logo





نگاهی به
«زنبور مست آن جاست»

چهار شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۱ - ۰۳ اکتبر ۲۰۱۲

رضا اغنمی

نقد نویسی بهروز، نوآوری هایِ رو به تحول دارد که قابل تأمل است. با صبر و حوصله بافتِ هرپدیدۀ هنری را میشکافد، شرحه شرحه می کند تا به گوهر برسد. چون شناگری ماهر در عمق دریا به دنبال کشف تازه هاست که دستِ کمتر کسی به آن رسیده. بینِ رمان، داستان، شعر، فیلم و نقاشی گرفته تا بازی های جهانی و باشگاهی فوتبال وفوتبالیست ها می غلتد وتوشه می گیرد؛ تا هر آن چه دیده و برگرفته درگستره ی نقد توضیح بدهد.
زنبور مست آن جاست
بهروز شیدا
نشرباران – سوئد – چاپ اول ۲۰۱۲ (۱۳۹۰)

راستش از عنوانی که برپیشانی کتاب دیدم فکرناگواری به سرعت از ذهنم گذشت: نکند همین امروز فردا یکی از مراجع دین مبین، با صدور فتوای چند کلمه ای حکم قتل زنبورهارا که در مستی با دهن ناپاک، عسل تولید کرده اند صادر و نجسیِ تمام عسل های موجود در جهانِ اسلام رااعلام کند. با نگرانی چند روزی درسایت ها گشتم، با مشاهدۀ خبرِ نشر و معرفی و نقد «زنبور مست آن جاست»، دانستم که خطری نیست و خیالم راحت شد.

بهروز شیدا، در سرآغاز کتاب با مقدمه ای دو برگی: «بازهم کوتاه بگویم»، جستارهای کتاب را توضیح می دهد. پیشاپیش به اطلاع می رساند که جستارهای این کتاب قبلا در کدام نشریه منتشر شده است. آن چه در این دفتر اضافه شده «ترجمه ی ده شعر شاعر لهستانی، آدام زاگایِوسگی، برگرفته از منتخبی از اشعار او، آنتن ها درباران.» است.

نقد نویسی بهروز، نوآوری هایِ رو به تحول دارد که قابل تأمل است. با صبر و حوصله بافتِ هرپدیدۀ هنری را میشکافد، شرحه شرحه می کند تا به گوهر برسد. چون شناگری ماهر در عمق دریا به دنبال کشف تازه هاست که دستِ کمتر کسی به آن رسیده. بینِ رمان، داستان، شعر، فیلم و نقاشی گرفته تا بازی های جهانی و باشگاهی فوتبال وفوتبالیست ها می غلتد وتوشه می گیرد؛ تا هر آن چه دیده و برگرفته درگستره ی نقد توضیح بدهد. به استادی هم توضیح میدهد. دراین بسترفکری راه و روش ویژه ای پیش گرفته رو به غنا. هرمتن هنری را درابعادِ گسترده می بیند و وا می رسد. با تمیز رنگ ها و صداها جلوه های گوناگون نقد را می سنجد ومکتوب می کند. تناقض ها را یادآورمیشود. نمونه اش را در: « درصدای متن ها را دریابیم» به دست میدهد. می کوشد با شعور جوشان وجستجوگر خود، نقد نویسیِ نه چندان ریشه دار اما کسالتبار مرسوم را دگرگون کند. حرکت ها و تفاوت ها وتناقض های متن را دستچین می کند تا سکون و سکوتِ سنگین و جا افتادۀ موجود را به خانه تکانی وادار کند. میخواهد از گسترۀ نقد، نقبی بزند به گرهگاه های ادبیات که به شدت به تنفس وروح تازه نیازمند است. بنگرید به :«پرسش ها باقی است» میخواهد تصویری پیدا کند و بنمایاند از روشنفکران. با این هدف «پاسخ به هفت پرسش؛ تصویر«روشنفکران» دردوازده رمان را زیر ذره بین نقد می برد.

دست های خویش را بنگریم:

حاشیه ای سخت کوتاه برکتابِ از «سحر خیزانِ» منصور خاکسار.

به روایت نویسنده، «کتاب سحرخیزان ازآغاز تا پایان درزندان می گذرد.» زندان، تمثیلی ازجهنم موعود است درادیان ابراهیمی. بهروز اما فراترمیرود. میرود به پیش ازظهورادیان. دست خواننده را می گیرد ومی برد به دوران خدایان زمینی. تا آستانۀ جهنم، تاخدایان رنج دوزخ [زندان] را برشریان های «انسان فنا پذیری که خدایان او را حشره ی یک روزه می خوانند. اما رنجی که بر سراو می ریزند به بلندای ابدیت است» بچکاند. یادآوری این مقوله بهانه ایست برای نمایش فاجعه بارنیروی نامحدود خدایان که ذره ای رحم و شفقت به دل ندارند. «عدالت دراین فضا افسانه منسوخی است قانون ضرورتی که رنج قربانیان را ممکن میکند. خدایان ستم گرانی اند که به یک دیگر رحم نمی کنند.» اشاره ای دارد به قهرمان تراژدی که دررهائی ازسیاهی هول انگیزجهنم و صیانت از حرمت خود، «بامرگ چهره به چهره شود». مرگِ خود خواستۀ منصور خاکسار، از منظر افسانۀ عدالت، سیاهی و چرائی زندان، شقاوت وخشم و اعتراض. همین خوانش چندگانۀ شیدا ازسحرخیزان، افق های تازه ای گشوده درنقد نویسی که جا دارد تلاش های صمیمانۀ او را جدی گرفت و ارج نهاد .

رمان داستان مادری که دختر پسرش شد. نوشته قلی خیاط .

این رمان با سه راوی: مارس – ژان پی یرو قلی، پنج بخش رمان را برعهده دارند. اولی و دومی هریک دوبخش و آخرین آن را قلی. بهروز، با شرح مختصری از خلاصۀ داستان آن سه روایتگر، رو به خوانندگان میگوید: «هرطورکه بخوانیم؛ چیزهای زیادی ناخوانده میمانند. چاره ای نیست شاید به تر باشد نخست به چند پرسش پاسخ دهیم.» پاسخ شش پرسش را درمیان می گذارد. این که : «صدای چه کسی رساتر است؟ پاسخ، مارس. دوم مارس ازچه سخن میگوید؟ تقدیر. سوم تقدیرانسان چیست؟ مرگ. چهارم آیا پاد زهری برای مرگ هست؟ عشق. پرسش پنجم آیا پای بندی به یک آرمان راه به جایی خواهد برد؟ به هیچ عنوان. پرسش ششم این است: نگاه مارس به هستی چیست؟ خواهیم خواند. پرسش هفتم این است آیا قلی با نگاه مارس به هستی موافق است؟ خواهیم خواند.»

روایت ناقد، مخاطبین را میخکوب می کند وغرق خیالات. خصوصا که طرف سازمانی هم بوده باشد! وقتی که می شنود: «بی ثمری ی آرمان های سیاسی، فریبکاری همه ی بازیگران سیاست، جنایت پیشه گی ی همه سیستم های سیاسی ... دراین صحنه امید پیروزی نیست. تنها توهم پیروزی هست. انسان فریب افشا نشده را پیروزی می پندارد. ... رقص برنعش دیگری را پیروزی می پندارد ... "ظلم وستم و بدبختی" جاودانه اند ...»

واقعیتِ مفهوم این سخنان، درهمین دهه های اخیر برای هریک ازهموطنانِ ما ثابت شد. آرمانگرائی اسلامی، درپوششِ تمامخواهی از قتلگاهِ خونین فقاهت سر درآورد. منادیان دین با توحش عریان، سراسر وطن را زندان و ملتِ مطیع وساده دل را چون بردگان به بند کشیدند. نویسنده درآشنائی با روان قدرتِ حاکم، شکافتنِ مفاهیم آرمانگرائی را به درستی تحلیل کرده تا دربیداریِ خوابرفتگان، پاکی شرفِ انسانی و رسالت قلم را یادآورشود .

از قول مارس که راوی داستان: اسب های جنگل الگوت و فاحشه ی شهر است، درمتن داستان با چنین خوانشی روبه رو هستیم: «مارس اما تنها بامرگ پدربزرگ وعده ی ملاقات ندارد با اسبان مرگِ پدربزرگ هم وعده ی ملاقات دارد. اسبان مرگ پدربزرگ کیستند؟ از کجا آمده اند؟» توضیح بهروز شنیدن دارد: چهارهزارسال پیش مردمی از نژاد انسان – اسب درجنگل اولگوت وقتی در خواب بودند، توسط رومیان غافلگیرشدند و درآتش سوختند.«اسب ها شیهه می کشیدند. گریه می کردند ازترس دیوانه می شدند. ناگهان اسب ها به طرف دریاچه دویدند؛ مردان جنگجوچسبیده به یال هایشان. ماه مه بود؛ شصتمین سال حمله ی ارتش روم. صدها اسب دیوانه ازترس آتش، خود وسواران را دردریاچه می کشتند.» نویسنده سپس با شرح افسانه انسان – اسب دراساطیریونانی، در همخوانی با حوادث زندگی مارس یادآور می شود که «تقدیر تنها روز مرگ را تعیین نکرده است. پادزهر هرمرگ را نیز تعیین کرده است: عشق.»

توضیحاتِ بهروز، ازآشنائی واشراف او به تاریخِ اساطیر مؤلفه های تازه دراختیارخواننده قرارمیدهد که شنیدنی ست. وقتی داستان شبیخون رومیان و وحشت اسب ها را درمیان آتش جنگل وبه آب زدن آنهارا ازقول مارس می خواندم خاطره ای که در اواخردهۀ پنجاه درپای خرمن کوه درحوالی بندرعباس شنیده بودم درنظرم جان گرفت. نیمه های شب بود که به سایت خرمن کوه رسیدیم. پای دریاچۀ کوچکی با آب زلال زیرنورمهتاب زیبا. راننده گفت بهتراست شب را دراین قهوه خانه بیتوته کنیم وطلوع آفتاب راه بیفتیم به بالا.سایت خرمن کوه، ازجاده اصلی درفاصله ای بیش از پنجاه کیلومتر راهِ پرپیچ وخطرناکی در ارتفاعات کوه بلند قرار داشت. شب را ماندیم. قهوه چی تعریف میکرد که چند روز دیگر اینجا ازدحام خواهدشد. علتش را پرسیدیم گفت عده ای از اطراف شبی را که اسب بابک قرنها پیش اینجا درآب فرورفته، از وسط دریاچه شیهه کشان بیرون میزند و به دنبال بابک اطراف دریاچه را دور میزند وناگهان درآب فرو میرود وناپدید می شود. توی این فکربودم که چگونه وبا چه وسیله بابک واسب ش در قرون اولیۀ هجرت پیامبر، پایش به اینجا رسیده آن هم از ازآذربایجان آن دوران! دیدم بهترین راه سکوت است وگوش سپردن به روایتِ سخنگو .

بگذریم. انگار اسطوره ها بین مردم جهان جا ومکان خاصی نداشته درهمه جای کره خاکی یک سان و به یک زبان پدید آمده است. بهروز، در رهگذر نگاهِ نقادانه با سخنان پرمغز تلنگری میزند به مدعیان وسیاست بازانِ سوداگر که به دستاویزآرمانگرائی، خشونت و خون ریزی را درچهارگوشۀ جهان گسترش می دهند: «آرمان چیست؟ مقدس است؟ مگر نه این که جنایت نیز می تواند خود را در پوشش آرمان توجیه کند؟ مگر نه این که آرمان گروهی، ضدآرمان گروه دیگراست؟ مگرنه این که قدرت نیزخود را در زرورق آرمان می پیچد؟ مگر نه این که گبر و مسلمان وچپ و راست وقاتل ومقتول ازآرمان سخن می گویند؟» اوج این دستاورد شوم بشریت را، در «یک بار دیگر می پرسد نقال» دربررسی ده رمان واشاره ای به دورمان دیگر توضیح میدهد. پنج رمان به اضافۀ "تهران خیابان انقلاب" را ازایران و به همان تعداد، رمان ازنویسنده های خارج را برگزیده برای این فصل تا نمایش خشونت را درتابلوهای جهانی عرضه کند .

بهروز، ذاتِ "خشونت"، دراین چند رمان را با زبانی پخته، درحالی که عطرِانسانیت را درچشم های اشگ آلودش می بینی، برایت روایت می کند: «خشونت نیز در رمان درهزار چهره ظاهرمی شود تا ما به گورستانی بنگریم که درجان وجهان ما برپاست؛ به فرصت صاعقه آسای هستی که در زخمی بدخیم تحلیل می رود. رمان آینه ی ما است تا به بساط نفرت بنگریم؛ به تسلیم، هم دستی با جلاد، تحقیر، درنده گی ی قدرت، دست های ناگزیر برماشه ها. ... تابلوی خشونت رمان های ماهم تصویر شرمساری ها است، هم تصویر ستیزها و تقدیرها؛ تصویر چشم هایی که عادت کرده اند؛ تصویر دست هایی که سرخویش گرفته اند.»

کتاب «زنبور مست آن جاست» را می بندم. با آرزوی موفقیت نویسنده.

مطالعۀ این دفتر پر محتوا را به اهالی کتاب خوان توصیه می کنم .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد