نمونهی جالبی که در مبارزهی سیاسی، نشانهها به خوبی نقش بازی کردند، انتخابات مجلس ششم بود. در آن مبارزهی انتخاباتی افرادی در فهرست اصلاحطلبان بودند که به هیچ وجه خودشان شناخته شده نبودند و سابقهی روشنی نداشتند، اما قرار گرفتن در فهرست اصلاحطلبان آنان را وارد مجلس کرد. در واقع جامعهی سیاسی پذیرفته بود که کسانی که در این فهرست قرار میگیرند قرار است نقش خاصی را بازی کنند و با بقیه تفاوتهای روشنی دارند. | |
«آن قانون اساسی مال پنجاه سال پیش است آن را پدران ما نوشتهاند، برای خودشان، ما باید قانون خودمان را داشته باشیم»، «ملاک وضع حال افراد است» جملاتی قریب به مضمون از آیتالله خمینی است. اگر بخواهیم از مفاهیمی که دوسوسور در زبانشناسی بر آنها تأکید زیادی داشت در سیاست استفاده کنیم، باید بگوییم که این عبارتها نمایانگر سیاست «همزمانی» است که در تقابل با سیاست «درزمانی» قرار میگیرد. در واقع سیاست نباید کارش را به گذر زمان ارتباط دهد، سیاست باید مسائل روز و شرایط حال را در نظر بگیرد. بررسی وقایع گذشته را باید به مورّخان واگذاشت، سیاستمداران امروز باید به وضعیت امروز و مطالبات جدید مردم و شرایط سیاسی امروز بپردازند. دوسوسور این موضوع را در زبانشناسی مطرح کرد و به شدت زبانشناسی «درزمانی» را مورد نقد قرار دارد و معتقد بود اتفاقاتی که در طول زمان در زبان رخ میدهد به عواملی بیرون از زبان مربوط است و ربطی به زبانشناسی ندارد. او معتقد بود که زبانشناس باید به مطالعهی زبان در یک زمان خاص بپردازد و نظام زبان و قواعد حاکم بر آن را بشناسد. انتقادات زیادی به این دیدگاه شده است و ما به آن فعلاً کاری نداریم. اگر قرار باشد این دیدگاه را به جای زبانشناسی به سیاست تعمیم بدهیم و در واقع سیاستمدار را به جای زبانشناس بنشانیم، چه پیش میآید.
برخی از گروههای سیاسی در ایران وقتی خودشان را قرار است معرفی کنند یا این که هویت حزبشان را بیان کنند معمولاً به نقاط عطف تاریخی (مثل انقلاب مشروطه، انقلاب اکتبر روسیه، کودتای 28 مرداد، ملی شدن صنعت نفت، 15 خرداد 42، انقلاب 57 و دوم خرداد 76) و گاهی هم به شخصیتهای برجسته (مثل مصدق، کاشانی، بازرگان، ارانی، خمینی، شریعتی، خاتمی) اشاره میکنند و در مرامنامهی آنها معمولاً اشاراتی تاریخی وجود دارد، گویا تا تکلیفشان را با گذشتههای دور روشن نکنند نمیتوانند حرفشان را بزنند. از دیدگاه سیاست همزمانی قاعدتاً این مسائل خارج از موضوع تلقی میشود و سیاستمدار و گروه سیاسی باید تکلیفش را با نظام موجود و نقش جدیدش روشن کند. نیروهای ملی - مذهبی و نهضت آزادی تأکید زیادی بر شخصیت مصدق دارند، از سوی دیگر احزاب روحانی و مذهبی بیشتر بر انقلاب 57 و شخصیت امام خمینی تأکید میکنند، شاید در این میان گروههایی مطرح که کمتر به مسائل تاریخی و در واقع سیاست درزمانی اشاره میکنند، یکی جبهه مشارکت در داخل باشد و دیگری اتحاد جمهوریخواهان در خارج از کشور.
نامزدهای انتخاباتی را میتوانیم در مفهوم سوسوری به مثابهی «نشانه» در نظر بگیریم که هر کدام نقش خاصی را در بازی انتخابات قرار است ایفا میکنند. نشانه بر مبنای دیدگاه سوسور ذاتاً معنایی ندارد و در واقع آن چیزی است که نیست. سوسور نشانهها را قراردادی میدانند که هیچ کدام با انگیزهی خاصی تعریف نمیشوند. از این نظر نماد با نشانه تفاوت دارد. نماد کاملاً آگاهانه طراحی میشود و شما با دیدن آن به راحتی به مفهوم آن پی میبرید. اما نشانه کاملاً قراردادی است و به توافق جمع بستگی دارد. مثلاً به آنچه ما کتاب میگوییم در هر کشوری چیز خاصی میگویند و بین این واژهها و مفهوم کتاب هیچ گونه رابطهی منطقی وجود ندارد. اگر بخواهیم در انتخابات اخیر نمادها را پید کنیم. به نظر میرسد خاتمی بیش از یک نشانه بود و فارغ از این که دیگران باشند یا نباشند تا حدودی نقشش مشخص بود و البته احمدینژاد هم همینطور. اما دیگر نامزدهای مطرح هنوز حالت نمادین که به خود نگرفتهاند، هیچ، حالت نشانه هم ندارند و جامعهی سیاسی هنوز سرگردان است که با آنها چه باید بکند. مثلاً پورمحمدی روشن نیست چه نقشی میخواهد ایفا کند. سوسور معتقد است نشانهها باید خودشان را در تقابل با دیگران نشان دهند. هر نامزدی باید روشن سازد که چه تفاوتی با احمدینژاد، کروبی و دیگر نامزدها دارد. همین وضعیت ناروشنی نشانهها در اردوگاه اصلاحطلبان هم دیده میشود، روشن نیست که با حذف خاتمی چه کسی میخواهد نقش او را بازی کند. از یک سو کروبی خود را نماینده اصلاحطلبان میداند و احساس میکند دین بزرگی هم بر گردن آنان دارد و از سوی دیگر عدهای قرار است موسوی را برگزیدهی اصلاحطلبان معرفی کنند. در این میان نقش «نمایندهی اصلاحطلبان» همچنان در پردهی ابهام باقی مانده و «دالّ» خود را نیافته است.
نمونهی جالبی که در مبارزهی سیاسی، نشانهها به خوبی نقش بازی کردند، انتخابات مجلس ششم بود. در آن مبارزهی انتخاباتی افرادی در فهرست اصلاحطلبان بودند که به هیچ وجه خودشان شناخته شده نبودند و سابقهی روشنی نداشتند، اما قرار گرفتن در فهرست اصلاحطلبان آنان را وارد مجلس کرد. در واقع جامعهی سیاسی پذیرفته بود که کسانی که در این فهرست قرار میگیرند قرار است نقش خاصی را بازی کنند و با بقیه تفاوتهای روشنی دارند.
از سوی دیگر سوسور در مورد برنامهریزی زبانی و در واقع دستکاری نشانهها دیدگاه بدبینانهای دارد و مدعی است برنامهریزی زبانی محتوم به شکست است. اما اتفاقات چند دهه پس از درگذشت وی نشان داده است که در مواردی برنامهریزی زبانی موفقیتهای بزرگی کسب کرده است. در سیاست ایران هم میتوان به مورد انتخابات مجلس ششم اشاره کرد که نشانهها به خوبی جا افتادند.
بازی شطرنج مثال خوبی است که سوسور با آن دیدگاه خود را دربارهی زبان و نشانهها به خوبی نشان میدهد. قراردادی بودن نشانهها در واقع به این معناست که نقشی که مهرهها بازی کنند به شکل، جنس و اندازهشان بستگی ندارد، بلکه قرارداد بازی است که نوع بازی و حرکات را مشخص میکند. یعنی اگر فرضاً یک مهرهی خاص شطرنج مشکلی پیدا کند، طرفین بازی میتوانند هر چیز دیگری را جای آن بگذارند، چیزی که به لحاظ شکلی هیچ شباهتی با آن مهره ندارد، مثلاً یک حبهی قند یا تکه سنگ. این مهرهی جایگرین هم به خوبی همان مهرهی اصلی میتواند نقش قبلی را بازی کند. اتفاقی که در اردوگاه اصلاحطلبان رخ داده، تقریباً شبیه از کار افتادن یک مهره است و حالا قرار است جایگزینی برای آن پیدا کنیم. سیدمحمد خاتمی به دلایلی که دقیقاً روشن نیست کنار رفته است و نقشش را میخواهد به موسوی بدهد. اما مسألهی اساسی این است که طرفین بازی تفاهمی روی آن ندارند و خود او هم هنوز معلوم نیست که بخواهد این نقش را بازی کند. تندورترین شخصیتهای اصولگرا از وی تعریف و تمجدید میکنند و هواداران خاتمی او را اصلاحطلب به حساب نمیآورند. قبولاندن این نقش در فرصت باقی مانده کار دشواری به نظر میرسد. او اساساً تمایلی به بازی اصلاحطلبان و اصولگرایان ندارد و دل در گروِ مبازرهی مستضعفان و مستکبران (و البته اسلام ناب محمدی و اسلام امریکایی) دارد که هنوز گویا نه حریفان خود را پیدا کرده است و نه یارانش را، و از همه مهمتر دیگر کسی هم قاعدهی آن بازی را نمیداند.
از زاویهی دیگری هم بازی شطرنج با دیدگاه سوسور در زبانشناسی مطابقت دارد و آن همان مسألهی درزمانی و همزمانی بودن است. بازی شطرنج کاملاً همزمانی است یعنی این که در هر موقعیتی شرایط همان موقعیت تعیینکنندهی بازی است و این که در حرکات پیشین و صحنههای قبلی چه شده و توالی بازی چگونه بوده است، اصلاً مهم نیست؛ در هر حرکت باید به شرایط صحنهی بازی در همان حرکت توجه کرد. در واقع در عالم سیاست هم باید چنین باشد. این که در گذشته چه رخ داده است و مردم چه میخواستهاند و فعالان سیاسی چه کردهاند، چندان مهم نیست، مهم امروز و شرایط فعلی است. از همین روست که نلسون ماندلا زمانی در اوج است اما زمانی دیگر کنار میرود و کسانی که سابقهیشان اصلاً قابل مقایسه با او نیست روی کار میآیند، فقط به این خاطر که برای مشکلات روز طرح بهتری دارند. هر کسی که درک بهتری از شرایط دارد، فرصتها و خطرها را بهتر میشناسد و طرح بهتری برای آینده دارد، دست بالاتر را دارد. به نظر میرسد که ما هنوز فاصلهی زیادی با سیاست همزمانی داریم، اما تلاش در این راه بیفایده نیست.
برای آشنایی با دیدگاههای فردینان دوسوسور کتابهای زیر را ببینید:
فردینان دوسوسور، جاناتان کالر، ترجمهی کورش صفوی، انتشارات هرمس، 1386.
دورهی زبانشناسی عمومی، فردینان دوسوسور، ترجمهی کوروش صفوی، انتشارات هرمس، 1382.
http://eskafi.com/2009/04/our_election_and_de_saussure.html
نظرات خوانندگان:
دو سوسور و انتخابات ما آذر 2009-04-05 14:18:32
|
آقای اسکافی دو در اول اسم سوسور حرف اضافه است در فرانسه. وقتی اسم کامل او گفته میشود: فردیناند دو سوسور، دو رابطه میآید، اما اسم خانوادگی او سوسور است. نکته دیگر درباره دو اصطلاح درزمانی (dichornic) و همزمانی (synchornic) اینکه آنها روش کار هستند و سوسور در بررسی زبان به صورت عمومی روش همزمانی را برگزید. هر کدام از این روشها کاربرد خاص خود را دارند و هر مسئله ای میتواند از هر دو جنبه به بررسی گذارده شود، بسته به اینکه هدف ما در کار چیست. شما کافی است بجای این کلمات دو واژه گذشته و حال را بگذارید و بحث سیاسیتان را از پیچیدگی بیمورد رها کنید. نکته آخر اینکه نشانه و معنا بحثی است که اینجا به شکل نادرستی به کار رفته است. و به نظر من شما باید بیشتر در این مورد مطالعه بفرمایید و پیش از آن دست به استفاده بینااصولی (interdisiplinary) نزنید، چون نه تنها کاری پیش نمیبرید که بدتر بحث را به بن بست میکشانید. عزیز هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد