کانون مدافعان حقوق کارگر- ویژه نامه روز جهانی کارگر 1390- فرقهگرايي و رفرميسم دو آفتي هستند كه به راحتي درصورت گسترش خود ميتوانند استقلال جنبش كارگري را هدف قرار دهند. با توجه به اين كه اهرمهايي قوي (رسانههاي تبليغاتي و امكانات بسيار ديگر) در جهت انحراف جنبش كارگري از مسير صحيح رسيدن به خواستههاي خود وجود دارد و همچنين وجود نيروهاي به غايت فريب كار و سوءاستفاده كننده از جنبش كارگري، كه هرروز به رنگي جديد ظاهر مي شوند، هوشياري كارگران و فعالان كارگري در اين امر ضرورت بسيار دارد.
امروزه همگان گويا كارگري و طرفدار حقوق كارگر شدهاند. از سلطنتطلبان ديروز و نئوليبرالها تا اصلاحطلبان و محافظهكاران و حتا خيانتكاران و دريوزگان قدرت، همه گويا ناگهان به يادشان افتاده است كه روز كارگري هم وجود دارد و اين روز متعلق به كارگران است. از كساني كه خود در سركوب كارگران در دهههاي گذشته نقش موثر و كليدي داشته اند تا سينهچاكان نظام سودمحور سرمايهداري، همگان به ياد روز كارگر و حقوق از دسترفتهي او افتادهاند.
فعالان كارگري و كارگران فعال بيش از دو دهه است كه از ستمكاري قراردادهاي موقت و شركتهاي پيمانكاري ميگويند و طرفداران اقتصاد بازار و نوليبرالي از آن دفاع ميكنند. ناگهان معلوم نيست چه شده است كه همگان از اين خواست به حق در مبارزات كارگران ماهشهر و ديگر مبارزات كارگري طرفداري ميكنند كه خواهان لغو پيمانكاري و قراردادهاي موقت هستند. براي كارگران روشن است كه اين بازي قدرت ميان جناحهاي مختلف سرمايهداري است كه آنان را به طرفداري از كارگران و منافع آنان واداشته است. همواره جناح فرودست قدرت براي مقابله با جناح فرادست، منافع كارگران و زحمتكشان را به عنوان برگ برندهي تضعيف جناح مقابل در دست ميگيرند و پس از دريافت سهم مناسب در قدرت به راحتي طبقات تحت ستم را وجهالمصالحه اهداف سودطلبانه خود قرار ميدهند. اكنون كه بازار مكارهاي از طرفداران كارگران به راه افتاده و گويا بسياري از جناحهاي سرمايهداري به تازگي به فكر منافع كارگران افتادهاند، در بيانيهها و اطلاعيههاي خود از كارگران و خواستههاي آنها و از ايجاد تشكلهاي آنان حمايت ميكنند. پس بهتر است اين بحث باز شود كه كارگران و فعالان كارگري چگونه ميتوانند از اين دام گسترده رهايي يافته و براي رهايي از فقر و فلاكت و بيحقوقي امروز، به چالهاي ديگر از نظام سرمايهداري نغلطند. زيرا كه بخشهاي مختلف سرمايهداري، خواهان راه حل اساسي براي مسايل كارگران و زحمتكشان نيستند، بلكه ميخواهند با تغييرات ظاهري، نظام سودطلبانه و استثمارگرانه را همچنان حفظ كنند.
در نتيجه ضروري است كه آفتهاي جنبش انقلابي و كارگري را شناخته و تا سرحد امكان، با نفوذ اين آفتها مقابله كرد. زيرا كه بسياري جنبشهاي اجتماعي در قرن گذشته وجود داشته است كه فعالان كارگري بسياري در مسير آرمانهاي طبقهي كارگر جان باختهاند. زندان و شكنجه و انواع زجرها و رنجها را تحمل كردهاند و در انتها در ميان آنان، رهبران سازشكار و رفرميستهاي بزرگي سر برآوردهاند كه كارگران و زحمتكشان را دوباره به مسلخ سرمايهداري كشاندهاند و يا آنكه انقلاب و هستي اجتماعي طبقهي كارگر را دو دستي، تقديم نظام سرمايهداري نمودهاند و خود به دريوزگي آن نظام پرداختهاند. نمونههاي بارز آن را در وجود احزاب سازشكار و تسليمطلب انترناسيونال اول و دوم، كمينترن و... شاهد بودهايم.
حال اگر به درستي نتوانيم عوامل نفوذ طبقات حاكم را در جنبش كارگري شناسايي كنيم و با آن به مقابله برخيزيم، ما نيز در آينده دچار همان چالشها و انحرافات خواهيم شد. ضعفها و انحرافات جنبش كارگري بايد شناخته شده و مدام به نقد كشيده شوند. اما اصل نقد سازنده كه بسيار هم ضروري است، گاه با تصفيه حسابهاي شخصي و تخريبي مخلوط ميشود و اين منطق را بايد همواره در دستور قرار دهيم.
متاسفانه بعضي با همين منطق درست اما راهي كژ، به جاي مقابله با انحرافات فكري در جنبش، به برخوردهاي شخصي و تخريب شخصيت افراد ميپردازند و با اين مطالب، بيشتر به تصفيه حسابهاي گروهي و باز هم به نوعي به همان فرقهگراييها در ميغلطند. نمونهي بارز آن را به خصوص در برخوردهاي گروههاي مستقر در خارج از كشور (و بعضی در داخل) مشاهده ميكنيم كه بيشتر به جاي نقد نظرات، به نقد اشخاص و برخوردهاي فردي ميپردازند و در اين مسير، اتهامهاي ناروا و دروغپردازيهاي بيمورد رواج دارد. تلاش این گروهها در ایجاد دار و دستههای وابسته به خود در داخل فعالان و تشکلهای کارگری در سالهای اخیر، یکی از چالشهای جنبش کارگری بوده است. هر یک از این گروهها که بیشتر به صورت فرقههای نظری هستند، سعی میکنند در درون جنبش کارگری برای خود یار و یاور یا کارگزارانی را دست و پا کنند. این تلاش به غایت انحرافی هر چند در کل جنبش کارگری تاثیر تعیینکنندهای نداشته است، اما دردسرها و اتلاف انرژی را درمقاطع گوناگون برای فعالان کارگری به همراه داشته است . فعالین کارگری که در داخل از یک طرف، با انواع و اقسام محدودیتها و فشارها دست به گریبان هستند و همواره باید هوشیاری و دقت نظر در همه عرصهها را به کار گیرند و در برابر ناملایمات ایستادگی کنند، بار اضافهاي را در سالهای گذشته نیز تحمل کردهاند که ریشه اصلی آن، نه در درون جنبش کارگری، بلکه تحمیل از برون است .
خوشبختانه فعالان داخل كشور تا حد زيادي توانستهاند از برخوردهاي شخصي و ”نقد افراد به جاي نقد نظر“ پرهيز كنند، آستانهي تحمل خود را بالا ببرند و با كژ انديشيهاي فرقهگرايانه و رفرميستي، برخوردهاي نظري اثباتي داشته باشند. نوع برخورد نظري اثباتي، به جاي برخورد نظري منفي نيز، بسيار سازندهتر است. در اين روش، هر گروه و جريان فكري، بيش از آنكه به تخريب و بدگويي جريانات ديگر بپردازد، در پي توضيح نظرات خود بر مي آيد و محك تجربه را، هم راستاي بنيانهاي نظري خود قرار ميدهد و با مراجعهي مكرر از ذهن به عين و برعكس، سعي بر آن دارد تا بنيانهاي نظري خود را در عمل، صيقل دهد و ناراستيها و کژانديشيها و ذهنيگراييهاي خود را اصلاح كند.
از آنجا كه مساله مبرم در جنبش كارگري، سازماندهي و تشكل است و اين مهم، جز با كنار گذاردن منافع تنگنظرانهي فرقهگرايي، ميسر نيست، ضرورت برخورد با گرايشات فرقهاي آشكارتر ميشود. در نقطهي مقابل، اگر گرايشات رفرميستي و تسليمطلبانه شناخته نشود، اين سازماندهي و تشكل، در خدمت سرمايهداري قرار خواهد گرفت و جنبش کارگری، به زائدهي سرمایه داری و كارفرمايی تبديل خواهد شد و به راحتي استقلال خود را از دست خواهد داد.
جالب است كه در بسياري موارد مشاهده ميشود كه فرقهگرايان، به رغم پرتاب کردن شعارهاي چپروانه، به راحتي به رفرميسم ميغلطند. واضح است كه جنبش عمومي كارگران، به دليل تنگنظريهاي گروهيشان، همواره آنان را از درون خود تصفيه ميكند. اگر فرقهگرايي در آنان نهادينه شده باشد و به اندازهاي باشد كه منافع اصلي جنبش را فداي منافع فرقههاي خود كنند، به راحتي براي حفظ منافع گروهي خود، به رفرميسم در ميغلطند. نمونهي آن را در گذشته، در جنبشهاي قومي به وسعت شاهد بودهايم. گرايش رهبران به ظاهر چپ كُرد به رفرميسم در گذشته و حال، نمونههاي بارز آن است. آن گروههايی که به غلط گمان میکنند اگر دار و دستهای در داخل داشته باشند، بر وزن و اعتبار خود در میان اپوزیسیون خارج میافزایند، در چارچوب تنگ فرقهای، به تلاش برای گسترش یار و یاور و نوچه پروری در درون جنبش کارگری مبادرت میکنند و آنرا در رنگ و لعاب ایدئولوژیک میآرایند، پس از چندی با مهره های سوخته مواجه میشوند، زیرا که فعالان کارگری در کوران مبارزه مجبور هستند و به این نتیجه میرسند که از رنگ و لعابهای فرقهگرایانه فاصله بگیرند. جالب است که فرقه گرایان، روز به روز ایزولهتر میشوند ، اما باز هم دستهای دیگر سر بر میآورد و آبروی خود میبرد و زحمت ما میدارد.
فرقهگرایان که گاه موفق نمیشوند تا در جنبش کارگری برای خود دار و دسته راه بیاندازند، از آنجا که منافع تنگ فرقهایشان، همچنان آنها را به یارگیری میکشاند، برای آنکه به هر ترتیب خواستههای نادرست خود را ارضاء کنند، دست به دامان رفرمیسم و گرایشهای سازشکارانه در جنبش کارگری میشوند تا شاید برای خود دار و دستهای بر پا کنند. آنها حتی از ترساندن برخی کارگران در پیوند با سایر کارگران، ابايی ندارند و برای آنکه به دور فرقه خود حصاری بکشند، گاه از محافظهکارترین و عقبماندهترین گرایشات درون کارگران، برای منافع گروهی خود استفاده میکنند .
مواردی از فرقهگرايی در جعل اطلاعیهها و یا جعل اسم و عنوان دیگران در گذشته و حال دیده میشود که بعضا با برخوردهای به موقع و هوشیاری فعالان داخلی، این تیرها به نشان نخورده است. اما فرقهگرايی که از هر طرف با بنبست مواجه میشود، راههای جدیدی برای خود جستجو میکند.
این آفت جنبش کارگری، که محصول شرايط دیکتاتوری و اختناق است، ریشه در ناتوانی گروهها در برداشتن بار سنگین جنبش کارگری و اجتماعی دارد. فعالیت در جنبش کارگری و اجتماعی، نیاز به پیگیری و خستگیناپذیری و تحمل رنج و مشقات دارد. فرقهگرایان که کم صبر و حوصله اند و خواهان هرچه زودتر حل کردن مشکلات خود هستند، گمان میکنند که هر چه دار و دسته خود را گسترش دهند و مثلا هر چند نفر که به فرقه خود اضافه کنند، سهمشان از انقلاب بیشتر میشود. فرقهگرایان به دامان رفرمیسم میغلطند، چرا که رفرمیسم، پایههای قوی در جنبشهای اجتماعی دارد که باید بیشتر به آن پرداخته شود.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد