ساعدی، کاشف آدمهايی که هرگز ديده نمی شوند

 


 

برای نخستين بار پس از گذشت بيست سال از درگذشت دکتر غلامحسين ساعدی و به مناسبت هفتادمين سال تولد اين نويسنده ايرانی عصر بيست و سوم دی ماه مراسم بزرگداشتی با حضور دوستان و دوستداران او برگزارشد.

غلامحسين ساعدی فروردين ۱۳۶۰ در تبعيدی ناخواسته به پاريس رفت. پس از درگذشتش در دوم آذر ۱۳۶۴ بنابه شرايط آن زمان فقط مراسم يادبودی در مسجد الرضای تهران برگزار شد.

دکتر جواد مجابی گرداننده مراسم در فاصله سخنرانی ها قسمت هايی از آثار ساعدی را از کتاب شناختنامه ساعدی که چندسال پيش نوشته، می خواند. از جمله شنيدنی ترين آنها قسمت هايی بود از داستان ناتمام ميرمهنا، بخشی از فيلمنامه "ما نمی شنويم" و دو شعر از اشعار ساعدی.

 

گاو و چوب به دستهای ورزيل

مراسم که به همت دکتر علی اکبر ساعدی برپا شده بود با پخش صدای ساعدی آغاز شد و سپس فيروزه جوادی، همسر برادر ساعدی، ضمن اينکه اين مراسم را تجديد پيمانی برای هنر و ادبيات ايران خواند از بنيان گذاری جايزه سالانه نمايشنامه نويسی " گوهر مراد " توسط خانواده ساعدی و دوستان او خبر داد.

 

غلامحسين ساعدی در کنار روشنک داريوش، مترجم در سال 1358

 

 

پس از قرائت شعری که مجابی برای ساعدی سروده بود، عزت الله انتظامی از بازی هايش در نمايش های ساعدی و از فيلم گاو سخن گفت و نيز از واکنش ساعدی پس از درگذشت جهان پهلوان تختی که دو ساعت بعد از نيمه شب در حالی که در خيابان ها فرياد می زد تختی مرد، پهلوان مرد بر سر مزار او رفتند.

او "چوب به دست های ورزيل" را بهترين نمايشنامه ساعدی خواند و گفت که اين نمايشنامه قابليت خوبی برای تبديل شدن به فيلم دارد.

سپس آسيه جوادی قسمت هايی از بررسی تحقيقی خود در باره صداها و آواها در آثار ساعدی را خواند.

 

 

از راست به چپ: مهرجويی، سمندريان، رشيدی و والی

 

او نقش صداها را در داستان های ساعدی مهم و دارای اهميت ارگانيک و نمادين دانست و آنها را به اصوات انسانی، حيوانی، صدای طبيعت، صداهای توصيفی، صدای اشياء و سازها، صداهای بی صدا و سکوت تقسيم کرد.

پس از آن نجف دريابندری که پس از سکته مغزی دوسال پيش، تاحدودی سلامت خود را بازيافته است از آشنايی خود با ساعدی در تبريز از رابطه پر از جنگ و جدال و لجبازانه شان و از علاقه خود به ساعدی سخن گفت.

 

ساعدی و تحول تئاتر در ايران

سپس قطب الدين صادقی دهه چهل را پربارترين و درخشان ترين دوره تئاتر ايران و سرآغاز دوباره ای برای تئاتر ملی ايران دانست و علت آن را فضای بعد از کودتای ۱۳۳۲ که زمينه ساز ترجمه نمايشنامه های معروف جهان شد و حضور هنرمندان و نويسندگانی چون علی نصيريان، بهرام بيضايی، بهمن فرسی، نصرت الله نويدی و بيژن مفيد دانست و به تاکيد افزود که از ميان آنها ساعدی جدی ترين عامل تحول تئاتر ايران بود و نگاه اجتماعی او يکی از بهترين دوران های تئاتر ايران را رقم زد.

 

 

 

نجف دريا بندری

 

 

صادقی در توضيح نگاه اجتماعی ساعدی شناخت او را از فضای سياسی ناشی از همزمانی سال های کودکی و جوانی او با دوران بحرانی و پرآشوب آذربايجان دانست و گفت ساعدی تنها نويسنده ای است که در آثارش خيلی کم از خودش حرف می زند و نگاهی انتقادی، بيرونی، اجتماعی، ابژکتيو و نيرومند داشت و همانقدر شهر را می شناخت که روستا را.

آقای صادقی روانپزشک و روانکاو بودن ساعدی و تسلط اش به روان کاوی را عامل قدرت تجزيه و تحليل روان آدم ها و قدرت شناخت تضادهای اجتماعی او دانست که به او قلمی دادند که بتواند از تبعيض، فساد، فقر، فلاکت، جهل و فحشا به زيباترين زبان صحبت کند.

او نمايشنامه "چوب به دست های ورزيل" را نه تنها بهترين و زيباترين متن استعاری دانست بلکه گفت گذشته از فضای روستايی ايران، می توان تمام جهان سوم را با اين متن توضيح داد.

صادقی گفت به نظر کارگزاران رژيم سابق ساعدی و نوع تئاتر او لوکس بود، اما ساعدی خود يک اپوزيسيون فرهنگی بود و اين اپوزيسيون راه ها را باز کرد.

او گفت کار تئاتر را با نمايش های ساعدی در دوران دبيرستان آغاز کرده و نمايشنامه های ساعدی را آينه تمام نمای پانزده سال پايان دوران پهلوی و نمايشنامه های ساعدی و بيضايی را پايان بخش حضور نمايش های شبه تاريخی رضا شاهی که مبلغ نوعی شوونيسم جعلی ايرانی يا تبليغ انقلاب سفيد بودند، دانست.

به نظر دکتر صادقی "آی با کلاه، آی بی کلاه" هراس جامعه ايرانی را در آن دوران به خوبی تصوير می کند و نمايشنامه "جانشين" مخالفتی است با بازگشت قدرت و کودتانی سال ۳۲.

 

پاريس غربت

صادقی گفت رئاليسم ساعدی نزديک به ناتوراليسم و غير شعاری و غير انقلابی است و درد را نشان می دهد، نه راه حل را. و همين خواننده و تماشاچی را به انديشه و تغيير نوع نگاه به زندگی وامی داشت.

در پايان صادقی که در دوران اقامت ساعدی در پاريس تحصيل می کرد، از ديدارهايش با او گفت و غم غربت را عامل مرگ زود هنگام او دانست.

بعد داريوش مهرجويی با اشاره به تابو بودن اسم ساعدی در مطبوعات و رسانه ها گفت با وجود اينکه هنوز آثار او در دانشگاه ها تدريس نمی شود، زمان آن رسيده که نگاه مجددی به آثار اين نويسنده بسيار مهم مملکتمان بيندازيم .

 

قطب الدين صادقی

 

او ساعدی را در حوزه نمايشنامه نويسی و داستان کوتاه نويسنده ای بسيار قدرتمند ناميد و داستان هايی را که ساعدی در پاريس برای او خوانده بود قدرتمندانه ترين نوشته های او ارزيابی کرد.

مهرجويی، ساعدی را يکی از خلاق ترين انسان های عصر ما دانست و گفت اگر او نبود هرگز نه فيلم گاو ساخته می‌‏شد و نه به اين شکل شاهد تحول در سينمای ايران می‌‏شديم.

او درباره فيلم گاو گفت اين فيلم چه در سينمای قبل از انقلاب و چه بعد از آن فيلمی تعيين کننده بود و اين نشانه روحيه عميق ايران دوستی غلامحسين ساعدی بود که چنين داستانی را نوشته بود.

 

داريوش مهرجويی

 

پس از آن جعفر والی بازيگر و کارگردان قديمی تئاتر که در سال ۱۳۴۲ برای اولين بار اثری از ساعدی را در تلويزيون اجرا کرد، با اشاره به اينکه ده نمايشنامه او را به صحنه برده به مناسبت تولد ساعدی نوشته طنزآميزی از او را خواند و سپس از رمز و افسون آثار ساعدی و تاثير آن بر تماشاگران، به ويژه پس از اجرای "چوب به دست های ورزيل" و "آی با کلاه، آی بی کلاه" گفت.

والی رابطه ساعدی را با مردم صميمانه توصيف کرد و آثار او را نفس تازه ای در فضای تئاتر قهوه خانه ای آن دوران دانست.

والی که چند سالی است در کانادا زندگی می کند پس از بيان چند خاطره جالب از همکاری و دوستی با ساعدی، او را انسان با شکوه و ماندگار ادبيات و فرهنگ ما ناميد.

 

 

جعفر والی

 

سپس داوود رشيدی که نمايشنامه های "خوشا به حال بردباران"، "ديکته و زاويه" و "وای بر مغلوب" ساعدی را در دهه چهل به صحنه برده است، پس از ذکر خاطره ای گفت نمايشنامه های ساعدی جهان بينی بزرگی دارد که می توان آنها را در تمام نقاط و به زبان های مختلف اجرا کرد.

ساعدی مردم شناس

ناصر تقوايی که کار سينماييش را با کارگردانی فيلم آرامش در حضور ديگران بر اساس کتاب "واهمه های بی نام و نشان" اثر ساعدی آغاز کرد، سخنران بعدی بود.

 

داوود رشيدی

 

او خود را به دليل آشنايی اش در دوران جوانی با اهل فرهنگ و ادب هنر خوش شانس دانست و گفت ساعدی نه مانند نيما خلوت گزين بود و نه اهل گشت و گذار برای يافتن موضوع، بلکه برآيندی از اين دو بود.

او که در سفر ۸ روزه ساعدی به جنوب او را همراهی می کرده، سه اثر "اهل هوا" ، "مونوگرافی مردم جنوب" و "ترس و لرز" را حاصل دقت، ريز بينی و توجه فوق العاده ساعدی به جزييات در اين سفر دانست. تقوايی "ترس و لرز" را يکی از قوی‌‏ترين داستان‌‏هايی برشمرد که بر اساس موضوعات جنوب ايران نوشته شده، و به تنهايی انقلابی در ادبيات ما بوجود آورد.

تقوايی گفت نويسندگان بر دو گروه اند يا در زمان حيات خود آثارشان را جمع آوری و پاکنويس می کنند يا بنا به دلايلی چنين کاری نمی کنند. ساعدی از گروه دوم بود و آنقدر درگيری ذهنی داشت که تعداد زيادی از آثارش ناتمام ماندند.

ناصر تقوايی درباره تشکيل بنياد گوهر مراد پيشنهاد کرد به جای اينکه جايزه های ادبی مختلفی مانند جايزه گلشيری، بيژن جلالی و... برگزار شود، يک بنياد فرهنگی مستقل، از اجتماع اين بنيادها تشکيل شود و هر سال در حوزه های مختلف جايزه ای اهدا کند.

 

ناصر تقوايی

 

کاشف آدمهايی که هرگز ديده نمی شوند

محمود دولت آبادی که قبلا به دليل کسالت از شرکت در مراسم عذرخواسته بود، در دقايق آخر خود را به جمع رساند و سخن گفت.

او ساعدی را "اين مرد ناتمام" ناميد و گفت ساعدی ادبيات ناتمام کشور ما بود و يکی از قربانيان حوادث روزگار و شايد هم مهم ترين قربانی آن.

 

محمود دولت آبادی

 

 

دولت آبادی با تاکيد بر نبوغ و استعداد عجيب ساعدی و او را کاشف آدم هايی که هرگز ديده نمی شوند، دانست و پس از خواندن قسمتی از "گور و گهواره" گفت من که خودم از پايين ترين پله های اجتماع تا بالاترين آن را غلتيده ام، وقتی آثار ساعدی را می خوانم، می بينم او چيزهايی را ديده و با نبوغش درک کرده که از دريافت من خارج است.

دولت آبادی با اشاره به شخصيت پردازی و سادگی داستان های کتاب "ترس و لرز" گفت ساعدی اين نبوغ را داشت که از يک واقعيت کوچک هزار افسانه بپروراند و از اين نظر تنها می توان او را با چخوف مقايسه کرد.

مراسم با سخنان رضا سيد حسينی که نخستين داستان های ساعدی را در مجله سخن منشر کرد و خيلی کوتاه از رابطه بردارانه اش با ساعدی گفت و او را نجات دهنده خودش ناميد، به پايان رسيد.