خاتمی در منبر عاشورا ، در بینش و در عمل
ایرج شكری
آخوند خاتمی در سخنانی در شب عاشورا، از مجذوب شدن جان كری
كاندیدای حزب دموكرات در انتخابات دوره گذتشته ریاست جمهوری امریكا به امام علی و اماحسین و شعیه گری و
تاثیرات عاشورا، سخن گفته كه این تصور ایجاد می شود كه به همین زودیها، جان كری در
محضر مبارك ایشان به اسلام مشرف شده و تن
به تیغ جراح خواهد سپرد تا باكاهش از تن خود و پذیرفتن سنت یهودی – اسلامی ختنه، هیچ
زائده یی جسمانی مخل اسلام آوردن او نشود. از همین رو این سوال هم خود به خود به
وجود می آید كه اگر آقای جان كری به اسلام مشرف شد، در ام القرای اسلام ختنه خواهد
شد یا در ممالك آمریك! خبرگزاری فارس روز سه شنبه 10بهمن در گزارشی از سخنرانی
خاتمی در خانه هنرمندان، در شب عاشورا، از جمله خاطر نشان ساخت كه:« خاتمی
با اشاره به سفر اخیرش برای حضور در كنفرانس داووس و سخنان جان كری سناتور دموكرات آمریكایی
مبنی بر بیان ویژگیهای امام علی(ع) و امام حسین(ع) تصریح كرد:بسیاری
از انسانها در طول تاریخ از صحنه شگفتانگیز عاشورا درس و الهام گرفتند»(تاكید از
من). البته ممكن است جان كری با توجه به گرفتاری آمریكا در عراق ونگرانی آن كشور
از نقش شیعیان حزب الله لبنان، سعی كرده باشد اطلاعاتی در مورد مذهب شیعه كسب كند
و مطالعاتی در این زمینه كرده باشد و در صحبت با خاتمی از اطلاعات خود استفاده دیپلماتیك
كرده باشد، اما واقعا معلوم نیست كه اصلا
جان كری چه گفته است. چون دلیلی ندارد قبول كنیم كه خاتمی دروغ نگفته است. برخی
عكسها از مراسم سوگواری عاشور، از زنجیر زنی و قمه زنی، كسانی چون جان كری را،
تنها می تواند، از آثار و عوارض چنین دین
و مذهبی بر جامعه یی كه این باورها در آنجا رایج است، وحشت زده بكند.


خاتمی آخوند وقیح شیادی است كه حتی از دست بردن
به شعر حافظ در سخنرانی در در برابر مردم، اصلا احساس شرم نكرد، تحریف حرفهای جان
كری كه كسی اطلاع مستقیم و بلاواسطه یی از آن ندارد، و حرفی را از زبان او گفتن در
ستایش امامان شیعه كه چیزی نیست. منظورم از سخنرانی خاتمی آن سخنرانی اوست كه گمانم زمان اعلام كاندیدا
شدن برای انتخابات ریاست جمهوری در سال 80 بود كه این بیت حافط را كه می گوید«عشق
دردانه است و من غواص و دریا میكده/
سرفرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم»، دستكاری و با تبدیل كلمه میكده به «بی
كران»، آن را اسلامی و ملاخور كرد. در حالی كه چنین چیزی نه در دیوان حافط تصحیح
محمد قزوینی - دكتر قاسم غنی وجود دارد نه در «حافظ به سعی سایه» و نه در دیوان
حافظ چاپ انتشارات امیر كبیر كه یك نسخه از چاپ دهم آن ( سال 1357) را دارم كه در
آن یاد آوری شده است« كه از روی معتبرترین نسخ موجود در دنیا». منطقی هم نیست كه بی
كران كه صف است جای میكده كه اسم است با توجه در دانه و غواص، قرار بگیرد.
این آخوند مزّور
از آن تكبر و منیتی كه وجود همه آخوندها لبریز از آن است، به میزان حد اكثر در خود
ذخیره دارد و در تحجر و روشنفكر سیتزی به طور بینشی، هیچ كم از خمینی ندارد. شاهد
این امر، نگاه او به روشنفكران ایران است كه در كتاب «بیم موج»، مكتوب كرده است. به روشنی می توان دید كه در هیستری ضد
روشنفكری و تبلور تمام عیار یك حاكم شرع از نوع شیخ صادق خلخال و از نوع همان
محتسبان و مفتیان و زاهدانی كه مورد انزجار حافظ بودند، چیزی كم ندارد. خاتمی در كتاب بیم موج كه چاپ اول آن در
بهار سال 1372 در تهران منتشر شده، ازجمله مدعی شده است كه تنها دو تن از كسانی
كه«مساله روشنفكری داشتند»، یعنی جلال آل احمد و علی شریعتی، در بین مردم ایران جایی
داشتند و به غیر از این دو بقیه را كه «روشنفكران بی دین می نامد»، بدون هیچ سند و
مدركی چنین مورد داوری قرار داده وبه آنان اتهام زده است: «روشنفكر بی دین بخواهد یا نخواهد و بداند و یا نداند، آب به
آسیاب دشمن می ریزد، دشمنی كه مخالف استقلال ما است و با فرهنگ اصیل و دیانت و
آزادگی این ملت سر ستیز دارد. و تاریخ گواهی می دهد كه این جناح غالبا با حكومت های
جبّار و وابسته به بیگانه همراه و همگام بوده است و در بسیاری از موارد همكاری
آگاهانه داشته است...»(1) این البته با
واقعیتهای جامعه ایران و نقش روشنفكران به قول خاتمی بی دین یا در واقع لائیك و غیر
مذهبی ایران نمی خواند و یك یاوه گویی از نوع یاوه گوئیهای آخوندی است كه در هر
آخوندی به رنگی و به نوعی دیده می شود، در مشكینی و جنتی و نوری همدانی و فاضل
لنكرانی و مكارم شیرازی و حجبت الاسلام دانشمند!(نام كافور نهند بر زنگی) به نوعی
و در خاتمی هم به همین شكل كه دیدیم. از این كه بگذریم حجت الاسلام سید محمد خاتمی
هم خوب می داند كه صادق هدایت با آنكه هیچ نظر خوشی به اسلام نداشت بود و حق مطلب
را در مورد هرچه آخوند و تفكرات ارتجاعی و آخوندیسم است، در برخی از آثار خود
مثل «توپ مرواری» و« البعثﺔ الاسلامیه الی
البلاد الافرنجیه » ادا كرده است(2)، باز هم در جامعه ایران محبوب است و اصلا همین
آخوند ستیزی و ارتجاع ستیزی و ایراندوستی او از عوامل محبوبیت اوست. براستی خاتمی
چطور می تواند ادعا كند كه صادق هدایت در جامعه ایران محبوبیت ندارد؟ یا چطور می
تواند ادعا كند كه شاملو محبوبیت ندارد، یا صادق چوبك محبوبیت ندارد؟ هر چقدر هم
كسانی مثل سید محمد خاتمی سعی كنند با نوشته و كتاب یا درتریبونهایی كه بیش از ربع
قرن است به انحصار خود در آورده اند روشنفكران بی دین ایران را تخطئه كنند، و با
برقراری شدیدترین سانسورها و اعمال فشار بر دست اندركاران انتشارات و نشر كتاب، سد
بزرگی در راه فعالیت آنان ایجاد بكنند و حتی
گروهی از این روشنفكران «بی دین» را هم، همانطور كه كاظم انبارلویی سر دبیر
رسالت خط و نشانش در سر مقاله رسالت 31 مرداد 1370 (3)كشیده بود كشیده بود و آخوند
دری نجف آبادی چندی قبل از قتلهای زنجیره
در مرداد 1377 اخطار كرده بود(4)، به قتل برسانند و علیه روشنفكران بی دین، با استفاده از هر
فرصتی زوزه بكشند، چیزی را عوض نخواهد كرد:«شب پره گر وصل آفتاب نخواهد/ رونق
بازار آفتاب نكاهد». خاتمی در همین
سخنرانی باز بیشرمانه به ستایش خمینی پرداخت، همان ضحّاك زمان كه با اصرارش در
ادامه جنگ با عراق و با دستور سركوبی دگراندیشان و با صدور دستور كشتار زندانیان سیاسی،
سیاه ترین و خونین ترین سالها را در تاریخ
قرن بیستم ایران رقم زد و مصائب زیادی با ولایت فقیه منحوش برای ایرانیان ببار
آورد. خاتمی مدعی شد كه دستور خمینی برای بی اعتنایی مردم به حكومت نظامی در روز
21 بهمن در رویدادهای آن روز ایران اثر تعیین كننده و تاریخی به جا گذاشت. در حالی
كه كسانی كه آن روزها را دیده اند می دانند كه حكومت نظامی اعلام شده از ساعت 5
بعد از ظهر اصلا قابل اجرا نبود و این ترافیك شدید در همه جا به وجود آورده بود.
در پایان مناسب می دانم كه نكته یی از یادداشت مهاجرانی در مورد اعدام برزان تكریتی
برادر ناتنی صدام را برای این رئیس جمهوری سابق و خود آن وزیر اسبق و سایر مردم ستیزان
رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی یاد آوری كنم. مهاجرانی در مطلبی كه در 30 دیماه
برابر 20 ژانویه 2007 در روزنامه اعتماد ملی درج شد، ضمن شرحی از تلاشها و عجز و
لابه برادر ناتنی صدام و این كه و به هر كاری برای رهایی از مجازات دست زده بود(از
جمله گویا در لباس خود مدفوع و ادرار می كرده كه تا فكر كنند دیوانه است) ، كه از
گزارش ایاد عبدالرزاق از سایت خبرگزاری عراق نقل كرده است، با اشاره به كنده شدن
سر برزان تكریتی موقع اعدام او ، در پایان
نوشته خود یاد آور شده است:« وقتی سر او كنده می شود شاید چند ثانیه یی رمق زندگی
در ذهنش بوده است. به گمانم ذهنش پر از فریاد قربانیانی بوده است كه به دست او
كشته شدند. دستان هر كسی وقتی به خون آلوده شد، خون اورا رها نمی كند. اگر دستهایش
را هم پنهان كند، با اژدهای درونش چه می كند. برزان فقط یك نمونه بود از تنهایی و
خواری آدمكشان. تقدیر این بود كه آن كه ابزار حاكمیت رعب بود این گونه خوفناك به
دار آویخته شود و احساس كند سرش كنده شد».این نكته ها را باید سران رژیم كه در
كشتار دهها هزار ایرانی آزادیخواه دستهاشان آغشته به خون است به خاطر بسپارند و به
خاطر بسپارند كه فقط صادر كنندگان و اجرا كنندگان احكام اعدام و كسانی كه با كارت
سفیدی كه از خمینی داشتند دست به هرگونه جنایت علیه فرزندان مبارز و آزادیخواه ایران
زمین زدند، تنها مجرمان جنایات رژیم ولایت فقیه علیه مردم ایران نیستند، كسانی كه
وزیر . كار گزار این رژیم به ویژه در دهه
60 بوده اند و از سیاستهای حاكمیت دفاع كرده و در اجرای اهداف آن پست و مقام داشته
اند نیز مجرمند. جناب وزیر اسبق باید بداند كه لكه هایی از خون شكرالله پاك نژاد
آن انقلابی بزرگ و انسان شریف و لكه های خون هزاران دانش آموز دبیرستانی و دانشجو
كه در دادگاههای انقلاب اسلامی محكوم به اعدام شدند و در آغاز بهار زندگی با داس
اسلام ناب محمدی درو شند، بر روی دستان ایشان و كسانی مثل آخوند خاتمی را میلونها
ایرانی به روشنی می بینند و این پنهان كردنی نیست. برای كسانی كه اگر در شرایط سالهای
اغاز دهه شصت دستگیر شده بودند، حتما اعدام می شدند اما به چنگ رژیم نیفتادند و
چه بسا كه دوستان و عزیزانی را در آن اعدامها از دست دادند، این شانس وجود داشت كه
ماجرای واجبی خوراندن به سعید امامی یكی از سر دژخیمان این رژیم، توسط خود رژیم و
مرگ خفت بار اورا شاهد باشند. در و بحثها جدلهای بین عناصر دو جناح رژیم در زمان
مرگ سعید امامی از جمله گفته شد كه ه آهك
موجود در واجبی اعضای داخلی او را سوزانده و صدمه زده بود. كلیه هایش از كار
افتاده بود و دچار تنگی نفس شده بود و خلاصه زجركش شد. من وقتی لحظه های خفه شدن
همراه با شكشتن مهره های گردن آن دو شهید اهل قلم، پوینده و مختاری را در نظر مجسم
می كردم و آن لحظه های تنگی نفسی سعید امامی را در اثر واجبی كه به او خورانده شده
بود، با خود می گفتم و اكنون نیزمی گویم لااقل برای یك مورد هم كه شده باشد، عدالت
در مورد یك دژخیم و مرید خمینی و خامنه ای اجرا شد. امیدوارم كه عدالت در مورد سایر
جنایتكارانی كه در برپا كردن و برپا نگاهداشتن رژیم ولایت فقیه به مردم كشی و آزادی
كشی دست زدند، روزی توسط دادگاههای جمهوری
برپا شده توسط مردم ایران و رها شده از حاكمیت اسلام اجرا شود.
در ضمن به یه اطلاع كسانی كه
قبلا نوشتاری از نگارنده مطالعه كرده اند و این نوشته می رسانم كه اسلام گرایان كه
ممكن است رژیمی یا غیر رژیمی باشند، وبلاگ مرا تخریب كرده اند و به همین دلیل دیگر
آدرس وبلاك را زیر این نوشته نگذاشتم. مطلب حاضر یك روز قبل از ارسال به عصر نو(
روز 11 بهمن برابر 31 ژانویه) با تیتر دیگری در روی وبلاگ قرار داشت.
-------------------------
منابع و توضیحات
1
- بخشی از داروی خاتمی در مورد روشنفكران
ایران كه در صفحات 199 و 200 كتاب بیم موج چاپ پنجم (بهار 11377)درج شده است چنین
است: «جامعه ما جامعه یی دینی است و طبیعی است كه بی دینان مدّعی روشنفكری در این جامعه پایگاه و دردل مردم جایگاهی
نداشته باشند و نداشته اند.
متاسفانه آن چه بنام روشنفكری در عهد جدید تاریخ ملت ما جریان داشته حركتی صوری،
بی بنیاد و بریده از مردم بوده است و هیچگاه صدای مدّعیان روشنفكری این مرز و بوم
از ”كافه تریاها!!!“ و قهوه خانه های خاصی كه در آنجا پز ”اپوزیسیون !!“ می دادند
بیرون نیامد و اگر آمد مردم صدای آنان را
نشنیدند و اگر شنیدند زبان آنان را نفهمیدند و در نتیجه هیچگاه هیچ تفاهمی بوجود نیامد.
اگر هم روشنفكری گل كرد و مورد احترام مردم قرار گرفت، كسی بود كه با دین
مرم نسبت داشت و به باورها و سنّت های اصیل دینی خود را نزدیك می كرد و ازهمن جا می
توان راز و رمز محبوبیت بزرگانی چون آل احمد و شریعتی را در جامعهً دیكتاتور زده و
تحقیر شده مان، دریافت. این دو هم روشنفكر بودند و مطالب روشنفكری داشتند. اما
جامعه احساس می كرد كه اینان خودی هستند و درد و حرف مردم را دارند.
روشنفكر بی دین بخواهد یا نخواهد و بداند و یا نداند، آب به آسیاب دشمن می ریزد،
دشمنی كه مخالف استقلال ما است و با فرهنگ اصیل و دیانت و آزادگی این ملت سر ستیز
دارد. و تاریخ گواهی می دهد كه این جناح غالبا با حكومت های جبّار و وابسته به بیگانه همراه و همگام بوده است و
در بسیاری از موارد همكاری آگاهانه داشته است ولی خوشنختانه این جریان بخاطر بی ریشگی
در مت فرهنگ و عمق وجدان مردم ما تاثیر چندانی نداشته است. و هم اكنون هم به نظر
من روشنفكر بی دین خطر جدّی فكری محسوب نمی شود گرچه ممكن است در ذهن جامعه بخصوص
جوانان اغتشاش هایی ایجاد كند و مهم تر این كه ممكن است جای پای دشمن و مجرایی برا
نفوذ او در جامعه باشد».
2 - صادق هدایت از جمله در «توپ
مرواری نوشته است:« این مذهب برای یك وجب پائین تنه از جلو و عقب ساخته و پرداخته
شده، انگار كه پیش از ظهور اسلام نه كسی تولید مثل می كرده و نه سرقدم میرفته، خدا
آخرین فرستاده برگزیده خود را مامور اصلاح این امر كرد! تمام فلسفه اسلام روی
نجاسات بنا شده و اگر پایین تنه را از آن بگیرند، اسلام روی هم می غلتد و دیگر
مفهومی ندارد». از كتاب «توپ مرواری» صفحه 76 در مجموعه یی یك جلدی از سه
اثر دیگر صادق هدایت، «داستان آفرینش»( كه اثر منتشر نشده یی از صادق هدایت است) ،
«البعثﺔ الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه» و «حاجی آقا» به شكل مجموعه ، سازمان
انتشارات فرزاد. روشن است كه اگر صادق هدایت بعد از تخت «سلطنت الهی» و خلافت نشتن خمینی در ایران زنده بود، خود حجت الاسلام خاتمی هم در طرح و اجرای
قتل او شركت می كرد. اما چه امثال خاتمی بخواهند چه نخواهند، صادق هدایت در جامعه
ایران - كه معلوم نیست به چه دلیل خاتمی خود را سخنگوی بخش فرهنگی آن می داند -،
دارای جا و مقامی بلند و خدشه ناپذیر است.
3 - كاظم
انبارلویی در سرمقاله رسالت 31 مرداد با عنوان «توطئه فرهنگی»، با اشاره به سخنان
خامنه ای در دیدار با گروهی از مسئولان رژیم كه در آن باز هم در مورد توطئه و
تهاجم فرهنگی سخن گفته بود، نوشت كه خامنه ای «پرده از یك توطئه همه جانبه و سازماندهی شده در زمینه فرهنگ اسلامی»
برداشت و با اشاره به انتشار نشریات و مجلاتی كه تعدادی از آنها توسط اشخاصی اداره
می شوند كه« نه تنها التزام عملی به اسلام ندارند، بلكه گاهی جرأت می كنند به
مقدسات نظام توهین كنند و پا ارزشهای آن را زیر سئوال ببرند» تهدید كرد كه:«به آقایانی
كه پا را از گلیم خود دراز تر كرده و به دست و پا زدنهای فرهنگی خود چند سی سی “سیاست“
نیز تزریق كرده اند، صادقانه نصیحت می كنیم این آخر عمری سعی كنید به مرگ طبیعی این
دار فانی را وداع فرمایید...». در فاصله
مرداد 31 تاریخ درج مقاله همراه با تهدید كاظم انبارلویی علیه روشنفكران و اهل قلم
ایران، تا تهدید آخوند دری نجف آبادی (اولین وزیر اطلاعات دوره اول ریاست جمهوری
خاتمی)، در مرداد 1377، سه ماه قبل از قتلهای زنجیره یی، افراد متعددی قربانی
قتلهای سازمان داده شده در «تاریكخانه اشباح» شدند كه زنده یاد میرعلایی، زالزاده
، یكی دو تن از كشیشان مسیحی از آن جمله بودند. یكبار محمد رضا خاتمی، برادر آخوند
خاتمی تعداد این قربانیان را نزدیك به 80 نفر ذكر كرد.
4 - دری نجف
آبادی در یك سخنرانی در آمل در در مرداد ماه 1377 «جمع خانواده شهدا» كه نماینده
ولی فقیه در استان و مدیركل اطلاعات استان مازندران هم حضور داشتند، «لیبرالها و
قلم به دستان فاسد» را تهدبد كرد و گفت «روحانیت شكست ناپذیر است...در برابر جریانات
مزدور و فاسد و غیر دینی وقلم به دستان بی دین با قدرت می ایستیم»(رسالت 12
مرداد77»
پ.11 بهمن 2007 – 31 ژانویه 2007