logo





نگاهی به یادداشت های شبانه

شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۹ مه ۲۰۱۲

رضا اغنمی

نگاهی به یادداشت های شبانه
دفتر اول: بایا و بس
ابراهیم هرندی
ناشر:
H&S Media Ltd. Uk – ۲۰۱۱

این دفتر نخستین اثرمدون ابراهیم هرندی درخارج ازکشوراست. البته این بدان معنا نیست که این نویسنده در طول اقامت چندین دهه اش در خارج دست روی دست گذاشته و کاری انجام نداده است. همکاری او با نشریۀ «فانوس» از انتشارات کانون ایرانیان لندن، که بیش از چهارده شماره دوام نیاورد، هنوز بعد از دو سه دهه در خاطره اهل ادب زنده است. همچنین با مطبوعات خارج از کشور نیز همکاری داشته است و درسال های اخیر با رواج سایت های اینترنتی که سالهاست ادامه دارد، همیشه آثار مفیدی از او دیده شده است. درایران هم دو کتاب از ایشان منتشر شده است که به دلایلی از توزیع آنها جلوگیری شد.

در این کتاب که به تازگی منتشر شده است، همانطوری که ازعنوان کتاب پیداست، نویسنده یادداشتهای کوتاه خود را در یک دفتر جمع آوری و منتشر کرده است. کار ارزنده ای که هم یادآوری روزهای گذزنده عمر است و هم مروری بردانستهها و نکته های گذرای روزانه. کاری که اگر نمی کرد و نمی نوشت، چه بسا که هفته ای نگذشته فراموشش می شد و ازخاطره زدوده میشد. این واقعیت را نمی توانم پنهان کنم که ازچندی پیش که درسایت اخبارروز، این یادداشتها را بطور پراکنده منتشر می کرد انتظار داشتم که ابراهیم همه را بصورت کتاب در بیاورد که خوشبختانه این کاررا انجام داد.

این دفتر ۲۷۲ برگی شامل ۱۵۷ قطعه متنوع: به صورت مقاله و داستان و شعر و سیاست است وتجربه های شخصیِ نویسنده، اما با بار اجتماعی - فرهنگی که هریک حاوی نکتهای ویژه است. کوتاه و پرمغز، و البته آگاهی دهنده.

متنوع بودن مطالب این اثر را روال بررسی توضیح میدهد.

عنوان نخستین برگ این دفتر ” زیبائی” و آمده است که:

«برخی از زیبائیی های طبیعی، ریشه درالگوهای ژنتیک رفتارهای انسان با کودکان دارد. درشت چشمی، تنگ دهانی، خُردی بینی و کوچکی دست و پای کودکان را زیبا می یابد. چنین است که این ویژگی ها در بزرگسالان نیز سبب زیبا دیدن آنان می شود.»

دومین یادداشت، بحثی ست دربارۀ «غربت و زبانِ تن». “زندگی درغربت آنهائی را که در بزرگسالی به آن تن می دهند مچاله می کند. خواه غربت نشینی اختیاری باشد و خواه ناگزیر. این چگونگی اندک اندک روی می دهد و تا غریب بفهمد که بر او چه رفته است، کار از کار می گذرد. البته فهمیدن این رویداد کارهرکسی نیست و بسیارند کسانی که هرگز از آن باخبر نمی شوند. آنان که هماره با آخور نشخوار خود دلخوشاند، هرجا که زمینه چرایشان فراهم باشد را سرای خود می دانند.»

گذرا، اشارۀ کوتاهی دارد به مقولۀ: جهان وطنی و در وطن زیستن. و بعد “زبان تن” را مطرح میکند: « زبان تن و ناگفته گویی با کمک اندام های تن، زمینۀ ژرف زیستگاهی دارد و در سرزمین های بیگانه به باز پردازی و برگرداندن است. نیاز به باز پردازی و دیگر شدن درغربت، در زمینه های دیگر نیز روی میدهد.»

و این دیگرشدن را به درستی زمینه ای برای آگاهی فرهنگی معرفی میکند که:«به سود فرهنگ میزبان پایان می یابد.»

نیمای موسیقی سومین بحث این دفتر است «موسیقی ما برآیندی ازشعرماست. شعری که درگذر از درازنای تاریخ، بارِ موسیقی راهم با خود می برده است و هم ازاین رو، آن را درقالب ها و قالب های خود ریخته است و به موسیقی شعر بدل کرده است. چنین است که هرگوشه ای ازاین موسیقی یاد آور بحری ازشعر فارسی ست. پس موسیقی ایرانی، تا هست، با شعر است و آنجا که با شعر نیست، نیست.

دریافت هفتمین قطعه ایست که دراین دفتر آمده است روایت مکند که:«گلستان سعدی و سیاست نامه خواجه نظام الملک دو گواهینامۀ تاریخی این نکته است که شاهان ایرانی مردانی نادان، خونخوار، خطرناک و دمدمی مزاج بوده اند که می بایست آنها را با بافتن آسمان و ریسمان از سزای کارهای بدشان ترساند. » این دو کتاب همچنین گویای این نکته است که سیاست از دیرباز درفرهنگ ایرانی جایگاه والائی داشته است و سیاست نامه نویسی، شیوۀ ویژه ای برای آموزش سیاست بوده است.

به دریا دل زدیم و ازبیابان سردآوردیم شانزدهمین روایت کتاب است که از روزهای خونین کشور در هفتۀ تقلب و تعویض آرای مردم برای انتصاب رئیس جمهور، که مردم به خیابان ها ریختند با شعار”رای من کو؟” با چنین پیشامد خونالود، نویسنده حادثه را یادآور میشود: «یک سال پیش درچنین روزهایی، بخش بزرگی ازملت ایران به جهانیان نشان داد که حکومت انسان ستیز وهستی سوزی که اکنون به نام ملت ایران درجهان آتش افروزی می کند، هیچ پیوندی با بیشترینه مردم آن سرزمین که مردمی آزادیخواه و شادی جوی و آبادی پسند هستند، ندارد. … … یک سال پیش در چنین روزهایی، آغاز پایان حکومت خرافه و خامی به شمارش افتاد تا پرونده یکی از پلیدترین حکومت های ننگین جهان را درهم بپیچد. »

چهل و ششمین روایت این دفتر باعنوان صد و چارسال آزگار است. و گفتار بجاییست دربارۀ انقلاب مشروطیت و ناکامی های برامدۀ آن. مینویسد:«انقلاب مشروطیت، رویدادی دادخواهانه بود. اگرچه بسیارانی این انقلاب را نهضتی در راستای برپایی دولت و ملتی مدرن خوانده اند. اما بر اساس داده های تاریخی می توان گفت این است که خواست مشروطه خواهان، برقراری حکومت قانون درجامعه و برابری همگان دربرابر قانون بود.» که هرگز برآورده نشد و روی کاغذ ماند و دراثر گذر حوادث روزگاران تیره وتار، تنها اسمی ازقانون در دلهای پر حسرت مردم به یادگارماند و ماند وماند تا درجهان باقی به ابدیت پیوست. نویسنده با آگاهی و روانشاسی مردم با تعبیری سنجیده و بجا این بخش را پایان میدهد:

«این نکته که هنوز پس از گذشت یکصد و چار سال آزگار از انقلاب مشروطیت، هنوز گرفتاریهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران کم و بیش همان هایی است که درآن روزگار بود، گواه تلخی برناکامی و شکست پروژه مشروطیت است.»

بیچاره امامزاده طاهر یکصد و هشتمین به نوبت ایستادۀ این دفتر است . روایت چنین آغاز می شود: «خاکسپاری نویسندگان و شاعران و نام آوران گسترۀ فرهنگ و هنر درامامزادهها رویداد تازه ای نیست. اما آنچه این کار را درنگاه من شایسته و پرسش انگیر می نماید این است که چرا با گذشت بسی بیش از نیم سده ازبرپایی بناهای باشکوه غیردینی برآرامگاه های برخی از بزرگان فرهنگ وهنر ایران، چون فردوسی و خیام و سعدی و حاقظ و ابوعلی سینا و نیز جنگاوران و کماندارانی چون نادرشاه افشار، هنور پیکر گرانان نو اندیشی چون شاملو و گلشیری و مختاری و پوینده باید در امامزاده کرج به خاک سپرده شوند؟ آخرشاملوی بی دین و خداگریز کجا و امامزاده طاهر کرجی که ای بسا سید گدای دوره گردی ساده و روستایی بوده است. شاملویی که امامزادهها را دکانها و بندهایی میدانست که پای انسان را به بندگی اندر خود می دارند. به گفته خودش: ” گوری ماند و نوحه ای / وانسان جاودانه پا دربند / به زندان بندگی اندر بماند.”» و بعد با اشاره به قبر پروین اعتصامی که در صحن حضرت معصومه درقم بخاک سپرده شده و سهراب سپهری که درمشهد اردهال [کاشان] آرمیده است شکوه و شکایت خادم امامزاده مشهد اردهال را نقل میکند که «سهراب سپهری را نباید در این ” مکان شریف” به خاک می سپردند. زیرا که پای توریست های ناباب شهری را به امامزاده باز کرده است که تنها برای عکس گرفتن با سنگ قبر “آن مرحوم” به اینجا می آیند. و آنقدرهمت ندارند که وضویی بگیرند و به داخل حرم مطهر بیایند و طوافی هم بکنند.»

ادبیات ژشتی و ژشت های ادبی

نویسنده با نگاهی تندعده ای متظاهر به فرهنگ وهنر را زیر ذره بین نقد به باد انتقاد میگیرد. با آوردن مثال از ارزشهای فرهنگی که انسان درآن پرورش یافته است، خوانندگان را با خمیرمایه آبیاری فرهنگها آشنا مبکند و سپس مینویسد: «درروزگار بحرانی ما که سنجه ها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی در بیشتر کشورهای پیرامونی جهان درهم ریخته است، ما با گونه تازه ای از ادبیات رویارو هستیم که من آن را “ادبیات ژشتی”، می نامم. این ادبیات هیچگونه پایه و مایه ای ندارد و تنها برپایۀ ژشت هایی استواراست که شاعران و نویسندگان ژشتی می گیرند. این ژشتها نیز گونههایی چند دارد موجی، انقلابی، ولایی، پست مدرن و … … گستره هنر با خود نمایی و خودستایی و هیاهو سرسازش ندارد. هرچه هنرمندی بینشمندترباشد، وارستگی او نیز بیشتراست و هرچه بی نیازی و وارستگی فزونتر باشد؛ ارجمندی اجتماعی او بیشتر می شود. یعنی هرچه فروتنی هنرمند بیشتر باشد، جامعه اورا ارجمندتر می دارد. تا کنون چنین بوده است و تا جاودانه چنین باد.

کتاب با همین شیوه پیش میرود تا برگ های آخر. یعنی که از سیاست و شعر و فرهنگ ودنبال کردن مظالم ومسائل جاری در ایران و گوشه و کنار دنیا و … و خواننده صاحب هر سلیقه و مشربی که باشد به طور قطع درپایان، با رضایت کامل کتاب یادداشت های شبانه را می بندد.

این اثرخواندنی را از آمازون میتوان تهیه کرد

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد