1 – در دوره های پر از تلاطم و دگردیسی ها تمایل به تحلیل های تطبیقی و بررسی های قیاسی تاریخی بین صاحب نظران و تحلیلگران به شدت رواج می یابد. خیزش ها و شورش های سال پر برکت 2011 – از " بهار عربی " جاری در مصر و تونس ، تابستان های گرم یونان ، اسپانیا و... تا گسترش جنبش های تسخیر به 2600 شهر در اکناف پنج قاره جهان منجمله 300 شهر در آمریکا – نیز بطور چشم گیری مورد بررسی قیاسی و تطبیقی با سال های پر شکوه مثلا 1848 ، 1871 و 1968 از سوی تحلیلگران قرار گرفته اند . بطور قطع شباهت های متعدد اساسی بین تلاطمات سال انقلابی 2011 ( که هنوز هم در سال 2012 ادامه دارند ) با وقایع طوفانی آن سال های تاریخی دارند . در آن سال ها نیز مستبدین و تزارهای متعدد و گوناگون مثل سال 2011 سرنگون گشتند و قدرت و حاکمیت در میادین و پارک ها و خیابان ها برای تسخیر " دراز کشیدند " . ولی همانطور که سرانجام و سرنوشت آن سال های انقلابی نشان دادند " بهاران خجسته " ی آنها کوتاه ترین فصول آن روزگاران بودند . بویژه اینکه " حافظه تاریخی " به ما حکم میکند کموناردها که برای " جهانی متفاوت صمیمانه جنگیدند و اصول و ارزش های پر از عدالت خواهی شهروندی و عشق و محبت انسانی را رونق دادند الگو و چهارچوب روشن و معینی برای آن جهان ایده آلی خود نداشتند .
2 – ولی در اوضاع فعلی که تلاطمات انقلابی سال 2011 به سرعت در سال 2012 نیز به نقاط مختلف جهان ( رومانی در شرق اروپا ، نیجریه در آفریقای غربی ، گرجستان در منطقه قفقاز ، قزاقستان در آسیای مرکزی و.... ) سرایت میکند آنچه که مهم و در تحلیل نهائی با کیفیت زندگی بشر ارتباط دارد ، ادامه و بقای هیجانات آتشین جنبش های عظیم اجتماعی – از " بهار عربی " تا جنبش فتح وال استریت – هستند . بدون تردید تعمیق گفتمان های رایج این جنبش ها در بدنه توده های وسیع مردم است که در حال حاضر علیه نظام به پا خاسته اند . این جنبش ها نمی توانند به پیروزی برسند . مگر اینکه چالشگران ضد نظام منجمله چپ های رادیکال " عزم خود را جزم " کرده و بی باکانه با " اتخاذ اتحاد " بین خود به عنوان روشنفکران ارگانیک در خدمت توده های مردم که بالقوه سرنگون سازند ، قرار بگیرند . واضح است که مسیر این راه برای ساختن " جهانی بهتر " به غایت طولانی و پراز پیچ و خم های دردناک و گاها حتی طاقت فرسا ، خواهد بود . اما به هر رو نسل جوان نوینی با بروز " نشان سرخ دلیری " این سفر را آغاز کرده است . آیا تعمیق بحران عمیق اقتصادی در اکناف جهان از یک سو و عروج امواج خروشان رهائی توسط جوانان دانشجو و کارگر از سوی دیگر منجر به احیای یک " چپ جهانی متحد " و مسلح به " نشان سرخ دلیری " نیز خواهد گشت ؟
3 – در تهیه یک پاسخ مناسب به این پرسش بگذارید بعد از تشریح نکات مهم و مضمون فعل و انفعالاتی که در طول سال تاریخی 2011 در جهان اتفاق افتاد به بررسی قیاسی آن با سالهای تاریخی 1848 ، 1917 و 1968 بپردازیم . این تشریح و بررسی درک و دانش ما از چرائی و ضرورت بروز و ابزار " نشان سرخ دلیری " از سوی چپ های رادیکال ( در درون چالشگران ضد نظام کنونی ) را ارتقاء میدهد .
کابوس نظام
1 – برای خیلی از چالشگران ضد نظام منجمله خیلی از مارکسیست ها تا دو سال گذشته قابل تصور نبود که سرمایه داری جهانی که با بحران عمیق ساختاری روبرو گشته به این زودی با تضعیف و تحزیب چهارچوب نهادی – جهانی خود یعنی گلوبالیزاسیون روبرو گشته و کلیه نظم جهانی دوره بعد از پایان جنگ سرد ( 2010 – 1991 ) دستخوش تحویل و تحول قرار خواهد گرفت . ترس و هراسی که گریبان سرمایه داران کلان ( یک در صدی ها ) را از این تحولات گرفته تا این اواخر حتی از سوی رادیکال ترین چالشگران ضد نظام قابل پیش بینی نبود . خیلی ها منجمله بخشی از حامیان وفادار نظام سرمایه می ترسند که بحران در منطقه یورو خیلی امکان دارد که شرایط را برای سقوط و فروپاشی " اتحادیه اروپا " و عروج قطب های " نیمه اوتارکیک " پولی و تجاری در ماه ها و سال های آینده آماده سازد . بدون تردید عروج این قطب های اوتارکیک نه تنها در سطح اروپای آتلانتیک ( فرانسه ، اسپانیا ، ایتالیا و... ) بلکه بدتر از آن در نقاط دیگر جهان ( چین ، هندوستان ، برزیل و.... ) جملگی کابوس هایی هستند که خواب بر صاحبان اولیگوپولی های حاکم در راس نظام ( آمریکا ) را حرام ساخته اند . ولی حتی اگر این " کابوس " به واقعیت نیز تبدیل گردند تغییری جدی و کیفی در زندگی و اوضاع معیشتی کارگران ، زحمتکشان و دیگر " دوزخیان زمین " چه در کشورهای مسلط مرکز و چه در کشورهای دربند پیرامونی به وجود نخواهند آورد.آنچه که تغییر خواهد یافت چرخش و شیفتی خواهد بود که در مسیر آن مدیریت اقتصاد جهانی سرمایه از آمریکای " در بحران فرو رفته " به قطب های نوظهور در اروپا و آسیا منتقل گردد . تازه این شیفت و چرخش اگر هم اتفاق بیافتد چیزی به غیر از تغییر در شکل و شمایل امپریالیسم سه سره و فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( بازار آزاد نئولیبرالیسم ) نخواهد بود .
2- ولی آنچه که در روز روشن و آشکار صاحبان ثروت و قدرت و در راس آنها هیئت حاکمه آمریکا را به رعب و وحشت انداخته عروج امواج بیداری و رهائی است که به موازات هم و در یک سال تاریخی و " تاریخساز " در 2011 در اکناف جهان از بهار عربی در خاورمیانه و آفریقای شمالی تا جنبش خشم در اسپانیا و جنبش تسخیر در شهرهای متعدد آمریکا آغاز گشته و مطابق پیش بینی های تحلیلگران ( حتی طرفدار نظام ) ماه ها و سال ها ادامه خواهند یافت .
نقش بهار عربی در سال 2011
1 – جنبش عظیم و ناتمام عربی که در آغاز سال 2011 شروع گشت از نظر چشم انداز و انرژی اجتماعی به یک " حماسه " تشبیه شده است . سال 2011 از نظر یک " سورپریز تاریخی " با " سورپریزهای تاریخی " سال های بهت انگیز 1848 در فرانسه ، 1917 در روسیه و 1968 در جهان مقایسه شده است . بهار عربی که هنوز با پیچ و خم های ویژه خود ادامه دارد مثل سال های انقلابی 1848 و 1917 ژئوپولیتیک و موقعیت مناطق حداقل آفریقای شمالی و خاورمیانه را دستخوش تحول قرار داده است . این جنبش با تمام محدودیت ها و کمبودهای خود موقعیت استراتژیکی اسرائیل را که حتی بعد از پایان " جنگ سرد " به قوت خود باقی مانده بود به یک پایگاه بی ربط و بی تاثیر تبدیل کرده است .
2 – در مقام مقایسه با سال انقلابی و تاریخی 1848 ، جنبش " بهار عربی " که توسط بعضی از تحلیلگران به نام " مگا – انتفاضه " نیز معروف است موفق شد که بعضی از تزارهای منطقه ( بن علی ، مبارک و صالح ) را با دست مردم خود بدون عنایت و حمایت از راس نظام و شرکایش سرنگون سازد . همان نقشی را که مردم فرانسه در سال انقلابی 1848 با سرنگونی سلطنت استبدادی بناپارتیسم ایفاء کردند . اگر در آن روزگاران روسیه تزاری به عنوان یک قدرقدرت ضد انقلابی لیه انقلابات 1848 عمل کرد امروز عربستان سعودی با اشاعه بنیادگرائی " معتدل " ( که معجونی از وهابیسم – سلفیسم – اخوان المسلمین است ) از یک سو و اسرائیل با نظامیگری از سوی دیگر آن نقش را در ارتباط با بهار عربی ایفاء می کنند . بررسی نوشته های متعدد و فراوان مارکس و انگلس درباره سال انقلابی 1848 به روشنی نشان میدهد که نظر مارکس درباره نقش ضد انقلابی و سرکوبگر روسیه تزاری بعد ازنیم قرن به حقیقت عینی پیوست . مارکس بعد از بررسی علل شکست و ناکامی سال انقلابی 1848 عمیقا معتقد شد که بدون شکست و نابودی روسیه تزاری هیچ انقلابی در اروپا کامروا نخواهد گشت . امروز این حکم در مورد عربستان سعودی و اسرائیل صدق می کند . بدون تردید ، تا زمانی که عربستان و اسرائیل به عنوان دو پایگاه اصلی ضد انقلاب از سوی نظام جهانی در خاورمیانه و آفریقا عمل میکنند شکست آنها به آسانی مقدور نخواهد گشت ولی بررسی اوضاع متلاطم روبه رشد در کشورهای سه قاره حکایت از این دارد که در پرتو وقوع فعل و انفعالات در مسیر بهار عربی ، تابستان های یونان و اسپانیا و زمستان های تسخیر و فتح در آمریکا و تضعیف و فرود هژمونی آمریکا ، احتمال رسیدن امواج خروشان بیداری و رهایئ به سواحل عربستان و اسرائیل نیز قوی تر از گذشته است .
3 – البته در بررسی آینده بهار عربی که امروز بعد از یک سال به مناطق دیگر آفریقا ( مثل نیجریه ، آفریقای جنوبی ) و آسیا ( از قزاقستان تا گرجستان و... ) نیز گسترش یافته نباید به خطر " متحد سوم " نظام جهانی ( بنیادگرائی اسلامی = اسلام سیاسی ) کم بهاء دهیم . علیرغم تسلط اندیشه های دموکراتیک و سوسیالیستی در درون جوانان میلیونی بهار عربی نباید فراموش کنیم که متجاوز از پنجاه سال اسرائیل و آمریکا ، با حمله های نظامی و عربستان سعودی با گسترش جنبش های بنیادگرائی وهابیستی و سلفیستی ، موفق گشتند به کلی نیروهای سکولار سوسیالیستی ، ملی گرا و دیگر نیروهای دموکراتیک را بطور فیزیکی مضمحل و نابود ساخته و توده های قابل توجهی از مردم بویژه تهیدستان شهری و روستائی در زاغه ها و کوخ ها را در درون " توهمات خانواده گی " دینی – مذهبی محبوس سازند . با خلاء سیاسی منبعث از فقدان نیروها و سازمان های سکولار سوسیالیست و دموکرات که در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی به وجود آمد تعجب نباید کرد که با وزیدن اولین بادهای بهاری در مصر و تونس اخوان المسلمین که کهنسال ترین سازمان سیاسی موجود در آن کشورها بوده و از حمایت و عنایت مستقیم و غیر مستقیم دولت های آمریکا و دولت های کمپرادور محلی بهره مند بود در انتخابات پارلمانی آن کشورها برنده گردد .
4 – ولی بررسی فعل و انفعالات سیاسی انشقاق و چند دستگی ها در داخل اسلام گرایان چه " رادیکال " ( حزب نور متعلق به سلفیست ها ) و چه معتدل ( حزب آزادی و عدالت متعلق به اخوان المسلمین ) از یک سو و احیا و تقویت نیروهای ملی گرا ( حزب وفد ) و چپ های نوین ( حزب سوسیال دموکرات ) در مصر از سوی دیگر ، نشان میدهد که تحرک رو به رشد بهار عربی در جهت رهائی مصر از یوغ نظام جهانی به قوت خود باقی است . همانطور که تسخیر دوباره میدان تحریر در اواخر ماه نوامبر 2011 توسط جوانان و کارگران سکولار و ضد امپریالیست نشان میدهد امواج خروشان بهار عربی تازه وارد فاز جدیدی از عمر خود گشته است . آیا چپ نوین در مصر موفق خواهد گشت که در سال های باقیمانده بهار عربی به رشد خود ادامه داده و به یک آلترناتیو سیاسی در مصر و سپس در کشورهای خاورمیانه عربی و شمال آفریقا تبدیل گردد ؟ آنچه که در حال حاضر قابل تامل و حائز اهمیت است تاثیری است که بهار عربی در اکناف جهان بویژه در کشورهای آمریکا و اروپا در جریان سال 2011 بجا گذاشته است .
مقایسه 2011 با سال های 1848 و 1968
1 – بهر رو آن عاملی که به تلاطمات و جنبش های بهار عربی اهمیت تاریخی میدهد و سال 2011 را از نظر تاریخ سازی به سال های انقلابی 1848 ، 1917 و 1968 شبیه میسازد تاثیر عظیم آن در شکلگیری و توسعه جنبش های فتح و تسخیر در کشورهای مسلط مرکز ( شمال ) است . در حال حاضر جنبش های فتح و تسخیر در 2600 شهر بزرگ و کوچک آمریکا ، کانادا ، اروپا و..... در حال گسترش و شکوفائی است . با اینکه عکس العمل اولیگارشی های حاکم در این کشورها نسبت به تسخیر کنندگان عمدتا و طبیعتا ُ تهدید و ارعاب ، دستگیری و تفتیش عقاید آنها بوده ولی روند تسخیرها بطور روزانه تشدید یافته و توسعه می یابد .
2 – همانطور که شورش های متعدد در صحن دانشگاه های آمریکا و اروپا در سال انقلابی 1968 به روشنی متاثر و منبعث از واقعه " تعرض تت " ( آغاز سال نو در ویتنام ) از سوی جبهه رهائیبخش ویتنام علیه امپریالیسم آمریکا ، شورش های چریکی در آمریکای لاتین ، انقلاب فرهنگی در چین و بالاخره شورشیان جوان گتوهای شهرهای آمریکا ( عمدتا سیاهپوستان ) بودند امروز نیز جنبش تسخیر در آمریکا ، جنبش " ایندیگنادو " ( خشم ) در اسپانیا ، فرانسه و... جنبش ( علیه نظام ) در یونان و دیگر جنبش ها در کشورهای شمال متاثر و منبعث از بهار عربی ، جنبش تسخیر ژوهانسبورگ و... هستند . شرکت چشمگیر و عظیم فرزندان میلیونی اعراب مهاجر و ساکن کشورهای جنوب اروپا در این جنبش ها یک بعد استثنائی به " مادر جنبش ها " میدهد که در تاریخ همبستگی ها و همدلی ها در سطح جهانی کم نظیر بوده است .
3 – در سال انقلابی 1968 که وقایع آن با ظرافت هنری خاصی توسط ژان لوک گودار در فیلم " لاشینوا " ( چینی ) ترسیم گشته جوانان درگیر انقلاب در کشورهای مرکز شمال آنطورکه شاید و باید نتوانستند ( و یا نخواستند ) سمت و سوی مبارزات خود را با واقعیت های معیشتی و مبارزاتی خلقها و جوانان کشورهای سه قاره جنوب پیوند زده و همبستگی و همدلی علیه سرمایه داری امپریالیستی را در سطح جهانی گسترش دهند .
– ولی در سال 2011 که امروز خروشان آن به اکناف جهان رسیده و پیوسته در حال گسترش است ، جوانان " اشغالگر " در شهرهای آمریکا و جوانان " خشمگین " در شهرهای اروپا هم در عمل و هم در حرف نه تنها همبستگی و همدلی عمیقی با خلق ها و جوانان کشورهای سه قاره به وجود آورده اند بلکه به وضوح به این امر پی برده اند که کامیابی و پیروزی بر " یک در صدی ها " و استقرار جهانی " بهتر " بدون توجه به واقعیت های معیشتی و بی امنی خلق های کشورهای سه قاره نمی توانند میسر گردند . زیرا جوانان کارگر و بیکار میلیونی در شهرهای آمریکا و اروپا دقیقا با مشکلات – اقتصادی و بی امنی های شغلی و بیکاری روبرو گشته اند که جوانان میلیونی در کشورهای پیرامونی سال هاست که با آنها دست و پنجه نرم می کنند .
4 – امروز در آغاز دهه دوم قرن بیست و یکم و در بحبوحه ادامه سال انقلابی 2011 در صد بیکاری مزمن و حتی همیشگی ، بی خانمانی و احتمال گسترش زاغه نشینی و گتوسازی و بالاخره بی امنی معیشتی در بین جوانان میلیونی هم در کشورهای مرکز و هم در کشورهای پیرامونی به ارقام و اعداد نجومی رسیده است . در حال حاضر در سایه سیاست های " بازار آزاد " سرمایه داری واقعا موجود برای اینکه این جوانان به شغل های بخور نمیرمعمولی استخدام گردند باید به طور حتم دارای درجه حداقل لیسانس دانشگاهی باشند . ولی هزینه های تحصیلی و ورود به دانشگاهها به خاطر امواج فلاکت بار خصوصی سازی و کالاسازی آموزش و پرورش ( برخلاف گذشته های نه چندان دور ) بطور سرسام آوری هم در کشورهای مرکز ( آمریکا ، انگلستان ، ژاپن و... ) و هم در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی ( مصر ، ترکیه ، ایران ، نیجریه ، رومانی و .... ) سر به آسمان کشیده است . در نتیجه در کشورهایی که در آنجا جوانان میلیونی به شورش ها و اعتراضات گوناگون و تسخیرها متوسل میشوند درصد بیکاری بین آنها طبق گزارش " سازمان جهانی کار " ( ای ال او )به 25 در صد ( در اکثر شهرهای آمریکا و اروپای آتلانتیک ) و به 50 در صد در کشورهای پیرامونی و اروپای شرقی ( مصر ، نیجریه ، ایران ، ترکیه ، فلیپین ، گرجستان و رومانی و.... ) رسیده است . شایان توجه است که شیوع بیسابقه این اوضاع ( بویژه بیکاری و احساس نا امنی معیشتی و احساس روبروئی با آینده تیره و تار ) نه تنها منجر به حضور و رشد چشمگیر همبستگی ها و همدلی و همکاری های نزدیک بین جوانان مرکز و پیرامون گشته بلکه بطور اعجاب انگیزی باعث وحدت و همکاری بی نظیری بین جوانان تحصیلکرده و عموما بیکار و کارگران در داخل هر یک از کشورهای درگیر انقلاب گشته است .
نتیجه گیری
1 – بعضی از پَست مدرنیست ها ( عمدتا شاخه پَست – مارکسیست های کشورهای مرکز ) به خاطر اینکه تعداد و درصد کارگران کارخانه ها در کشورهای آنها در دوره فاز کنونی گلوبالیزاسیون بعد از اتمیزه گشتن بطور چشمگیری کاهش یافته اند ، بر آن شده اند که عصر انقلاب کارگری و نقش پرولتاریا در تغییر جهان نیز به پایان عمر خود رسیده اند . بر اساس این ادعا پَست – مدرنیستی آنها پیشنهاد میکنند که چالشگران ضد نظام بهتر است که با توسل به تئوری های متنوع " خود به خودی های افقی " و حمایت و جانبداری از عروج قدرت های اقتصادی نوظهور ( مثل چین و یا محوری از چین ، هندوستان و... ) جلو تخریب بهزیستی کره زمین و بروز بحران های فلاکت بار اضافی را بگیرند .
2 – ولی بررسی بحران ساختاری نظام سرمایه و تلاطمات در اوضاع رو به رشد جهانی نشان میدهد که سرمایه داری واقعا موجود در کلیت خود با بن بست روبرو گشته و حتی با تزریق " ویژگی های چینی " هم نمی شود جلوی ورشکستگی این نظام فرتوت را گرفت . وانگهی امروز حضور فعال دویست میلیون کارگر کارخانه ها همراه با معدنچیان و کارگران راه و ساختمان در چین که بیست در صد آنها بقایای کارگران عهد مائو تسه دون هستند ، حکایت از این می کند که امروز بشریت در روی کره خاکی صاحب بزرگترین طبقه کارگر گشته که در تاریخ پانصد ساله شکلگیری و رشد طبقه کارگر مدرن بی نظیر بوده است . به نظر این نگارنده نیز بیداری بیش از پیش این کارگران و پیوند مبارزاتی آنها با چالشگران سال انقلابی 2011 در کشورهای بویژه پیرامونی نشان خواهد داد که چگونه و چقدر استقرار یک جهانی بهتر با چشم اندازهای قوی سوسیالیستی هنوز امکان و حتی احتمال دارد . این احتمال با بروز و اشتعال " نشان سرخ دلیری " در میان چالشگران ضد نظام بویژه در بین چپ های رادیکال بیش از پیش به واقعیت عینی خواهد گشت .
منابع و مآخذ
1 – مایک دیویس ، " بهار در تلاقی با زمستان " ، در مجله " نیولفت ریویو " شماره 72 ( نوامبر - دسامبر 2011 ) .
2 – کارل مارکس ، " مبارزات طبقاتی در فرانسه از 1848 تا 1850 " ، در " منتخبی از آثار مارکس " با درآمدی از فردریک انگلس ، چاپ مسکو ، 1969 به انگلیسی .
3 – کریس هارمن " 1968 : سالی که جهان آتش گرفت " ، در وب سایت " سوسیالیست ریویو " می 2008 .
4 – ویلیام تاب ، " چهار بحران در نظام جهانی سرمایه " ، در مجله " مانتلی ریویو " شماره 5 ، اکتبر 2008 .
5 – یونس پارسا بناب ، " بحران امپریالیسم آمریکا " ، " بحران عروج مرکزهای جدید قدرت " ، " بحران عمومی نظام سرمایه و موقعیت چین " در کتاب " جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه " چاپ آمازون دات کام ، 2010 .
6 – " یادداشت های سردبیران در مجله " مانتلی ریویو " سال 63 ، شماره 8 ، ژانویه 2012 .
نظرات خوانندگان:
akbar 2012-07-17 06:36:21
|
بنظر نمیرسد این جنبشها دنبال مصادره اموال و کارخانجات متعلق به سرمایه داران باشند امروزه حتی مانند سال 1968 حزب کمونیستی وجود ندارد و همانطور که میدانید ژان پل سارتر در مورد حزب کمونیست فرانسه گفت این حزب برای این است که انقلاب نشود.یقینآ امپریالیسم موافق سوسیالیست شدن مثلا فرانسه است چون این سوسیالیست باعث فرار سرمایه از فرانسه میگردد مگر اینکه فرانسه از اتحادیه اروپاوتجارت جهانی خارج شود.ودور خود دیوار اهنی بکشد که یقینا فرانسویان زیر بار ان نخواهند رفت فقط اگر یکباره امریکا سوسیالیس شوندکه خیال خامی است |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد