشتر دانستن وآگاه شدن ها را نوید میداد؛ یادآورآزادیهای فرهنگی سال های 20 تا 28 مرداد 1332 بود. آثارمنتشرشده ازطرف کانون دربیداری مردم و آگاهی از تحولات فکری دیگر ملل جهان، دراذهان جوانان کنجکاو کشور تأثیر بسزائی گذاشته بود. نشریات و کتاب های کانون دردورترین دهکده های کشور دردسترس بچه دبستانی ها بود که با زبان ساده اش دربیداری خانواده های فرودست نقش ساختاری داشت. درکوچ بزرگ روستائیان به شهرها، تحول افکارناپختۀ بچه دهقانان در شهر نشینی حلبی آبادها تجربه ای بود ملموس؛ که باتمام نمادهای هویت بی ریشگی، غرش موج انقلاب 57 را جان تازه ای بخشید.
فصل هیجدهم
کهنه جاسوس
ازجاسوسی یک تاجرقالی به نام عباس صابری وخانواده اش، ازدوستان نزدیک حسین فردوست بوده اند وجملگی درنقش جاسوس روایت های شنیدنی آمده است؛ همگی درخدمت جاسوسی به شوروی. و شگفت اینکه آشنائی فردوست و اشرف پهلوی با صابری به زمان نخست وزیری دکترمصدق که آن دو در پاریس بودند رخ میدهد. وام گرفتن پول از صابری وباقی ماجراها که درجمهوری اسلامی روابط فردوست با بیگانگان برسرزبانها افتاد. ماجرای گرفتارشدن سرلشکر مقربی جاسوس شوروی در ارتش، و اخراج دو مأمور سفارت شوروی و شرح تعقیب آن، که یادآورداستانهای پلیسی است، و بنا به روایت میلانی، طراح و مدیر مدبرانۀ تعقیب ماجرا: بازداشت جاسوس ورابط های سفارت شخصا با خود شاه بوده که نشانی از تجربه اندوزیِ سابقۀ طولانی و مطالعۀ رمانهای شاه میباشد. با این حال روابط با شوروی که درآن سالها حسنه بود، «دراواسط دهه هفتاد بیش ازهشت هزارکارشناس روسی در ایران مشغول به کاربودند. حوزه های تخصصشان سخت گسترده بود وازفلزشناسی و مهندسی معدن تاکشاورزی وتولید فولاد را شامل می شد»، بی سروصدا خاتمه مییابد .
میلانی اشاره ای دارد به حوادث عراق وعمان و دخالت نظامی ارتش ایران: «گرچه روزنامه های آن زمان مطالبی درباره نقش روزافزون ایران درعراق می نوشتند اما نه تنها مردم ایران بلکه بخش اعظم اعضای کابینه و تمام نمایندگان مجلس، که طبق قانون، تصویب بودجۀ چنین عملیاتی بر عهده آنان بود ولاغیر، ازابعاد این عملیات بیخبربودند.» دربارۀ عمان نیز: «بعد ازگذشت چهل سال هنوزهم جزئیات درگیری های ایران درعمان روشن نشده است هنوز معلوم نیست که پیامدهای مالی و سیاسی نقش ایران وشاه بسان ژاندارم خلیج فارس چه بود. درآن روزها حرف شاه عین قانون وحتی ورای آن بود».
این نیزشنیدن دارد فادکین، همان مردی که در1338 به دستورخروشچف با جاسازی مواد منفجره در فولکس واگن میخواست شاه را ترور کند: «درست درآستانۀ انقلاب ایران به ریاست دفتر کا گ پ در ایران گمارده شد.»
فصل نوزدهم
توفان بزرگ
با انتخاب کارتر که ظاهرا منادی حقوق بشربود، شاه گزارش های مستندی دریافت میکرد که گویا پیش بینی شده بود توفان بزرگی درراه است. ایران سال 1356«شرایط ایران درآن زمان شباهت هایی ساختاری با وضع ایران در آستانۀ15 خرداد داشت». همانگونه که مردم ایران ازسخنان «کندی در دفاع از دمکراسی واصلاحات قوت گرفته بودند، به فعالیت دوباره تشجیع شدند این بار، در1356 دفاع کارتر از حقوق بشر روح مبارزه ومقابله با رژیم را درمیان مخالفان ازنو زنده کرد».
میلانی باتوجه به خاطرات مهدی خانبابا تهرانی از جعل اسناد توسط دانشجویان کنفدراسیون علیه شاه میگوید: «این سازمان دست به جعل اسنادی برای مخدوش کردن تصویرشاه زده بود. دراین اسناد جعل شده ادعاشده بود که ساواک در امریکا و اروپا نه تنها دانشجویان ایرانی که شهروندان غربی مخالف رژیم را تحت پیگرد وتعقیب غیرقانونی قرارداده اند»
ازیک گزارش جالب که رسالۀ فوق لیسانس پرویزنیکخواه است، خبری دراین فصل آمده که پژوهش و دقتِ خردمندانۀ این جوانِ کنجکاو را تأیید میکند: «او به این نتیجه رسیده بود که درسال های دهۀ شصت وهفتاد شمارطلبه ها درایران به طورغیرمتعارف واستثنائی فزونی گرفته است.» ازنظرگاه او افزایش طلبه ها «در فرایند نوسازی جوامع، تعداد کسانی که به طلبگی، کشیشی یا خاخامی رو میکنند کاهش پیدا میکند.» در ایران که رو به نوسازی میرفت درست عکس این مسئله رخ داده است. دراثبات این مدعا آمار مستندی به دست میدهد: «دردوران رضاشاه، شمارطلبه ها درایران 2949 نفر به هفتصد وهشتاد وچهار طلبه تقلیل پیداکرده بود» افزایش مساجد و حسینیه ها وتکیه ها وجلسات قرآن خوانی هم مسئله ایست درتأیید فعالیت های سنتگرایان. دولت وساواک، وبطورقطع با صلاحدید شاه؛ هراندازه که چهارچشمی مراقب کتابخوانان، جوانان، دانشجویان و چپ اندیشان بودند درسانسور و خفقان آنها سرمایه گذاری میکردند، درعوض با دست و دلبازیِ کریمانه وشادمانه به گسترش محافل مذهبی یاری میرساندند.
برخوردهای شتاب زده با روحانیون، تبلیغات جهت دار بی بی سی، گزارش های مأموران سفارت امریکا وانگلیس اقتدارگرائی های رو به کاهش شاه، آتش سوزی سینمارکس آبادان، جلسات شاه با دکترصدیقی ودعوت جم به ایران برای پست وزارت جنگ ازمهمترین بحث های این فصل است. «در گزارشی که درسی ام اکتبر78 تقدیم نخست وزیر انگلیس شد دستگاههای اطلاعاتی انگلیس به این نتیجه رسیدند که کار شاه تمام است» مذاکرۀ امریکا و دولتمردان آینده «درتهران نیزطرفداران آیت الله خمینی با مقامات سفارت امریکا مذاکره و گفتگومی کردند. . . . کارتر، ژنرال رابرت هویزر را به ایران فرستاد که امرای ارتش را ازانجام کودتای نظامی برحذر دارد . . . رئیس مستشاری امریکا در تهران باسران ارتش در تماس بودند اسباب تماس امرای ارتش و نیروهای طرفدار خمینی را فراهم کنند. در واقع این تلاش ها خود نتیجۀ تماس ها و نتیجه گیریهایی بود که درپاریس و واشنگتن صورت گرفته بود.» این فصل با دعوت جم به ایران ومراجعت او به خارج، حکومت 36 روزه دکترشاپور بختیارو قدرت گرفتن آیت الله خمینی به پایان میرسد. میلانی دربارۀ برخورد شاه و جم مینویسد:
«شگفت انیکه به رغم این واقعیت که شاه درآن زمان دیگرقصد خروج ازایران راداشت بازهم حاضر به پذیرفتن شرط جم نشد با سرسختی تأکید کرد که فرمانده کل قوا[شاه] است ... و کنترل بودجۀ نظامی هم باید دردست اوباقی باشد. جم دلزده وخشمگین بلافاضله ایران را ترک کرد.»
فصل بیستم
واپسین سفرشاه
در سرمای روز26 دی ماه 1357 تهران، شاه با چشمانی اشکبار ایران را ترک گفت. بنا به روایت میلانی «یازده روز بعد ازآغاز سفرشاه به خارج، آیت الله خمینی پیامی شخصی برای ایالات متحده امریکا ارسال کرد . . . . . . «آیت الله خمینی می گفت برای احتراز از فاجعۀ [آمریکا] باید به ارتش [ایران] و بختیاربگوید که دست از دخالت درامورایران بردارد. . . . » البته مذاکراتی ازچند هفته پیش بین همراهان آیت الله خمینی بامقامات امریکائی صورت گرفته بود.
میلانی، روایت تلخ وعبرت آموزی دارد که با هررأی وآرمانی درآن فضای بحرانی مورد نقد و تحلیل قرارگیرد، آثار استبدادِ سنگین را درشیوۀ فکری و سخنان شاه درمییابد. روایت شنیدنی ست :
«یکی ازواپسین و شاید متهورانه ترین راه حلهای پیشنهادی ملکه این بود که روزی به شاه گفت ازآنجا که او موضوع خشم مردم است بهتراست او ایران را ترک گوید ملکه بسان نماد حضور شاه درایران بماند. درهرحال درآن روزها ملکه به اعتبار قانون نایب السلطنه بود و می توانست درغیبت شاه زمام امورمملکت را دردست گیرد. اما شاه این پیشنهاد را نپذیرفت. به زبانی که ازآن مایه ای از طنز سراغ می توان کرد گویا درجواب ملکه گفته بود "لازم نیست شما نقش ژاندارک را بازی کنید.» به زبان عامیانه یا من یا هیچچی !
سوزاندن تمام اسناد دربار شامل هزاران سند استثنائی ازنامه های رسیده به دفترمخصوص بوده از مسائلی است که شرح آن دراین فصل آمده است : « نسخه ای ازاین مجموعه ی بی بدیل دراتاقی در زیرزمین سعدآباد انبارشده بود. مأموریت حساس تیمسار نشاط این بود که در صورت خروج شاه از ایران این اسناد را ازمیان ببرد.» با اینکه ازمدت ها قبل همۀ کارها توسط معینیان کامپیوتری شده بود. تیمسار نشاط به محض خروج شاه ازکشور«فرمانبرداری کرد و نسخه همه آنچه در زیر زمین سعدآباد مانده بود طعمۀ آتش کرد. شاید به جرم همین فرمانبرداری بود که هفته بعدازانقلاب دادگاه انقلاب اورا به مرگ محکوم کرد.»
درباره گروگانگیری اعضای سفارت امریکا درایران آمده است: یکی ازمهمترین عواملی که به پیدایش بحران گروگان های آمریکائی درایران ره سپرد تصمیم دولت کارتر به صدورویزا برای شاه و ملکه بود، تصمیمی که دولت کارتر به اکراه و تنها پس از فشارهای همه جانبه اتخاذ کرد.»
میلانی دراین فصل با کالبد شکافی آقای خمینی، ازنیات نهفتۀ او پرده برمیدارد. سکوت علماء وسایر مراجع دینی وآنها که باروش قدرت طلبی او آشنا بودند را یادآور میشود. «درایران هم کسانی چون آیت الله شریعتمداری که به راستی ازنیات واقعی آیت الله خمینی خبرداربودند وسلوک سیاسی او را از نزدیک می شناختند حاضرنبودند به شکلی علنی به مصاف او بروند. درخلوت می گفتند او چیزی چون "ساوانارولا" ی ایران نیست وتقدسش چیزی جز پوششی برای قدرت طلبی ش نیست» درزیر نویس همان برگ ساوانارولارا معرفی میکند «کشیش خشک اندیش که درسده15 می زیست به کمک ارتش مهاجم فرانسه برای مدتی کوتاه فلورانس را به یک جمهورمستقل بدل کرد طولی نکشید که مردم ازخشکه مقدسی او به ستوه آمدند و به دارش کشیدند» اما درکشورما، درآستانۀ قرن بیست ویکم برای رهبرانقلاب با آنهمه جنایت ها و کشتارها و فتل عام هزاران جوان در زندان ها، بارگاهی با گنبد طلا ساختند و زیارتگاه سوگواران زخمی شد!
میلانی با توجه به قدرت رسیدن آقای خمینی و پشتیبانی شتابزدۀ برخی ازمتفکران غربی از رهبری وموفقیت ایشان، تحلیل درست و سنجیده ای دارد: «تجربه کشورهایی چون ایران و افغانستان به خوبی نشان داده که برای ترقی کشورصرفا تعارض با غرب و استعمار کافی نیست. دمکراسی و عدالت سیاسی و اجتماعی نیز جزئی ضروری و اجتناب ناپذیر ازترقی خواهی دوران اند. بدون دمکراسی، ضدیت باغرب چه بسا که به پوششی برای اندیشه و عمل به راستی واپسگرای تاریخی بدل شود – آن چنان که درایران شد. و کتاب باپیگفتاری بسی خواندنی به پایان میرسد.
وکلام آخراین که :
شاه نیزمانند پدرش رضاشاه دلبستۀ قدرت بود. خونِ استبداد کمی رقیق به تأثیرازغرب، در رگهایش جریان داشت. به سلطنت قانونی قانع نبود. ظرفیت خود را فراتراز پادشاه قانونی میدانست. وارث رضاشاه بود. زیاده طلبی و دخالت درهمۀ اموررا ازپدربه ارث برده بود. درحیطۀ قدرتِ شخصی اش هوشمند و هشیاربود. بعد از28 مرداد که به ایران برمیگردد درآن التهاب و فضای بحرانی با دیدن نصیری که درغیابش توسط زاهدی به ارتقاء درجه سرتیپی ازاو تشویق کرده است آشفته میشود. تحمل ناپذیر بود. به کمترکس یا کسان اعتماد میکرد یا اجازه میداد که دردایرۀ قدرت او سخنی بگوید. به همه شک و تردید داشت. صمیمی ترین خادمان خود را دربحران و تنگناها به امان خدا رها کرد. تضادهایش در سیاست واداره کشور بعنوان مثال ازبیم خطرِ خیالی کمونیست ها، مذهب و روحانیت را پر وبال دادن بود تا قدرت گرفتند. سلطنت خود و کشوری درحال نوسازی و رو به تعالی و پیشرفت را به متحجران واگذاشت. ایمان مذهبی اش با مدعاهای دمکراسی سازگاری نداشت. میگویند بدخواه وبد نیت نبود، اما دربرخورد با مخالفان عقیدتی حذف طرف را برمی گزید، حتی با مذهبی ها.
با این حال، تغییر و تحول زمان را درک کرده بود. قدرت بیشتر را، استبداد مطلق را درجامۀ قانون میخواست که آشفتگی ها پدید آورد و به بارنشست. همانگونه که رضاشاه برای سرعت بخشیدن به اصلاحات و پیشرفتهای کشور قانون شکنی رابرگزیده بود، فرزندش نیز همان شیوه را انتخاب کرد. اصرار و ایستادگی شاه درکسب قدرت بیشتر از راه قانونی وترمیم قانون اساسی درسال 1327 در اثبات این هدف شاه بود. علنا گفت اگرنتواند قانون اساسی را تغییر دهد از سلطنت کناره خواهد گرفت. ازدیدِ هردوپادشاه، ترمیم خرابیها و ویرانی های چند قرنی، با آن روابط پیچیدۀ سنتی و خانخانی، نیاز به سرعت عمل داشت و ملازمۀ اعمال قدرت؛ قانون شکنی ضرورت پیدا میکرد. که آن دو پیش گرفتند وموادی از قانون اساسی کشور قربانیِ قدرت حاکم شد. با عبور ازقاجار نظرگاه آن دو پادشاه، مدرنیتۀ آمرانه اهمیت بیشتری داشت تا اجرای قانون.
آیاعلم حقوق : « درراه مصالح عمومی، ضرورت قانون شکنی را مجاز و یا توجیه پذیر میداند یا نه؟»
پایان


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد