logo





نقش و جایگاه کشاورزان
در ساختار اقتصادی کنونی ایران (۷)

دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۳ فوريه ۲۰۱۲

بهرام خراسانی

کشاورز یا دهقان همچون یک طبقه اجتماعی؛ معمولاً به کسانی گفته می شد که در مناطق روستایی و با استفاده از موضوع کار زمین، و با ابزار نسبتاً ساده؛ تولید میکردند. برخلاف طبقه کارگر که همپیوند با شهر و شهر نشینی است؛ "کشاورز" یا "دهقان"؛ با روستا و روستا نشینی هم‌پیوند است .تا پیش از چیرگی کامل نظام سرمایه داری و گسترش ابزارهای پیشرفته تولید محصولات کشاورزی؛ هم این محصولات بخش بزرگی از ارزش افزوده اجتماعی را تشکیل میدادند، و هم اینکه کشاورزان یا دهقانان؛ یکی از طبقات اجتماعی اصلی را تشکیل می دادند.
این نوشتار؛ هفتمین گفتار از مجموعه "دگرگونی در توازن قوای طبقاتی و سیاسی جامعه ایران" است. در گفتار نخست؛ از ضرورت شناخت درست ترکیب و ویژگی‌های طبقات اجتماعی و گروه‌های سیاسی موجود هر جامعه، برای تعیین استراتژی و خط مشی بازیگران اجتماعی موثر آن جامعه، سخن گفتیم. در گفتار دوم به بررسی بورژوازی مدرن یا صنعتی ایران، و دگرگونی جایگاه آن در سالهای پس از انقلاب ۵۷ پرداختیم. در گفتار سوم، ساختار و ترکیب بورژوازی تجاری ایران، و دگرگونی جایگاه آن از سالهای 1358 تاکنون بررسی شد. در گفتار چهارم؛ به بررسی ساختار کنونی و جایگاه اجتماعی "طبقه متوسط جدید"، در جامعه پرداختیم. در گفتار پنجم؛ به گونه‌ای گذرا؛ جایگاه سیاسی و تاریخی طبقه کارگر ایران را بررسی کردیم. در گفتار ششم؛ به نقش و جایگاه طبقه کارگر؛ در ساختار طبقاتی کنونی کشور جامعه پرداختیم. در این گفتار یعنی گفتار هفتم؛ نقش وجایگاه کشاورزان در ساختار طبقاتی و اقتصادی ایران، بررسی خواهیم کرد.

1. آنچه گذشت:

یکم) ساختار اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران؛ ساختاری سرمایه محور است. در گذر 30 سال گذشته، تغییرات چشم‌گیری در ساختار و ترکیب سرمایه، خصلت کالایی جامعه، تقویت بنیان‌های تولیدی و صنعتی، و مکانیزاسیون ابزار تولید؛ ایجاد شده است.

دوم) چیستی سرمایه سالارانه این نظام اقتصادی؛ ژرف‌تر از سال‌های پیش از انقلاب شده است. اما از نظر مالکیتی؛ بخش خصوصی رشدی نایکنواخت داشته و در مجموع؛ این بخش دست پایین در مالکیت سرمایه را دارد.

سوم) بورژوازی تجاری در این سال‌ها، به شدت رشد کرده، اما در صاحبان این سرمایه؛ دگرگونیهایی پدید آمده است. سرمایه این بورژوازی؛ بیشتر متعلق به بخش خصوصی و سرمایه داران بزرگ تجاری است؛ در حالی که در تولید و صنایع، سرمایه بیشتر حالت خرده مالکی و کوچک دارد.

چهارم) طبقه متوسط جدید؛ طبقه ای مؤثر و مهم در ساختار اقتصادی و طبقاتی کنونی کشور است. این طبقه، طبقه ای بالنده است که در آینده ممکن است با بالا کشیدن سطح تخصصی طبقه کارگر؛ آن طبقه را درخود، هضم کند. بخش عمده این طبقه که تکنوکراتها و بوروکراتها، اجزای اصلی آن را تشکیل میدهند، هم اکنون به رویارویی جدی با حکومت کنونی رسیده و در هنگامه نهایی؛ نیرویی پرشمار و مؤثر در تعیین سرنوشت آن خواهد بود.

پنجم) در گذر 70 سال گذشته؛ کمونیست‌های ایران؛ نگاهی شیفته وار به طبقه کارگر داشته و آن را همچون پدیده‌ای قدسی می‌پنداشته اند. چنین رویکردی؛ چشمداشتی نابجا از این طبقه اجتماعی ایجاد کرده، که اکنون، باید اصلاح شود.

ششم) در سالیان گذشته، از نقش و جایگاه طبقه کارگر در دگرگونی‌های اجتماعی کاسته، و بر نقش و جایگاه اجتماعی طبقه متوسط جدید، افزوده شده است. به جز هنگامه ی انقلاب 57؛ از سال 1332 تا کنون؛ طبقه کارگر ایران؛ حضوری چشمگیر و گسترده در دگرگونی‌های اجتماعی کشور نداشته است. گرچه نقش اجتماعی این طبقه در دگرگونی‌های احتمالی آینده ایران هنوز برجسته است؛ اما تأثیر آن، بیشتر از تأثیر مجموع دیگر طبقات و گروه‌های اجتماعی نخواهد بود.

2 کشاورزان

کشاورز یا دهقان همچون یک طبقه اجتماعی؛ معمولاً به کسانی گفته می شد که در مناطق روستایی و با استفاده از موضوع کار زمین، و با ابزار نسبتاً ساده؛ تولید میکردند. برخلاف طبقه کارگر که همپیوند با شهر و شهر نشینی است؛ "کشاورز" یا "دهقان"؛ با روستا و روستا نشینی هم‌پیوند است .تا پیش از چیرگی کامل نظام سرمایه داری و گسترش ابزارهای پیشرفته تولید محصولات کشاورزی؛ هم این محصولات بخش بزرگی از ارزش افزوده اجتماعی را تشکیل میدادند، و هم اینکه کشاورزان یا دهقانان؛ یکی از طبقات اجتماعی اصلی را تشکیل می دادند. ویژگی "مزد بگیری" کارگر، و "سهم بری" (سد در سد و یا نسبتی دیگر) کشاورز از نهاده ها و محصول تولید شده را، می‌توان از تفاوت بنیادین این دو طبقه، به شمار آورد. روشن است که یک کارگر مزدبگیر؛ ممکن است از یک کشاورز خرده مالک؛ درآمد بالاتر و سطح زندگی بهتری داشته باشد؛ اما این ربطی به تعریف این دو گروه یا طبقه اجتماعی؛ ندارد. همچنین؛ هنگامی که یک نفر با هرگونه ابزار کشاورزی، همچون یک مزدبگیر کار می‌کند؛ و نه سهمی در نهاده های تولید دارد، نه در محصول تولید شده؛ او دیگر نه یک کشاورز یا دهقان؛ بلکه یک "کارگر کشاورزی"، به شمار میرود. در بررسی و تجزیه و تحلیل رفتار سیاسی و اجتماعی این دو طبقه نیز؛ شرایط پیرامونی و زیستی؛ نقشی مهم دارد. آنچه در این نوشتار می خوانید؛ با این رویکرد، فراهم شده است.

یکم) در پهنه جهانی؛ تقریباً تا میانه سده بیستم میلادی؛ "کشاورزان" یا "دهقانان"، کمابیش متحد سیاسی طبقه کارگر، وحتی بورژوازی مدرن؛ در مبارزات اجتماعی به شمار می رفتند. اما با گسترش شهر نشینی، دگرگونی در ابزارها و روش‌های تولید، و گسترده شدن نقش و جایگاه دو طبقه اصلی بورژوازی و کارگران؛ دهقانان، نقش پیشین خود را از دست دادند. حتی تا میانه سده بیستم؛ از نظر شمار و برجای گذاشتن رنگ و بوی تاریخی و طبقاتی بر سیمای مبارزات اجتماعی؛ هنوز دهقانان، نیروی اصلی برخی از جنبش‌ها و دگرگونی‌ها را تشکیل میدادند. انقلاب چین؛ جنگ داخلی بین دو کره تا سال 1953؛ جنبش دموکراتیک و استقلال طلبانه ویتنام؛ و کمونیسم روستایی کامبوج و لائوس؛ نمونه ای از این پدیده به شمار می روند. در سالهای پیش از انقلاب 57؛ دیدگاه "نیمه فئودال- نمیه مستعمره"، و روش محاصره شهر از طریق روستاها؛ هنوز دیدگاهی بود که در جنبش چپ ایران هم؛ طرفدارانی داشت.

در متدولوژی مارکس؛ دست کم تا جایی که من آن را می‌فهمم؛ برای شناسایی و تعریف طبقات اجتماعی؛ دو عامل هم‌پیوند؛ گوهر و نام طبقات را تعیین می کنند. یکی نوع ابزار تولید و نقش آن در فرایند تبدیل ورودی‌ها به محصول و تولید ارزش افزوده؛ دیگری، جایگاه انسان در سازمان اجتماعی کار، و نوع مالکیت او بر این ابزار تولید. این دو عامل که پیوندی دوسویه باهم دارند؛ همواره در حال دگرگونی هستند؛ و عامل نخست، نقشی بنیادین و چیره بر تعیین ویژگی عامل دوم دارد. یعنی دگرگونی در تکنولوژی، ارزش بازار ابزار تولید و ترکیب فنی سرمایه؛ شکل و جایگاه انسانها در سازمان اجتماعی کار را، دگرگون می سازد.

در چند دهه ی گذشته؛ دگرگونی‌هایی شگرف در ابزار تولید، و سهم بخش‌های گوناگون تولید ناخالص داخلی کشورها؛ پدید آمده است. در دست کم 50 سال گذشته؛ در همه کشورهای؛ سهم بخش خدمات رو به فزونی و سهم دو بخش دیگر یعنی صنعت و کشاورزی؛ رو به کاهش بوده است. سرمایه و خدمات مالی؛ در بخش خدمات میگنجد. بررسی ساختار اقتصادی کشورهای کنونی جهان؛ نشان می‌دهد که هرچه کشوری از نظر اقتصادی و اجتماعی پیشرفته تر است؛ سهم بخش خدمات آن بزرگتر، و سهم کشاورزی آن؛ کوچکتر است. برای نمونه؛ در سال 2009؛ سهم تولید ناخالص و تعداد کارکنان کشاورزی چند کشور نمونه در کل تولید ناخالص داخلی؛ به گونه زیر بوده است (براساس نرخ برابری خرید، اعداد گرد شده است):

آمریکا: کل تولید ناخالص داخلی؛ 14260 میلیارد دلار، سهم کشاورزی، یک و دو دهم درسد؛ شاغلین، شش دهم درسد

ژاپن: کل تولید ناخالص داخلی؛ 4330 میلیارد دلار، سهم کشاورزی، یک و نیم درسد، شاغلین کشاورزی، چهار و نیم درسد

کره جنوبی: کل تولید ناخالص داخلی؛ 1335 میلیارد دلار، سهم کشاورزی، سه درسد، شاغلین کشاورزی، 7 درسد

استرالیا: کل تولید ناخالص داخلی؛ 800 میلیارد دلار، سهم کشاورزی، سه و نیم درسد؛ شاغلین، سه و نیم درسد

برزیل: کل تولید ناخالص داخلی؛ 1993 میلیارد دلار، سهم کشاورزی، شش و نیم درسد، شاغلین کشاورزی، 20 درسد

افغانستان: کل تولید ناخالص داخلی؛ 23 میلیارد دلار، سهم کشاورزی، 31 درسد، شاغلین کشاورزی، 80 درسد

پاکستان: کل تولید ناخالص داخلی؛ 427 میلیارد دلار، سهم کشاورزی، 20 درسد، شاغلین کشاورزی، 43 درسد

بنگلادش: کل تولید ناخالص داخلی؛ 283میلیارد دلار، سهم کشاورزی، 18 درسد، شاغلین کشاورزی، 45 درسد

از این داده‌ها؛ می‌توان نتیجه گرفت که همراه با رشد ابزار تولید کشاورزی و مکانیزه شدن و علمی شدن هرچه بیشتر آن؛ شمار کارکنان بخش کشاورزی در همه جا؛ رو به کاستی بوده است. این درحالی است که هم‌هنگام؛ تولید و مصرف محصولات کشاورزی و باغداری در جهان؛ روز به روز افزایش می یابد. فزون بر اینکه شمار این طبقه رو به کاستی است؛ آنچه در آینده از این طبقه باقی خواهد ماند؛ دیگر نه "کشاورز" به مفهوم کنونی در کشورهایی چون ایران؛ بلکه "کارگر" کشاورزی و "مهندس یا تکنیسن" کشاورزی است؛ که در بنگاههای بزرگ کشاورزی؛ کار میکنند. یعنی در ترکیب جمعیتی جهان؛ این طبقه با ویژگی‌های کلاسیک خود؛ پیوسته رو به کاهش است.

دوم) با اصلاحات ارضی سال 1341خورشیدی ایرانی؛ دگرگونی بنیادینی در ساختار تولیدی و جمعیتی روستاها، آغاز شد. فروپاشی نظام فئودالی و چیرگی گوهرینِ نظام سرمایه داری، نتیجه این رویداد بود. اینکه من یا شما آن هنگام و یا اکنون با نظام شاهنشاهی مخالف بوده ایم یا موافق؛ این گزاره را تغییر نمی‌دهد. انقلاب بهمن 57 نیز؛ این دگرگونی را تقویت و تثبیت کرد. مویه گری‌های نوستالوژیک و ستایش فضای صمیمیت روستاهای آن هنگام، و ادعای از بین رفتن تولید کشاورزی درپی این رویدادها؛ تنها می‌تواند درون‌مایه‌ای واپسگرایانه داشته باشد. نه تولید کشاورزی امروز ایران نسبت به آن هنگام کاهش یافته؛ و نه شدت استثمار از "دهقانان زحمتکش"، فزونی یافته است. نرخ شهر نشینی از آن هنگام تا کنون؛ رو به افزایش بوده، و هم اکنون، بیش از 70درصد جمعیت ایران، در شهرها زندگی می‌کنند. اینکه همه شهرهای ما واقعاً شهر هستند و با استانداردهای شهرهای امروزین جهان سازگاری دارند یا نه؛ در اینجا چیزی را تغییر نمی‌دهد. هرچه هست؛ هم اکنون حدود یک سوم از کل جمعیت، در چند شهر بزرگ مانند تهران، مشهد، اصفهان، و تبریز زندگی میکنند. همچنین؛ اینکه روستا زادگان اکنون در شهرها چه می‌کنند؛ بازهم اصل مسئله را تغییر نمیدهد.

سوم) تولید ناخالص داخلی ایران در سال 2009 میلادی برپایه برابری قدرت خرید (PPP) ، نزدیک به 842 میلیارد دلار بوده است. سهم کشاورزی در تولید ناخالص داخلی در همین سال، کمتر از 11درسد، و سهم نیروی کار کشاورزی (شامل کارگران صنعتی کشاورزی)، حدود 20 درسد بوده است. سهم تولید و نیروی کار خدمات در تولید ناخالص داخلی ایران در همان سال؛ حدود 45درصد بوده است. ارزش تولید ناخالص کشاورزی ایران حدود 29 میلیارد دلار بوده که همین مقدار برای اقتصاد آمریکا برابر با حدود 119 میلیارد دلار، و نیروی کار بخش کشاورزی آمریکا، برابر با حدود 920هزار نفر بوده است. اگر بخواهیم بین تولید سرانه هر کشاورز ایرانی با کشاورزان آمریکایی براساس قیمت پایه جاری، همسنجی کنیم، آنگاه تولید ناخالص سرانه هر کشاورز ایرانی در سال معادل حدود 8050 دلار و تولید ناخالص سرانۀ هر کشاورز آمریکایی برابر با حدود 129347 دلار یعنی حدود 16 برابر تولید سرانۀ هر کشاورز ایرانی خواهد بود.

"در سال زراعی 86-1385 سطح زیر کشت محصولات کشاورزی ایران حدود 13و نیم میلیون هکتار بوده که از این مقدار، کمی بیش از 50درسد کشت آبی کمی کمتر از و 50درسد آن دیم بودهاست". براساس نتايج سرشماري عمومي کشاورزي 1٣٨٢، تعداد ٤ ميليون و ٣٣٢ هزار واحد توليدي کشاورزي، تحت عنوان بهرهبرداري کشاورزي در سطح کشور شناسايي شده که حداقل به يكي از فعاليتهاي زراعت، باغداري، توليد گلخانهاي، پرورش دام، پرورش ماکيان به روش سنتي، پرورش زنبور عسل و کرم ابريشم مشغول بودهاند. اکثريت مطلق اين بهرهبرداريها توسط اشخاص حقيقي يا کشاورزان و دامداران اداره ميشود و تنها ٨١٠٨ واحد بهرهبرداري کشاورزي (0.2 درصد) تحت اداره اشخاص حقوقي قرار داشته است. "تمامي فعاليتهاي کشاورزي که تحت مديريت واحدي قرار دارد، يك واحد توليدي کشاورزي است که بهره برداري کشاورزي ناميده ميشود. اين مديريت توسط اعضاي يك يا چند خانوار (اشخاص حقيقي) يا توسط يك شرکت رسمي يا مؤسسه عمومي (اشخاص حقوقي)، اعمال ميشود. همچنین بهره بردار کشاورزي، شخصي حقيقي يا حقوقياست که به تنهايي يا با مشارکت ديگران، مديريت امور بهرهبرداري کشاورزي و مسئوليت فني و اقتصادي آن را به عهده داشته و مستقيماً در سود و زيان آن سهيم است".

سطح کل 2524994 بهره برداری از کل بهرهبرداریها که حدود 72.5 درصدکل را تشکیل میدهد، کمتر از 5 هکتار است؛ 22.6% بین 20 تا 50 هکتار، و تنها سطح کل 33750 واحد بهرهبرداری یا حدود 0.9% آنها بیش از 50 هکتاراست که احتمالاً بخشی از آنها توسط مجتمعهای کشت و صنعت خصوصی و عمومی اداره میشود. بنا براین، حتی اگر اززمینهای کوچک یا بزرگی که تنها به بهانه کشاورزی از وزارت جهاد سازندگی دریافت شده را نادیده بگیریم، به ویژگی خرده مالکی کشاورزی ایران و بهرهوری پایین آن، پی میبریم.

کل شاغلین بخش کشاورزی در سال 1386، حدود 3 میلیون و 700 هزار نفر بوده که از این تعداد، حدود 60000 نفر در دامداریها و 80000 نفر در مرغداریهای غیر سنتی کار میکردهاند. در کشت و صنعتهای بزرگی مانند هفت تپه (حدود 7000 نفر)، کارون، و توسعۀ نیشکر (حدود 15000نفر) نیز، تعداد زیادی کارگر با ماهیت صنعتی، کار میکنند. همچنین، بدون شمارش مزارع پرورش ماهی و میگو، در این سال تعداد 142285 نفر بهعنوان عضو جامعۀ صیادی شمال و جنوب کشور شناخته شدهاند. هر صیاد؛ ممکن است رسماً در جایگاه شغلی دیگری نیز فعالیت کند و یا به طور فصلی صید کند.

با اینکه چند شرکت بزرگ وابسته به نهادهایی مانند بنیاد شهید در صنعت دام و طیور وجود دارند؛ اما سهم بخش خصوصی در این صنعت، بسیار چشمگیر است. تولید و فروش گوشت و تخم مرغ خوراکی، تقریباً در انحصار کامل بخش خصوصی است. بخشهای دیگر مانند پروش دام و زنبور داری نیز، همین وضعیت را دارند.

بهرهوری عوامل به ویژه آب در کشاورزی ایران نامطلوب به شدت چیره است. ابزارها و روشهای جدید در بهره برداریهای کشاورزی، دامداری و دامپروری تا حدودی گسترش یافته و شاید جز در موارد استثنایی؛ از ابزارهایی مانند گاوآهن استفاده نشود. مناسبات تولیدی عمدتاً بر خرده مالکی مبتنی بر کار و مالکیت فردی استوار است و اثری از مناسبات فئودالی یا بزرگ مالکی سنتی دیده نمیشود. بزرگ مالکی مدرن در کشاورزی نیز بیشتر در اختیار دولت و واحدهای شبه دولتی است. دامداریها و مرغداریهای بزرگ و صنعتی، با روشهای نسبتاً جدید مدیریتی و ابزارهای مدرن؛ اداره میشوند.

سوم) در چند سال گذشته، به دلیل افزایش چشمگیر بهای زمین و مسکن در شهرها، بسیاری از باغها و زمینهای کشاورزی نزدیک به شهرهای بزرگ، تبدیل به مسکن یا و یلا شده و از حالت بهرهبرداری کشاورزی خارج شده است. این خود؛ انگیزهای است که برخی از کشاورزان؛ زمین خود را بفروشند، و پس از بیکاری، به شهرها روانه شوند. در مواردی که مقدار زمینهای کشاورز زیاد و قیمت فروش نیز چشمگیر است؛ کشاورز، به سفته بازی، خرید و فروش خودرو و ملک، دلالی، و کارهای همانند؛ روی میآورد. افزایش دایم هزینههای تولید و بهره برداری کشاورزی و کاهش حاشیه سود و همچنین نقش دلالان و واسطهها در ایجاد فاصلۀ جدی بین قیمت خرده فروشی و قیمت خرید محصول از کشاورز، به این روند دامن میزند. این روند نیز به نوبۀ خود، دور باطل افزایش واردات کشاورزی و تضعیف کشاورزی ملی را جاودانه میسازد.

کشاورزان ایران در مقایسه با دیگر طبقات از سطح درآمدی کمتری (والبته هزینۀ کمتر) برخوردارند و تا زمانی که این بخش از ساختار تولیدی کشور به سمت تمرکز، استفاده از روشهای مدیریتی نوین، و افزایش بهرهوری عوامل به ویژه آب حرکت نکند، این وضعیت تغییر نخواهد کرد. با اینهمه، وضع اقتصادی برخی از خرده مالک‌ها؛ از سطح عمومی خرده بورژواهای سنتی شهرها، بهتر است. انواع پرداختیهای نقدی ناچیزی که در چارچوب پرداخت یارانه طرح هدفمندی؛ طرح شهید رجایی، کمیتۀ امداد و مانند آن به اقشار آسیب پذیر و تهیدست روستایی انجام میشود، و همچنین احداث راههای روستایی، گازرسانی و موارد مشابه به بیش از 50 هزار آبادی و خدمات پرهزینۀ همانند، نه میتواند فقر را در روستا ریشه کن سازد، و نه میتواند کشاورزی ملی را توسعه دهد. نتیجۀ این کار، فشار هرچه بیشتر بر بودجه ی کشور است. در مقایسه با شهرها؛ یارانه ها؛ برای روستائیان و کشاورزان خرده پا، که هزینه‌های عمومی زندگی شهری را ندارند، کمک نسبتاً خوبی است. این ابزار، هنوز تا مدتی می‌تواند آنها را به پشتیبانی از باقیمانده کوزه شکسته حکومت جمهوری اسلامی، وادارد.

گرچه امروزه تقریباً در همه بهره برداریهای کشاورزی کمابیش از ماشینهای کشاورزی استفاده میشود، با اینهمه به علت کوچکی قطعات زمین، سرمایۀ محدود، و روشهای سنتی مدیریت آب؛ بهرهوری نسبی و مطلق عوامل تولید در این بخش بسیار پایین و نومید کننده است. "حدود 92 درصد از آب قابل استحصال كشور معادل 92 ميليارد متر مكعب، در بخش كشاورزي استفاده مي‌شود كه بيشترين حجم آب مصرفي كشور به شمار مي‌رود....". براساس دادههای سالنامۀ آماری 1386 مرکز آمار ایران، در این سال از جمع 17864 میلیون متر مکعب آب مصرفی پشت سدهای مخزنی، 14027میلیون مترمکعب معادل 79% به مصرف کشاورزی، 10./درصد به مصرف شرب و تنها 1.7درصد به مصرف صنعت رسیده است. از کل 152853 مگاوات انرژی برق مصرفی کشور از محل نیروگاههای وزارت نیرو در این سال، 17745 مگاوات معادل 11.6درصد در کشاورزی مصرف شده، و 32.6درصد آن به مصرف صنعت رسیدهاست. کل مصرف برق خانگی نیز برابر 51059 مگاوات یعنی 33.4درصد، و مصرف روشنایی معابر عمومی معادل 4508 مگاوات ( نزدیک به 3درصد) بوده است. هنوز هم تعرفۀ فروش برق به کشاورزی ارزانتر از نرخ مصارف صنعتی و خانگی است. چیزی که در ظاهر اصلاً جلب توجه نمیکند. این داده‌ها؛ نشان میدهند که باوجود فقر مادی و شرایط نامطلوب کشاورزان خرده پا؛ برخلاف مرثیه خوانیهای رایج در مورد مظلومیت نظام کشاورزی و روستا نشینان زحمتکش؛ امروز نه تنها روستا نان مردم شهرنشین را نمیدهد، بلکه "نظام کشاورزی" ناکارآمد موجود، واقعاً شهر و صنعت را استثمار میکند.

چهارم) برخلاف تکنوکراتها، بوروکراتها، و کارگران صنعتی و خدماتی که همراه با زمان، از نظر تعداد و جایگاه اجتماعی رو به رشدند، کشاورزی و کشاورزان سنتی از نظر تعداد نفرات و نقش اجتماعی، طبقهای اگر نگوییم رو به نابودی، اما رو به کمرنگ شدن نقش است. در سال 1382، از مجموع بیش از 4 میلیون و 300 هزار نفر فعال کشاورزی؛ بیش از 45 درسد بیسواد، 34درسد تحصیلات ابتدایی و غیر رسمی، و 17درسد دارای تحصیلات راهنمایی و متوسطه بوده‌ا‌ند. تنها 3درسد دارای تحصیلات فوق دیپلم و بالاترند که احتمالاً نیروهای متخصص و کارکنان شرکتهای کشت و صنعت و کارشناسان نهادهای دولتی را در بر میگیرد. از کل این افراد، تنها 34827 نفر یعنی کمتر از 1درصد دارای تحصیلات فوق دیپلم یا بالاتر کشاورزی هستند. افراد تحصیل کرده و پیشرو این طبقه معمولاً جذب طبقات شهری شده و با آنها همسو میشوند.

کشاورزان سنتی ایران، از نظر جغرافیایی بسیار پراکنده هستند. در ایران بیش از 50000 آبادی وجود دارد که جمعیت ساکن در برخی از آنها حتی به 10 نفر هم نمیرسد. این درحالی است که دولت تلاش میکند خدمات برق و تلفن را به همۀ نقاط روستایی برساند. کشاورزان سنتی، در محیط کوچک و معمولاً به صورت انفرادی یا همکاریهای تعاونی و اشتراکی فعالیت میکنند. از نظر فرهنگی و روانشناسی اجتماعی، شخصیت فردی کشاورزان آمیزهایاست از سادگی، صداقت و زودباوری؛ و درعین حال زرنگیهای کاسبکارانه. سادگی و یکرنگی را به عنوان یک ارزش، ستایش میکنند و البته در اولین فرصت که منفعتی جدی در کار باشد، همۀ این ارزشها را از یاد می‌برند. آنها؛ شخصیتی محافظه کار دارند و با توجه به گستردگی سرزمینی و محدودیت ارتباطی؛ در گذر 100 سال گذشته، بیش از آنکه نیرویی پیشگام در تحولات اجتماعی کشور باشند، بیشتر آنها خواسته یا ناخواسته در خدمت اربابان، فئودالها و نیروهای واپسگرا قرار گرفتهاند (حتی در جریان مبارزات انقلاب بهمن 57)، و در مواردی، به عنوان نیروی سرکوب عمل کردهاند. در جریان جنبش سبز هم؛ بیشتر روستائیان اطراف شهرها و یا شهرکهای روستایی نشین؛ در مقابل این جنبش قرار داشتند. بخش عمده ای از روستائیان و کشاورزان خرده مالک یا خرده پا؛ پشتیبان احمدی نژاد در انتخابات سال 1388 بوده اند. با اینهمه؛ این طبقه که رفتاری همانند خرده بورژوازی سنتی و تهیدست شهری دارد. به بوی قدرت بسیار حساس است و آنگاه که منافعش ایجاب کند، می‌تواند جانب هر کسی را بگیرد. با همه اینها؛ بخشی از این طبقه به ویژه خردمالکان نیز؛ از سیاست‌های واراداتی بورژوازی تجاری حاکم؛ آسیب جدی دیده اند. چایکاران، برنجکاران، چغندر کاران، باغداران و مانند آن، در این گروه جای می گیرند. در سایه تلاش حاکمان جمهوری اسلامی؛ برخی رشته‌های استراتژیک و مهم کشاورزی ایران مانند پنبه کاری، تقریباً نابود شده است.
پیروز باشیم
25 بهمن 1390

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد