دانشنامه منظوم ایران
به اقتباس از شاهنامه فردوسی
سیدحسن امین چاپ اول1390
495 صفحه
کتاب با این جمله آغازشده است: پیشکش به حکبم ابواقاسم فردوسی
این اثر پررنگ فرهنگیِ پانصد برگی با 288 عنوان درسیزده بخش که به نظم سروده شده است همانگونه که درپشت جلد کتاب نیزآمده، «منظومه یی حماسی است به پارسی درهفت هزاربیت درباب تاریخ، ادبیات وفلسفه، فرهنگ، دین، حقوق و سیاست از آغاز تا امروز.... وطی آن نام بیش از ده هزار تن از بزرگان ومفاخر ایران زمین را درزمینه هایی به صورت منظوم ثبت و ضبط کرده است.» بررسی امین، دراین دفتر باعناوین گوناگون درتبیین تسلط او به تاریخ وادبیات و فلسفه و ... آن هم با زبانِ حماسی ژرفای دانش اورا دراین حوزه ها که نام برده است تأیید میکند. اهمیت دارد این نکته را نیزبگویم که نویسنده درپیشگفتار با توضیح جالبِ وبجا، زمینه را آماده کرده است. و انگار که از خلق وخوی ومزاج ادبی خوانندگان آگاه است. به خوبی میداند که اهل کتاب و مطالعه، اکثرا با نثر سروکاردارند تا نظم. مطالعۀ رمان و کتب فلسفه و فرهنگ و دین و ... با نظم، راحتی نثر را ندارد. با توجه به این دردِ جماعتِ کتابخوان مینویسد:
«دانشنامه منظوم حاضر، برغم دربرداشتن بریده هایی ازتاریخ ایران، یک اثر حماسی وادبی با تکیه برادبیات ملی است نه یک تاریخ مستند یا یک تحلیل تاریخی. قالب و زبان شعرهم به ویژه دریک اثر حماسی، شاعر را به گزینش واجمال وا می دارد نه تفصیل وتحلیل انتقادی، بنا براین کتاب حاضر از مقوله ی "ادبیات ملی" و"تاریخ یادبودی" است.
با این راهنمایی مفید، خواننده برگ های کتاب را با علاقه پشت سر میگذارد.
بخش یکم : بنا به سنتِ نیکِ قدما و شاعران قرون ماضیه، درنیایش خدا، زیستنامه گوینده وخاندانش، انگیزه ای سرایش شاهنامه امین، خرد ومیهن است ونکته یی فلسفی ویادمرگ پدرو جبرو اختیارو میهن پرستی ... است. بخش های دیگر کتاب نیز با تکیه به تاریخ ایران از دوران گذشته شروع شده است.
در بخش چهارم «دوران اساطیری و پادشاهان پیشدادی وکیانی و پهلوانان شاهنامه»، خاطره های گذشته با هنرزیبای سرایش، بار دیگر، به زمانه ای که نابخردان تازه به دوران رسیده میکوشند همه تمدن ایران را درمحدودۀ طلوع اسلامِ صحاری عربستان قلمداد کنند، کاربجا وشایسته ایست که امین به ضرورتِ حس رسالتِ انسانی وصیانتِ حرمت قلم انجام داده است: همو درپی ستایش خدا ومهر میهن، نشتر به دُمل چرکین تاریخ میزند. خونابه هایی که تا به امروز درشریان های بیمار وطن جاریست، درتابلویِ اندوهباری به نمایش میگذارد و خواننده را با خود به ژرفای تاریخ میبرد. در تاریک وروشنای تیره گیها میغلتاند. علل نابسامانی های ویرانگر امروزی را توضیح میدهد. و تو گیج و مبهوت ازاین همه غفلت های سرسنگین، باز درخوابی ودوست داری به تقدیس جهل خود وفادار بمانی و میمانی ودرسیاهی ها دست و پا میزنی. فلاکتِ نادانی را تحمل میکنی. اما اینجا در سفری که امین دست تو را گرفته به ژرفا میبرد، شاید بخود آیی. همینکه انبانِ بذر پراکندگی و نفاق را نشانت داد و تو دیدی به هوش آمدی، اندکی دلشادی. ریشه ها را دیدی ریشه های درماندگی خودت را دیدی. بذرهای نفاق و پراکندگی را که با خونت عجین شده. میراثِ شوم و بدخیم که از نسل های دور ودراز با خود داری! باز به خواب میروی و درجهلی که معتادش شده ای فرو میروی! خوب دقت کن به این سروده ها:
«گروهی دگر نیز شد مانوی / شدند ازمسیحا و بودا قوی.
ازاین اختلافات در کیش و دین/ به باد فنا رفت ایران زمین
... ... ... ...
چوموبد برایران زمین چیره شد/ زنو بخت ایرانیان تیره شد
چو آزادی دین ومذهب نماند / برایرانیان دیو فرمان براند
... ... ... .. .
اگرچه زموبد دلم ریش شد / که بدنام از او مذهب و کیش شد
آخرین بیت این سرودۀ امین را خوب توجه کنید که با چه هنرنمائی کلام را میپروراند، فاجعۀ مرثیۀ بار تاریخ را به گوش آیندگان میرساند. نفرت از موبدان حکومتی را درحجابی ازخشونت های حاکم را با اندوهِ ته نشین شده در دلش فریاد میکشد.
بخش ششم : تاریخ سیاسی ایران پس ازاسلام
با این بیت پرمغز شروع میشود. انگار جوهرِ هزاران برگ ازتاریخ وطن سوخته و نفرین شده است که منادی دلسوخته ای درآسمان این مرزو بوم ندا سرداده است :
«چوساسانیان را نگون گشت بخت / سعادت زایران زمین رخت بست.»
امین، با نگاهی تیز نقبی میزند به دل تاریخ. با صبر و حوصلۀ مورخی آگاه، وقایع زمان حادثه را میشکافد و داوریِ اش را دراختیار مخاطبین قرار میدهد. دردوقرن سکوت میگوید:
«عرب بود حاکم برایران دوقرن / ستم کرد روبه به شیران دو قرن
شنیدم که ازتازیان زبون / درایران روان بود بس جوی خون
بریدند چندان سر و پا و دست / که صد لاله رویید در هر بدست»
درمظالم حجاج و قیام ابومسلم میگوید:
«به صورت اگر بود مردی عرب / به سیرت همی بود خفاش شب
نمادی زنادانی و ظلم و کین / به تبعیض، دشمن به ایران زمین»
از برآمدن صفاریان و یعقوب لیث اینگونه یاد میکند:
«بر ایرانیان تاخت تازی بسی / کسان را بسی کُشت هر ناکسی
زبان فصیح دری خوار شد / همه فرٌ و فرهنگ، بیمار شد
ولی گاه وبیگاه یک شیرمرد / به پا خاست از بهر رزم و نبرد
... ... ... ...
چو یعقوب اشعار تازی شنید / به ناگاه اندر سخن شان دوید
چنین گفت یعقوب با شاعران / که اینجاست ایران نه ها ماوران
چه گویید شعری به توصیف من / که من درنیابم همی آن سخن
ستودن مرا بِه به لفظ دری / که ما را بود گویش مادری»
یعقوب با این رفتار بزرگ منشانه به اشاعۀ فرهنگِ ایران و رشد زبان مادری تأکید خیراندیشانه ای کرده، به احتمال زیاد از آن به بعد است که نگارش کتب وهرگونه نگارش روزانه درسطوح گوناگون دولتی واجتماعی به زبان فارسی گسترش پیدا کرده است. کاش این پندِ عبرت آموز یعقوب را حاکمان امروزی نیز می شنیدند وبه کار می بستند: که رونق واحترام به زبان وفرهنگ اقوام کهن ایران، در صیانتِ یکپارچگی این خانوادۀ بزرگ، با فرهنگ های گوناگون یک امرحیاتیست.
پایان این فصل با «اوضاع اجتماعی عصرقاجار» بسته میشود. امین با روایتِ داستان کتک خوردن، حاجی ملک نامی که ازتجار سرشناس سبزواربوده ازدست امین الشریعه [پدربزرگ ش] – خواننده قبلا در "زیستنامه ی گوینده و خاندانش" با این بیت، با مرحوم امین الشریعه آشنا شده است: « امین الشریعه نیای من است / امین زو لقب از برای من است» – این فصل را می بندد.
بخش هفتم – تاریخ سیاسی معاصر
این فصل از "جنبش مشروطیت واستبداد صغیر" شروع و در"سخن پایانی و استشهاد به شعر علامه دهخدا" به پایان میرسد. امین، دراین فصل نیز با دقت یک پژوهشگرمتعهد و امین، حوادث چند دهه را زیر ذره بین میبرد و با کنجکاوی؛ برجسته ترین رخداد های زمانه و آنچه دراین سرزمین گذشته و براین ملت رفته را، با همان شیوۀ به خوانندگان منتقل میکند.
امین، در" اوایل سلطنت محمدرضاشاه و دلایل خیانت فردوست به او" پرده ها را کنار میزند و راز تازه ای را روی دایرۀ تاریخ میریزد. این خبر شنیدن دارد:
«بگویم من ات راز آن را تمام / که فردوست از شه گرفت انتقام
محمدرضاشاه زن باز بود / دراین کار پرحرص و پر آز بود
... ... ... ...
مرا گفت فردوست شوی من است / ولی شوهرِ من به من دشمن است
ازآن دشمنم گشت شویم که شاه / مرا سوی خود بُرد بی گاه و گاه »
به روایت از مهندس علی اکبر سبحانی که" فردوست در روز 22 بهمن 1357 درخانه او مخفی شده بود و او ناظر و رفتاروگفتارفردوست دربرنامه های ازپیش تعیین شده ی حرکت انقلابیون وتسخیر مرکز صدا و سیما بود." زیرنویس برگ 232
روایت حاکیست، آبشخورجدائی فوزیه از محمد رضا شاه نیز درهمین رابطه ها بوده. این هم سندی که امین آورده است :
«اگر خوانده ای خاطرات غنی / ازاین نکته آگاه، هم چون منی
که فوزیّه از شه جدا شد چرا / چه ها بود آن قصه و ماجرا
چوفاخر بود دانشی نامه ام / بدین ها نیالوده ام خامه ام»
درهمین فصل از دکتر محمد مصدق و نهضت ملی کردن صنعت نفت یاد میکند و پس از اشاره به تیعید او به بیرجند، در سلطنت رضاشاه و شفاعت مسیو پرون و ولیعهد برای نجاتش، مصدق به تهران برمیگردد. با حادثۀ حمله متفقین به ایران و برافتادن رضاشاه ازاریکۀ قدرت، تأسیس احزاب گوناگون را روایت میکند:
«رضا شاه چون از وطن دور شد / دوباره صف حزب ها جورشد
مصدق به بیداد پرخاش کرد / تقلب درآراء را فاش کرد
از آن گفت جان و دلم شاد نیست / که این انتخابات آزاد نیست»
با شرح مبارزات دکترمصدق و یارانش دراستیفای حقوق ملتِ ایران، با ستایش ازاین راد مرد برجستۀ تاریخ ایران میگوید:
«مصدق یکی پیر استاد بود / که خواهان حق جوئی و داد بود
پدر بر پدر پاک والا نژاد / بداده همه داد فرهنگ و داد
خدا جوی و حق گوی و میهن پرست / که از کودتا بر وی آمد شکست»
امین، با نیکخواهی یادی از صدیقی وصالح وفاطمی میکند. تلاش خادمان ملی در جریان ملی شدن صنعت نفت را میستاید. داوری درست درمسائل بغرنج ملی را با پیام انسانی وعدالت خواهی توضیح میدهد. پرهیز ازسیاه و سفید دیدن رفتارها وکردارها با زبانی ملایم میگوید:
«نگویم که شان هیچ عیبی نبود / که انسان کامل ندارد وجود
ولیکن بگویم که خادم بُدند / همه راست کردار و سالم بُدند
نکردند درکار نا راستی / نه کژی بکردند و نه کاستی
وطن خواه بودند و ایران پرست / که کمپانی نفت ازایشان نرست
نه رشوت ستادند ونه سیم و زر / بکردند از بهر ایران خطر
نگشتند تسلیم دشمن به زور / نکردند از خط ملی عبور»
در زمانه ای که حکومت با شعار اسلامی، با رفتارهای چپاولگرانه، آبرویی برای ایران و اسلام باقی نگذاشته است، حتا مراجع تقلید هریک به کار تجارت ازشکر و لاستیک و غصب کارخانه جوراب بافی و راه انداختن بسازبفروشی و مدیریت مراکز فساد حتا راه اندازی صیغه خانه با تعیین نرخ رسمی درشهر مذهبی مشهد آن هم درکنار حرم امام رضا، سرگرم اند، این پیام امین را باید ارج نهاد.
کودتای 28 مرداد تا انقلاب 22 بهمن را نقد میکند وعلل و عوامل نارضایتی مردم ازشاه وپس از انقلاب آوارگی شاه را شرح میدهد و تمجید از آمدن آیت الله خمینی. و سرآغازسلطنت فقها، جنگ ایران و عراق وداستانی از انتخابات فرمایشی دوران شاه و ... این فصل نیزبه پایان میرسد.
بخش هشتم – تاریخ ادبیات وهنر: چهره های فرهنگی وادبی. با دیباچه در اهمیت سخن و سرآغاز شعردرایران شروع میشود.
نویسنده دراین بخش، پس از"دیباچه دراهمیت سخن وسرآغازشعردرایران ... " از اهل ادب وقلم از گذشتگان و معاصر یاد میکند. اینجا با نقل سروده نویسنده دربارۀ تنی چند از داستان نویسان این معرفی بسته میشود.
«محمدعلی، نورچشم جمال / همان زاده ی واعظ با کمال
صد و چند سال آن جوان! عمر کرد / نوشتی پس از خیرو شر گرم و سرد
یکی یود و زآن پس یکی می نبود / رهی تازه در قصه گویی گشود
هدایت که صادق بود نام او / کس آگه نگردید از آلام او
بهین داستانهاش بُد بوف کور / دو دیگر بگویم ز زنده به گور
هم آقا بزرگ است آن علوی / کزو چشم هایش سزد بشنوی
نویسنده گر صادق چوبک است / همان خیمه شب بازی او تک است
چه سنگ صبوراست اما چه سود / اگر انتری، لوطیش مرده بود
براهیم نام اش گلستان بود / که در دره ی جنّی اش خان بود
کند آل احمد چو گفت وشنود / توان دید و هم می توان بازدید...»
بخش نهم تا سیزدهم نیز از فلسفه و عرفان، تاریخ حقوق، فرهنگ و اخلاق، دین و چهره های دینی، خاطرات و خطرات پس از انقلاب بهمن و اخوانیه های معاصران بحث هایی دارد که درخور اهمیت است. و «دانشنامه منظوم ایران» را می بندم.
بعدالتحریر: بگویم که نویسنده با تسلط به روان ملی، ایکاش دریچه ای میگشود برای رفع گرفتاری های بدخیم این مردم نفرین شده و راهی به افق های روشن. این دفترتجدید خاطره های قومی وباز آفرینیهای مطبوع ودلپذیرتاریخی، فرهنگی، اجتماعی وسیاسی ست، از قول پژوهشگری که از ژرفای سکوت وسکونِ بیفکریِ ملتی کهنسال، ذهن قوی و کمال یافته خود را به نمایش گذاشته است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد