میهن کهنسال ما در طول تاریخ خود شاهد جنبش های فراوانی بوده است، آذربایجان از نظر جغرافیایی و تاریخی در مکانی قرار گرفته است که بیشتر این جنبش ها در زمان های گذسته و معاصر در آن شکل گرفته، رشد کرده، گاهی پیروز و گاهی هم ناکام مانده است. جنبش های اجتماعی و سیاسی در ایران صرفنظر از قوانین و قواعد عام آن دارای ویژه گی های خاصی است. ویژه گی های بارز و مشخص جنبش های اجتماعی در ایران گسست آنها از یکدیگر است، بگونه ای که آنها نتوانستند از تجربه گذشتگان بهره مند شوند و دوره تکاملی خود را بدون آزمون و خطا و با بهره گیری از تاریخ و تجربه دیگران طی کنند و تکامل یابند. گسستگی و دوری جنبش ها از یکدیگر میزان خطا و انحراف را در آنها بالا برده، از توانایی و پیروزی آنها کاسته، زمینه نفوذ بیگانگان و مخالفین جنبش را در درون فراهم کرده است. آنچه مسلم است، شکل گیری این جنبش ها از سوی مردم در مبارزه با استبداد سیاسی، خرافات مذهبی و حامیان درونی و بیرونی آنها بوده است. در این میان استبداد حاکم بر سرنوشت سیاسی کشور نیز با توسل به زور، سانسور و خفقان رابطه عاطفی بین توده های مردمی و اینگونه جنبش ها را قطع کرده، گاهی توانسته است با تحریف تاریخ و تبلیغات دروغین مردم را نسبت به آنها بدبین کرده ، برای مدت طولانی آنان را در بی تفاوتی نگهدارد. از جمله جنبش های مظلوم و ناشناخته معاصر، جنبش مردم به ستوه آمده از دست ژاندارم، خوانین ستمگر و تحقیر های روز افزون مقامات فرستاده از مرکز آذربایجان بود که مردم را پیرامون فرقه دمکرات آذربایجان جمع کرد تا حق و حقوق خود را بطلبند و خواسته های خود را بر زبان آورند. این جنبش همچون جنبش های دیگر با توسل به هزار حیله و نیرنگ به وحشیانه ترین شکل سرکوب شد و با اعمال سانسور هرگز اهداف انسانی و خواسته های دمکراتیک آن فاش نگردید. آنچه در آن باره گفته شد تحریف واقعیت و مخدوش کردن اذهان بود که سال های طولانی ادامه داشت و همچنبن ادامه دارد.
در رابطه با جنبش 21 آذر و رهبری آن پیشه وری در سال های اخیر کتاب، مقاله و خاطرات فراوانی از سوی بازمانده های فرقه، پژوهشگران تاریخ و افراد متفرقه و علاقه مند به مسائل سیاسی و اجتماعی نوشته و یا جمع آوری شده است که در اغلب آنها یکسویه گری، غرض ورزی، کینه جویی به اشخاص و دگرگونی حقایق جلوه گری می کند. به نظر می رسد تبلیغات مسموم دوران شاهنشاهی و ادامه آن در جمهوری اسلامی تأثیرات ویرانگر خود را گذارده است که هنوز با گذشت سال های طولانی، جنبش مردمی آذربایجان را دسیسه خارجی و یا توطئه بیگانه بنامند و از واقعیت های تاریخی بگریزند. انتظار می رفت که در پی انقلاب آرشیو های سیاسی کشور و وزارت امور خارجه باز شود و برخی از حقایق جنبش آذربایجان روشن شود ولی اینگونه نشد، نظام جمهوری اسلامی مرگز گرایی شاه را تشدید کرد و آموزه های شیعی را هم بر آن افزود، حالا دیگر نه تنها مقامات اداری از مرکز تعیین می شوند، امام جمعه ها هم که قدرتی به مراتب بیشتر از مقامات اداری دارند از سوی رهبر و از مرکز گزینش می شوند. بنابرین انتظار نمی رود که حقایق 21 آذر و جنبش مردمی آذربایجان در شرایط کنونی فاش گردد و یا شرایط پژوهش و کنکاش واقعی آن فراهم شود. از آن رو هنوز تز های بی پایه گذشته رواج دارد. تئوری توطئه که در فرهنگ سیاسی میهن ما جایگاه ویژه ای دارد عمل می کند، هر چند تئوری توطئه اصالت ندارد ولی مردم فکر می کنند نیرو های پشت پرده خواستار جدایی بخشی از کشور بودند و یا باقروف رئیس جمهور وقت جمهوری سوسیالیستی آذربایجان خواهان جدایی آذربایجان از ایران بود که بتواند به آرزوی خیالی خود که همان آذربایجان بزرگ بود برسد! و یا استالین خواهان صدور انقلاب سوسیالیستی به کشور های دیگر از جمله کشور های پیرامونی بود که بتواند امنبت کشور شورا ها را تأمین کند، از آن رو نخست به شکل گیری جنبش آذربایجان و رهبری آن کمک کرد و در نهایت با گرفتن امتیاز نفت شمال از قوام که آنهم هرگز عملی نشد به جنبش و پیشه وری پشت کرد!! برخی از قوام دوستان که در آمریکا نشسته اند و تاریخ ایران را بازنگری می کنند به این نتیجه رسیده اند که قوام در مدت اقامت طولانی خود در مسکو سر استالین و مولوتوف شیره مالید و با وعده نفت شمال نیرو های آنها را از کشور بیرون راند تا بتواند تهاجم خود را به آذربایجان عملی سازد!!. برخی دیگر شکایات مداوم ایران به شورای امنیت سازمان ملل و تهدید ترومن را جدی می گیرند که اتحاد شوروی را با بمب اتمی و جنگ تهدید کرده بود که در صورت خود داری از خروج به آن دست خواهد زد!!. این گروه ها که اغلب سرنوشت سیاسی کشور را در خارج از مرز ها جستجو می کنند به تئوری توطئه باور دارند که در شکل افراطی آن، مردم را ابزاری بیشتر نمی بینند، همه چیز را طراحی شده و یا پیش بینی شده در خارج از مرز ها می پندارند. استبداد، سانسور و بی خبری یکی از عوامل موثر در رواج این نظریه است، استبداد انسان را تحقیر و انسان تحقیر شده در دراز مدت به این باور می رسد که توانایی تصمیم گیری برای برون رفت از بحران را ندارد و گاهی انسان مستبد خود نیز به آن بیمادی و بی هویتی دچار می شود. محمد رضا شاه هر واژه مردمی را چپی و همه چپ ها را هم به حزب توده و کمونیسم جهانی نسبت می داد و در روز های آخر انقلاب را دست پخت خارجی ها بویژه آمریکا و انگلیس می خواند. از این رو نظریه توطئه در اغلب کشور های عقب مانده که دچار سانسور و استبداد هستند، نظریه غالب و فراگیر است.
جنبش ۲۱ آذر به رهبری فرقه دمکرات آذربایجان ریشه در بین توده های محروم بویژه روستائیان داشت، در تمام دوران رضا شاه به این منطقه که روزی پایتخت دوم کشور محسوب می شد ستم رفته بود، شهر تبریز در فقر و بدبختی به ویرانه ای تبدیل شده بود، هسته های روشنفکری منهدم شده، برخی در تبعید و برخی دیگر به مهاجرت تن داده بودند، فرار سرمایه و نیروی ماهر از آذربایجان همچنان ادامه داشت. از این رو معضل بیکاری و فقر رو بگسترش بود، زمینه یک جنبش همگانی در ابعاد سیاسی بوجود آمده بود، آنچه فرقه دمکرات انجام داد متشکل کردن این نیروی عظیم و پراکنده بود. پیشه وری و یارانش آفریننده فرقه دمکرات آذربایجان نبودند، آنان هدایت گر و راهنمای این جنبش بودند، برخی با فرافکنی از حقایق تاریخی می گریزند و شکل گیری جنبش را به برخی حوادث و رخداد هایی که پیرامون شخص پیشه وری در تهران و یا مجلس چهاردهم گذشته است نسبت می دهند. پیشه وری سال های طولانی در اسارت زندان های رضا شاهی بود، در اغلب خاطراتی که از سوی 53 نفر در سال های بعد نوشته شد، گفته می شود که پیشه وری رابطه چندان خوبی با این گروه نداشته، شاید به همان دلیل باشد که در گروه 53 نفر از اعضای تشکیل دهنده حزب توده ایران نام ایشان به چشم نمی خورد. در رابطه با عضویت پیشه وری در حزب هم گفتار متضادی وجود دارد، احسان طبری در یاد داشت های خود می نویسد، پیشه وری روزنامه آژیر را منتشر می کرد و تاریخچه حزب عدالت را در آن می نوشت. در موقع مردن رضا خان در ژوهانسبورگ، تسلیتی برای دربار نوشت... این اقدام توفانی در حزب ایجاد کرد. کنگره اول حزب توده، که در همین ایام اجلاس داشت، واکنش نشان داد و پیشه وری را از عضویت حزب توده اخراج کرد. افراد دیگری این گفتار را تأئید نکرده اند. حسن جمیلی از پژوهشگران دانشگاه باکو که کتاب فراز و نشیب فرقه دمکرات آذربایجان را نوشته است می گوید. پیشه وری هرگز عضو حزب توده ایران نبوده است. بنابرین عزیمت پیشه وری به آذربایجان و آغار فعالیت سیاسی در آنجا ناشی از قهر و یا دلخوری از حزب و دوستانش در تهران نبود ، پیشه وری در روزنامه آزیر به مسائل ملی و مشکلات آذربایجانیها در تهران می پرداخت و محرومیت های آنها را مطرح می کرد. از آن رو محبوبیت زیادی در آذربایجان بویژه در تبریز بدست آورده بود. بد اخلاقی و بی حرمتی مجلس چهاردهم به مردم آذربایجان و منتخب آن که با بالاترین میزان رأی انتخاب شده بود، بار دیگر نشان داد که آذربایجان فرزند ناتنی و مورد خشم ارتجاع است، از آن رو رد صلاحیت پیشه وری و رحیم خویی تأثیر فراوانی در روحیه و رفتار مردم گذاشت. در پی آن مردم آذربایجان با آغوش باز پذیرای فرزندان خود شدند و حرکت سیاسی خود را در فرقه دمکرات آذربایجان آغاز کردند.
در مدت کوتاهی کنگره فرقه بر پا گردید، مجلس موسسان، مجلس ملی و دولت ملی کار خود را آغاز کردند، برای نخستین بار زنان در انتخابات شرکت کردند، فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی حیرت انگیز بود تا جائیکه روزنامه نگاران مرکز با گزارش های خود عملکرد دولت ملی را می ستودند، این همه رشد و ترقی در فرصت کوتاه، حکومتگران مرکز را نگران می کرد، نخست تهدید را آغاز کردند، سپس با شناسایی فرقه باب مذاکره را باز کردند تا در فرصت مناسب با توسل به حیله و نیرنگ این جنبش بزرگ مردمی را از پای درآورند. دسته های فدایی برای دفاع از فرقه و دست آورد های آن تشکیل شدند، در دسته های فدایی فرزندان روستایی که سال ها تحقیر شده بودند شرکت کردند، برخی از آنها با پای برهنه در سرمای سخت و جانسوز آذربایجان از فرقه و عملکرد آن دفاع می کردند.در مواردی هم نادانسته و از روی احساس به کار های افراطی دست می زدند. به هر رو ارتجاع حاکم بر سرنوشت سیاسی کشور نگران از آینده خود به تبلیغات گسترده ای دست یازید و زمینه حمله همه جانبه را فراهم کرد. نخست با نام دفاع از نظم انتخاباتی پا به میدان گذاشت سپس روی واقعی و هدف خود را با کشتار وحشیانه نشان داد. در این کشتار وحشیانه و تجاوز به حقوق مردم روحانیت مرتجع نیز شرکت مستقیم داشت. در زنجان آیت اله طالقانی همراه با برادران ذوالفقاری ها که لباس رزم بر تن کرده بودند تا به کشتار مردم بپردازند شرکت کرد. در تبریز ارتش فرستاده شده از مرکز وحشت به پا کرد، ارتش به گونه ای رفتار می کرد که گویا سرزمینی را از اشغال بیگانه رها کرده است، برخی از روحانیون مرتجع فتوا می دادند که جان و مال و ناموس دمکرات ها حلال است، مجموعه این بی حرمتی ها و تجاوز را به مردم آذربایجان روز نجات آذربایجان خواندند و سال های طولانی این کشتار وحشیانه را جشن گرفتند. همراه با این کشتار حاکمیت ظلم و ستم ملی بر جامعه سایه افکند. بار دیگر بهار آزادی به پایان رسید. افرادی از رهبری فرقه همراه با برخی از مردم به آن سوی ارس پناهنده شدند و به سرنوشت نامعلومی که در انتظار آنها بود تن دادند. در سال های اخیر برخی از آنها که ایام کهولت خود را می گذرانند به قلم دست برده، یاد مانده های خود را با مردم میهنشان در میان می گذارند ، تا شاید سرمشقی برای دیگران و رهپویان نوین آزادی و دمکراسی در سرزمین پدری خود باشند.
با انقلاب 1357 همه مردم در گستره ایران آرزوی آزادی داشتند و شاید به همین دلیل هم یک پارچه در آن شرکت کردند، ولی با یأس و نومیدی و خیانت روبرو شدند. نظام ولایت جایگزین نظام شاهنشاهی شد، قدرت متمرکز دردست روحانیت با باور های مذهبی و شیعی در هم آمیخت و قانون اساسی نوین توسط خبرگان بر این اساس شکل گرفت. کشوری که در آن ملل، اقوام و مذاهب گوناگون زندگی می کنند تابع یک زبان، یک فرهنگ و یک آئین شدند. هر چند در ماده 15 و 19 قانون اساسی به زبان و فرهنگ های دیگر نیز اشاره شده ولی در عمل هیچگونه پیشرفتی در اجرای آن بدست نیآمده است. اجرای این سیاست در 30 سال گذشته به رشد فرهنگی و اتحاد ملی ضربات سهمگینی وارد کرده است. در چند سال گذشته تنش میان مرکز و ملل ساکن در گستره ایران افزایش یافته ،هر روز ابعاد وسیعتری بخود می گیرد. کشتار مردم بیگناه در خوزستان، بلوچستان، کردستان و آذربایجان نشانه ناتوانی و ناکامی سیاست های مرکز گرایی است. این خصومت رو بگسترش می تواند تمامیت ارضی کشور را به خطر اندازد. ساختار سیاسی موجود ظرفیت تغییر و تحول را ندارد و جوابگوی نیاز های امروز جامع چند فرهنگی میهن ما نیست. برای برون رفت از بحران تشکیل ایالات متحده ایران ضرورت تاریخی است، ایالاتی که بتوانند با بهره گیری از ظرفیت های خود با خود مختاری کامل به عقب ماندگی های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود پایان دهند. برخی از آمار که گاهی از دست سانسورچیان رد می شود نگران کننده است، در تازه ترین گزارش آموزشی که از سوی خانم هاجر تحریری نیک صفت، رئیس پژوهش گاه تعلیم و تربیت آموزش و پرورش با اشاره به آزمون های تیمز و پلز آمده است. ً دانش آموزان ایران کم سواد ترین دانش آموزان جهان هستند و ایران در دروس ریاضی، علوم و هم چنین سواد خواندن و نوشتن رتبه آخر را در بین کشور های جهان دارد.ً باز هم بر اساس گزارش سازمان نهضت سواد آموزی 20 میلیون کم سواد و بی سواد در ایران وجود دارد. این واقعیت جامعه ایران است، پافشاری بر یک روش آنهم مرکز گرایی با یک زبان واحد در چندین دهه نتیجه مطلوبی نداده است، گسترش فرهنگی نیازمند چند گانگی و ترویج آن در مناطق مختلف کشور است، درس آموزی از تاریخ پیش گیری از فاجعه می کند، وگرنه روز های سختی در پیش خواهیم داشت.......
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد