logo





ازحجره های سالوس تا غرفه های سوپر دولوکس

دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۴ مه ۲۰۱۲

رضا اغنمی


ازحجره های سالوس تا غرفه های سوپر دولوکس

علی رضا نوری زاده
نشرباران سوئد چاپ اول 2011 (1390)

کتاب شامل پنج دفتراست. چهاردفتر، گزیده ای از «مقاله» ها و پنجمین دفتر، آمار جالب و کم نظیری از حوزه های «علمیه» قم و شهرستانهاست که شامل مدارس آموزشی طلاب کشورهای خارجی هم میباشد؛ اضافه برآن سیاهه ای از حسینیه ها و مساجد و دفاتر آقایان علماء درقم و مدارس و دانشگاه های مذهبی و بالاخره سازمان حوزه ها و مراکز آموزشی «علمیه» درخارج از کشور را در اختیار خوانندگان میگذارد .
به ظن قوی این نخستین بار است که مجموعه ای مستند ازنهادهای آموزشی دینی منتشرمیشود. فعالیت مستمر این مراکز، به طور پراکنده و خاموشانه درکوچه پسکوچه های شهرمذهبی قم، وجمع آوری آنها دریک دفتر، خدمت با ارزشی ست که توسط نویسنده؛ هم، اطلاعات کافی درباره حضور مدارس دینی در شهرستانها و در خارج ازکشور توضیح داده شده؛ وهم اینکه مدیریت ادارۀ شبکۀ عظیم این مرکز آموزشی و لیاقت واهمیت مسئولان را بی آنکه اشارتی رفته باشد یادآور شده است .

دفتر یک تا چهار همانطور که گفته شد شامل مقاله هائی ست که در کیهان لندن منتشر شده. همین جا یادآوری باید کرد که جمع آوری روزنامه های مجلد شده، از منابع اصلی مطالعه برای دانشجویان علوم اجتماعی و اهل پژوهش بوده و از ابزار بنیادی تحقیق است در تمام زمینه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی که سهولت کار را برای پژوهشگران فراهم میسازد . جمع آوری و نشر روزنامه های عصرمشروطیت که پس از انقلاب 1357 در کشور از طرف نهادهای دولتی صورت گرفت از مفید ترین و بهترین خدمات فرهنگی بود که در سال های نخست پس از انقلاب در اختیارعموم و به ویژه اهل قلم و فرهنگ گذاشته شد.

مقاله هایی که دراین دفتر آمده، شامل چهل مقاله است که هریک بخشی از حوادث هفته مربوط به داخل و خارج و بیشتر، با تفسیر و انتقاد از رفتار حکومت را مطرح میکند. مقاله ها متنوع با بحث های تازه و گوناگون خواننده را در متن حوادث قرارمیدهد. بطور مثال هر مقالۀ هفتگی، بطورفشرده شرح رویدادهای مهم داخلی وخارجی و روابط حکومت با همسایگان و دول خارجی در سطح منطقه، دور ونزدیک و آنچه که در ایران رخ داده را با مخاطبین در میان میگذارد. در روایت ها اگر چه زبان صاف و ساده وگاه بغض آلود به کار گرفته شده، اما، چهره ی دیگری از نویسنده، فارغ ازهیاهوهای آشفته بازار سیاسی جهان دیده میشود. نگرانی و بیم و هراس دائمی اش درهمه جا به چشم میخورد. از تعطیلی و ویرانی، از بین رفتن دستاوردهای گذشته، همیشه نگران است و رنج میبرد. به ویژه از کتمان خدمات و نادیده گرفتن ارزش کارهای بنیادی سالهای قبل ازانقلاب، تزویروجعل سازمان یافته برای دگرگونی تاریخ توسط حکومت مدعی اسلام . این دردها را هر از گاهی با نگاه سردش درمیان میگذارد. با واقعیت ها آگاه است. بازی ها را با تمیز تفاوت های عناصر مطلوب و نامطلوب میشناسد. و خواننده، درباطن وعمق نگاهِ صمیمانۀ او، آثار ترس و نگرانی را حس میکند که در ذهنش سایه افکنده. نگرانی هایش جدی است.

دراین بررسی برای جلوگیری از اطالۀ کلام چند تائی ازمقاله ها، که به نظرمیرسد از ویژگی های خاص برخوردار است برگزیده ام، با اطمینان به این که، دریچه ای باشد برای مطالعۀ این اثر پرمحتوا .

در مقالۀ « ... که درخانه تزویر و ریا بگشایند» بعد از اشاره به مداح "آقا" مینویسد:
« ... آن فلسفه ی زیبای عدالت جوئی را که اجداد ما درهیأت سوشیانت ، نخست به دنبالش بودند و بعد فرزند نادیده یازدهمین پیشوای اهل بیت را بدین خلعت گرامی و زیبا آراستند به مضحکه ای در بازار رذالت خود تبدیل کنند. ... این مردک محمود احمدی نژاد، رسما به همان راهی می رود که درتاریخ شیعه، کلاشان نامدار و بی نام فراوانی بدان گام نهاده اند ... فخرالدین حجازی نماینده اول تهران دردورۀ دوم فریاد کشید: بزرگا، عظیما، بت شکنا ای قائد و زعیم مگذار که انتظار زارم بکُشد، بگو بگو و بخوان که خودت هستی ...» و خمینی میگوید «احمدآقا لطفا آقایان را به خارج هدایت کنید. یعنی اینکه مردک برو این حقه بازی ها را در جای دیگری راه بینداز...»
گریزگزنده اش به رئیس جمهور منتخب رهبر، هشیاردهنده است. نشاندن فرزند یازدهمین امام در جایگاه سوشیانت – التقات باورها، حفظ حرمت فرهنگ با آئین تحمیلی را یادآورمیشود – تمیز درستتس از عملکرد ویرانگر مداحان بیمایه و کاسه لیس تشخیص آگاهانۀ او در تفاوت دانش مدیریت با دیانت را مطرح میکند .

بی بند و باری و آشفتگی های فلاکتبار کنونی کشور، دراکثر مقاله ها، به طور جدی اما، با همان نگاهِ دردآلود و سرد و اخطار دنبال میشود .
درمقاله « همچو صبحم یک نفس باقی است با دیدارتو»
نقاب ازچهره ریاکار حکومت برمیدارد. پس ازاشاره به یورش صادق خلخالی برای ویران کردن تخت جمشید مینویسد:
«نصرت الله امینی استاندار آزاده فارس و هزاران تن از مرودشتیها چنان توی دهنش زدند که ناچار راه خود را کج کالدم خطاب کند. خمینی با طرح واژه " امت" به جای "ملت" به دفعات تأکید کرد برای ما اسلام ملاک است نه ملیت. ...» رد و به تهران بازگشت، تا چند هفته بعد کوروش کبیررا "آنکاره" بخواند و فردوسی را به علت سرودن شاهنامه مهدور با آوردن کارهای تازه به دوران رسیده ها و (فتح قدس از راه کربلا و کویت و ریاض و قاهره، و لشگر کشی خیالی به اسرائیل) مطلبی که حسین شریعتمداری یا به قول نویسنده "حسین بازجو" «در کیهان در رابطه با اشتیاق مردم بحرین برای پیوستن به وطن مادر چیزی فراتر از یک ماجراجوئی احمقانه و تحریک آمیز نیست ... » اشاره جالبی دارد به همسایه قدیمی وکهنسال ما و مردم آن منطقه « افغان ها اما نزدیکترین ملت با ما، همزبان و اغلب همدل ما هستند ... به قول استاد عبدالکریم خلیلی ایران میتوانست با رفتار خود امروز میلیونها افعان دلبسته به ایران وکوشا برای گسترش فرهنگ و زبان و عادات واخلاق ایرانی درافغانستان داشته باشد اما وقتی یک افغان آواره بعد ار بیست سال کار و زحمت وگاه بیگاری در ایران، اجازه ندارد فرزندش را به مدرسه بفرستد و درسال های اخیر با ناجوانمردانه ترین رفتارها ازسوی مقامات ایرانی روبرو بوده است انتظار دارید که واکنش او چگونه باید باشد.»
در ادامه به تجاوز روس ها در بحرخزر اشاره میکند. تصرف بخش عمده ای از حقوق مالکیت دریائی ایران توسط روسیه، یادآور شده مینویسد :
«حسین بازجو به جای آنکه از زیرپا گذاشته شدن حاکمیت ایران برسی و هشت درصد ازدریای مازندران بگوید وگریبان اربابش را بچسبد که چرا به این راحتی سهم ایران را به غیر وانهادی، برای بحرین اشک میریزد...»
نویسنده با توجه به تاریخ درهمبستگی فرهنگی ایران و افعان، رفتارحکومت جمهوری اسلامی با پناهنده ها و آوارگان افغانی را به باد انتقاد میگیرد .

در مقاله : «جای ایران در فلسطین و لنبان»
این مقاله یکی از بهترین و خواندنی ترین مقاله هاست که خواننده، گذشته ازدریافت اطلاعات مفید درباره لبنان، بخشی از بذل و بخشش های بیحساب و کتاب رژیم به بیگانه ها و مداحان را نشان میدهد. این مقاله را به دقت باید خواند تا ریشۀ فقرو فلاکت عریان داخلی کشور را شناخت و با هویت واقعیِ آمران و عاملان بدبختی های موجود کشورآشنا شد.
نویسنده نگاهی دارد به اوضاع خاورمیانه و آشوب های منطقه ای و گروهِ اسلام ناب سلفی و ولایتی که درحذف همدیگر میکوشند. این دو گروه متعصب - سلفی وشیعه - هردو با عقب مانده ترین شیوه های مذهبی برآمده از اسلام دشمن خونین همدیگرند و سرمستِ تحجر و عقب ماندگی اند. « میلیون ها انسان را از کابل تا بیروت» گرفتار آشوب های خونین کرده اند و « به حذف یکدیگر مشغولند» .
مینویسد:
«طی یک سال و نیم اخیر، رژیم بیش از یک میلیارد دلار ار درآمد نفت را خرج آشوبگری، کمک به گروههای تروریستی و پیروان اسلام ناب انقلاب ولایتی و بن لادنی (سلفی سنی) کرده است. درافغانستان؛ رژیم بدون توجه به اینکه آشوبگری ونا امن ساختن این کشور فقط به سود پاکستان است ...»
این مقاله که تاریخ نوامبر 2004 را در پایان دارد، نشان میدهد که نویسنده ازسیاست های سود جویانه پاکستان آگاه است. میشناسد و میداند که آن دولت اسلامی هم ازآخور و هم از طویله استفاده میکند.
با این باور و اعتقاد با اطمینان مینویسد "نا امن ساختن این کشور [افغانستان] به سود پاکستان است" .
اتفاقات بعدی نظر این تحلیلگر آگاه را تأیید کرد. شش هفت سال بعد بود که جهان ناظر و شاهد بودند که بن لادن سال ها درآن کشورمخفی شده بود و زیر حمایت دولت پاکستان فرمان میراند و ازهمان کشور اسلامی بود که روزانه مرگ و میر وآتش افروزی و قتل ده ها نفراز نظامی وغیرنظامی را طراحی میکرد و به اجراء می گذاشت .
وشگفت آوراینکه درمقابل بذل و بخشش های رژیم جمهوری اسلامی به این گروها، «جیش المجاهدین و سازمان القاعده دربلاد رافدین (که کشتن شیعیان درصدراولویت هایش قرار دارد) دوسازمان دیگری هستند که طی ماههای اخیر و با دلالی پسر بن لادن و سیف سعد از دلازهای نفتی ایران و کمک های تسلیحاتی برخوردارشده اند.»
و خواننده غرق حیرت میشود ازاین همه دوروئی ها و فتنه انگیزی های سردمداران متدین ومعترف به اسلام در حکومتی که نشان جمهوری اسلامی ایران درپیشانی اش نقش بسته است.

در همین مقاله است که با اشاره به کمک های رژیم به حزب الله لبنان آمده است:
« همین لشگر کشی خیابانی حزب الله دربیروت میلیون ها دلار برای ما هزینه برداشته است.» درادامه با اشاره به شمه ای پرداخت های بی حساب و کتاب رژیم به گروه های فلسطینی و لبنانی با تأثر و اندوه، چنین مینویسد:
«... در سرزمینی که کارگران شرکت واحد به خاطر تلاش برای دریافت ده درصد اضافه حقوق، آنهمه مصیبت را تحمل میکنند؛ و منصور اسانلو زیر شدیدترین شکنجه ها قرارمیگیرد، به امر مبارک امام المسلمین، دولت جمهوری ولایت فقیه پرداخت شش ماه حقوق یکصدهزار کارمند فلسطینی و پنج هزار ماهیگیر را که اسرائیل مانع ازکار آنهاست تقبل میکند».

«دیو چوبیرون رود فرشته درآید ...»
این مقاله که شرح اعتراض های گستردۀ مردم ایران به دستبرد آرا و تقلبات آشکار حکومت، درصندوق ها به منظور انتساب مجدد آقای احمدی نژاد به ریاست جمهوری است. درآن روزهای پر تنش، معترضان به طرز بیسابقه وحشیانه ای سرکوب شدند. مردم با رفتار متین و مسالمت جو با شعار : «رأی من کو؟» به خیابان ها ریختند، مأموران مسلح همراه لباس شخصیها و بسیجیها مردم را گلوله باران کردند. به صغیرو کبیر رحم نکردند هرآنکس که درتیررس شان بود با تیرو تفنگ کشتند. دختر بچۀ 9 ساله ای را یک نفربر بسیج در مقابل چشمان حیرت زدۀ مردم زیر لاستیک ماشین لِه کرد. پاسداران اسلام چند نفر را از روی پل حافظ به خیابان پرت کردند. باهمان شیوۀ وحشیگری های چند سال پیش درجنبش دانشجوئی که معترضان را از طبقات بالای خوابگاه های امیرآباد به بیرون پرت کردند و با خون جوانان حق طلب پایه های حکومت را آبیاری کردند .
وحشیگری های حمله عرب و مغول برسرزبانها افتاد .
با سرازیر شدن خون های مردم این سرزمین در خیابان های وطن، کاخ ظلم و ستم ملایان غارتگربا آذین بندی جدید آراسته شد. رامشگران حکومت با آرایش های تازه به پایکوبی پرداختند .

نویسنده، وقایع هولناک آن روزهای دهشتناک رابا رثای ندا شروع میکند. ندائی که درواقعه قیام جنبش «سبزها» در اعتراض به تقلب درآرای مردم، جاودانه شد.
این سروده گوشه های دردناکی ازدل خونین مردم درآن روز سیاه است و این گونه آغاز میشود :

ندا دخترم!
نازک آرایِ باغ جوانی
ندا دخترم پرتو زندگانی
به جشن عروسیت رهبر
یکی خاصّه جلِّاد خود را روان کرد
که پیراهنت را به بارانی از خون بشوید
کسی را به صبح غزلخوان آوازهایت
به زیر عبای سیاهش نهان کرد.
... ... ...
... ... ...
ندا دخترم، این تو بودی که ما را
ازاین ظلمت مرگ و نفرت
به صبح شکوفائی زندگی می کشیدی .

شرح تظاهرات آن اعتراض خونبار در روزهای تاسوعا و عاشورای سال 1388 نکتۀ عطفی بود که پایه های ظلم و ستم رژیم جمهوری اسلامی را لرزاند. کشتارهای عریان و بیرحمانۀ مأموران و آدمکشان دولتی آن روزها، در تاریخ ایران بیسابقه بود .
«حداقل دومیلیون تن از ساکنان تهران دراین مسیر سبز حضورداشتند.»
«اتاق فکر و اندیشۀ کودتا» گوشه هایی از حوادث پشت پرده را برای خواننده توضیح میدهد. من از شرح و تفسیرش میگذرم و به اهل مطالعه وامیگذارم که به دقت بخوانند. انگار بدنۀ اصلی حکومتگران شکاف عمیق برداشته و همه چیز آرام آرام رو میشود و پرده از اختلاف ها کنار میرود. این، شاید تنها حاصل نهائی جنبش سبزهاست که با سرکوب خونین حاکمان وقت به زیر زمین پناه برده اند.

از باسکرویل تا اوباما
مقاله ایست دراین دفتر. با «نگاهی دیگر به 150 سال رابطۀ بین ایران و امریکا»
تصویرجوان هوارد باسکرویل که در بهار1288 خورشیدی در جنگ مشروطه خواهی درتبریز درمحله قره آقاج تبریز توسط تفنگداران محمدعلیشاه مستبد به قتل رسید. درآن جنگ باسکرویل فرماندهی دسته ای از شاگردان خود را داشت که تعلیمات نظامی را به آنها آموخته بود. میگویند ستارخان گفته بود که این جوان را ازاین کارها بازدارند. اما باسکرویل گفته بود "بگذارید من کشته شوم و شما مردم محروم به آزادی برسید".
او حتا، درمقابل کنسول امریکا که میگوید «قوانین آمریکا اجازه نمیدهد که شما درجنگ داخلی ملت دیگری شرکت کنید، سخت اعتراض میکند و میگوید این پاسپورت من است آنرا از من پس بگیرید. وباعزم راسخ به میدان جنگ میرود و کشته میشود .
روز مراسم تشییع جنازه آن جوان امریکائی شهر به حالت تعطیل درمیاید واهالی درمیان تأثر واندوه درحالیکه ستارخان و باقرخان و دیگر سران مشروطه درحلقۀ جنگجویان مسلح تفنگ ها را به علامت عزا رو به زمین روی شانه ها داشتند، دنبال جنازه حرکت میکردند تا در گورستان ارامنه پیکر آن جوان امریکایی را دفن کنند.
پدرم هرزمان که این واقعه را تعریف می کرد اشگ درچشمانش حلقه میزد و با افسوس فراوان از آن خاطره های هدر رفته و امیدهای برباد رفته یاد میکرد .
اشاره نویسنده به روابط 150 ساله با امریکا و شرح وقایع بعدی، ازخواندنی ترین بخش های این دفتر است. این نیرباید بگویم که درمقابل سیاست های استعماری دو دولت روس وانگلیس، درزمانه ای که آمریکا با ایران رابطه برقرار میکند، خلاف سیاست های آن دو دولت، برمبنای دیپلماسی و احترام متقابل بوده که برای ایران و رجال زمان تازگی داشت . آن تفرعن استعمارگر روس و انگلیس را نداشتند. رفتار وکردار آمریکائیها احترام آمیز بود و دربیداری مردم اثر مثبت داشت.

آخرین مقاله این دفتر:
«مرگ براستبداد؛ نیم قرن شعاردانشجویان» است»
16 آذر 1332 چند ماهی پس از کودتای 28 مرداد، نخستین جنبش متشکل دانشجوئی است. دراین روز با ورود ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور وقت آمریکا به ایران، برای مذاکره با دولت وقت (سپهبد فضل الله زاهدی)، دانشجویان تهران دست به اعتصاب زدند که به دانشگاه های دیگر کشور نیز کشیده شد. درآن روز با هجوم قوای نظامی و مأموران امنیتی به دانشگاه، سه دانشجو به نام های : مصطفا بزرگ نیا – احمد قندچی – مهدی شریعت رضوی در اثر تیراندازی مأموران نظامی به قتل رسیدند و 16 آذر مبداء روز جنبش دانشجوئی درتاریخ ثبت و ضبط گردید. از آن روز به بعد، هرساله دانشجویان کشور در تمام دانشگاه ها این روز را به خاطر جانبازی شهدا پاس میدارند .

نویسندۀ «ازجحره های سالوس تا غرفه های سوپر دولوکس» حادثۀ دردناک سینما رکس آبادان را که در تابستان 1357 در ماه رمضان درآبادان رخ داد یادآور میشود. آن آتش سوزی عمدی وسازمان یافته که ازطرف عناصر مذهبی تدارک دیده شده بود، درفضای پرالتهاب آن روزها، به حساب دولت و دربار شایع شد. پس از انقلاب بود که آمران وعاملان آن واقعۀ هولناک که سردمداران انقلاب اسلامی بودند معرفی شدند.
مینویسد :
«آنگونه که بعدها کلبعلی زاده، متهم اصلی، برزبان راند فرمان ازنجف صادر شده بود اما درآن فضای فریاد و خشم و نفرت هیچکس باور نمیکرد شعله ها «بفرموده» سرنکشیده باشد، چنانکه حادثه مقابل دانشگاه آخرین میخ ها را برتابوت رژیمی کوبید که آماده بود همه آنچه را آزادیخواهان ایران ار جمله دانشجویان درسال های پس از 28 مرداد میخواستند در سینی طلا تقدیم شان کنند.»

شرح جنبش دانشجوئی دراین چند برگ به طور فشرده، خواننده را درجریان شرح ادواری آن میگذارد. یادآوری این نکته ضروری ست که با پیشامد واقعه 18 تیر – که مصادف با نخستین سال ریاست جمهوری خاتمی بود وکار به جایی کشید که « سران سیاه پاسداران شمشیر کشیدند و محمد خاتمی را به بمباران هوائی دانشگاه تهدید کردند» به مراتب خونین تر از 16 آذرسال 32 و با تلفات و پیامدهای سنگین همراه بود .
در سالروز 16 آذر احمدی نژاد را به دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر) راه ندادند. برنامه دیدار رهبر با دانشجویان را نیز دستگاه امنیتی صلاح ندانست. «دانشجویان یکصدا سرود یار دبستانی منصورتهرانی و ای مرز پرگهر و ای ایران را سردادند ... اما یک شعار طنین بیشتری داشت که فاصلۀ دانشگاه تا مجمع ریاست جمهوری ومقر رهبر را به سرعت برق و باد پیمود؛ «مرگ بر استبداد.»

دفتر پنجم همانطور که در بالا ذکرش رفت، شامل آمار «حوزه های علمیه» و ضمائم است که ازصفحۀ 395 تا 531 ادامه دارد و کتاب هم بسته میشود.
مطالعۀ این برگ ها، آمار توسعۀ مدارس دینی ونهادهای وابسته به مراکز آموزشی و مذهبی، از قبیل حسینیه ها، مساجد و دفتر علما و ... را توضیح میدهد. موضوع مهم که در رهگذر این تحولات، یعنی برنامۀ گسترش حوزه های آموزشی دینی حائز اهمیت است اینست که طرح توسعه و گسترش این نهادها، بعد از واقعۀ شهریور 1320 یعنی حملۀ نظامی متفقین به ایران و برکناری رضاشاه از سلطنت آغاز میشود. با تعویض پادشاه وواگذاری سلطنت به محمد رضا شاه پهلوی، تقویت مراجع دینی، ازآن جمله مراکز آموزشی حوزه ها درسرلوحۀ برنامه های دولت قرار میگیرد. تعجب آور اینکه دربین انگشت شمار روشنفکران زمان، تنها صادق هدایت است که به این مسئله حساسیت نشان میدهد.1
اسناد به جا مانده ازآن سال ها نشان میدهد که درکل کشور، با رونق گرفتن مدارس نوین، مراکز آموزش دینی در سطح کشور، ازرونق افتاده و کم کم به حالت تعطیلی درآمده. اشاره به روایت های مستند درباره دو شهر پررونق، دراین باره کافی ست.2 و 3
درتأیید صحت اسناد بالا، آمار دقیق که آقای یرواند آبراهامیان دراین باره منتشر کرده خوانندگان را بیشتر یاری میرساند. 4
با این خدمت بزرگی که محمدرضاشاه به علمای دین مبین اسلام انجام داده و آنقدرآزادی به آن ها داده که هفتصد طلبه تبدیل به لشگرمیلیونی ازعمامه داران شده اند، حتا پشت پا به آمال بزرگ پدرش زده و تا آنجا پیش رفته که سلطنت خود را نیز دراین راه از دست میدهد، پرسیدنی ست علت دشمنی زعمای دین با پادشاهِ دیندار برسر چه بوده است؟ که حتا پس از سی و چندسال هربلای طبیعی را هم به حساب آن مرحوم واریز میکنند؟

با پایان گرفتن بررسی مقاله های این دفتر، انگار تاریخ انقلاب و دوران خونین سی سالۀ وطن را ورق زده ام. خستگی اما، نه آزار دهنده نوعی سکرآور و حالت خماری مطبوع سحرگاهی، درخواب و بیداری. رویایی آمیخته با خاطره های دردآورش.

کتاب را می بندم . کتابی که به جرأت میتوان گفت بخشی از تاریخ زنده معاصر ماست. با آرزوی موفقیت برای نویسنده و توصیه به اهالی قلم و کتاب جهت مطالعه این دفتر پرمحتوا و هشیاردهنده .
___________________________________
پانویس ها
1– «وحالا که دکترصدیق برگشته، شورای وحشتناکی ازآخوندها تشکیل داده ومعتقداست که درتعلیمات دینی مدارس مسامحه شده و باید هرچه زودتر جبران بشود. به نقل از: هشتاد و دونامه به حسن شهید نورائی. چاپ دوم کتاب چشم انداز پاریس 1379. ص121
2– در«قم تعداد محصلان حوزه درجمع 700 [هفتصد] نفراست. به نقل از نشریۀ چشم انداز شماره 6 چاپ پاریس به نقل از مجله همایون چاپ قم شماره 3 سال 1313 شمسی.
3– «بعدازغائلۀ شهریور [1320] تحصیل علوم دینیه رونق گرفته بود. درپنج مدرسه تبریز طلاب اطراف تبریز حجره هارا گرفته بودند و پیداکردن حجره مشکل بود ... معهذا عده طلاب درتبریز ازدویست نفر کمتر نبود. قبل ازغائله شهریور از پنج مدرسه تبریز فقط مدرسه طالبیه که بزرگترازهمه آنهاست دایربود. چهارتای دیگر تقریبا خالی از سکنه بودند. به نقل از خاطرات آیت الله میرزاعبدالله مجتهدی– ص 161بحران آذربایجان 24– 25– نشرموسسه مطالعات تاریخ معاصرایران تابستان 1381.
4 – درسال 1320 بیش از 287245 دانش آمور در 2336 مدرسۀ ابتدائی جدید ... به تحصیل اشتغال داشتند. ... درهمین دوره شمار طلاب مدارس دینی از 5984 به 785 نفرکاهش یافت. به نقل از ایران بین دوانقلاب – یرواندآبراهامیان ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی. نشرنی چاپ دوم 1377.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد