logo





بحران دراستبداد سالاری ایران

بررسی کتاب « بحران استبدادسالاری درایران» اثر دکتر احمد سیف

جمعه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۲۰ آپريل ۲۰۱۲

رضا اغنمی

‍بحران دراستبداد سالاری ایران
دکتر احمد سیف
ناشرکتاب آمه
چاپ اول ۱۳۹۰ تهران

احمد سیف اقتصاددان است ومدرس چند دانشگاه درلندن. اکثر نوشته هایش نیز درارتباط با تخصص ش میباشد. هرازگاهی نیز شعرمیسراید، بی آنکه دراین باره ادعایی داشته باشد. الحق و الانصاف گاهی اوقات شعرهایش روان، پر مغز و برگردانی از دردهای مستمر و جاری جامعه است، که بر دل مینشیند. این نیست جزپاکی و صداقت او چه درزمینه های تخصصی و چه درباره ادبیات و رفتارهای روزانه اش. این حسِ جوانمردانه را هم دارد هروقت چه در داخل و چه درخارج اثری منتشر میکند جزو اولین ها بوده ام که کتاب را برمن هدیه کرده است و با اشتیاق مطالعه کرده ام. با اعتراف به این نکته: بی آن که مسائل پیچیدۀ اقتصادی را درک کره باشم! ازآنجایی که ازاین رشته هیج نمیدانم درخود آن بضاعت را ندیده ام که درپس سالیان چند، درمورد آثارش بررسی کنم. ولی وقتی این کتاب را به من دادند در تورق کوتاه زمان دیدم این دفتر مربوط به اقتصاد نیست و همان گونه که درپیشانی اثر آمده بحران دراستبدادسالاری را مد نظر قرار داده ولی بنا به عادت تخصصی، بارها از اقتصاد و تبعاتش هم سخن گفته؛ ولی عمدتاً از زاویه های گوناگون با شکافتن “استبداد” بحران آن را زیر ذره بین نقد وتحلیل برده است. همین بهانه ای شد برای من که دفتر یادشده را بررسی کنم.

پیشگفتار۱۶ برگی با عنوان «به جای مقدمه توسعۀ و عقب ماندگی» ازتوسعه نایافتگی و عقب ماندگی و علل آن سخن میگوید که دردوران حکومت جمهوری اسلامی بحث داغ آن درمحافل اقتصاددانان وجامعه شناسان رواج پیدا کرده وهنوز ادامه دارد. ازهر دریچه ای که به موضوع نگاه کنی چه موافق و چه مخالف، تلاشی ست مفید برای گشودن افق های تازه و آماده کردن نسلی برای گفتگوهای متنوع و سازنده. البته برای تأمین آراء صاحب نظران، این پیشزمینه ها را باید با صبر وتحمل آماده کرد ودرها را به روی مدعیان گشود تا هرکس آزادانه بدون انحصار مشارکت کند. سخت است که باسیطرۀ ریشه دار عوامل مسلط تاریخی، ازچنین زمینه هاجان سالم بدربردن و به آرمان های بنیادیِ سعادت و رفاه مردم راه گشودن. اما نباید مأیوس شد. راهی ست که ازچندی پیش بازشده باید درتقویت و هموارکردنش کوشید. نویسنده کتاب با رو دررو قرار دادن آرای چندی از صاحبنظران، تلاش میکند که خود کامگی را محکوم کند. به باورایشان عامل اساسی بدبختی و عقب ماندگی ها ازخودکامگیِ پادشاهان و فرمانروایان مایه گرفته است. با اشاره به دوران و مشروطیت و قانون، وسلطنت رضاشاه، براین پایه در خاتمه بحث نتیجه میگیرد که: «برای من روشن نیست که تفاوت رضاشاه – ازنظر اداره مملکت – باناصرالدین شاه یا حتی ازآن مشخص تر، با شاه عباس درچیست؟ شاه عباس به زور از سر زنان چادر برنگرفت و برای مردان کلاه پهلوی را اجباری نکرد. ولی هم راه ساخت وهم کاروانسرا وهم خیلی چیزهای دیگر، ولی ازبطن یک نظام سیاسی قدرت سالارانه، که درآن حق وحقوق افراد انکار می شود. یک حامعه مدنی انسانی و یک اقتصاد مولد پایدار بیرون نیامد و قرارهم بود نیاید ومن حرفم این است که این سرگذشت، توضیح لازم دارد … همین .

درفهرست مطالب: زمینه تاریخی بحران.

دراین فصل بحث تغییر جامعه ایران است “اگرچه به کندی” اما نویسنده، دقیقا باحوادث تاریخی خواننده را آشنا میکند و با اشاره به «تحولات دوران ساز دراروپا و ایستائی نسبی تاریخی درجوامعی چون ایران، زمینه برای بازشدن بیشتر درها و دروازه های کشور به روی کالاها و فرآورده های فرنگی فراهم می شود»، مخاطبین خود را از زمان صفویه با کوله باری ازاطلاعات مفید، دربستر حوادث سه قرنی به دوران قاجار میکشاند و می گوید: «ساختار سیاسی حاکمیت ایران درزمان ناصرالدین شاه، در مقایسه با زمان شاه عباس – با فاصله ای نزدیک به سه قرن – تفاوت چشمگیری ندارد. ولی این حاکمیت مشابه برجامعه و اقتصادی متفاوت حکم می راند.» سیف عزیز مدرس، انسان امیدواری است با چنین داوری خوش بینانه. کاش این جوری میبود ایستائی و درجا زدنمان سه قرن طول میکشید. حادثۀ مزدک کشی انوشیروان عادل! در زمان ساسانیان رخ داد، حادثۀ قتل عام زندانیان سیاسی در دهه شصت یعنی ۱۵ قرن بعد درزندان های ایران؛ انگیزۀ هر دو کشتار تعصب عنان گسیختۀ مذهب بود و آمران کشتارها نیزشاه وفقیه چه ازنوع زرتشتی و چه اسلامی اش؛ هردوظاهراً به نمایندگی ازطرف خدا، اما درباطن برای حغظ قدرت این کشتارهای وحشیانه را انجام دادند. زمان صفویه دراصفهان به روایت سفیر یا جهانگرد اسپانیائی، از”خانم شش قرآنی” آن شهر با عزت و احترام یاد میکند، به زمان قاجار از رشوت گرفتن ملاعلی کنی بامشارکت نایب السلطنه ازفواحش بدبخت شهر. بنگرید به (مهدی خلجی در نظم نوین روحانیت درایران صفحات۸و۹). و در جمهوری اسلامی، در آتش زدن شهرنو تهران و سوزاندن چند زن مفلوک. این حاشیه رفتن نه نافی متون مستند این دفتر بل که، یادآوری و توضیح برای خواننده های این یادداشت هاست. نویسنده با زیرو رو کردن اسناد تاریخی، خواننده را با خود به قلب حوادث میبرد. ازسکون وغفلت و ندانم کاری های دوران ناصرالدینشاه، با اندوه فراوان سخن میگوید. درگذار اراین معبرِ سخت سیاه و غمناک، روایتی از آغا محمدخان نقل میکند: «رعیت چون آسوده گردد درفکر عزل رئیس و ضابط افتد … این گروه فرومایه راباید به خود مشغول کردن که از رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند … ارباب زراعت و فلاحت باید چنان باشند که هر ده خانه را یک دیگ نباشد تا بجهت طبخ آش یک روز …» و سپس اشاره ای دارد به تباهی صنایع دستی درکشور: «رفته رفته صنایغ دستی ما آب رفت. اقتصاد ایران به واردات این محصولات از اروپا و روسیۀ تزاری و هندوستان وابسته شد. به منظور رفع کسری تراز پرداخت ها “ایران فروشی” آغاز گشت … … در۵۰ سال حکومت خودکامۀ ناصرالدین شاه قاجار برایران بیش از ۸۰ قرار داد با خارجیان به امضا رسید اگرچه از این قراردادها نفعی به اقتصاد ایران نرسید ولی امضا کنندگان و شاه و وزرای کیسه گشادس به درجات مختلف به آب ونان رسیدند و رشوه ستاندند.» دربحران این فلاکت هاست که نویسنده به درستی انگشت روی آسیب های ویرانگرغفلت های دیرپایمان میگذارد و ته لایه های مرداب گندیده را بیرون میریزد: «این البته درست است که قرن بیستم، قرن اختراعات و پیشبرد و پیشرفت هراس آور علم وتکنولوژی است ولی احتمالا این نیز راست است که زمینه ها درقرن نوزدهم و حتی قرون بیشتر پی ریزی شده بودند. … … ولی درایران، متأسفانه، وضع بدون تغییر به همان شیوۀ هزارسال پیش تر می گذشت …» این فصل با کتابجه ای که فرخ خان امین الدوله بر حسب دستورشاه «درباب انتظام لشکر و مجلس تنظیمات» نوشته است به پایان میرسد.

بحران همه جانبه: زمینه سازنهضت مشروطه خواهی

در این فصل نیز بحث بحرانها و مطالب قبلی دنبال میشود. انهدام تدریجی صنایع دستی و فقدان سرمایۀ کشتکاران و پریشانی کشاورزان وخودسرانه بودن نظام مالیاتی وسایر عوامل مسلط استبدادی و ناامنی همه جانبه کشور ومأموران بی مسئولیت حکومت که جز چپاول و غارت به چیزی نمی اندیشیدند، به طور گسترده ومستند روایت میشود. اضافه بر آن مشکلات، نبودن جاده های کاروان رو بین شهری نیز مانع بزرگ راهِ پیشرفت اقتصادیست که عملا راه تجارت را بسته است. وقتی جاده نباشد و راه آمد و رفت کاروانها به سهولت انجام نگیرد، طبیعی ست که هزینه حمل بار هم گرانتر تمام خواهدشد. روایت نویسنده دراین باره با مقایسه هایی که آورده شنیدنی ست: «در ۱۸۹۹، هزینۀ حمل یک پود [حدود ۱۶ کیلو گرم] ازمسکو به مشهد ۷ قرآن بود درحالی که اگر همین محموله قرار بود ازبندرعباس به مشهد حمل شود، هزینه حمل آن ۱۹ قران و ازتبریز نیز ۵/۱۶ قران بود. … … معمولا صدور غلات مازاد ازکرمانشاه به داخل ایران تقریبا غیر ممکن است. درچنین اوضاع بلبشو حاکمان چپاولگر نیز از غارت مردم عافل نیستند. … دردورۀ حکمرانی شاه شعاع السلطنه درشیراز به عصر مظفرالدین شاه “به جای احقاق حق رعایای غارت شده [حاکم] دستور میدهد گوش و دماغ و ریش آنها را می برند.” … … دربحبوحه این فلاکت و پریشانیهاست که «زندگی اقتصادی مملکت را به گرو گذاشتند و به اروپا رفتند. »ایکاش شعور وفراست درستی داشتند و از این مساقرتهای پرهزینه، گام مفیدی هم به سود مردم برمیداشتند. صنعت چاپ چهار صد سال طول کشید تا به این کشور گل و بلبل وارد شد!

نهضت مشروطیت چه نبود؟

عنوان چند پهلویی این فصل، خواننده را به تأمل وا می دارد. وتنها فکرساده که به نظرش میرسد اینست که: همه چیز آماده بوده برای پذیرش اجتماعیِ مشروطیت و قوانین و ضوابط با تمام پیشزمینه هایش. اما وقتی وارد متن میشود نظرنویسنده را درک می کند که: مشروطیت چیری نبود جز هرج و مرج ونابهنگام. ودلایل را میآورد. «اگر بخشی ازاین شکست نتیجۀ توطئه های نیروهای برون ساختاری باشد، نقش معاندان ایرانی را دراین عدم توفیق نباید دست کم گرفت.» و با شکافتن ضعف ها دلایل شکست ها را که همگی خانگی و بیشتر فرهنگی و اجتماعی ست توضیح میدهد. گزافه گوئیهای برخی تاریخ نگاران را گواه میآورد: «مجلس که قطب اصلی سیاست ملی بود. از سرشت طبقاتی اش عمده طبقات جامعه را دربرمی گرفت» درپاسخ به این گزافه گوئی به درستی مینویسد: «واقعیت این است که به هنگام وقوع مشروطه حدود۸۰ درصد جمعیت ایران را روستائیانی تشکیل می دادند که به هیچ وجه نماینده ای درمجلس نداشتند.»اینجا این سئوال پیش می آید درآن بحبوحه که شهرنشین ها، با زیرده درصد باسوادها ازدرک درست مشروطیت عاجزمانده بودند آیا دردهات ایران کسی پیدا میشد که مفهوم مشروطیت برایش روشن بوده باشد؟ برفرض محال اگرهم چنین معضلی دربین نبود؛ آن که به مجلس راه مییافت وظاهرا موجه، مالک و یا آخوند ده بود که گامی به نفع روستائی برنمیداشت.

اما اگر نگاهی ولو گذرا هم به زمانۀ شکل گیری مشروطیت بکنیم میبینیم که درکشور آشفته حال ایران هیچ چیز سرجایش بند نبود. سراسر خاک ایران بین دو قدرت روس و انگلیس تقسیم شده. اقتصاد مملکت درگرو اروپاست. آذربایجان که بزرگترین ایالت ایران است؛ مردم ازفقر و گرسنگی دسته دسته به روسیه میرفتند و درمعادن نفت باکو باعملگی پولی گیرآورده برای زن و بچه شان به این طرف ارس میفرستادند. دخترفروشی درماندگان درقوچان و خراسان؛ و جنازه های گرسنه ها وبیماران وبائی در سر راه تبریز و میانه و زنجان به تهران با دهها فلاکت فقرو بیماری، وکمی بعد اثرات شوم جنگ اول جهانی که سرتاسرخاک ایران میدان جنگ وجدال روس و انگلیس و آلمان و عثمانی شده بود؛ و شگفت اینکه از درون این همه آشفتگیها؛ نهضتی چنین دست و پا شکسته، مانند نوزادی ناقص و افلیج اما با ایده هایی قوی که برخیها وعده های مشروطه را پوشش میدادند سر برمی آورد، زمین گیر شدنش مصادف با زمانیست که سردارسپه، رضاشاه بعدی درعرصۀ سیاسی کشور ظهور میکند و نفس مشروطه زمین گیرشده را میگیرد. او نه حوصلۀ تحمل مشروطه را داشت و نه میانۀ خوشی با قانون و مجلس. اما شوق و عشق سازندگی و اعتلای کشور را داشت. به احتمال زیاد، با کمک و راهنمائیِ اطرافیانی که او را ثابت قدم و خشن و قلدرمآب دیده بودند، وخوش نیت هم بودند اصلاحاتی درکلیۀ امور کشوری و لشکری انجام داد. عدلیه و آموزش و اوقاف را ازچنگ چندین قرنی آخوندها درآورد و زیرچتر دولت قرارداد. اصلاحاتی که زمان رضاشاه درکشورشد، بدون تردید بخشی از همان ها بودند که مشروطه خواهان میخواستند منهای آزادی های فردی و آزادی قلم و اندیشه و مطبوعات واحزاب و محدود کردن قدرت شاه و … اما تعطیل شدن تمام عیار مشروطه در دوران رضاشاه را نمیتوان کتمان کرد. با این حال هنوز درپس سالها آثار نیک آن دورانِ اسماً مشروطه که “مشروطیت و قانون اساسی فقط نمادی بود برای جشن ۱۴ مرداد” درخاطره هاست. با اینکه مجلس های پس ازمشروطیت کمتر خالی از ملا یا مکلاهایی با افکار آخوندی بوده وهمیشه باحامیان قدرتمند که، با تشکیل جمهوری اسلامی تمام خواهی و استبداد مطلق مذهبی، چهرۀ خشن خود را به نمایش گذاشت.

مشروطه وافراطیون

این فصل طولانی ترین فصل این دفتر است. که از همان شروع ش با انتقاد از شیوۀ برداشت ونگرش آدمیت به قضایای برآمده از مشروطیت و رفتار مجلس و انجمن ها را شامل میشود. و درواقع روشنگر مسائلی است در تاریخنگاری که توسط نویسنده مورد بحث و انتقاد قرار گرفته است. ضد و نقیض ها و نگرش های متضاد آدمیت را میشمارد که به یکی دونکته ازآن ها اشاره میشود: «به طرح قانون اساسی اشاره می کند که ماده ای داشت دایر براینکه: برای انتظام مجلس” یک دسته مأمورین نظمیه درتحت اوامر مجلس قرار خواهد بود” مجلس آن را نپذیرفت و استدلال کردند که … این مسئله ازوظایف معینه و درعهده [مجلس] است … … و حالا معلوم نیست چه پیش آمده است که تا به آنجا پیش می رود که پیشنهاد تقی زاده را مبنی براینکه “تکلیف مجلس نیست که اصلاح مملکت را بکند یا اطراف شاه را صحیح نماید باید فقط وزرا مسئول بداند.” واگر از عهده بر نمی آیند معزول شوند، ” ابن الوقتی در رفتار آمیخته با نافهمی و بی شراقتی سیاسی می خواند. … آدمیت بخش عمده کتابش را در ناسزاگوئی غیرانتفادی به افراطیون و انجمنها سیاه می کند ولی به ناگاه – انگار که خواب نما شده باشد – می نویسد “علت فاعلی انحطاط مجلس راباید درخودش جست». قبلا نیز اشاره شد که بحث این فصل بیشتر بر تضادها و تناقض گوییهای آدمیت، متمرکز شده است. البته با زبان و نظرانتقادی. «بدیهی است تاریخی که برپایۀ اسناد و مدارک اصلی و دقت درمعانی آنها نشده باشد تاریخ نیست.» این سخن درست و معقول از آدمیت است که میباید در سراسرتاریخ نگاری سرمشق قرارگیرد، تا هم ضابطۀ دانش و هم امانتداری تاریخنگار حقظ شود. اما در عمل اینگونه نشده است مثلا: «این سخن شگفت آور والتر اسمارت را حجت می آورد که: «مجلس ایران از اکثر پارلمان های اروپا برتر است وازاین نظر با ما در پارلمان های جهان درخور قیاس می باشد.» درپایان فصل، با اندوهی ازسر دلسوزی و متأسف از تسری این گونه تناقضهای غیرمسئولانه به دیگر نویسندگان، نمونه ای میدهد و میگوید: « نکته ای که ناروشن میماند اینکه آیا به راستی این نویسنده ارجمند، که بدون شک از توانائی فکری برخوردار است، در این معانی اندیشیده است؟ آیا مجلس ایران به واقع از اکثر پارلمان های اروپا برتر بود.»

روایت اغتشاش آفرینی ها

اغتشاش کرمان – کرمانشاه – همدان - گیلان – آذربایجان - ازجمله پژوهش هائی ست که نویسنده دراین فصل، گوشه هایی از وقایع اسقناک زمانه را روایت کرده است. گفتنی ست که نقش آفرینان اصلی حوادث، منادیان و دست پرورده های استبداد هستند که در اثر رسمی شدن و گسترش مشروطه خواهی، با همان افکار استبدادی مشروطه خواه شده اند و کرسی های مؤثر کشوری و لشکری را اشغال کرده اند. باز کردن پرونده جنایتکار بزرگ آذربایجان اقبال السلطنه ماکوئی، یکی از بهترین روایت هاست که نویسنده به درستی و در نهایت امانتداری گوشه هایی از جنایتها و غارتگریهای این موجود منفور و چپاولگررا دراین فصل آورده است.

امتیاز دیگراین فصل، برای پژوهشگران دربررسی اغتشاشات و اجحافات ومظالم بیشماری ست که در اوان مشروطیت از طرف حکام و سردمداران مخالف مشروطه برمردم ، در ایالت های فوق رفته است. این وجه امتیازی ست که نویسنده در اختیار محققبن و مخاطبین گذاشته است.

بحران آزادی یا بحران؟

درباره شبنامه ها اشاره های جالبی دارد. متن شبنامه ها پخته و سنجیده است: «نویسنده شبنامه ها علت کندی کارها را به پرسش میگیرد و به این نکته اشاره دارد که هرکس گناه را به گردن دیگران می اندازد … سپس ازمطلعین وطن پرست سئوال می شود هرکدام رأی و اطلاع خود را مثل این ورقه طبع فرموده منتشر فرمائید تا از اطلاعات افراد تحقیقی حاصل نموده پس از تحصیل یقین، فدائیان وطن مقدس جزای عمل هر نابکار مقصر را به مانع اجرای قانون است ادا نمایند.» درشبنامه دیگری آمده است: « شاه هرگز مایل به تشکیل قانون عدالت نیست. زیرا اگر آن مجلس منعقد شود، دیگر نمی تواند مالیات را به این پیشخدمت و فراش خلوت و قوال و رقاص بذل و بخشش نماید و یا پول قرض نماید به فرنگستان رفته، به مصارف لهو و لعب خرج نماید.» از همه مهمتر که در زمانۀ ما، کمترین جزای بیانش رفتن بر سر دار است و نابودی خانوادگی؛ حسرتی ست ازفضای گذشته که حداقل جسارت بیان نابکاریها، و گرفتن گریبان سوداگران جهنم و بهشت فراهم بوده و چه زمانه ای بوده آن دوران که در شبنامه ها با ذکر خلافکاریها؛ رسوایشان میکردند: «علما را متهم می کند که تنها به جهت منفعت و “پول گرفتن” درگیرکارها بوده اند. و چند نمونۀ مشخص هم می دهد از رشوه ستانی و چشم پوشی ازخطاهاکاری شماری از مستبدان وعملجات استبداد. … دخالت علما درامورمردم درمنزل خودشان است یا در مجلس عدالت؟ حدود نفاذ آقایان تا کجاست؟» باز بر میگردد به بی مسئولیتی آدمیت و می نویسد: «پرسش اینست چرا آدمیت درارزیابی نوشته هایی ازاین دست راست گفتار و درست کردار نیست؟»

نیرنگ بازیهای اتابک و سرانجام ترور او موصوغ بحث این فصل است که نویسنده با اسناد ومدارک بازهم سخنان متضاد آدمیت را زیز تازیانه نقد میکشد و پاسخ های درست را با بررسی و شواهد مستند شرح میدهد. و سرانجام این فصل را بدینگونه میبندد: « آدمیت ناتوان از بررسی جریانات مشروطه؛ به آن صورتی که بود راهی غیرازاین ندارد از کیسۀ کسانی چون تقی زاده کوشش کند تا بررسی خویش را نجات بدهد و البته چنین کاری غیرممکن است و این بیگمان اوج بحرانی است که تحلیل آدمیت از مشروطه با آن رو به روست.»

این اثرپژوهشی بافصل های پایانی کتاب: «به توب بستن مجلس وبرآمدن استبداد صغیر – و به جای نتیجه گیری» به پایان میرسد.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


محمود کویر
2012-04-23 09:02:28
باید روشن و آشکار گفت که این کتابی است ارجمند و تحلیلی است نو و مستند و نقدی تاریخ نگارانه که بس روشنگر است. درود بر استاد ارجمند و گرانمایه احمد سیف. بر ما باد خواندن این اثر پرمایه و آموزنده.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد