همنشین بهار
منشور کوروش و
طرح یک سئوال
نمونه جدید
[همراه
با ترجمه فارسی ، انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی، اسپانیائی ،پرتقالی ، ایتالیائی و
روسی « منشور کوروش » ــ و ،قطعه زیبای
«دوستت دارم ای وطن»]

از روزگار هخامنشیان
قرن ها می گذرد و کوروش و همراهانش هم هزاران کفن پوسانده اند . نه دنیای ما دنیای
قدیم است و نه ایران رنگ و بوی گذشته را دارد .
در شرائطی که عقاب جور بر همه جا بال گشوده و از منجنیق فلک
سنگ فتنه می بارد ، در این شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ، که سنگ ها را
بسته اند و سگ ها را رها کرده اند ، در حالیکه «در اين سراي بي کسی ، کسی به در
نمی زند...» ــ از کوروش و منشورش نوشتن ،
چه دردی را دوا می کند ؟
آیا به نظر شما هم اینگونه مباحث آب در هاون کوبیدن و خشت بر
دریا زدن است و ما نباید در تاریخ گذشته امان کنکاش کنیم ؟
گرچه «ایران خاک پاک ایزدی در حصار
ظلمت اهریمن است» و دشمنان رحمت و مهر گرد محنت بر آن می پاشند ، اما با وجود فقر
و فلاکت و بیداد ، جامعه ما دارد پوست هم می اندازد و وارد مرحله
تاريخي جديدي
ميشود . نسل پرسش گر و سختگيری ظاهر شده که
«درخشش های تیره» را بر نمی تابد ، باورهاي
گذشته را كنار ميزند و در همه زمينهها ــ در مذهب، اخلاق، تاريخ ، قومشناسي ، زبانشناسي...
در همه چیز ، از سفیدی نمک تا سیاهی زغال ــ چون و چرا ميكند . نسل امروز به جای
تکلیف گرائی و خودسپاری کور ، روی به اصطلاح بدیهّیات خط می کشد و با شاه کلید شک
ــ شک مقدس ــ درهای بسته را می گشاید .
اگر ما
امروز از تاریخ صحبت می کنیم برای آن نیست که خودمان را گول
بزنیم یا به
دیگران فخر بفروشیم .
ما تاریخ را
یاد می گیریم که از تجربیات گذشته بهره گیریم ، به آن نیاز داریم تا در
مقابل کسانی که قصد تخریب و تحقیر ما را دارند ایستادگی کنیم ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ابتداء روی آدرس زیر کلیک کنید و همراه با
شنیدن یکی از آثار زیبای «امین الله حسین » به نام « ترا دوست دارم ای وطن» ، مطالعه
این نوشته را ادامه دهید .
http://www.iranian.com/ram/Hussein/1.ram
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- از زمان نگارش « منشور کوروش » تا به امروز بیش از ۲۵ قرن مى گذرد
. او که ندا در می داد هيچ يوغي برازنده انسان نيست
، «در ژرفای نیک اندیشی
بر بام بلند آبروی انسان ایستاد ...
و بلندای آزادی وخرسندی همه روّیه یِ آدمی را در استوانه ای به یادگار
گذاشت .»
البته من نمی دانم در حالی
که ۷۰۰۰ سال است که مردم در اين سرزمين زندگی می کنند ، چرا تا ۸۰ سال پيش نام کوروش چندان برجسته نبود ؟ و چرا در «اوستا» ، در تاريخ طبرى، تاریخ بیهقی ،تاريخ
حمزه اصفهانى، جهانگشاي جويني ، تاريخ يعقوبى، مجمع التواريخ ، در مثنوی ... ، و بخصوص در شاهنامه فردوسي که منبع و مرجع اصلي افسانههاي مربوط به
ايران باستان است ، هیچ ذكري از نام و حيات
كوروش نیست ؟
چرا فردوسی اسکندر را ستايش می کند و حتی او را به
مکّه می فرستد و حاجی می کند ! اما کوروش و
داريوش را نمی شناسد ؟ این که بپنداریم کوروش ، لابد همان
فريدون ، شاه ايران زمين ، و یا « داراب » است که بارها نامشان در شاهنامه آمده ــ قانع کننده نیست .
همچنین نمی دانم آیا مردم سرزمينهاي ليدي، بابل و مصر ... ، همه و همه ، با كمال ميل و با اشتياق ، خواهان
تسلط هخامنشيان بودند ، یا نه ؟ یعنی كوروش و داريوش و كمبوجيه و ...هيچ جنگي براي
فتح و يا سركوب شورش مردم اين سرزمينها انجام ندادند ؟ و همه چیز با سلام و صلوات
صورت گرفت !؟ ... اصلاً «كورشي كه تورات از آن نام ميبرد و خاستگاه او را سرزمينهاي
ماوراي درياي سياه معرفي ميكند، چه كسي است و
با كورشي كه مورخان يهودي، خاستگاه او را منطقه فارس
اعلام ميكنند،
چه فرقی دارد؟» نمی دانم های همه ما بسیار است ... بگذریم ...
حدود ۱۳۰ سال پیش [در سال ۱۸۷۹ ميلادی] ، به دنبال کاوش در
شهر باستانی بابل ، در مياندورود (بين النهرين) به دست باستان شناسى
كلدانى به نام «هرمز رسام» ، استوانه اى
از گل پخته به خط بابلی نو [اكدى] ، از دل خاک بيرون آمد که گمان مى رفت از
فرمانروايان آشور و بابل باشد، اما [پس از گرته بردارى و آوانويسى و ترجمه]
مشخص شد كه اين نبشته در سال ۵۳۸ پيش از ميلاد به فرمان كوروش
و به هنگام ورود به شهر بابل تهیه شده است .
با این يادآوری که گل نبشته های کشف شده از تخت جمشيد ، نيز
سند مهّم ديگری است که نفی بيگاری و بردگی انسان را تاکيد می کند ــ باید اضافه
کنم گرچه کوروش در منشورش ، هشیارانه خودش را به « مردوخ » خدای بابل هم می چسباند
، اما روحِ برخورد انسانی اين فرمان با مردمان در بند ، و حق آزادی که کورُوش این « شهريار روشنايي ها »، برای همه انسان ها و آئین ها پذيرفته و نمود
عملی آن [هم زيستی ملّت های گوناگون در امپراطوری بزرگ ایران] ــ آدمی را به تأمل
وامی دارد .
من نمی خواهم نتیجه بگیرم که لطافتی که در منشور کوروش می
بینیم ، همان پلورالیسم سیاسی است که امروزه می فهمیم ، نمی خواهم خوب را خوب تر
ببینم ، اما وقتی در کتاب شریف «مثنوی » می خوانیم :
چون نجس خوانده است كافر را خدا
آن نجاست نيست در ظاهر و را
ظاهر كافر ملوّث نيست زين
آن نجاست هست در اخلاق و دين
لاجرم کفاّر را خون شد مُباح
همچو وحشی پیش ُنشّاب و رماح
[وحشی ، یعنی حیوان
وحشی و نشّاب یعنی تیر و سنان]
وقتی انسان والائی مثل « سعدی » گبر و ترسا را دشمن فرض می کند و می
گوید :
ای کريمی که از خزانه غيب
گبر و ترسا وظيفه خور داری
دوستا ن را کجا کنی محروم
تو که با دشمن اين نظر داری
وقتی استدلال اش
این است که :
گر آب چاه نصراني نه پاك است
جهود مرده ميشورم چه باك است ــ
و وقتی از جمله صفات نیکوئی که به پادشاهان داده می شد ،
«صوفی کُش » و « قامع الکفار» بود [کسانیکه خون کفار از شمشیرشان ریزان است] ــ
آنوقت مضمون منشور کوروش را که قرن ها قبل از میلاد مسیح تنظیم شده ، بهتر می
فهمیم .
« علاءالدوله سمنانی» از عرفای قرن هشتم در شرح سرگذشت
خودش می نویسد چاقو در آوردم تا درویشی را که عقائد منحرف داشت به درک واصل کنم ،
اما توبه کرد و روی دست و پایم افتاد و من هم از قتلش گذشتم برخی از علمای گذشته مانند
محمد علی کرمانشاهی [پسر وحید بهبهانی ، قهرمان مبارزه با اخباریون] در کرمانشاه
روز روشن آدم می کشت و شخصاُ فتوای قتل می داد . البته اینگونه پرسش ستیزی و
خودبینی ، تنها ویژه کسانی نیست که از دین ابزار بیداد می سازند ، مگر ظاهراً به
اسم دموکراسی ، یا دفاع از طبقه کارگر و ایده های نو ، شقاوت های هولناک روی نداده
؟ و مگر بارها و بارها اهداف مترقی را که
آزادیخواهان برای تحقق آن بپاخاستند ، فرصت طلبان به بازی نگرفته اند ؟...
به منشور کوروش برگردیم ...
خودآگاهى و تدوين حق ، يك پديده مُدرن است و اگر در منشور كوروش
نکاتی می بینیم كه با ادّعاهاى حقوق بشر مدرن قابل تطبيق است ، معنی اش این نیست
که كوروش، تئورى حقوق بشر داشته، يا حق را به مفهوم «حق داشتن» در برابر «حق
بودن» ، تمام و کمال مىدانسته است . در دوران گذشته، نه خودآگاهىاى در اين باره
وجود داشت و نه اساساً اين مطلب تدوين شده بود . اگر می گوئیم منشور حقوقى كوروش،
يكى از نخستين اسناد حقوق بشر در تاريخ است ، از جمله به رفتاری تکیه می کنیم كه با حقوق بشر مدرن قابل
تطبيق است ، وگرنه پُر واضح است که تفاوت حقوق بشر نوين با آنچه در گذشته مطرح شده
، در خودآگاهى و تدوين است ، يعنى انسان مدرن و جامعه مدرن به يك خودآگاهى
دستيافته است . به عبارت ديگر، اين مطلب را از پس ذهنش به پيش ذهنش آورده، آن را
تدوين كرده، حول اين موضوع و مفهوم تنيده و بدين صورت يك سيستم جديد پديد آورده
است .
۲ - بیشتر ما
در خانه امان ديوان حافظ ...کليات شمس ،سعدی،خيام ،سنايی ،فردوسی...همه را داريم .
عکس های تخت جمشيد ، عکس آرامگاه کوروش ، ستارخان ، [وچه بسا] ارانی و مصدق و حنیف
و بیژن و گلسرخی و پاک نژاد و طالقانی و خیابانی ...و قله دماوند ...به گوش مان
آشنا است ، اما عبرت گرفتن از دیروز کو ؟ فرهنگ کجاست؟...
به اين شرط که در « تاريخ »
، زندگی نکنيم و درجا نزنيم و با تکيه بر فضل و هشياری پيشينيان ، جهل و جمود ِخود
را نپوشانيم ، به اين شرط که از زندانِ گذشته [و نیز آينده] به در آئيم و باور
کنيم « آينده ، همين اکنون است » ــ [در این صورت] ، ياد نياکان ، و کسانی که پيام
آور جوانمردی و خرد و انصاف ، بودند، خودباختگی و بی هوّيتی را کنار خواهد زد و
پرسش های زيبائی چون « ما چگونه ما شديم ؟» و «در کجای اين جهان ايستادهايم؟» ــ
آتش مقدّس ِ شک را به هيزم خشک يقين های کور خواهد انداخت .
۳- نمونه منشور كوروش كه اصل آن [هر دو قسمت] به
انگلیس برده شده، در يكى از بوستان هاى عمومى شهر «سن ديه گو» در ايالت كاليفرنيا
در جنوب آمريكا هم نصب گشته که بسیار نیکوست . ای کاش در شهرهای میهنمان نیز چنین می شد[در پارک المپیک سیدنی استرالیا نیز
، تندیس کوروش به چشم می خورَد .]
چه خوب است ارزش های انسانی را که این انسان ِباگذشت روی آن
انگشت می گذارد ، به کودکان خود نیز بیآموزیم ، اما واقعش این است که زیر نام
کوروش کبیر و منشور جاودانه اش نیز ، بیداد و اشغالگری توجیه می شود .
مگر نه اینکه دولت شارون نیز ، با سوء استفاده از تورات مقدس
و عواطف مردم خوب یهود ، زیر عَلم ِ
کوروش به عنوان «مُنجی بنی اسرائیل» سینه می زند ؟ پس چرا ارزش های انسانی را که
در منشور او به صراحت تأکید شده ، زیر پا می گذارد ؟ آیا آنچه در سرزمین های
اشغالی می گذرد ، همانست که در عصر کوروش ، در بابل گذشت ؟
اسرائیل را رها کنیم و به کشور خودمان بیآئیم ، در جشن های
۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ، برای مدتی کوتاه ، « منشور کوروش » که هم اکنون نيز [نه در
ايران] ، در موزه بريتانيا است ، در مجموعه شهياد - ميدان آزادی، به نمايش گذاشته شد و اعلیحضرت همایونی نيز که
حکومتش عملاً پيام انسان دوستانه پادشاه هخامنشی را زير پا گذاشته بود ، با اشاره
به آن ، مانور داد و ، وابستگی ، شکنجه های ساواک و سرکوب آزاديخواهان را ماست
مالی کرد . البته رژیم پیشین با همه بیدادش ، این همه دروغ و دغل که اکنون شاهدیم
،نداشت .
۴ – استبداد زیر پرده دین ، نيز که در لحظات حساّس ، از راديو سراسری ، سرود « ای
ايران ای مرز پر گهر » را پخش می کند ! ، هر
جا بازی با عواطف مذهبی مردم را کافی ندانسته ، با تکيه به ايران باستان و مفاخر
پيشينيان ، از منشور کورُوش ، «قانون حمورابی» ، و حتّی کتاب « مادگان هزار
دادستان » مایه می گذارد ! و اکنون هم که قرار است دولت انگليس منشور کورُوش را به
طور موقت به موزه های ايران قرض بدهد ! ادای ملّی گری در می آورد .
حالا همان ها که می پنداشتند : شاهان
ننگ تاریخ اند و ملی گرائی توحّش است ــ منشور كورش را بر اولين نقشه طلايی ايران در
مسجد كبود تبريز به رُخ می کشند و [بر روی نقشه مزبور] ،كاخ
آپادانا، فردوسي، رستم ،نمادي از مقبره
داريوش كبير در نقش رستم ، و بخشهايي از سخنان كوروش كبير را به معرض نمایش می گذارند !
در تبليغات رياست جمهوری اخير نیز ، برخی از کانديداها در
سخنرانی های تبليغاتی ، روضه حقوق بشر می خواندند و منشور کورُوش از زبانشان نمی
افتاد ! سرودهای ملی سر می دادند و شبکه يک
تلویزیون جمهوری
اسلامی ، در حالیکه آیه الله خامنه اي را
نشان می داد ، برخلاف موارد مشابه که موسيقي فيلم محمد رسول الله و يا سريال امام
علي پخش مي شد ، سرود اي ايران را با صداي بنان
همراه با همخواني زنان پخش می کرد !
تعدادي از کانديداها و حتي برخي از
ائتلاف هاي فعّال جناح راست و چپ نيز تراکت ها و بروشورهاي کوچک و بزرگي از تصاوير
تخت جمشيد و برج آزادي را در اماکن مختلف
نصب کرده بودند
و از افتتاح هتل بين المللي به اسم داريوش
! در جزيره کيش توسط رئیس جمهور صحبت می کردند .
۵ - امثال صادق خلخالی ، شيخ
«خود زاهدبین»ی که با آئين انبياء و اولياء ، و با رحمت و مهر به راستی بيگانه بود ، جزوه ای دارد
که ای کاش و صد کاش در همان زمان شاه در معرض ديد همگان قرار می گرفت . اين به
اصطلاح رساله تحقيقی ! که « کورُوش دروغين و جنايتکار » نام دارد ، پر از ياوه و
تحريف است و مثلاً آنرا در مقابله با سوء استفاده های رژيم پيشين از کورُوش [در
جشن های ۲۵۰۰ ساله] ، نوشته که با دروغ و تزوير آلوده است .
در كتاب تاريخ ايران باستان تاليف دكتر پيرنيا، از قول «كنزياس»
مورخ يونانى آمده است كه كه کوروش پسر چوپانى بود از ايل مُردها، كه از شدت احتياج
مجبور شد راهزنى پيش گيرد.... شيخ صادق
خلخالى با تقوای تمام اين عبارات را چنين نقل كرده است :
«کوروش پسر جوانى بود اهل « مر» كه از شدت احتياج مجبور شد راه ِ زنى پيش گيرد و
لواط بدهد !»
بعد از حلوا حلوا شدن این یاوه نامه ، محمدابراهيم باستانی
پاریزی و زنده یاد سعیدی سیرجانی ، و شاگردان خانلری و زرین کوب و... و حتی یکی دو
نفر از عالمان دین ، به خالی بندی ها و فرافکنی های او واکنش نشان دادند . خلخالی [که
به علامه دهخدا نیز با بی خردی توهین می کند و در رابطه با پادشاه هخامنشی ، حتی
کلمه «راهزنی» را که معنی «راهداری» ، هم می دهد ، جوری تفسیر به رأی کرده که
بتواند کوروش را هم سنگسار کند !] صرفاً یک فرد نیست ، نوعی تفکر است که به قول
مولوی پوستین یوسفان را می دَرد .
ای دریده پوستین یوسفان
گرگ بر خیزی ازین خواب گران
گشته گرگان یک به یک خوهای تو
میدرانند از غضب اعضای تو
خفقان در رژيم شاه ، فقط شامل آثار مترقی نمي شد ، دامن خشک و
تر را می گرفت ، وگرنه چرا اينگونه ياوه نامه ها نيز بايد در تيغ سانسور گير می
کردند ؟ چرا کتبی چون کشف الاسرار و رساله ولايت فقيه خمينی که جهل و جمود از آن
می بارَد ، نيز ، می بايستی سانسور می شدند و پشت هاله ای از راز می ماندند ؟
فراموش نکنيم رساله به اصطلاح تحقيقی آخوند
خلخالی ، زبان حال بسياری از عمله استبداد است که دشمن آئين و فرهنگ و
تاريخ ايران زمين اند .
اگر « دُهل های خالی
پُر ز کوب » ، و نوچه های فکری آن شیخ زاهد و پارسا !به این روایت متوسل می شوند
که وقتي كوروش را به دست چوپاني سپردند يك توله سگ او را شير داد ، و اگر از به
اصطلاح « سگ پروردگي كوروش » هم صحبت می کنند تا او را خوار و خفیف جلوه دهند ــ تعجب
زیادی ندارد .
۶ – واقعش این است که ما از کوروش چيز زيادي نمي دانيم
همين قدر هم كه مي دانيم توام با اغراق و انکار و یا کلّی امّا و اگر است .
بر خلاف امثال « هردُوت » ، موّرخ بزرگ يونانی ، که نقاط
مثبت کورُوش را کمتر می بيند ، و در برابر حق کُشی جاناتان جونز» (Janathan Jones) گزارشگر روزنامه گاردين » که
امپراطوري ايران باستان را «امپراطوري شّر» خوانده ، و در نقطه مقابل ِ سینماگرانی چون «اولیور
استون» [كه در فیلم سینمائی « اسکندر
مقدونی » Alexander] ، به آتش كشیده شدن تخت جمشید و از بین رفتن یكی از دو نسخه
موجود از دست نوشته اوستا ، را هم عمداً به روی مبارک نمی آورد] ــ
افرادی چون « گزنفون » ، «كنت گوبينو» سفیر اسبق فرانسه در
تهران ، «ابوالكلام آزاد» وزير فرهنگ هندوستان ، و برخی هموطنان ما که با مطلق نگری
و سلطنت محوری به گذشته می چسبند ــ در
باره هخامنشیان و بخصوص کوروُش کبیر ، خیلی خیلی اغراق کرده اند .
شماری از وقایع نگاران که ستايش ایران باستان را تنها رسالت و
هدف خود ميشناسد ، اخبار غیر واقعی را هم دامن می زنند : «منشور حقوق بشر كوروش در
سازمان ملل ، و نیز در راهروهای یونسکو نصب شده است !!»
آنان برای اینکه منشور کوروش را حسابی برق بیاندازند ،به این
روایت غیر مستند نیز تکیه می کنند که :
آشور بنی پال که صد سال پيش از کوروش مي زيسته ، در کتيبه ای گفته
: « شوش را متصرف شدم ....معابد عيلام را از بيخ و بن برانداختم و خدايانشان
را به باد فنا دادم ...عبلام را کوبيدم فرياد های شادی را از در و دشت آن خطّه
بر انداختم و آن را جايگاه گور خران و ديوان و دَدان ساختم .»
من در موزه بریتانیا
THE BRITISH
MUSEUM کتیبه ای از «آشوربنی پال » را با
عنوان
The Flood Tablet که
در « نینوا » به دست آمده و با شماره WA 128622 مشخص شده ، دیده ام [تصویرش به همراه همین
مقاله است] ، اما موضوع آن مربوط به داستان سیلی است که در زمان او در باره اش بحث
می شده... و متفاوت از آن چیزی است که در باره وحشی گری های آشوربنی پال ، در شوش
و عیلام سر زبان ها انداخته اند .
از آشوریان کتیبه های زیادی به دست آمده ، اما اگر آن کتیبه معروف که « شوش را متصرف شدم
....معابد عيلام را از بيخ و بن برانداختم ...فرياد های شادی را از در و دشت
بر انداختم ...» اصیل و واقعی است ،کجاست ؟
در پاورقی هم توضیح داده ام که خیلی از مورخین [هنري ليارد استن ، پير آميه ، والتر هینتس ،ایسرائیل ژرار، و ...] به آن
اشاره کرده اند ، اما چه کسی تا کنون آن را دیده و در کدام موزه است ؟ نکند این
کتیبه نیز مثل «نامه چارلی چاپلین به دخترش » که در ایران شهره خاص و عام شده ، از
بیخ دروغ و جعلی است ؟ آیا به راستی سالیان دراز با اینگونه اخبار غیر واقعی فیلم
شده ایم ؟ امیدوارم اشتباه کنم .
کسانی که در واقایع تاریخی هم ، کاه را کوه می کنند ــ با شیفتگی
تمام ، ستایش کتب مقدس [كتاب عزرا azra ، باب هاى اول و دوم، رويای
دانيال ، کتابِ دومِ تواریخِ ایّام ، باب سی و ششم، بند ۲۲ ــ ۲۳ ، و كتاب اشعياى
نبى فصل چهل و پنجم] را به رُخ می کشند و مثل بعضی آخوندها جار می زنند که ذوالقرنين
هم که در ، سوره كهف قرآن آمده ، همان كوروش كبير است و داستان ِ «یأجوج و مأجوج» ، و... هم اشاره به پادشاه هخامنشی دارد !
نه فقط علامه
طباطبائی رحمه الله علیه [صاحب « المیزان »] ، بلکه آیات عظام : لطف الله صافی ، ناصر
مکارم شیرازی ، و سید علی خامنه ای و ... نیز ، کوروش و ذوالقرنین را به هم جوش داده اند !
جالب تر این که یکی از شعرای عرب که کلمات طیّبه ِ فدا و
آزادی را هم آلوده کرده ،کوروش را با هلاکو خان مغول و جورج دبلیو بوش ، در یک
راستا دیده و معتقد است او نیز هنری جز ستم و فساد و کشتار نداشته است !
به زبان عربی « قوروش » همان کوروش است .
الفداء طريق الحّرية
...من قوروش
الى هولاكو الى بوش
الى قبائل الشتات المريبة
افسدو النسل و الزرع ...
البته کوروش ، و هیچ انسان دیگری را نباید مطلق کرد . «در
جهان خرد و خرد باوري هيچ بتي شكل نمي گيرد » و ارزش امثال كوروش ، فقط به دليل
پیام انسانی آنها و گامي است كه در عرصه ي
خرد برداشته اند . به قول مولوی :
آنکه گوید جمله حق
اند احمقی است
وآنکه گوید جمله باطل او شقی است
بگذریم ...
۷- در بند چهاردهم کتيبه داريوش ، نيز جملاتی است که بسيار
شباهت به منشور کورُوش دارد :
« من داريوش ...آئينهايی
را که مغ گئومات از ميان بُرده بود ، پايدار کردم . چراگاهها و رمهها و کارکنان
و خانههايی را که او از مردم گرفته بود، به آنان باز گرداندم و مردمان را در جای
شان استوار نمودم ...»

۸ - به غير از منشور کورُوش و آثار مربوط به تخت
جمشيد و شوش و ... ، آثار کليدی ديگری چون مجموعه کم نظير جيحون [شامل غلاف خنجر،
لوحه هايی با نقش افراد و وسايل متعدد که از طلا ساخته شده] ، «سنگ نبشته قانون
حمورابی » ، مجموعه های نفيس ايرانی در
ايتاليا ، آثار [ايرانیِ] معماری لوور، مجموعه مکتوب و مينياتورهای ايرانی در
آمريکا ، ... و تابلوهای نقاشی ميهنمان در « ارميتاژ » در شهر سنت پترزبورگ روسيه
ــ همه و همه در تبعيد ! به سر می بَرند .
مشهورترين نسخههای خطی مُصّور ايران نيز ، در موزههای ديگر
کشورها است . در يکی از موزه های مسکو ، فرش دست باف زیبائی را ديدم با اشعاری از
شاهنامه فردوسی . بالای اين اثر هنری کلمه « فروهر » به چشم می خورد .
- در آمريکا [در گالری نلسون واقع در شهر کانزاس سيتی در
استان ميسوری] ، نيز علاوه بر سر ستون های سنگی و نقوش برجسته از
دوران هخامنشی و ظروف مفرغ متعلق به لرستان
، و ... ،آثار هنری ديگری هم از کشور ما موجود است . در بشقاب سفال لعابداری متعلق
به قرن سوم هجری ، تصوير سه انسان را می بينيم که هر کدام با سازی در دست ، موسيقی
می نوازند و می رقصند ، این بشقاب سفالی نیز گویاست که نیاکان ما نه با گریه و
زاری ، با رقص و شادی میان داشتند .
- در موزه
هنرهای دستی اتريش ، قالی «شکارگاه» شاه عباسی را که برخی از کارشناسان ، نفيس
ترين قالی جهان دانسته اند ، می بينيم که گوئی به ما زُل زده و حرف می زند !
- موزه
بريتانيا مهم ترين مجموعه های هنر پارسی در جهان را ضبط کرده است . سفالهای مربوط
به قرن نهم و دهم قبل از ميلاد که در سيلک کاشان به دست آمده ، و « مُهر داريوش»
... در اين موزه نگهداری می شود .
- در موزه چرم و کفش (آلمان) يک جلد قرآن جلد چرمی مطلا با
نقشهای ترنجی به رنگ های سبز و آبی ديدم که در قرن يازدهم هجری ساخته شده است .
- در موزه آلتنبورگ اشترالزوند (آلمان) آثار يکصد ورق آس و
گنجينه های قديمی ساخت ايران که بر پنجاه برگ از آنها صحنه های مختلف شاهنامه
فردوسی نقاشی شده ، و ورق های مُدّور که منقش به صحنه هايی از داستان های هفت پيکر
نظامی است ــ موجود است .
- در موزه عروسکی مونيخ (آلمان) مجموعه ای از عروسک های
ايرانی و مدارک اصول و جزئيات خيمه شب بازی در ايران ، نگهداری می شود .
- در موزه صنايع دستی (برلين) عالی ترين آثار هنری ايران، ظرف
های قلمزنی، خاتم کاری، پارچه های زربافت، کاشی ها و سراميک های ايرانی و بسياری
ديگر از صنايع دستی ايرانی از عصر ساسانيان تا صفويان و... به چشم می خورد .
- در موزه لوور
(فرانسه) که ديگر نگو ! حدود ۲ هزار اثر باستانی ايران مربوط به هزاره پيش از
ميلاد ، از جمله سر ستون های آپادانا با ۷ متر و آثار داريوش در شوش را در خود جای
داده که در فاصله سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ ميلادی به اين موزه منتقل شده است .
ظرف های رنگ آميزی شده سفالی متعلق به نيمه دوم
هزاره چهارم قبل از ميلاد، سفال های قرن دهم پيش از ميلاد، آثار برنزی قرن هشتم
پيش از ميلاد، تابلوهای نقاشی، مهره ها و مجسمه های کوچک دوره هخامنشيان (که از
قديمی ترين آثار ايرانی است) در اين موزه نگهداری می شود. از مهمترين آثار دوران
هخامنشيان در« لوور » ، نقش يک شير و گاو بال دار بر روی آجرهای لعابدار شوش،
سرستون گاو ِدوسر از قصر هخامنشيان در شوش است.
علاوه بر آنچه نوشتم در موزه لوور آثار متعددی از دوران
سامانيان، سلجوقيان، صفويان و... نيز نگهداری می شوند.
- در کاخ و
موزه باغچه سرای کشور «اوکراين» معروفترين اثر ايرانی «فواره اشک» در کاخ تاتارها
، که يک هنرمندايرانی ساخته ، موجوداست.
همين طور پيکر موميايی شده يک ملکه ايرانی نژاد [همراه با ۱۴۷ قطعه زينت آلات او ،از جمله قطعه
های طلايی که روی چشم ها و لب هايش گذاشته است] ــ موجود است .
- در موزه
ايالتی تيرون [در اتريش] ، تابلوهای متعدد نقاشی از جمله تابلوهای موش و گربه عبيد
زاکانی نقاشی ها و هنر سکاها (از اقوام پيشين ايرانی)، مدال ها، هنرهای تزيينی و
...نگهداری می شود .
- موزه سين
سيناتی در کشور امريکا نيز آثار متعددی از هنر ايران را دارد که از مهم ترين آنها،
لوحه نفيس نقره ای با نقش «زروان»، «اهورامزدا» و «اهريمن» را می توان نام برد.
اين لوح متعلق به قرنهای۷ تا ۸ قبل از ميلاد است.
- يکی از مهمترين آثار هنری ايران، يعنی «مجسمه نيمه تنه
شاپور دوم» در موزه تاريخ طبيعی شيکاگو [امريکا] است که از گچ ساخته شده است.
- درموزه بروکسل
(بلژيک)، مجسمه برنزی يک رب النوع متعلق به قرن۷ و ۸ قبل از ميلاد و همچنين لگام
اسب که در لرستان کشف شده و متعلق به قرن هشتم پيش از ميلاد است ، از مهمترين آثار
ايرانی به شمار می رود.
- در موزه بغداد، آثار متعدد پارتی ها، ساسانيان و آثار مشترک
ايران و کشورهای بين النهرين نگهداری می شود که از آن جمله نقش های برجسته سنگی
«نرگال» NERGAL و نقش خدای آفتاب همراه با يک عقاب
علامت مخصوص است، متعلق به قرن دوم پس از ميلاد که از معبد اول شهر «هاترا» به دست
آمده ، همچنين از آثار پارت ها که در اين موزه نگهداری می شود می توان به نقش
برجسته الهه جنگ به نام «آلات (ALLAT)» همراه با دو
الهه ديگر که متعلق به قرن اول پس از ميلاد است اشاره کرد.
البته معلوم نيست با جنگ آزاديبخش « بوش » و « بلر » چه بلائی
بر سر موزه های عراق و اینگونه آثار آمده است ...
- در موزه ملی
توکيو (ژاپن) آثار هنری مختلف از ايران شامل ۸۶۰۰۰ قطعه نقاشی ، خوشنويسی ،
فلزکاری، کنده کاری، سراميک سازی، خاتم کاری و پارچه های مختلف و...نگهداری می شود
.
- در موزه
ارميتاژ در شوروی ، به جز تابلوهای نقاشی که پيش تر اشاره کردم ، ظروف سفالی
۳۵۰۰سال قبل از ميلاد، آثار هنری دوره اشکانيان شامل ظرف های قوری با نقش شکارگاه
سکه های دوران اشکانيان و ساسانيان بخصوص سکه های کمياب «اردشير بابکان»، سنگهای
قيمتی حکاکی شده، مُهر مخصوص مادر خسروپرويز و ظرف های سيمين ــ نيز ، نگهداری می
شود.
۹ - جالب اين است که مديران موزه های مهم جهان،
همه با هم در يک اعلاميه دست جمعی ، اعلام کرده اند:
اشياء و يادبودهايی که قرن ها پيش به موزه های
اروپايی و آمريکايی اضافه شده اند،در طول زمان تبديل به بخشی از اين موزه ها شده و
بخشی از ميراث کشورهايی به شمار می روند که در اين سال ها آنها را در خود جا داده
اند.و به هيچوجه به کشورهائی که از آنجا آورده شده [به هر طریقی که بوده باشد] پس
دادنی نيستند !
۱۰ - « به گذشته بايد نگريست ، در گذشته نبايد
زيست » ، بايد درس های جهان امروز را هم آموخت . «استخراج و تصفيه منابع فرهنگی »
، با درجازدن در گذشته ، و با گفتمان سنت گرائی که با مدرنيته و عصر جديد بيگانه
است ــ از زمين تا آسمان تفاوت دارد .
به اميد روزی که به دور از هر انگيزه ارتجاعی و نژادپرستانه و
شبه ملی که هنر را فقط و فقط نزد ايرانيان تصّور می کند و بس ! ، «پاسارگاد » نيز ، زيارتگاه اهل خرد باشد و
شاهان ستمگر و شيخان حيله گر ، بر ذهّنيت عاطفی ، مذهبی ، و ملّی ما سوار نشوند .
در پاورقی ضمن اشاره به دیدگاهی که معلومات کنونی از کوروش را
از اساس رد می کند ، در مورد « قانون حمورابی » و سه قانون نامه کهن تر از آن ، کتاب
« تمدن های گمشده » که از کتیبه آشوربنی پال ، حرف می زند :
Persians:
Masters of Empire -
Lost Civilizations
و نیز به کتاب با ارزش «مادگان هزار دادستان» [هزار نکته
قضائی] که در مقاله به آن اشاره شد ، توضیح کوتاهی می دهم و سپس متن فارسی « منشور
کوروش» را اضافه می کنم .
در پایان این مبحث اجازه می خواهم این پرسش را مطرح کنم :
برای يک ايرانی شريف ، [حتی اگر اهل صفا و نیایش است و با
طلوع فجر ، یا رمضان ، به تأمل می نشیند و از تنهائی بیرون می آید] ــ معابد پاسارگاد و نقش رستم و شوش ، از زیارتگاه
هائی چون امام زاده داود و حضرت معصومه و شاه عبدالعظيم چه کم دارد ؟ و آيا ما اصلاً
، اسلام را برای ايران می خواهيم ؟ يا ، ايران را برای اسلام ؟
پاورقی :
*
برخی از هموطنان [همانند آقای ناصر پورپیرار ، نویسنده کتاب تاملي دربنيان تاريخ
ايران]
، به دولت متمرکز
و مدارا جوئی که کوروش بنیاد گذاشت ، بهائی نمی دهند و پای شان را در یک کفش می کنند که اصلاً کوروش ایرانی نیست
! و می گویند :
«...كورش سركردهي قومي «اسلاو» و خونريز و راهزن بود كه
در دشتهاي جنوب روسيه ميزيست و يهوديان وي را براي رهايي از اسارت در بابل و
تاراج و نابودي تمدنهاي شرق ميانه، اجير كرده و بدين شكل، پاي كورش را براي
نخستين بار به نجد ايران گشوده بودند ... نام کورش
يک لقب محلی روسی است [خوروش] ،که اشاره به يک حيوان بی رحم دارد که با رّدی که از او در تاريخ به عنوان تخريب کننده ی بی
امان تمدن شرق ميانه باقی مانده ، کاملا منطبق است ... و اصل داستان این بوده که يهوديان برای رهايی خود عده ای از
جنگاوران و مزدوران حرفه ای صرب را به فرماندهی او استخدام می کنند تا
با حمله به بين النهرين وايران و نابودی تمدن های بومی باعث ازادی يهوديان
شوند . تصاوير انتقامكشي
يهوديان به
وسيله كورش در بابل ، نیز ، در تورات آمده است...»
امیدوارم پژوهشگران محترمی که اینگونه روایت ها را جفا
می دانند ، کلمه را با کلمه پاسخ دهند .
در اینصورت با ارزیابی های شتابزده ، حساّسیت روی حقائق تاریخی ، آریا محوری و
سلطنت گرائی تفسیر نمی شود .
**
حمورابی ( ۱۷۲۹ تا ۱۷۵۰ قبل از ميلاد ) فرمانروای سومر ، از
اعقاب قبايل سامی بود که در صحراهای سوريه زندگی کوچ نشينی و بيابان گردی داشتند .
او قانونی را تدوين و بر سومر و سومريها حاکم کرد که به قانون حمورابی مشهور شد .
قانون حمورابی قرن ها روابط اجتماعی مردمان را ، تنظيم و
اختلافات انها را حل و فصل نمود . پس از مرگ حمورابی هم سنگ نبشته و هم سازمان
اجتماعی که ان قانون برای آن ها وضع شده بوده ، از ميان رفت و سنگ نبشته از محل و
موطن اصلی به غنيمت به شوش امد و در شوش نيز در خرابه های ويران شده اين شهر تا
سال ۱۹۰۲ ميلادی که «ژاک دومرگان» آن را بيرون اورد ، زير خاک بود و حالا هم اصل
سنگ نبشته در موزه لوور پاريس و بَدل ِان در موزه ايران باستان در تهران است .
***
از سومری ها ـ که پژوهشگران ميگويند نياکان آريائی ما هستند ـ
سه قانون نامه ديگر در لوح های گلين کشف شده است که تاريخ انها پيش از زمان حمورابی است :
۱- لوح Ur - Nammu قانون اورنمو [که
مربوط به ۲۱ قرن قبل از ميلاد است]
متن اين لوح با شرح مختصری از خلق و تاريخ جهان اغاز مي شود و
سپس به قدرت رسيدن « اور » و فرمانروای آن «اورنمو» را شرح ميدهد .
« بتيم نبايد
به ثروتمند التماس کند ، بيوه نبايد در مقابل زورمند لابه کند ، فقير نبايد در
مقابل دارا تحقير شود ...»
۲- لوح قانون
اشنونا يا تل حرمل :
بررسی زبان شناختی نشان ميدهد که اين قوانين حدود يکی دو قرن
پيش از حمورابی تدوين شده است .
۳- قوانين
ليپيت ايشتار ( ۱۹۳۴ تا ۱۹۲۴ ِ . م ) فرمانروای ايسين ، که ان هم بر روی يک لوح و
به زبان سومری نگاشته شده و در سالهای قرن نوزدهم به دست آمده است .
****
کتاب با ارزش «مادگان هزار دادستان» اثر «فرخ
مرد بهرامان» از حقوقدانان دورة ساسانی است که به خط و زبان پهلوی ، نزدیک به ۱۴
قرن پیش در زمان خسروپرويز نوشته شده ــ و خوشبختانه هنوز تا به امروز از طريق
تنها نسخة خطی موجود محفوظ مانده است . هر چند اين نسخه خطی ، به صورت دو تکّه
جداگانه است که بسياری از قسمت ها و يا واژه هايش از ميان رفته ، ولی باز به همان
صورت موجود ، با چاپ متن اصلی به خط پهلوی و آوا نويسی پهلوی ( به الفبای لاتين )
، همراه با دو ترجمه کامل انگليسی و يک ترجمه کاملِ ارمنی و يک ترجمه کامل آلمانی
، در دسترس است .
باز ماندن اين ميراث مهم حقوقی و فرهنگی و رسيدن آن به نسل
امروز ، ما را به هموطنان زردشتی و پارسی برای نگاهداری اين کتاب مهم حقوقی ،
[همچنين نخستين چاپ پهلوی ان و نيز نخستين ترجمه کامل انگليسی آن] The Digest of
one Thousand points of law ( مجموعه هزار
نکته قضائی ) وام دار می کند .
کتاب «مادگان هزار دادستان» از مهم ترين اسناد تاريخ حقوقی
ايران باستان است که البته در ايران ـ در خانه خودش ـ کاملاً غريب و نا آشنا است .
ارزش اين کتاب در جنبة تاريخی و اجتماعی گذشته ميهن ما است .
*****
در
اینکه آشور بنی پال شوش و عیلام را ویران کرده ، شکی نیست ، صحبت از کتیبه ای است
که [برای بزرگ تر نشان دادن کوروش در فتح بابل] ، از قول آشور بنی پال ، عنوان می
شود . جالب این است که تابلوئی را که می تواند معنای دیگری هم داشته باشد
، به همین کتیبه چسبانده اند .
در کتاب [Persians: Masters of Empire - Lost
Civilizations] « تمدن های گمشده
» آمده که حدود ۱۵۰ سال پیش در « نینوا » ، باستان شناس و دیپلمات انگلیسی« هنري ليارد استن » Henry Austin Layard کتیبه آشور بنی پال را [که گویا پس از ویران کردن شوش و عیلام
نوشته] ــ از زیر خاک در آورده است . «
هنري ليارد
استن » که در
سال ۱۸۴۱ در میان
قبايل بختياري
زندگي می کرد ، همانند اسلاف خویش [ کینز
ــ کرپرتر ــ و ، راولینسون ]، از محوطه
تاریخی شوش نیز دیدن کرده است .
در کتاب فوق آمده :
"Susa, the
great holy city, abode of their Gods, seat of their mysteries, I conquered. I
entered its palaces, I opened their treasuries where silver and gold, goods and
wealth were amassed...I destroyed the ziggurat of Susa. I smashed its shining copper horns. I
reduced the temples of Elam
to naught; their gods and goddesses I scattered to the winds. The tombs of
their ancient and recent kings I devastated, I exposed to the sun, and I
carried away their bones toward the land
of Ashur. I devastated
the provinces of Elam
and on their lands I sowed salt."
چیزی به این مضمون که ...شوش را متصرف
شدم ....معابد ايلام را از بيخ و بن برانداختم و خدايانشان را به باد فنا
دادم ...ابلام را کوبيدم فرياد های شادی را از در و دشت آن خطه بر انداختم و
آن را جايگاه گور خران و ديوان و ددان ساختم ...
« پير آميه » در کتاب «تاريخ ايلام»، [ترجمهی خانم شيرين
بيانی]، « ايسرائل، ژرار » در کتاب «كورش
بزرگ»، [ترجمهي مرتضی ثاقبفر ]، و همچنین، «والتر هینتس» مولف کتاب « تمدن گمشده
ايلام» و ... نیز ، از کتیبه مزبور سخن گفته اند .
بسیار خوب ،اگر به راستی
از « آشوربنی پال » چنین کتیبه ای موجود است و این کتیبه اصیل و واقعی است
، کجاست ؟ و چه کسی تا کنون آن را دیده ؟ و در کدام موزه است ؟ به چه دلیل ما باید
دربست به کشفیات باستان شناسانی که بیشتر دیپلمات بودند و به نفع سیاست های
استعماری تئوری می بافتند ــ صحّه بگذاریم ؟
گفته شده « كتيبه
آشوري که در «گل گل ملكشاهي» از توابع استان ايلام به جاي مانده » به اندازه کافی
گویا است ! آیا منظور نقش برجسته ای است
که در استان ايلام [در هشت كيلومتري شهر «ملكشاهي»، در روستاي «گل گل»] روي یک
صخره ، قرار دارد ، و در وسط آن پادشاه
آشوري با شمشير دیده پیدا است ؟ در سنگ نوشته مزبور که چنین مطالبی نیست . [تازه
صحبت از کتیبه ای بود که در « نینوا » ، باستان شناس و دیپلمات انگلیسی« هنري ليارد استن » کشف کرده بود.] ...بگذریم ... امیدوارم این کتیبه که این
همه روی آن تکیه می شود ، واقعی باشد و من اشتباه کرده باشم .
برویم سروقت ِمنشور کوروش
ابتدا چند یادآوری :
- دکتر عبدالمجید ارفعی - زبانشناس
برجسته و متخصص ِگلنوشتههاي دوره
هخامنشي كه با زبان ايلامي آشنا هستند -
حدود ۳۰ سال پیش «
فرمانكوروش بزرگ » را با راهنمائی دکتر پرویز ناتل
خانلری ، به فارسی ترجمه کرده اند که مرجع کتب دیگر از جمله « منشور کوروش » که
توسط دکتر رضا مرادى غياث آبادى تنظیم شده ــ قرار گرفته است .[ یاداشت زنده
یاد دکتر خانلری ، در همین
صفحه دیده می شود .]
- ترجمه ای که موزه بریتانیا ، از منشور کوروش [به
زبان های انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی ، اسپانیائی ، پرتقالی ، ایتالیائی و روسی]
آماده نموده [با ذکر آدرس] همه را در همین مقاله آورده ام .
- برخی
از پژوهشگران ، آگاهانه یکی دو فراز را که
در سخنان کوروش دافعه دارد ، ترجمه نکرده ، و یا به دلخواه نوشته اند . البته کتیبه
ای هم که از زیر خاک به دست آمده ، در یکی دو جا شکسته و دقیقاً خوانا نیست .
- نخستین آوانویسی کتیبه مزبور حدود ۱۲۰ سال پیش [۱۸۸۵
میلادی] توسط افسر جوان انگليسي «هنری راولینسون» که سفرنامه ای هم در باره لرستان و خوزستان و بختياري نوشته ،
صورت گرفت . البته اولین بار نسخه برداری
را «تئوفیلوس – گ – پینجی» چاپ کرده است .
- استوانهي كورش که به شمارهي ۹۰۹۲۰ ، در موزهي بريتانيا
نگهداری می شود ، استوانهي رُسي چندقطعهاي است با نوشتهاي به زبان اكدي در ۳۵
سطر ، و همانطور که پیش تر گفتم در سال ۱۸۷۹
میلادی «هرمز رسام» آن را هنگام حفاري در معبد مردوك بابل، در زيرساخت بنا كشف
نمود.
- قطعهي دوم استوانه را كه از آن شكسته و جدا شده بود و حاوي
سطرهاي ۳۶ تا ۴۵ است، ريچارد برگر (Paul-Richard Berger) در مجموعهي بابلي دانشگاه ييل (Yale)
شناسايي كرده است . این قطعه که در آمریکا بود ، به انگلستان برده شد و الآن هردو
قطعه در موزه بریتانیا است ..
- «گلِ نوشته» که قسمت آخرش درست مشخص نیست ،۴۵ سطر دارد که
سه سطر اولّش نيز تقريباً خوانا نیست.
مضمون آن كه به پیروزی کوروش در بابل [در سال ۵۳۹ پیش از
میلاد] اشاره دارد، با روايت [مردوك] خداي بابل درباره گناهان [نبونيد] آخرین پادشاه
كلداني بابل آغاز ميشود . سپس به تلاش مردوك
براي يافتن یک پادشاه خوب ، گماردن كورش به پادشاهي چهار گوشه جهان، و همراهی برای
پیروزی صلح آمیز در بابل، اشاره می کند ، به دنبال آن، كورش خودش را معرّفی می کند
، اظهار ميدارد كه آرامش كشور را تأمين و تضمين كرده و اطمینان می دهد که مردوك ،
خدای بابل ، هوای او و پسرش «كمبوجيه» را دارد.
- کوروش که هشیارانه خودش را به خدای مردم بابل می چسباند ــ شرح
ميدهد، پرستش مردوك را كه هنگام شهرياري نبونيد ناديده انگاشته شده بود، تجديد
كرده و به مردمان تبعيدي، اجازهي بازگشت به زادگاه شان را داده است . سرانجام
نوسازي ديوارهاي باروي بابل را ثبت ميكند و گزارش ميدهد كه در جريان كار
بازسازي، كتيبهاي از «آشوربني پال» را ديده است .
- واژه « سیاه سر» [salmat qaqqadi] که در زبان مردم ، زنان بی پناه را تداعی می
کند ، در منشور آمده ، اما بیشتر مترجمین آنرا استعاره ای شاعرانه و به معنی مردم
گرفته اند .
- عبارت « وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدّس ، قلب من را تکان
داد .»
[گرچه در برخی ترجمه
ها دیده شده] در هیچ کجای منشور نیست .
- از هموطنان عزیزی که به کتاب ارزشمند « فرمانكوروش بزرگ » نوشته آقای دکتر عبدالمجید
ارفعی ، دسترسی دارند ، خواهش می کنم نمونه ای را که ایشان از منشور کوروش ، در
کتاب شان آورده اند ، در اختیار همه قرار دهند ، دکتر عبدالمجید ارفعی بند ۳۷ را نیز که در کتیبه اصلی شکستگی دارد ، خوانده و
ترجمه نموده اند و به دلائلی ترجمه ایشان از آنچه پروفسور ریچارد برگر ، پروفسور اوپنهایم ، فرهنگ آشوریان شیکاگو ، و
... تنظیم نموده اند ــ دقیق تر است .
منشور کوروش ،به زبان فارسی :
[ترجمه زیر
که به دست من رسیده خطابه کاهنان را هم در
آغاز دارد و تقریباً کامل است . نمی دانم
از آقای دکتر ارفعی است یا دکتر مرادی غیاث آبادی ، یا ...]
١...[بنا] کرد ؟
٢. ... همه جهان.
٣. ... مرد نادرستی (بنام نبونيد) به فرمانروايی كشورش رسيده بود.
٤. ... او باج گندم و دهش رمه را بر آنان تحمیل کرد و آيينهای كهن را از بین برد
و چيزهای من درآوردی بهجای آن گذاشت.
٥. معبدی همانند «اسگیل» برای شهر اور Ur و ديگر شهرهای مقدس
بنا کرد .
٦. با رسومی که در خور مردم نبود او كار
ناشايست قربانی كردن را رواج داد كه پيش از آن وجود نداشت... هر روز به گونه ای
گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت ، همچنین خشونت و بدكرداری میكرد برای خوار
کردن [خدایان]
٧. بردن نذورات را به پرستشگاه ها برانداخت ، در آئین ها [به گونه ای ناروا] دست برد . اندوه و ماتم را در شهرها پراكند و
از پرستش مردوك Marduk خدای بزرگ روی برگرداند.
٨. او که همواره به شهر وی [شهر مردوک ، بابل] تباهکاری روا می داشت ، هر روز به
شيوهای ساكنان شهر [بابل] را آزار میداد و با كارهای خشن خود همه را نابود میكرد...
همه مردم را.
٩. از ناله و دادخواهی مردم، انليل Enlil خدایان (سرور خدایان ،
مردوك ) به خشم آمد... ديگر ايزدان باشنده ، آن سرزمين را ترك كرده بودند (آبادانی
و فراوانی و آرامش رخت بر بسته بود ؟)
١٠. مردم از خدای بزرگ میخواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمين كه زندگی و
كاشانهاشان رو به ويرانی میرفت، توجه كند. مردوك خدای بزرگ اراده كرد تا ايزدان
به بال بازگردند.
١١. ساكنان سرزمين سومر Sumer و اكد Akad مانند مردگان [افسرده و بی جان] شده بودند. مردوك به سوی آنان
متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
١٢. مردوك به دنبال فرمانروايی دادگر در سراسر همه كشورها به پرس و جو پرداخت،
به جست و جوی شاهی خوب كه او را ياری دهد.
آنگاه او نام كورش ، پادشاه انشان Anshan را برخواند و از او
بهنام پادشاه جهان ياد كرد.
١٣. او تمام سرزمين گوتان Guti و همه مردمان ماد را
به فرمانبرداری كورش درآورد. و با هر «سياه سر» [همه مردم] دادگرانه رفتار كرد.
١٤. كورش با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می کرد و مردوك خدای بزرگ با شادی
از كردار نيك و قلب [پر از] داد اين پشتيبان مردم خرسند بود.
١٥. بنابر اين او كورش را بر انگيخت تا راه بابل را در پيش گيرد، در حالی كه خودش
همچون یک دوست او را همراهی می کرد.
١٦. لشكر پرشمار او كه همچون آب رودخانه شمارشناپذير بود، آراسته به انواع جنگ
افزارها در كنار او ره میسپردند.
١٧. مردوك مقدر كرد تا كورش بدون جنگ و خونريزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را
از هر بلايی ايمن داشت. او «نبونيد» شاه را ، به دست كورش سپرد.
١٨. مردم بابل، سراسر سرزمين سومر و اكد و همه فرمانروايان محلی ، فرمان كورش را
پذيرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند ، بر دوپای او بوسه زدند و با
انجام این کار ، چهره هایشان درخشان شد.
١٩. مردم سروری را شادباش گفتند كه به ياری او از چنگال مرگ و غم رهايی يافتند و
به زندگی بازگشتند. همه ايزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
٢٠. منم كورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اكد، شاه
چهارگوشه جهان.
٢١. پسر كمبوجيه، شاه بزرگ، شاه انشان، نواده كورش، شاه بزرگ، شاه انشان، از تبار
«چيش پيش» ، شاه بزرگ، شاه انشان.
٢٢. از دودمانی كه هميشه شاه بودهاند و فرمانروايیاش را بل Bel (خدا) و نبو Nabu گرامی میدارند و با
خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه كه با آرامش وارد بابل شدم؛
٢٣. همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت
شهرياری نشستم.
مردوك دلهای پاك مردم بابل را متوجه من كرد [...] زيرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
٢٤. ارتش بزرگ من بی مزاحمت وارد بابل شد. من به هیچکس اجازه ندادم که سرزمین
سومر و اکد را دچار هراس کند .
٢٥... من نیازمندی های بابل و همه پرستشگاه های
آنرا در نظر گرفتم و در بهبود وضعشان کوشیدم .
٢٦... من یوغ ناپسند مردم بابل[...] را برداشتم . [بردهداری را ؟] ، به بدبختیهای آنان پايان بخشيدم ...مردوك
از كردار نيك من خشنود شد.
٢٧. او بر من، كورش، كه ستايشگر او هستم و بر كمبوجيه پسر من و همچنين بر همه
سپاهيان من،
٢٨. بركت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام
بلندش را ستوديم. به فرمان مردوك همه شاهانی که بر تخت نشسته اند.
٢٩. همه پادشاهان چهار گوشه جهان، از دريای بالا تا دريای پايين (از دريای
مديترانه تا خليج فارس ؟)... همه مردم سرزمينهای دور دست، همه پادشاهان آموری Amuri، همه چادرنشينان.
٣٠. مرا خراج گذاردند و در بابل بر پاهایم بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش.
٣١. من شهرهای آگاده Agadeh، اشنونا Eshnuna، زمبان Zamban، متورنو Meturnu، دير Der، سرزمين گوتيان و
همچنين شهرهای مقدس آن سوی دجله را كه مدتی
دراز پرستشگاه هایشان ويران شده بود از نو ساختم.
٣٢. همه خدايان اين نيايشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را كه
پراكنده و آواره شده بودند به جايگاههای خود برگرداندم و در منزلگاهی پایدار جای
دادم . من همه ساکنان آنها را گرد آوردم و خانه هایشان را به آنها پس دادم .
٣٣. همچنين پيكره خدايان سومر و اكد را كه «نبونيد» بدون واهمه از خدای بزرگ به
بابل آورده بود، به خشنودی مردوك به شادی و خرمی،
٣٤. به نيايشگاه های خودشان بازگرداندم، باشد كه دلها شاد گردد. بشود كه خدايانی
كه آنان را به جايگاههای مقدس نخستينشان بازگرداندم،
٣٥. هر روز در پيشگاه خدای بزرگ برايم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود كه سخنان
پربركت و نيكخواهانه برايم بيابند، بشود كه آنان به خدای من مردوك بگويند: كورششاه،
پادشاهی است كه تو را گرامی میدارد و پسرش كمبوجيه [نیز]
٣٦. بیگمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای
همه مردم ، جامعهای آرام مهيا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم.
٣٧. ...
٣٨... باروی بزرگ شهر بابل را استوار گردانيدم...
٣٩. ... ديوار آجری خندق شهر را،
٤٠ كه هيچيك از شاهان پيشين با بردگان به بيگاری گرفته شده به پايان نرسانيده
بودند،
٤١ ... به سرانجام رسانيدم.
٤٢. دروازههايی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهايی از چوب سدر و روكشی از مفرغ ...
٤٣ ...
٤٤ ...
٤٥. ... برای هميشه.
ترجمه انگلیسی منشور کوروش
:
آدرس ترجمه (کليک کنيد)
Cyrus
Charter of Human Rights Cylinder
First
Charter of Human Rights
The tyranny of Nabonidus
[one
line destroyed]
... the
four rims of the world [lacuna]. A weakling was installed as the king of his
country; the correct images of the gods were removed from their thrones,
imitations were ordered to place upon them. A replica of the temple Esagila he
had [lacuna]. For Ur
and the other sacred cities inappropriate rituals [were ordered?]. Daily he did
blabber incorrect prayers. He furthermore interrupted in a fiendish way the
regular offerings, he did [lacuna] established within the sacred cities. The
worship of Marduk, the king of the gods, he changed into abomination, daily he
used to do evil against Marduk's city [lacuna]. He tormented its inhabitants
with corvée-work without relief, he ruined all.
Marduk's anger
Upon their complaints
the lord of the gods became terribly angry and he departed from their region,
also the other gods living among them left their mansions, wroth that he had
brought then into Babylon.
But Marduk who does care for [his people?] on account of the fact that the
sanctuaries of all their settlements were in ruins and the inhabitants of Sumer
and Akkad had become like living dead, turned back his countenance. His anger
abated and he had mercy upon them.
Marduk finds a new king
for Babylon
Marduk scanned and
looked through all the countries, searching for a righteous ruler willing to
lead Marduk in the annual procession. Then he pronounced the name of Cyrus,
king of Anšan, declared to become the ruler of all the
world. He made the Guti country and all the
Manda-hordes [i.e., the Medes] bow in submission to Cyrus' feet. And Cyrus did
always endeavor to treat according to justice the people whom Marduk has made
him conquer. Marduk, the great lord, a protector if his people, beheld with
pleasure Cyrus' good deeds and his upright mind and therefore ordered him to
march against his city Babylon.
Cyrus takes Babylon
He made him set out on
the road to Babylon
going at his side like a real friend. Cyrus' widespread troops -their number,
like that of the water of a river, could not be established- strolled along,
their weapons packed away. Without any battle, he made him enter his own town Babylon, sparing Babylon
any calamity. He delivered into Cyrus' hands Nabonidus, the king who did not
worship him. All the inhabitants of Babylon as well as of the entire country of
Sumer and Akkad, princes and governors included, bowed to Cyrus and kissed his
feet, jubilant that he had received the kingship, and with shining faces.
Happily they greeted him as a master through whose help they had come again to
life from death and had all been spared damage and disaster, and they
worshipped his very name.
Cyrus' titles
I am Cyrus, king of the
world, great king, legitimate king, king of Babylon, king of Sumer and Akkad,
king of the four rims of the earth, son of Cambyses, great king, king of Anšan,
grandson of Cyrus, great king, king of Anšan, descendant of Teispes, great
king, king of Anšan, of a family which always exercised kingship, whose rule
[the gods] Bêl and Nabû love, whom they want as king to please their hearts.
The prince of peace
When I entered Babylon as a friend and when I established the seat of the
government in the palace of the ruler under jubilation and rejoicing, Marduk,
the great lord, induced the magnanimous inhabitants of Babylon to love me, and I was daily
endeavoring to worship him. My numerous troops walked around in Babylon in peace, I did not allow anybody to terrorize any
place of the country of Sumer
and Akkad. I strove for peace in Babylon and in all his
other sacred cities. As to the inhabitants of Babylon who against the will of the gods were
[enslaved?], I abolished the corvée which was against their social standing. I
brought relief to
their dilapidated housing, putting thus an end to their main complaints.
Marduk, the great lord, was well pleased with my deeds and sent friendly
blessings to myself, Cyrus, the king who worships him, to Cambyses, my son, the
offspring of my loins, as well as to all my troops, and we all praised his
great godhead joyously, standing before him in peace .
Religious measures
All the kings of the
entire world from the Upper to the Lower Sea [i.e., from the Mediterranean Sea
to the Persian Gulf], those who are seated in throne rooms, those who live in
other types of buildings as well as all the kings of the West land living in tents,
brought their heavy tributes and kissed my feet in Babylon. As to the region
from [lacuna] as far as Aššur and Susa, Agade, Eshnunna, the towns of Zamban,
Me-Turnu, Der as well as the region of the Gutians, I returned to these
sanctuaries on the other side of the Tigris, the sanctuaries of which had been
ruins for a long time, the images which used to live therein and established
for them permanent sanctuaries. I also gathered all their former inhabitants
and returned to them their habitations. Furthermore, I resettled upon the
command of Marduk, the great lord, all the gods of Sumer and Akkad whom
Nabonidus had brought into Babylon to the anger of the lord of the gods,
unharmed, in their former chapels, the places which make them happy.
Cyrus' prayer
May all the gods whom I
have resettled in their sacred cities ask daily Bêl and Nabû for a long life
for me and may they recommend me to him; to Marduk, my lord, they may say this:
'Cyrus, the king who worships you, and Cambyses, his son [lacuna].' All gods I
settled in a peaceful place, I sacrificed ducks and doves, I
endeavored to repair their dwelling places...
[six
lines missing]
ترجمه
فرانسوی منشور کوروش :
آدرس ترجمه (کليک کنيد)
La tyrannie de Nabonidus
[
une ligne détruite ]
... les
quatre jantes du monde [ lacune ] . Weakling a été
installé en tant que roi de son pays; les images correctes des dieux ont été
enlevées de leurs trônes, d'imitation ont été passées commande pour placer sur
eux. Une reproduction du temple
Esagila qu' il a eu [ lacune ] . Pour Ur
et les autres rituels inadéquats de villes sacrées [ ont
été passés commande? ] . Quotidien il a fait des
prières incorrectes de blabber. Il a en outre interrompu d'une manière
diabolique les offres régulières, il [ lacune ] établi
dans les villes sacrées. Le culte de Marduk, roi des dieux, il a changé en
abomination, journal qu'il avait l'habitude de faire le mal contre la ville de
Marduk [ lacune ] . Il
tormented ses habitants avec corvée-travaillent sans soulagement, il a ruiné
tous.
La colère de Marduk
Sur leurs plaintes le
seigneur des dieux est devenu terriblement fâché et il s'est écarté de leur
région, aussi les autres dieux vivant parmi eux gauches leurs manoirs, le wroth
qu'il avait introduit alors dans Babylon .
Mais Marduk dont s'inquiète [ ses personnes? ] à cause du fait que les
sanctuaires de tous leurs règlements étaient dans les ruines et les habitants
de Sumer et d'Akkad était devenue comme vivre complètement, revenu sa mine. Sa colère a diminué et il a eu la pitié sur eux.
Marduk trouve un nouveau roi pour Babylon
Marduk a balayé et a regardé par tous les pays, recherchant une règle
righteous voulant mener Marduk dans le cortège annuel. Alors il a prononcé le
nom de Cyrus , roi d'Anšan , avoué devenir le
gouverneur de tout le monde. Il a fait le pays de Guti et tous arc de
Manda-hordes [ c.-à-d., le Medes ] dans la soumission
aux pieds de Cyrus. Et Cyrus a toujours essayé de traiter
selon la justice le peuple que Marduk l'a incité à conquérir. Marduk,
grand seigneur, un protecteur si ses personnes, beheld avec
contrats et son esprit droit de Cyrus de plaisir les bons et donc commandé lui
à marcher contre sa ville Babylon.
Cyrus prend Babylon
Il l'a incité à viser sur
la route à Babylon
s'attaquant sur son côté comme un vrai ami. Les troupes répandues de Cyrus -
leur nombre, comme celui de l'eau d'un fleuve, ne pourrait pas être établi a
flâné le long, leurs armes emballées loin. Sans n'importe quelle bataille, il l'a incité à entrer dans sa propre ville Babylon,
épargnant Babylon
n'importe quelle calamité. Il a livré dans les mains Nabonidus, roi de Cyrus
qui ne l'a pas adoré. Tous les habitants de Babylon aussi bien que du pays
entier de Sumer et d'Akkad , de princes et de gouverneurs inclus, cintrés à
Cyrus et embrassés ses pieds, radieux qu'il avait reçu le kingship, et avec les
visages brillants. Heureusement ils l'ont salué car un maître par lequel l'aide
ils était venu encore à la vie de la mort et a eu tous étés des dommages et
désastre de rechange, et elles adoraient son nom même.
Les titres de Cyrus
Je suis Cyrus , roi du
monde, le grand roi, le roi légitime, le roi de Babylon, le roi de Sumer et
d'Akkad, le roi des quatre jantes de la terre, fils de Cambyses , le grand roi,
le roi d'Anšan, petit-fils de Cyrus , le grand roi, le roi d'Anšan, descendant
de Teispes, le grand roi, le roi d'Anšan, d'une famille qui a toujours exercé
le kingship , dont la règle [ les dieux ] Bêl et Nabû aimez, lequel ils veux
comme roi svp à leurs coeurs.
Le prince de la paix
Quand je suis entré dans Babylon en tant qu'ami et quand j'ai établi le
siège du gouvernement dans le palais de la règle sous le jubilation et
rejoicing, Marduk, grand seigneur, incite les habitants magnanimous de Babylon
à m'aimer, et j'étais essai quotidien pour l'adorer. Mes nombreuses troupes ont
marché autour dans Babylon dans la paix, je n'ai pas permis quiconque pas
terrorize aucun endroit du pays de Sumer et
d'Akkad. J'ai essayé d'obtenir la paix dans Babylon et dans
toutes ses autres villes sacrées. Quant aux habitants de Babylon qui contre la volonté des dieux
étaient [ asservi? ] , j'ai supprimé le corvée qui
était contre leur position sociale. J'ai apporté le soulagement à leur loger
dilapidé, mettant de ce fait un terme à leurs plaintes
principales. Marduk, grand seigneur, a été bien satisfait avec mes contrats et
a envoyé des bénédictions amicales me, Cyrus, le roi qui adore lui, à Cambyses
, mon fils, la progéniture de mon échine, aussi bien qu'à toutes mes troupes,
et nous tout félicité sa grande divinité joyously, se tenant avant lui dans la
paix.
Mesures religieuses
Tous les rois du monde
entier du haut vers la mer inférieure [ c.-à-d., de la
mer méditerranéenne au golfe Persique ] , ceux qui sont assiss dans des
chambres de trône, ceux qui de phase dans d'autres types de bâtiments aussi
bien que tous les rois de la terre occidentale vivant dans des tentes, apportés
leurs hommages lourds et embrassés mes pieds dans Babylon. Quant à la région de
[ lacune ] jusque Aššur et Susa , Agade, Eshnunna, les villes de Zamban,
je-Turnu, Der aussi bien que la région du Gutians , je suis revenu à ces
sanctuaires de l'autre côté du Tigris , dont les sanctuaires avaient été les
ruines pendant longtemps, les images qui vivaient là-dedans et établi pour eux
les sanctuaires permanents. J'ai également recueilli tous leurs anciens
habitants et leur ai renvoyé leurs habitations. En
outre, j'ai reclassé sur la commande de Marduk, du grand seigneur, de tous
dieux de Sumer et d'Akkad que Nabonidus avait introduite dans Babylon à la
colère du seigneur des dieux, indemnes, dans leurs anciennes chapelles, les
endroits qui les rendent heureuses.
La prière de Cyrus
Mai tous les dieux que
j'ai reclassés dans leurs villes sacrées demandent Bêl et Nabû quotidiens une
longue vie pour moi et peuvent ils me recommander à lui; à Marduk, mon
seigneur, ils peuvent dire ceci: 'Cyrus, le roi qui vous adore, et Cambyses,
son fils [ lacune ] .' Tous les dieux que j'ai
arrangés dans un endroit paisible, j'ai sacrifié des canards
et des colombes, j'ai essayé de réparer leur logement place...
[
six lignes manquant ]
ترجمه
آلمانی منشور کوروش :
آدرس ترجمه (کليک کنيد)
Die Tyrannei von
Nabonidus
[
eine Linie zerstört ]
... die
vier Kanten der Welt [ Vertiefung ] . Ein Weakling wurde als
der König seines Landes angebracht; die korrekten Bilder der Götter wurden von
ihren Thrones, nachgemachte wurden bestellt, um nach ihnen zu setzen entfernt.
Ein Replica des Bügels Esagila, das er hatte [ Vertiefung
] . Für Ur und die anderen nicht angebrachten Rituale der sacred Städte [ wurden? bestellt ], . Täglich tat er falsche Gebete des
blabber. Er unterbrach ausserdem in einer fiendish Weise die regelmäßigen
Opfer, er [ Vertiefung ] hergestellt innerhalb der
sacred Städte. Die Anbetung von Marduk, der König der Götter, änderte er in
abomination, Tageszeitung, die er pflegte, Übel gegen Stadt Marduks [ Vertiefung ] zu tun . Er tormented seine Einwohner mit
corvée-arbeitet ohne Entlastung, er ruinierte alle.
Zorn Marduks
Nach ihren
Beanstandungen wurde der Lord der Götter schrecklich verärgert und er reiste
von ihrer Region, auch die anderen Götter ab, die unter ihnen link ihre Villen,
wroth leben, das er dann in Babylon geholt hatte . Aber Marduk, das sich
interessieren für [ seine Leute? ] wegen der Tatsache, daß die Schongebiete
aller ihrer Regelungen in den Ruinen und in den Einwohnern von Sumer und von
Akkad waren, war wie absolut leben geworden, zurück gedreht seiner
Unterstützung. Sein Zorn setzte herab und er hatte Gnade nach
ihnen.
Marduk findet einen
neuen König für Babylon
Marduk
lichtete ab und schaute durch alle Länder und suchte nach einer righteous
Lehre, die willt, Marduk in der jährlichen Prozession zu führen. Dann sprach er den
Namen von Cyrus , der König von Anšan aus, erklärt,
die Lehre der ganzer Welt zu werden. Er bildete das Land
Guti und allen Bogen Manda-hordes [ d.h., das Medes ]
in der Unterordnung zu den Füßen Cyrus'. Und Cyrus bemühte immer, sich
entsprechend Gerechtigkeit die Leute zu behandeln, die
Marduk ihn hat erobern gelassen. Marduk, der große Lord, ein Schutz wenn seine
Leute, beheld mit VergnügensCyrus' guten Briefen und seinem aufrechten Verstand
und folglich bestellt ihm zum Marschieren gegen seine Stadt Babylon.
Cyrus nimmt Babylon
Er ließ ihn auf der
Straße zu Babylon darlegen, das an seiner Seite wie
einem wirklichen Freund geht. Cyrus' weitverbreitete Truppen - ihre Zahl, wie
die des Wassers von einem Fluß, könnte nicht hergestellt werden schlenderte
entlang, ihre Waffen, die weg verpackt wurden. Ohne
irgendeine Schlacht ließ er ihn seine eigene Stadt Babylon
betreten und ersparte Babylon
jeder möglicher Notstand. Er lieferte in Hände Nabonidus, der König Cyrus', der
ihn nicht anbetete. Alle Einwohner von Babylon sowie das gesamte Land von Sumer
und von Akkad , von Prinzen und von Gouverneuren umfaßt, gebeugt zu Cyrus und
geküßt seine Füße, jubilant, denen er das kingship empfangen hatte und mit
glänzenden Gesichtern. Glücklich grüßten sie ihn, da ein Meister durch dessen
Hilfe sie wieder zum Leben vom Tod gekommen und gewesene alle
Ersatzbeschädigung und Unfall hatte war, und sie seinen Namen anbeteten.
Titel Cyrus'
Ich bin Cyrus , König
der Welt, großer König, gesetzmaßiger König, König von Babylon, König von Sumer
und von Akkad, König der vier Kanten der Masse, Sohn von Cambyses , großer
König, König von Anšan, Enkel von Cyrus , großer König, König von Anšan, Nachkomme
von Teispes, großer König, König von Anšan, einer Familie, die immer kingship
ausübte , dessen Richtlinie [ die Götter ] Bêl und Nabû lieben Sie, das sie
wünsche als König zu bitte ihren Herzen.
Der Prinz des Friedens
Als ich Babylon als
Freund betrat und als ich den Sitz der Regierung im Palast der Lehre unter
jubilation und dem Rejoicing herstellte, verursacht Marduk, der große Lord, die
magnanimous Einwohner von Babylon, mich zu lieben, und ich war tägliches
Bemühen, ihn anzubeten. Meine zahlreichen Truppen gingen herum in Babylon im
Frieden, erlaubte ich jedes terrorize keinen Ort des Landes von Sumer und von Akkad.
Ich bemühte mich um
Frieden in Babylon
und in allen seinen anderen sacred Städte. Hinsichtlich der Einwohner von
Babylon, die gegen den Willen der Götter waren [ versklavt?
] , schuf ich das corvée ab, das gegen ihre Sozialstellung war. Ich holte Entlastung zu ihrer verfallenen Unterbringung und
folglich setzte ein Ende zu ihren Hauptbeanstandungen. Marduk, der große
Lord, wurde gut mit meinen Briefen gefallen und mich, Cyrus, König, der ihn, zu
Cambyses, meinen Sohn , das Sekundärteilchen meiner Lende, sowie zu allen
meinen Truppen anbetet, und uns alles freundliche Blessings joyously gepriesen
seiner großen Göttlichkeit schickte und stand vor ihm im Frieden.
Fromme Masse
Alle Könige der gesamten
Welt vom Upper zum untereren Meer [ d.h., vom Mittelmeermeer zum persischen
Golf ] , die, die in den Throneräumen setzen, die die Phasen in anderen Arten
Gebäude sowie alle Könige des Westlandes lebend in den Zelten, ihre schweren
Tribute geholt und geküßt meine Füße in Babylon. Hinsichtlich der Region von [
Vertiefung ] bis zu Aššur und Susa , Agade, Eshnunna, die Städte von Zamban,
Ich-Turnu, Der sowie die Region des Gutians , kam ich zu diesen Schongebieten
auf der anderen Seite des Tigris , deren Schongebiete waren Ruinen für eine
lange Zeit gewesen, die Bilder, die verwendeten, darin zu leben und für sie
dauerhafte Schongebiete hergestellt zurück. Ich auch erfaßte
alle ihre ehemaligen Einwohner und brachte zu ihnen ihre habitations zurück.
Ausserdem stellte ich nach dem Befehl von Marduk, von großen Lord, von allen
Göttern von Sumer und von Akkad, den Nabonidus in Babylon zum Zorn des Lords
der Götter geholt hatte wieder her, unharmed, in ihren ehemaligen Chapels, die
Plätze, die sie glücklich bilden.
Gebet Cyrus'
Mai bitten alle Götter,
die ich in ihren sacred Städte wieder hergestellt habe, tägliches Bêl und Nabû
um ein langes Leben für mich und können sie mich ihm empfehlen; zu Marduk mein
Lord, können sie dieses sagen: ' Cyrus, der König, der Sie anbetet und
Cambyses, sein Sohn [ Vertiefung ] .', Alle Götter, die ich in einem ruhigen
Platz vereinbarte, opferte ich Enten und Tauben, bemühte mich ich, ihre Wohnung
zu reparieren setze...
[
sechs vermissende Linien ]
ترجمه
اسپانیائی منشور کوروش :
آدرس ترجمه (کليک کنيد)
La tiranía de Nabonidus
[
una línea destruida ]
... los
cuatro bordes del
mundo [ laguna ] . El weakling fue instalado como el rey de su
país; las imágenes correctas de los dioses fueron quitadas de sus tronos, de
imitación fueron ordenadas para colocar sobre ellos. Una reproducción del templo Esagila que
él tenía [ laguna ] . Para el Ur y los otros rituales inadecuados de las
ciudades sagradas [ fueron ordenados? ] . Diario él
hizo rezos incorrectos del blabber. Él además interrumpió
de una manera diabólica las ofrendas regulares, él [ laguna
] establecido dentro de las ciudades sagradas. La adoración de Marduk, el rey
de los dioses, él cambió en el abomination, diario que él hacía mal contra la
ciudad de Marduk [ laguna ] . Él tormented a sus
habitantes con corvée-trabaja sin la relevación, él arruinó todos.
Cólera de Marduk
Sobre sus quejas el
señor de los dioses hizo terrible enojado y él salió de su región, también los
otros dioses que vivían entre ellos izquierdos sus mansiones, el wroth que él
entonces había traído en Babylon .
Pero Marduk para el cual cuida [ su gente? ] a causa del hecho de que los
santuarios de todos sus establecimientos estaban en ruinas y los habitantes de
Sumer y de Akkad se había convertido como vivir absolutamente, dado vuelta
detrás su cara. Su cólera disminuyó y él tenía misericordia
sobre ellos.
Marduk encuentra a nuevo
rey para Babylon
Marduk exploró y miraba
a través de todos los países, buscando para una regla righteous que quería
conducir Marduk en la procesión anual. Entonces él pronunció el nombre de Cyrus , rey de Anšan , declarado hacer el regla de todo el mundo.
Él hizo el país de Guti y todo el arco de Manda-hordes [ es
decir, el Medes ] en la sumisión a los pies de Cyrus. Y Cyrus
se esforzó siempre para tratar según justicia a la gente a que Marduk ha hecho
que él conquista. Marduk, el gran señor, protector si su gente, beheld
con hechos y su mente vertical de Cyrus del
placer los buenos y por lo tanto pedido le a marchar contra su ciudad Babylon.
Cyrus toma Babylon
Él hizo que él precisa
en el camino a Babylon que iba en su lado como
un amigo verdadero. Tropas extensas de Cyrus - su número, como
el del agua de un río, no se podría establecer dio un paseo adelante,
sus armas embaladas lejos. Sin ninguna batalla, él hizo que
él entra en su propia ciudad Babylon, ahorrando Babylon cualquier
calamidad. Él entregó en las manos Nabonidus, el rey
de Cyrus que no lo adoraba. Todos los habitantes de Babylon así como del
país entero de Sumer y de Akkad , de príncipes y de gobernadores incluidos,
arqueados a Cyrus y besados sus pies, jubilosos que él había recibido el
kingship, y con las caras brillantes. Lo saludaron feliz pues un amo con que ayuda ellos había venido otra vez a la vida
de muerte y tenía todos sidos daños y desastre ahorrados, y adoraban su mismo
nombre.
Títulos de Cyrus
Soy Cyrus , rey del mundo,
gran rey, rey legítimo, rey de Babylon, rey de Sumer y de Akkad, rey de los
cuatro bordes de la tierra, hijo de Cambyses , gran rey, rey de Anšan, nieto de
Cyrus , gran rey, rey de Anšan, descendiente de Teispes, gran rey, rey de
Anšan, de una familia que ejercitó siempre el kingship , que regla [ los dioses
] Bêl y Nabû ame, que ellos desee como rey por favor a sus corazones.
El príncipe de la paz
Cuando entré en Babylon como amigo y cuando establecí el asiento del gobierno en el
palacio de la regla debajo del jubilation y de rejoicing, Marduk, el gran
señor, indujo a habitantes magnanimous de Babylon que me amen, y era esfuerzo
diario adorarlo. Mis tropas numerosas caminaron alrededor en Babylon
en paz, no permití a cualquiera terrorize ningún lugar
del país de Sumer
y de Akkad. Me esforcé para la paz en Babylon
y en sus el resto de las ciudades sagradas. En cuanto a los habitantes de Babylon que contra la
voluntad de los dioses estaban [ esclavizado? ] ,
suprimí el corvée que estaba contra su situación social. Traje la relevación a
su contener dilapidado, poner así fin a sus quejas principales. Marduk, el gran
señor, estuvo satisfecho bien con mis hechos y envió bendiciones amistosas me,
Cyrus, el rey que adora a lo, a Cambyses , a mi hijo, el descendiente de mi
lomo, así como a todas mis tropas, y nosotros todo el elogiado su gran godhead
joyously, estando parado antes de él en paz.
Medidas religiosas
Todos los reyes del
mundo entero del alto al mar más bajo [ es decir, del mar mediterráneo al golfo
persa ] , los que se asientan en cuartos del trono, los que vivos en otros
tipos de edificios así como todos los reyes de la tierra del oeste que viven en
tiendas, traídos sus tributos pesados y besados mis pies en Babylon. En cuanto
a la región de [ laguna ] hasta Aššur y Susa , Agade, Eshnunna, las ciudades de
Zamban, yo-Turnu, Der así como la región del Gutians , volví a estos santuarios
en el otro lado del Tigris , los santuarios de el cual habían sido las ruinas
durante mucho tiempo, las imágenes que vivían en esto y establecido para él
santuarios permanentes. También recolecté a todos sus
habitantes anteriores y les volví sus habitations. Además, restablecí
sobre el comando de Marduk, del gran señor, de todos los dioses de Sumer y de
Akkad que Nabonidus había traído en Babylon a la cólera del señor de los
dioses, ilesos, en sus capillas anteriores, los lugares que las hacen
felices.
Rezo de Cyrus
Mayo todos los dioses a
que he restablecido en sus ciudades sagradas piden Bêl y Nabû diarios por una vida
larga para mí y pueden ellos recomendarme a él; a Marduk, mi señor, pueden
decir esto: ' Cyrus, el rey que le adora, y Cambyses, su hijo [ laguna ] .'
Todos los dioses que coloqué en un lugar pacífico,
sacrifiqué patos y las palomas, me esforcé para reparar su vivienda coloco...
[
seis líneas que faltan ]
ترجمه
منشور کوروش به زبان پرتقالی :
آدرس ترجمه (کليک کنيد)
O tyranny de Nabonidus
[
uma linha destruída ]
... as
quatro bordas do mundo [ lacuna ] . Weakling foi instalado como o rei de seu
país; as imagens corretas dos deuses foram removidas de seus thrones,
imitations foram requisitadas para colocar em cima deles. Um replica do temple Esagila
que teve [ lacuna ] . Para Ur e os outros rituals impróprios das cidades
sacred [ foram requisitados? ] . Diário fêz prayers
incorretos do blabber. Além disso interrompeu em uma maneira fiendish os
offerings regulares, ele [ lacuna ] estabelecido
dentro das cidades sacred. A adoração de Marduk, rei dos deuses, mudou no
abomination, diário que se usou fazer o evil de encontro à cidade de Marduk [ lacuna ] . Tormented seus habitantes com corvée-trabalha sem relevo, ele arruinou tudo.
Raiva de Marduk
Em cima de suas queixas
o senhor dos deuses tornou-se terrìvel irritado e partiu de sua região, também
os outros deuses que vivem entre eles esquerdos seus mansions, o wroth que
tinha trazido então em Babylon .
Mas Marduk que se importa com [ seus povos? ] no
cliente do fato que os sanctuaries de todos seus estabelecimentos estavam nas
ruínas e nos habitantes de Sumer
e de Akkad tinha-se tornado como
viver absolutamente, girado para trás seu countenance. Sua raiva diminuiu e
teve a mercê em cima deles.
Marduk encontra um rei
novo para Babylon
Marduk fêz a varredura e
olhou através de todos os países, procurarando por uma régua righteous que quer
conduzir a Marduk na procissão anual. Então pronunciou
o nome de Cyrus , rei de Anšan , declarado
transformar-se a régua de todo o mundo. Fêz o país de Guti e toda a curva de
Manda-hordes [ isto é, o Medes ] na submissão aos pés
de Cyrus'. E Cyrus esforçou-se sempre para tratar de acordo
com a justiça os povos quem Marduk o fêz conquistar. Marduk, senhor
grande, um protetor seus povos, beheld com se de Cyrus' do prazer ações boas e
sua mente ereta e conseqüentemente requisitado lhe a marchar de encontro a sua
cidade Babylon.
Cyrus faz exame de Babylon
F4-lo ajustar-se para
fora na estrada a Babylon
que vai em seu lado como
um amigo real. Tropas difundidas de Cyrus' - seu número, como
aquele da água de um rio, não poderia ser estabelecido deu uma volta
longitudinalmente, suas armas embaladas afastado. Sem nenhuma
batalha, f4-lo entrar em sua própria cidade Babylon,
poupando Babylon
todo o calamity. Entregou nas mãos Nabonidus de Cyrus', rei que não o
adorou. Todos os habitantes de Babylon as.well.as do país inteiro de Sumer e de
Akkad , de príncipes e de reguladores incluídos, curvados a Cyrus e beijados
seus pés, jubilant que tinha recebido o kingship, e com caras brilhando. Feliz cumprimentaram-no porque um mestre com cuja a ajuda eles
tinha vindo outra vez à vida da morte e teve tudo sido os danos e disastre
poupados, e adorou seu nome very.
Títulos de Cyrus'
Eu sou Cyrus , rei do
mundo, rei grande, rei legitimate, rei de Babylon, rei de Sumer e de Akkad, rei
das quatro bordas da terra, filho de Cambyses , rei grande, rei de Anšan, neto
de Cyrus , rei grande, rei de Anšan, descendente de Teispes, rei grande, rei de
Anšan, de uma família que exercite sempre o kingship , cuja a régua [ deuses ]
Bêl e Nabû ame, quem eles quero como o rei por favor a seus corações.
O príncipe da paz
Quando eu entrei em
Babylon como um amigo e quando eu estabeleci o assento
do governo no palácio da régua sob o jubilation e rejoicing, Marduk, senhor
grande, induz os habitantes magnanimous de Babylon amar-me, e eu era
esforçar-se diário para adorá-lo. Minhas tropas numerosas andaram ao redor em
Babylon na paz, eu não permiti qualquer um terrorize
nenhum lugar do país de Sumer
e de Akkad. Eu strove para a paz em Babylon
e em todas suas cidades sacred restantes. A respeito dos habitantes de Babylon que de encontro à
vontade dos deuses estavam [ enslaved? ] , eu
abolished o corvée que estava de encontro a sua posição social. Eu trouxe o
relevo a seu abrigar dilapidado, pondo assim uma extremidade a suas queixas
principais. Marduk, senhor grande, foi satisfeito bem com minhas ações e
emitiu-nos blessings amigáveis myself, Cyrus, o rei que adora o, a Cambyses ,
meu filho, prole de meu loins, as.well.as a todas minhas tropas, e todo o
elogiado seu godhead grande joyously, estando antes dele na paz.
Medidas religiosas
Todos os reis do mundo
inteiro da parte superior ao mar mais baixo [ isto é, do mar mediterranean ao
golfo persa ] , aqueles que são assentados em quartos do throne, aqueles que
vivos em outros tipos de edifícios as.well.as todos os reis da terra ocidental
que vivem nas barracas, trazidos seus tributos pesados e beijados meus pés em
Babylon. A respeito da região de [ lacuna ] até Aššur e Susa , Agade, Eshnunna,
as cidades de Zamban, mim-Turnu, Der as.well.as a região do Gutians , eu
retornei a estes sanctuaries no outro lado do Tigris , os sanctuaries de que
tinham sido as ruínas por muito tempo, as imagens que se usaram viver nisso e
estabelecido para ele sanctuaries permanentes. Eu também
recolhi todos seus habitantes anteriores e retornei-lhes seus habitations.
Além disso, eu resettled em cima do comando de Marduk, de senhor grande, de
todos os deuses de Sumer e de Akkad quem Nabonidus tinha trazido em Babylon à
raiva do senhor dos deuses, unharmed, em seus chapels anteriores, os lugares
que os fazem felizes.
Prayer de Cyrus'
Maio todos os deuses
quem eu resettled em suas cidades sacred pedem Bêl e Nabû diários por uma vida
longa para mim e podem eles recomendar-lhe -me; a Marduk, meu senhor, podem
dizer este: ' Cyrus, o rei que o adora, e Cambyses, seu filho [ lacuna ] .'
Todos os deuses que eu me estabeleci em um lugar calmo, eu sacrifiquei patos e
pombas, eu esforcei-me para reparar sua moradia coloco...
[
seis linhas que faltam ]
ترجمه
ایتالیائی منشور کوروش :
آدرس ترجمه (کليک کنيد)
Tirannia di Nabonidus
[
una linea distrussa ]
... i
quattro orli del
mondo [ lacuna ] . Weakling è stato installato come il
re del suo
paese; le immagini corrette dei dii sono state rimosse dai loro thrones,
d'imitazione sono state ordinate per disporre su loro. Una replica del tempiale Esagila che
ha avuto [ lacuna ] . Per Ur e gli altri rituali inadeguati delle città
sacred [ sono stati ordinati? ] . Quotidiano ha fatto
le preghiere errate del blabber. Ancora ha interrotto
in un senso fiendish le offerte normali, lui [ lacuna
] stabilito all'interno delle città sacred. Il culto di Marduk, il re dei dii,
è cambiato in abomination, quotidiano che ha usato fare la malvagità contro la
città del Marduk [ lacuna ] . Tormented i relativi
abitanti con corvée-funziona senza rilievo, lui ha rovinato tutti.
Rabbia del Marduk
Sui loro reclami il
signore dei dii è diventato terribile arrabbiato ed ha partito dalla loro
regione, anche gli altri dii che vivono fra loro di sinistra i loro mansions,
wroth che allora aveva introdotto in Babylon .
Ma Marduk che si preoccupa per [ la sua gente? ] a
causa del fatto in che i santuari di tutti gli
loro stabilimenti erano rovine e gli abitanti Sumer
ed Akkad era diventato come vivere
completamente, girato indietro il suo countenance. La sua rabbia ha ridotto ed ha avuto misericordia su loro.
Marduk trova un nuovo re per Babylon
Marduk ha esplorato ed osservato attraverso tutti i paesi, cercanti un righello
righteous che vuole condurre Marduk nel procession annuale. Allora ha
pronunciato il nome di Cyrus , re di Anšan , dichiarato
di diventare il righello di tutto il mondo. Ha fatto il paese di Guti e tutto
l'arco di Manda-hordes [ cioè, il Medes ] nella
presentazione ai piedi del Cyrus. E Cyrus ha tentato sempre
di curare secondo giustizia la gente quale Marduk lo ha incitato a conquistare.
Marduk, il signore grande, una protezione se la sua
gente, beheld con atti e la sua mente dritta del Cyrus di piacere i buoni e
quindi ordinato lui da marciare contro la sua città Babylon.
Cyrus prende Babylon
Lo ha incitato a
precisare sulla strada a Babylon che va sul suo lato come un amico
reale. Truppe diffuse del Cyrus - il loro numero, come quello
dell'acqua di un fiume, non potrebbe essere stabilito ha passeggiato
avanti, le loro armi imballate via. Senza alcuna battaglia, lo ha incitato ad
entrare nella sua propria città Babylon, risparmiante Babylon tutta la calamità. Ha trasportato
nelle mani Nabonidus, il re del Cyrus che non lo ha
adorato. Tutti gli abitanti di Babylon così come di intero paese di Sumer e di
Akkad , dei principi e dei regolatori inclusi, piegati a Cyrus e baciati i suoi
piedi, jubilant che aveva ricevuto il kingship e con le facce brillanti.
Greeted fortunatamente lui poichè un padrone con di
cui aiuto era venuto ancora a vita dalla morte ed ha avuto tutti stati danni e
disastro risparmiati ed hanno adorato il suo nome stesso.
Titoli del Cyrus
Sono Cyrus , re del
mondo, re grande, re legittimo, re di Babylon, re Sumer ed Akkad, re dei
quattro orli della terra, figlio di Cambyses , re grande, re di Anšan, nipote
di Cyrus , re grande, re di Anšan, discendente di Teispes, re grande, re di
Anšan, di una famiglia che ha esercitato sempre il kingship , di cui la regola
[ i dii ] di Bêl e di Nabû ami, quale desidero come re prego ai loro cuori.
Il principe di pace
Quando ho entrato in
Babylon come amico e quando ho stabilito la sede del governo nel palazzo del
righello sotto il jubilation e rejoicing, Marduk, il
signore grande, incita gli abitanti magnanimous di Babylon ad amarlo ed ero
tentare quotidiano di adorarlo. Le mie truppe numerose hanno
camminato intorno in Babylon nella pace, non ho
permesso qualcuno terrorize alcun posto del
paese di Sumer e di Akkad. Ho tentato d'ottenere pace in Babylon ed in tutte
le sue altre città sacred. Quanto agli abitanti di Babylon che contro la
volontà dei dii erano [ asservito? ] , ho abolito il
corvée che era contro la loro condizione sociale. Ho portato il
rilievo al loro alloggio dilapidato, mettente così un termine ai loro reclami
principali. Marduk, il signore grande, era soddisfatto bene con i miei atti ed
ha trasmesso i blessings amichevoli a me, a Cyrus, al re che adora lui, a
Cambyses , il mio figlio, la prole del mio lombo, così come a tutte le mie
truppe ed ai noi tutto elogiato il suo godhead grande joyously, levandosi in
piedi prima di lui nella pace.
Misure religiose
Tutti i re di intero
mondo dalla tomaia al mare più basso [ cioè, dal mare mediterraneo al golfo
persiano ] , coloro che è messo nelle stanze del throne, coloro che in tensione
in altri tipi di costruzioni così come tutti i re della terra ad ovest che
vivono in tende, portati i loro tributi pesanti e baciati i miei piedi in
Babylon. Quanto alla regione da [ lacuna ] fino a Aššur ed a Susa , Agade,
Eshnunna, le città di Zamban, Me-Turnu, Der così come la regione del Gutians ,
ho rinviato a questi santuari dall'altro lato del Tigris , i santuari di cui
erano state le rovine a lungo, le immagini che hanno usato vivere in ciò e
stabilito per loro i santuari permanente. Inoltre ho raccolto tutti gli loro ex
abitanti ed ho restituito loro i loro habitations. Ancora, ho riassestato sull'ordine di Marduk, del signore grande,
di tutti i dii di Sumer e di Akkad quale Nabonidus aveva introdotto in Babylon
alla rabbia del signore dei dii, unharmed, nei loro chapels precedenti, i posti
che li rendono felici.
Preghiera del Cyrus
Maggio tutti i dii quale
ho riassestato nelle loro città sacred chiedono Bêl e Nabû una vita lunga per
me e possono quotidiano suggerirlo a lui; a Marduk, il mio signore, possono
dire questo: 'Cyrus, il re che li adora e Cambyses, il suo figlio [ lacuna ] .' Tutti i dii che mi sono depositato in un posto pacifico, ho sacrificato le anatre e colombe, ho
tentato di riparare la loro dimora dispongo...
[
sei linee che mancano ]
ترجمه بخشی
از منشور کوروش به زبان روسی :
آدرس ترجمه (کليک کنيد)
Я —
Кир, царь мира, великий царь, могучий царь, царь Вавилона, царь Шумера и
Аккада, царь четырех стран, сын Камбиса, великого царя, царя города Аншана,
внук Кира, великого царя, царя города Аншана, потомок Теиспа, великого царя,
царя города Аншана, отрасль вечного царства, династия которого любезна Белу и
Набу, владычество которого приятно их сердцу. Когда я мирно вошел в Вавилон и при
ликованиях и веселии во дворце царей занял царское жилище, Мардук, великий
владыка, склонил ко мне благородное сердце жителей Вавилона за то, что я
ежедневно помышлял о его почитании. Мои многочисленные войска мирно вступили в
Вавилон. Во весь Шумер и Аккад я не допустил врага. Забота о внутренних делах
Вавилона и обо всех его святилищах тронула меня, и жители Вавилона нашли
исполнение своих желаний, и бесчестное иго было с них снято. Я отвратил
разрушение их жилищ и устранил их падение. Моим благословенным деяниям
возрадовался Мардук, великий владыка, и благословил меня, Кира, царя, чтущего
его, и Камбиса, моего сына, и все мое войско милостью, когда мы искренне и
радостно величали его возвышенное божество. Все цари, сидящие во дворцах всех
стран света, от Верхнего моря до Нижнего... и в шатрах живущие цари запада, все
вместе принесли свою тяжелую дань и целовали в Вавилоне мои ноги. До Ашшура и
Суз: Агаде, Эшнунак, Замбан, Метурну, Дери, вместе с областью земли Гутиев,
города по ту сторону Тигра, основанные с древних дней, богов, живущих в них,
вернул я на их места и дал им обитать там навеки. Всех их жителей собрал я и
восстановил их жилища. И богам Шумера и Аккада, которых Набонид, к гневу
владыки богов, перенес в Вавилон, дал я, по повелению Мардука, великого
владыки, невредимо принять обитание в их чертогах «Веселия сердца». Все боги,
возвращенные мною в свои города, да молятся ежедневно пред Белом и Набу (Нево)
о долготе дней моих, замолвят за меня милостивое слово и скажут Мардуку, моему
владыке: да будет Киру, царю, чтущему тебя, и Камбису, его сыну...»
اينجا
را کليک کنيد، به زبان عبری در باره منشور کوروش نوشته شده
است
בשנת 538 לפנה'ס נפלה ממלכת בבל בידי
הפרסים. בניגוד למנהגם של מלכי בבל להגלות את העמים שכבשו ולהחריב את מקדשיהם, נקט
המלך כורש הפרסי מדיניות הפוכה: בהצהרתו הנודעת התיר כורש לגולים לחזור לארצם
ולבנות את מקדשיהם מחדש (עזרא א ב-ג).
העתק הצהרת כורש, 538 לפנה'ס
از زحمات میرزا حسن پیرنیا ، دکتر محمدجواد مشکور ، دکتر
خانلری ، دکتر ارفعی ، دکتر رضا مرادی غیاث آبادی ،... و فرهیختگانی که به زوایای
هنوز نا روشن تاریخ میهن مان ، نور انداخته اند ــ قدرشناسی می کنم و از استادان
شریف و بزرگوار داریوش آشوری ، تورج پارسی ، ... و همه کسانی که با ارسال یاداشت
های پُر مهر، مرا با وجود قلم فقیرم تشویق به نوشتن می کنند سپاسگزارم .
دو شبانروز است که مُدام می نویسم و هنوز
شاداب و سرحالم .
نمی دانم چرا خوابم نمی بَرد ، شاید از این
شوق کودکانه است که آدمی با فراگیری یک مطلب تازه ، با خودش جشن می گیرد !
آیا شما کسی را می شناسید که در اعماق
وجودش ، روزی روزگاری با موجودی مجهول و ناشناخته و بیرون خود سخن نگفته باشد ؟ آیا
خود شما با حالتی که گفتم ، هیچوقت همنشین نبوده اید؟
گاه با آن غریبه اشنا که حرف می زنم ،
آرزو می کنم هزار سال زنده باشم ، خوابم
نبرد و بنویسم ! ، اما ...
اما می دانم که شتر مرگ در خانه همه ما
خواهد خوابید و امروز یا فردا غزل خداحافظی را می خوانیم و هیچ کس هم نمی داند کی
و کجا خواهد افتاد .
شاید از خاک مان گندمی برآید و در تنوری
بسوزیم یا علفی سبز شود و بُزی در آن بچرد . فعلاً که از در و دیوار بلا می بارد ،
«نه زمان را درد کسی است ، نه کسی را درد زمان» ، با این حال چون آینده همین اکنون است ، همه جا
و همه چیز هم که خار باشد[که البته چنین نیست] ، باید به قول حافظ «گل برافشانیم و طرح نو در اندازیم .»
گرچه ظاهراً همه جا تاریک و هوا گرگ و
میش است ، اما صبح از هم اکنون پیداست .
صبح است ساقيا
قدحي پرشراب کن
دور فلـک درنـگ
ندارد شتاب کـن
زان پيشتر که
عالـم فاني شود خراب
ما را ز
جام باده گلـگون
خراب کـن
خورشيد مي ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عيش ميطلبي ترک خواب کن
روزي کـه چرخ
از گِل ِ ما کوزهها کـند
زنـهار کاسـه سر
ما پر شراب کـن
ما مرد زهد
و توبه و طامات نيسـتيم
با ما به
جام باده صافي
خـطاب کـن
کار صواب باده
پرستي سـت حافـظا
برخيز و عزم
جزم بـه کار
صواب کـن
همنشین بهار
Hamneshine_bahar@yahoo.com