logo





جایگاه اپوزیسیون جمهوریخواه
در رابطه با "انتخابات ریاست جمهوری" در ایران

چهار شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۲ مه ۲۰۱۳

فرامرز دادور

در شرایطی که مردم از آزادی های دمکراتیک برای مشارکت در سرنوشت اجتماعی/سیاسی برخوردار نیستند، اتخاذ راهکردهای واقع بینانه در قبال انتخابات پیش رو در ایران آسان نیست. در میان اپوزیسیون آزادیخواه و جمهوریخواه، از یک سو گرایشی بر آن است که می بایست از وجود هرگونه روزنه و فرصت جهت پیشبرد مطالبات دمکراتیک استفاده نمود. بر اساس این خط فکری، برای اکثریت قاطع مردم که با دنیائی از معضلات اجتماعی (ب.م. بیکاری، فقر، نبود آزادی و امنیت مدنی) درگیر هستند، طبیعی است که در هر مقطع تعیین کننده تاریخی، آن ها در وحله اول خواستار برطرف نمودن اولیه ترین موانع اجتماعی ملموس هستند. بر اساس این نگاه، قابل درک است که بخش بزرگی از توده های مردم، علیرغم نفی جمهوری اسلامی در کلیت آن، با توجه به تجربهِ آن ها از دوران ریاست جمهوریِ رفسنجانی و خاتمی در گذشته که تا حدی تحت لوای سیاست های معتدل ترِ ( مسلماُ نه دمکراتیکِ) آن ها در عرصه های داخلی و خارجی، وضعیت زندگی نسبتا قابل تحمل تر بود، احتمالا دوباره به هاشمی رفسنجانی در صورت عدم رد صلاحیت وی، رای خواهند داد. بویژه این که از این نقطه نظر، با رای دادن به کاندیدائی که در صورت پیروزی وی شکاف بیشتری در حکومت ایجاد می شود، زمینه های مناسبتری برای مقاومت و حرکت های دمکراسی خواهانه ظهور خواهند نمود. بنابراین، مطرح می گردد که در این مقطع تاریخی بهتر است که جریانات جمهوریخواه در اپوزسیون نیز با این بخش قابل ملاحظه از جمعیت همراهی نموده، در حین پشتیبانی انتقادی و مشروط از رفسنجانی، مطالبات آزادیخواهانه و از جمله آزادی زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و استقرار حقوق مدنی بر طبق موازین جهانی حقوق بشر را برجسته نماید. این نگاه در وحله اول منطقی بنظر می رسد، اما اگر به فلسفه وجودی و نقش سیاسی جمهوریخواهان در اپوزیسیون ایران دقیق تر توجه شود، نمی تواند در استراتژی آن ها جائی داشته باشد.

اگر این نوع موضعگیری از طرف افراد و یا سازمان های شکل گرفته حول محور پلاتفرم های مشخص سیاسی و الهام گرفته از بنیادهای تئوریک معینی در دستور کار باشد، قابل فهم است، چون که بر طبق موازین اتخاذ شده برای سیاستگزاری در این بخش از فعالان در اپوزیسیون که اگر در پروسه های دمکراتیک و بر فراز دیالوگ ها و مباحث تنگاتنگ سیاسی/اجتماعی در میان آن ها تعیین گردند، انعطاف بیشتری برای بکاربری مولفه های متعدد تاریخی، فرهنگی، ایدئولوژیک و واقعیات اقتصادی/اجتماعی در نظر گرفته می شوند. سازمان هائی هستند که بر اساس اهداف دمکراتیک عام (ب.م. استقرار دمکراسی پارلمانی) و یا ایدئولوژیک (ب.م. سوسیالیسم) استراتژی مبارزاتی منعطف تری، درست یا غلط، اتخاذ می کنند که لزوماً، همواره با مبانی سیاسی آن ها مطابقت نمی کند. یک نگاه سریع به تاریخِ فعالیت های اپوزیسیون در 34 سال گذشته گستره ای از گرایش ها و تاکتیک های گوناگون و حتی کاملا متناقض را در صحنهِ سیاسی ایران نشان می دهد که پرداختن به آن ها در حوصله این نوشته نیست. همین قدر می توان گفت که، فلسفه وجودیِ این نوع سازمان های عقیدتی که از انسجام ارتباطی درونی و سنتهای ویژه ای در شیوه های تصمیمگیری و سیاستگزاری برخوردار هستند، همچون راهنمای سیاسی برای آن ها عمل می کنند. اما بهرحال اغلب روش های نادرست تحت عنوان نظراتی از قبیل این که معیار سیاستگزاری می باید بر اساس گرایش عمده در رفتار سیاسی مردم و ازجمله تاکتیک حمایت از یکی از کاندیدها شکل گیرد، توجیه می گردند. امید است که فعالان آزادیخواه و دمکراسی طلب در صفوف این بخش از گروه ها از طریق انتقادات اصولی و با مشارکت جدی در پروسه های تصمیم گیری، آن ها را به جایگاه درست در اپوزیسیون ساختارشکن هدایت نموده به انسجام جبهه ای حول محور استراتژی عبور از جمهوری اسلامی به نظامی متشکل از جمهوریت، سکولاریسم و پایبند به ارزش های جهانی حقوق بشر مدد برسانند.

اما، آن جا که به نقش جریانات جمهوریخواهی بر می گردد، در درجه اول ارزیابی صحیح از رسالتی است که بر اساس هویت شکل گرفته آن ها اعلام گردیده اند. بسیاری از فعالان، مستقلا و یا در حین حفظ ارتباط با دیگر سازمان ها، به اپوزیسیون جمهوریخواه ملحق شده اند. برای بخش بزرگی از آن ها که از حرکت ها و روش های کجروانه وضد و نقیض در میان برخی ازسازمان ها به تنگ آمده و به جریانات جمهوریخواهی که دارای فلسفه عقیدتی خاصی نبوده، عمدتا در جهت ایجاد جامعه ای بر مبنای ساختار سیاسی دمکراتیک تلاش میکند گرویده اند، دیگر قابل هضم نیست که ببینند در دوباره برروی همان پاشنه می چرخد. مسئله تا اندازه ای فرهنگی است. برای تعدادی از کنشگران اجتماعی فرقی نمی کند که در چه ظرف سیاسی و با چه هدفی فعالیت می کنند. آن ها با همان ذهنیت قوام گرفتهِ سنتی و تقریبا تغییرناپذیر، هنوز خواهان پیشبرد ایده ها و راهکارهای همیشگی خود، بدون توجه به اینکه تشکل های جدید مشخصا بر اساس چه نیازهائی بوجود آمده اند، می باشند. برداشت نویسنده این خطوط از فعالیت در صفوف جمهوریخوهان، علیرغم حفظ عقاید سیاسی/اجتماعی فردی، این است که راهنمای عمل برای برنامه ها و حرکتهای سیاسی همان منشور و قطعنامه های تهیه شده در همایشهای آن ها باشند. آگر آن ها مبنا قرار گیرند، یک جریان جمهوریخواهی در جایگاهی قرار ندارد که نه فقط از دست اندرکاران رژیم بلکه حتی از کاندیدهای مستقل و مترقی (که امکان حضور آنها در زیر سایه این رژیم ناممکن است) جانبداری سیاسی نماید. البته با وقوع شرایطی دمکراتیک که حق فعالیت و کاندیداتوری برای همگان آزاد شود، برای گروه های جمهوریخواهی نیز رسالت خاصی باقی نمی ماند، مگر این که آن ها به سازما نهای سیاسی متعهد به پلاتفرمهای مشخص جهت سازماندهی جامعهِ پسا انقلاب تبدیل گردند که در آن صورت با توجه به وجود بینشهای متفاوت عقیدتی در میان انبوهِ اعضا و همراهان، آن ها نیز در سازمان های گوناگون و در عین حال متفاوتِ سیاسی به فعالیت ادامه خواهند داد. اتحادهای جمهوریخواهی عمدتا پدیده های سیاسی ماقبل از وقوع هرنوع تحول و انقلاب ساختار شکن هستند. بر اساس این نگاه است که بطور اصولی نمی توان از سازمان های جمهوریخواه انتظار داشت که بغیر از دامن زدن به خواسته های عام دمکراتیک مانند طلب آزادی های بی قید و شرط سیاسی، آزادی زندانیان سیاسی، ممنوعیت شکنجه و اعدام، برچیدن قانون اساسی موجود و برگزاری انتخابات آزاد برای مجلس موسسان جهت تدوین نوع نظام سیاسی آینده، به انتخاب راهکارهای سیاسی تاکتیکیِ غیر مرتبط با هدف اصلی که همان برچیدن نظام و استقرار جمهوری سکولار است اقدام نمایند. طرفداری رسمی از کاندیدهای متعلق به جناح های حکومتی برای ریاست جمهوری در تناقض مستقیم با رسالت آنها قرار میگیرد. اتخاذ روشها و حرکتهای سیاسی از این نوع، به جرگه احزاب که حامل پلاتفرم های متاثر از فلسفه های مشخص سیاسی/اجتماعی هستند، تعلق میگیرند و نه سازمانهای سیاسی/مدنیِ دمکراسی طلب و جمهوریخواه.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد