با آغاز سال ۲۰۰۹ دو خبر مسرت بخش و اميدوار کننده در ترکيه بگوش رسيد، خبر نخست آغاز برنامه های تلويزيونی از سوی راديو و تلويزيون دولتی به زبان کردی بود که با پيام رئيس جمهور و نخست وزير ترکيه برنامه های خود را شروع کرد. اين کانال با نام کردی شش به پخش اخبار، سريال های تلويزيونی، فيلم و ديگر برنامه های سرگرم کننده خواهد پرداخت و قدم مهمی در پيوند فرهنگ ها و گسترش آنها در سراسر کشور خواهد بود. سال های طولانی مردم کرد زبان انکار شده سياست آسيميلازيسيون پيش برده شده بود. جمهوری ترکيه در سال های اخير در راستای نزديکی به اروپا و کريتر های آن گام های بلندی به سوی دمکراسی برداشته است. رخداد بسيار مهم ديگر اعاده شهروندی به شاعر بلند آوازه ترک ناظم حکمت بود که در سال ۱۹۵۱ از وی سلب شده بود.
ناظم حکمت براستی يکی از نام آوران ادبی جهان در قرن گذشته بود، با قلبی آکنده از عشق به آزادی و مردم شعر می سرود و سخن می گفت، احساس لطيف و شاعرانه در سخت ترين شرايط زندگی از وی دور نشد، به سرنوشت ميهنش و مردم فقير و درمانده آن می انديشيد و راه برون رفت را در سوسياليسم جستجو می کرد. در ۶۱ سال زندگی پر فراز و نشيب لحظه ای ساکت ننشست، در زندان و مهاجرت انديشيد، نوشت و سخن گفت، به قول خودش در هتل های پنج ستاره و زندان های نمور خوابيد ولی هرگز فقر و بدبختی مردم کشورش را که در کتاب منظره هايی از ميهنم جمع آوری کرده بود فراموش نکرد. ۱۴ کتاب شعر، دو رمان به نام های خون سخن نمی گويدً و ً برادر زندگی زيباستً، چندين نمايشنامه، فيلم نامه و ترجمه از خود به يادگار گذاشت. نزديک به ۱۵ سال را در زندان های استانبول، چانکيری و بورسا به دلايل واهی و گاهی بدون تفهيم اتهام گذراند، ۱۲ سال آخر عمر خود را در تبعيد و مهاجرت ناخواسته در اتحاد جماهير شوروی و ديگر کشور های سوسياليستی به نوشتن پرداخت.
ناظم حکمت در ۱۵ ژانويه ۱۹۰۲ در سالونيک که امروز بخشی از خاک يونان است چشم به جهان گشود، پدر بزرگش آخرين والی دولت عثمانی در منطقه بود، پدرش به شعر و موسيقی علاقه مند بود گاهی شعر می گفت و گاهی موسيقی می نواخت، رمان و نمايشنامه های فرانسوی را به ناظم می خواند، آغاز فروپاشی دولت عثمانی از يک سو و تحولات عظيم جهانی از ديگر سو، از همان دوران کودکی تأثيرات ژرفی در زندگی ناظم گذاشت، با خواست پدر به مدرسه نظام رفت و در سال ۱۹۱۹ با درجه ستوانی به نيروی دريايی پيوست. در همه اين سال ها شعر می سرود و جوايزی هم دريافت می کرد، گاهی شعر های خود را در روزنامه ها و مجلات با نام مستعار چاپ می کرد، روح سرکشی داشت و خواهان تغيير در نظام فرسوده بود، از آن رو در شعر هم بدنبال نوع آوری و فرار از قيد و بند سنت ساخته بود که مانع رشد ادبيات می شد. اشعار خود را با يحيی کمال نويسنده آن دوره در ميان می گذاشت و از آموزه های آن بهره می برد. ناظم در سروده های خود به نقد نظام موجود می پرداخت که با درجه نظامی وی همخوانی نداشت از آن رو با مطرح کردن بيماری و ناتوانی جسمی در سال ۱۹۲۰ از ارتش اخراج شد. ناظم همراه با تعدادی از دوستان جوان خود که از دوران دانشکده افسری آشنايی داشت به ياری ملی گرايان شتافت و به جنبش رهايی بخش آناتولی پيوست و در همين روز ها با آتاتورک آشنا شد ولی گرايش های سوسياليستی راه آن دو را از هم جدا کرد، مدتی بعنوان آموزگار بکار مشغول شد، سپس همراه با تعدای از دوستان نزديک و هم فکر خود به مسکو رفت تا آموزش دانشگاهی خود را پيگيری کند. در مسکو با شخصيت های ادبی از جمله با ماياکوسکی ارتباط نزديکی بر قرار کرد و تحت تأثير وی نگرش نوينی به ادبيات و شعر پيدا کرد، در نتيجه به شعر آزاد روی آورد. ناظم در دانشگاه کمونيستی زحمتکشان شرق هم همزمان به تحصيل پرداخت. به عضويت حزب کمونيست ترکيه در آمد. اشعار خود را که بيشتر محتوای سياسی داشت در روزنامه آيدينليک منتشر می کرد. در اين سال ها بطور مخفيانه به استانبول رفت و آمد داشت و به سازماندهی کمونيست ها ياری می رساند. در سال ۱۹۲۸ به ترکيه برگشت و بعد از گذراندن مدت کوتاهی در زندان آزاد شد و به روزنامه نگاری پرداخت. بيشترين کار های ادبی ناظم محصول ای سال ها است. نقد ادبی، منظره ای از انسان های سرزمينم و بت شکنی در شعر و شعرای ترکی را در اين سال ها پيش برد. نمايشنامه های نوشته شده از سوی ناظم در ترکيه و باکو به سرعت به اجرا در می آمد. در همه اين نمايشنامه های انتقادی وضع موجود و نظام کهنه و فرسوده فئودالی به شدت نقد می شد و برای برون رفت از فقر و بدبختی گرايش سوسياليستی و مردمی توصيه و تشويق می شد. از اين رو بار ها مورد بازجويی قرار گرفته به زندان های کوتاه مدت و يا بلند مدت محکوم می شد ولی از راهی که انتخاب کرده بود منحرف نمی شد.
ناظم حکمت از اواسط دهه سی ميلادی مبارزه با فاشيسم و نزاد گرايی را آغاز کرد و در شعر بلند و حماسه گونه ای با نام شيخ بدرالدين به شدت به آن حمله کرد، اين نوشته وعملکرد ناظم خوشآيند رزيم ترکيه نبود که در پنهان طرفدار آلمان هيتلری بود، از آن رو بار ديگر گرفتار زندان شد ولی بعد از مدت کوتاهی آزادی خود را بدست آورد. گرفتاری های پی در پی نظام فکری ناظم را تقويت می کرد و بر توانايی های قلم وی می افزود، ديگر نظام سياسی و قدرت حاکم در ترکيه تاب تحمل وی را نداشت، از ان رو دنبال بهانه می گشت که ناظم و قلم کارآمد وی را از ميان بر دارد.در اين راستا در ۱۷ ژانويه ۱۹۳۸ دو لباس شخصی به خانه وی آمده برای بازجويی با خود بردند.چند روز بعد ناظم حکمت شاعر و نويسنده مردمی ترکيه را که از حقوق مردم محروم دفاع می کرد به دادگاه نظامی آنکارا فرستادند. دادستان نظامی در کيفر خواست خود می گفت که ناظم حکمت مردم را به شورش مسلحانه دعوت و تشويق کرده بايد به اعدام محکوم شود، در نتيجه ناظم به ۲۸ سال و ۴ ماه زندان محکوم شد و دوران طولانی و ۱۲ ساله وی در زندان در شرايط بسيار سختی آغاز شد. در زندان همراه با نويسندگی به يادگيری و آفرينش کار های دستی پرداخت. نامه های زيادی به مجلس ملی، کمسيون های حقوقی، وزارت دادگستری و نهاد های ديگر نوشت ولی از هيچکدام جوابی دريافت نکرد. در نتيجه در ۸ آوريل ۱۹۵۰ به اعتصاب غذا روی آورد. مقامات زندان بعد از چند روز ناظم را به بيمارستان منتقل کردند و قول رسيدگی دادند. در همين روزها انتخابات مجلس برگزار شد و حزب دمکرات به پيروزی رسيد و به نظام يک حزبی ترکيه پايان داد. با اعلان عفو عمومی ناظم حکمت بعد از تحمل ۱۲ سال زندان آزاد شد و بلافاصله سازمان نظام وظيفه از وی خواست که خود را در سن ۵۰ سالگی برای سربازی معرفی کند. هدف نابودی و از بين بردن ناظم برای هميشه بود. ناظم با آگاهی از توطئه مجبور شد که ميهن عزيز خود را که علاقه فراوانی به آن داشت برای هميشه ترک کند. زن و تنها فرزند خود را در آن باقی گذاشت و با دلی پر خون وحسرت فراوان از آن جدا شد. هيئت دولت ترکيه در بيانيه خود که در تاريخ ۱۷ ژوئن ۱۹۵۱ منتشر کرد ناظم حکمت را از حقوق شهروندی محروم ساخت و ايشان را خائن به وطن اعلان کرد. ناظم در جواب شعر معروف خود را بنام ً من خيانت خود را ادامه می دهمً نوشت. در بخشی از شعر بلند آمده است.
اگر خيانت مخالفت با پايگاه های نظامی آمريکا در کشور است،
اگر خيانت روشنگری و مبارزه با تاريکی است،
اگر خيانت همراهی و همدلی با محرومان برای رسيدن به آب و نان است،
و... بدانيد که من به اين خيانت ادامه می دهم...
ناظم حکمت دوران تبعيد را از مجارستان آغاز کرد و در همان قايق کوچک که به آن سو می رفت، شعر سلام به خاک برادر مجار را سرود و بعد از مدتی در مسکو ساکن شد. از سوی نويسندگان و شاعران اتحاد جماهير شوروی مورد استقبال قرار گرفت. ناظم را اهل قلم شوروی از پيش می شناختند. در سال ۱۹۵۰ همراه با پابلو نرودا جايزه بزرگ و بين المللی صلح اتحاد جماهير شوروی را دريافت کرده بود، ار آن رو امکانات فراوانی در دست داشت، برای شعر خوانی و سخنرانی به همه جمهوريت ها بويژه به آذربايجان دعوت می شد و محبوبيت وی هر روز بيشتر افزايش می يافت و آثارش به زبان های مختلف ترجمه می شد. حمايت ژان پل سارتر، پيکاسو و لويی آرگون از وی، ناظم را به چهره ماندگار و جهانی در شعر و ادبيات تبديل کرد.
آثار زندان و دوری از ميهن در جسم وجانش هويدا بود، از بيماری قلبی و ذات الريه که بيشتر محصول زندان بود رنج می برد. در سال ۱۹۵۲ به يک حمله قلبی خفيف گرفتار شد و در بيمارستان با زن جوان و جذابی بنام ورا تولياکووا آشنا شد و سال ها بعد با وی که به شدت عاشقش بود ازدواج کرد. ناظم لحظه ای دوری ورا را تحمل نمی کرد، با اينکه در کنارش بود، نامه های عاشقانه به ورا می نوشت، مجموعه نامه های شعر گونه بصورت کتاب چاپ شده است.
ناظم حکمت در سال های پايانی عمر در حسرت ميهن شعر وصيت را نوشت که در آن خواسته بود، در يکی از روستا های دوردست آناتولی به خاک سپرده شود، آرزوی اين شاعر بلند آوازه تا به امروز عملی نشده است ولی در آينده نزديک اين خواست وی نيز تحقق خواهد يافت. شاعر انسان دوست و آزاد انديش در ۳ ژوئن ۱۹۶۳ درمسکو درگذشت و در بخش مشاهير گورستان نووودويکی به خاک سپرده شد. ناظم در همه عمر پايبند اصول و باور های خويش بود و هرگز از آن فاصله نگرفت. تنها در سال های پايانی دهه پنجاه ميلادی نقد گلايه گونه ای از نظام شوروی بر زبان آورد.
با اينکه سال ها از درگذشت ناظم حکمت می گذرد و ارتجاع ترکيه تلاش کرده تا نام وی از اذهان زدوده شود و بگونه ای به فراموشی سپرده شود، موفق به آن نشده است، هنوز هم اشعار و نوشته های ناظم با تيراژ بسيار بالايی چاپ و بفروش می رسد، نمايشنامه های ناظم در شهر های کوچک و بزرگ و گاهی در روستا ها از سوی دانش آموزان اجرا می شوند، از اين رو ناظم حکمت در قلب مردم ترکيه زندگی می کند. هر چند، بار ها با درخواست خواهر وی و ۵۰۰ هزار امضاء برای اعاده شهروندی مخالفت شده بود در نهايت هيئت دولت ترکيه با احساس گناه آن را پذيرفت و در مقابل درخواست مردم عقب نشينی کرد. در ۶ ژانويه ۲۰۰۹ از سوی جميل چيچک سخنگوی دولت اعاده شهروندی با شرمندگی اعلان شد. با اين عمل به يک ننگ تاريخی و احساس گناه يک ملت که نتوانسته بود زبان رسا و گويای خود را در درون خود نگهدارد پايان داده شد و در نهايت مردم همراه با روشنفکران با پی گيری خستگی ناپذير خواست بحق خود را به دولت و نظام تحميل کردند.
ميهن ما سال ها است که گرفتار ديکتاتوری شاهنشاهی و استبداد جمهوری اسلامی است. در تمام اين مدت، ده ها و صد ها هنرمند، نويسنده و شاعر برای حفظ جان خود مجبور به ترک ميهن شده، در آرزوی برگشت به وطن و ديدار با يار و ديار جان باخته اند.وجدان های بيدار و آگاه جامعه از اينکه نتوانستند اين هنرمندان را درميهن خود از گزند ارتجاع و استبداد محفوظ نگهدارند در رنج و عذاب اند. در اغلب گورستان های جهان نام و نشانی از اين نويسندگان، هنرمندان و شاعران ميهنمان به چشم می خورد. افراشته در بلغارستان، صادق هدايت و غلامحسين ساعدی در پرلاشز پاريس و ده ها نويسنده ديگر از اين گروه بزرگند. ساعدی سال های تبعيد را روزگار دوزخی می خواند، در يکی از نوشته های سال آخر زندگی خود نوشت. ً کنده شدن از خانه و کاشانه و رسيدن به پناهگاهی که خود انتخاب نکرده، آواره را گرفتار سرگيجه می کند... دنيای آوارگی را مرزی نيست، پايانی نيست، مرگ در دنيای آوارگی مرگ در برزخ است...ً
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد