عصر نو
www.asre-nou.net

بلوچستان مظلوم ترین قربانی در مسلخگاه


Thu 9 10 2008

دكتر عبدالستار دوشوكی

doshouki.jpg
قتل و اعدام های ضد انسانی، قطع دست و پا، حبس و شكنجه و سركوب لگام گسیخته رژیم جمهوری اسلامی در بلوچستان در طی ماه های اخیر نمایانگر توحش و درنده خوئی رژیمی است كه كشور ما را در طی سی سال از عمر سیاه خود به جنگلی نابسامان مبدل ساخته است. جنگلی كه در آن انسان و انسانیت محلی از اعراب ندارند. متاسفانه مردم همه مناطق ایران قربانی منافع مافیای مذهبی هستند اما حقیقتا بلوچستان بیش از هر استان دیگر كشور در این سودای آدمكشان و زرپرستان مافیای جمهوری اسلامی مظلومتر واقع شده است. انعكاس پراكنده و نسبتا كم رنگ جنایات رژیم در بلوچستان، در رسانه های فارسی زبان درونمرز و برونمرز فقط یكی از دلایل این مظلومیت مضاعف می باشد. از آنسوی دیگر تبلیغات گسترده، مكرر و "گوبلز وار" رژیم در راستای نسبت دادن حوادث بلوچستان به معضل قاچاق مواد مخدر و اشرار و غیره، تاثیر كذایی خود را حتی در ضمیر ناخودآگاه و گاه آگاه بسیاری از فعالان حقوق بشری در داخل و خارج از ایران گذاشته است. شاید به همین دلیل باشد كه در مقابل قطع دست و پای بسیاری از بلوچهای بیگناه در زندان زاهدان، و اعدام و شكنجه بیگناهان در سراسر بلوچستان، وجدان اكثریت فعالان حقوق بشری و مبارزان سیاسی ایرانی آزرده نشد، و یا حداقل این آزردگی خاطر خویش را ابراز نكردند. اكثر این فعالان و رسانه های ایرانی برونمرز و درونمرز، به حق در مورد برادران محمدی ها صدای اعتراض خود را به جهانیان رساندند. باید پرسید علت سكوت تبعیض آمیز نسبی آنان در مقابل سرنوشت برادران مهرنهاد چیست؟ چه گونه می شود كه هموطنان حقاء در مقابل دستگیری و حبس یك آیت الله دگراندیش بنام آیت الله بروجردی اعتراض می كنند، ولی در مقابل اعدام دو مولوی (همردیف آیت الله) بلوچ بنام های مولوی عبدالقدوس ملازهی و مولوی محمد یوسف سهرابی، و دستگیری، شكنجه و حبس یك مولانا (از نظر مذهبی همردیف آیت اللعظمی) بلوچ و سنی بنام مولانا احمد نارویی معاون دارالعلوم زاهدان سكوت اختیار می كنند. اگر این تبعیض در عمل نیست ، پس چیست؟ تخریب مسجد دراویش گنابادی حقاء انعكاس وسیعی داشت، اما تخریب مسجد و مدرسه دینی بلوچها در زابل، انعكاسی چندانی نداشت. چرا؟
متاسفانه تبعیض ارمغان جدید جمهوری اسلامی برای بلوچ و بلوچستان نیست. گویا تبعیض در سرنوشت بلوچها عجین شده است و ریشه ای بس طولانی تر از عمر سی ساله جمهوری اسلامی دارد. ظلم، ستم، تبعیض، بیسوادی، بیكاری، محرومیت، فقر و بیماری از جمله كلماتی هستند كه گویا با نام بلوچستان نه تنها مترادف بلكه عجین شده اند. جمهوری به اصطلاح اسلامی آخوندها علاوه بر تشدید ارمغان های ناخواسته ذكر شده، سركوب عریان، توهین، زندان، ترور اشخاص، شكنجه و اعدام را نیز به لیست سیاه تاریخی اضافه نموده است. بسیاری از هموطنان شاید محرومیت و عقب ماندگی بلوچستان را امری اجتناب ناپذیر و طبیعی پنداشته و آن را نتیجه موقعیت جغرافیایی و تاریخی، و یا بافت اجتماعی و فرهنگی آن بدانند. این مقاله با استناد به دلایل و اسناد مستدل بر این تصور القاء شده نادرست، خط بطلان خواهد كشید. همه آنهایی كه از نزدیك بلوچ و بلوچستان را می شناسند، به خوبی به این امر واقفند كه محرومیت، فقر و عقب ماندگی در بلوچستان نتیجه مستقیم سیاست های عمدی و تبعیضآمیز دولت های مركزی بوده و است. سیاست هایی كه اجرای آنها فقط از طریق لوله تفنگ و یا طناب دار میسر بوده و است. سیاست هایی كه همواره بلوچ ایرانی را عقب مانده، بیسواد، تهی دست، بیمار، بیكار، گرسنه و تشنه نگه داشته است. هدف از این مقاله تشریح و تجزیه و تحلیل ابعاد مختلف سیاست تبعیض از طریق سركوب عریان توسط رژیم جمهوری اسلامی می باشد، تا هموطنانم با اوضاع و احوال غم انگیز بلوچستان آشنایی بهتری پیدا كرده و دریابند كه بر هموطنان مظلوم آنان چه می گزرد. چهار بعد اصلی سیاست های مبتنی بر تبعیض، تعرض و تعصب رژیم مذهبی جمهوری اسلامی را می توان بطور عمده در زمینه های زیر مورد كالبد شكافی قرار داد. اول در بعد سیاسی اقتصادی؛ دوم فرهنگی اجتماعی، سوم بعد مذهبی؛ چهارم بعد منطقه ای یا سوق الجیشی بلوچستان در جغرافیای خاور میانه و آسیا.

بعد سیاسی اقتصادی

از همان بدو پیدایش رژیم متعصب شیعی اثناعشری در ایران، مردم سنی مذهب بلوچستان همانند بسیاری از هموطنان دیگر بطور رسمی و قانونی مورد تبعیض قرار گرفتند. در اوایل انقلاب ، هنگامی كه نمایندگان بلوچ و كرد مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، مجلس را تحریم كردند و رژیم در بلوچستان قدرت چندانی نداشت كه بتواند اعتراضات مردم را سركوب كند، آیت الله خمینی با توسل به اصل تقییه به آنها قول داد كه اصل سیزده قانون اساسی جمهوری اسلامی بعدا تغییر خواهد كرد. بعد از قریب به سی سال، نه تنها آن قانون تبعیض آمیز تغییری پیدا نكرد، بلكه قوانین متعدد تبعیض گرایانه با آن اضافه شده است. در نتیجه هیچگونه اعتماد و حسن نیتی بین مردم بلوچ و رژیم جمهوری اسلامی وجود نداشته و ندارد، واقعیتی كه امروز بعد از سه دهه آن را می توان در دیگر نقاط ایران نیز بوضوح مشاهده نمود. به دلیل عدم اعتماد بین مردم و حكومت و فقدان هر گونه پایگاه مردمی در بلوچستان، رژیم ناچار شده است بلوچستان را تبدیل به یك منطقه وسیع امنیتی نظامی بكند. بر اساس سیاست تفرقه بینداز و حكومت كن، رژیم عده ای از سیستانی ها را كه شیعه هستند بر علیه بلوچها بسیج كرده و از آنها بعنوان ابزار تبعیض سوءاستفاده می كند؛ بطوری كه تقریبا تمامی پست های دولتی را به سیستانی ها و یا غیر بلوچ هایی كه از دیگر نقاط مملكت به آنجا آورده شده اند، واگذار می كنند. دلیل دولت از نظر فقه تامگرای تشیع نیز موجه است زیرا كارمند دولت بودن یعنی استلزام عقیدتی و عملی به اصل ولایت فقیه. آز آنجایی كه اهل سنت یعنی نود و نه در صد بلوچها به ولایت فقیه اعتقاد ندارند، در نتیجه نمی توانند در پست های كلیدی و حتی متوسط اجرایی و تصمیم گیری قرار بگیرند. البته برای مقابله با اینگونه انتقادات دولت جمهوری اسلامی دست به شگرد تازه و به ظاهر عوامفریبانه ای زده است. دولت تعداد انگشت شماری از عناصر خودی را كه شیعه سیستانی هستند بعنوان مسئول بومی به معاونت استانداری و یا دیگر پست های كلیدی گماشته است و تبلیغ می كند كه بعضی از مسئولین بومی (یعنی از سیستان و بلوچستان) هستند. دو نفر بلوچ شیعه را كه عمدتا از مناطق كرمان هستند و یا افرادی كه در طی سی سال اخیر سرسپردگی تام خود را نسبت به ارگانهای مختلف رژیم اثبات نموده اند، و در طی سه دهه از صافی های مختلف عبور كرده اند بعنوان مسئولین بلوچ معرفی می كند. در حالیكه همه می دانند كه این مثلا فرماندار چیزی بیشتر از یك الت دست سر سپرده نماینده ولی فقیه و اطلاعات نیست. پروژه تشویق و تشكیل باند های مافیایی متشكل از گروه كوچكی از عناصر افراطی و ضد بلوچ نظیر ده مرده (استاندار حزب اللهی سابق) و شهریاری ( نماینده فالانژ مجلس) و صفدری و غیره ، از اقدامات جدید دولت احمدی نژاد است. وظیفه اصلی این باندهای مافیایی كه با همدستی نیروهای اطلاعاتی، امنیتی و نظامی قاچاق مواد مخدر را نیز كنترل می كنند، ایجاد تنش و اصطكاك بین بلوچ های سنی مذهب و سیستانی های شیعه می باشد.
بر اساس اعتراف نشریه نیمه دولتی میانه ،موضوع دیگر، وجود نوعی احساس «نا امنی روانی» در میان بلوچهاست. حبیبالله ع. که یک کاسب ساکن در سراوان است تاکید میکند که مردم عادی از هرگونه مواجهه با ماموران انتظامی مخصوصاً سربازان عادی و دونپایه هراس دارند. سال پیش تعدادی از جوانان بلوچ ساکن ایرانشهر طی نامهای سرگشاده به محمود احمدینژاد تاکید کردند: «چیزی که بلوچ را از همه بیشتر رنج میدهد این است که بیپناه است، امنیت روحی ـ روانی ندارد و از حمایت قانون یا مجریان قانون برخوردار نیست». در این نامه که توسط خبرگزاریهای رسمی منتشر شد، تصریح شده بود که «بزرگترین شخصیتهای علمی، فرهنگی و اجتماعی بلوچ گاه توسط سربازان صفر غیر بلوچ مورد اهانت قرار میگیرند و نه تنها توبیخ نمیشوند که تشویق وحمایت هم میگردند».
بر طبق گفته معاون فرمانده سپاه پاسداران در بلوچستان، نیرو های انتظامی و سپاه مجاز هستند كه بلوچها را بلافاصله پس از دستگیری اعدام كرده و سپس اعلام نمایند كه این به اصطلاح اشرار در درگیری با مامورین انتظامی كشته شده اند. قتل و اعدام صحرایی بلوچها امر پوشیده ای نیست، اگر چه اعتراف آن توسط معاون سپاه تازگی دارد. اعدام و ترور فعالان سیاسی و رهبران سیاسی و مذهبی بلوچ از سال 1358 شروع شد و همچنان ادامه دارد. بلوچستان نه تنها از نظر فقر و بیسوادی و محرومیت رتبه اول در كشور را داراست، بلكه از نظر اعدام و تیر باران مقام اول رسمی كشور را دارد. اكثریت این اعدام های ضد انسانی و عجولانه حتی بر خلاف قوانین خود جمهوری اسلامی می باشند. نمونه های فراوانی را می توان ذكر كرد. غم انگیز ترین آنها به دار آویختن ناجوانمردانه و بیرحمانه شنبه نصرت زهی، پدر پنج كودك خردسال بود كه چهار روز پس از دستگیری با سر و صورتی خونین و له شده، در میان جمعی از كفتاران تشنه به خون، در ملاء عام طعمه جرثقیل شد. وی حتی بر خلاف قوانین جمهوری اسلامی از مهلت و حق بازخواست و رجوع حكم برای تائید قانونی به دیوان عالی كشور كه حداقل بیست روز مهلت می طلبد، محروم ماند. غم انگیز تر از هر چیزی، دفاعیه وكیل تسخیری و حزب اللهی این قربانی بود كه بر طبق روزنامه كیهان شریعتمداری و روزنامه جمهوری اسلامی گفته بود: "از آنجایی كه موكل من به جرم شنیع خود اعتراف كرده است و از آنجایی كه جنایت مرتكب شده توسط موكل من بسیار وحشتناك می باشد، بنده هیچگونه دفاعیه ای را از این موجود پست و جنایتكارنه تنها میسر بلكه قانونی و شرعی نمی دانم و با حكم دادگاه كاملا موافقم". اعدام اخیر دو رهبر مذهبی و استاد مدرسه دینی اهل سنت بلوچستان به نام های مولوی عبدالقدوس ملازهی و مولوی محمد یوسف سهرابی دو برگه سیاه و خونین بر كارنامه خونبار رژیم جمهوری اسلامی افزود. از این گونه نمونه های قتل عمد قانونی و غیر قانونی فراوان می باشند و در این مقاله كوتاه مجال بر شمردن آن لیست طولانی نیست. اما نمی توان از جنایات اخیر جمهوری اسلامی سخن گفت و از شكنجه و قتل عمد یك فعال مدنی بیگناه بنام یعقوب مهر نهاد، سخنی به میان نیاورد. اعدام این فعال مدنی و میانه رو آنچنان وحشتناك و ناباوركردنی بود، كه حتی آنهایی كه در مورد جنایات رژیم در بلوچستان سكوت اختیار می كنند، نتوانستند در مقابل این بربریت قرون وسطایی لب فرو بندند.
علاوه بر سركوب فعالان مدنی در بلوچستان، رژیم جمهوری اسلامی تلاشی مزورانه اما خشنی را برای كنترل مدارس دینی اهل سنت بلوچها شروع كرده است. در این راستا، رژیم از زندانی كردن، شكنجه و اعدام علمای دینی بلوچ نیز ابایی ندارد. دستگیری و به زندان نامعلوم گسیل كردن مرد شماره دو مذهبی اهل سنت بلوچستان یعنی مولانا ( همردیف آیت الله العظمی) احمد نارویی و متعاقب آن تخریب مسجد و مدرسه دینی امام ابوحنیفه در زابل و دستگیری و انتقال مولوی یوسف اسماعیل زهی ( رئیس مدرسه) بهمراه تعداد زیادی از علما، فعالان و طلاب دینی اهل سنت، از جمله اقدامات خصمانه و تحریك آمیز اخیر رژیم بر علیه بلوچها می باشد. احضار و دستگیری مولوی ها و رهبران مذهبی بلوچ به دادگاه های ویژه روحانیت در مشهد و دیگر شهرهای همچنان ادامه دارد. اخیرا احضار مولوی عبدالحكیم عثمانی استاد برجسته دارلعلوم زاهدان به دادگاه ویژه روحانیت ، نمونه تازه ای است از موج جدید سركوب مذهبی و فرهنگی اهل سنت ایران. رژیم جمهوری اسلامی شگرد های مشابه سركوب و تبعیض را در دیگر مناطق سنی نشین نظیر تركمن صحرا، و كردستان نیز به كار می گیرد. در بخش "بعد مذهبی" اشارات بیشتری به اینگونه مسائل خواهم داشت.
از نظر اقتصادی شاید لازم نباشد شرح ماجرا كنم زیرا اكثر هموطنان می دانند كه بلوچستان از نظر رشد اقتصادی و توسعه و آبادانی در كجای جدول استان ها قرار دارد. اگر چه بلوچستان از نظر اعدام رتبه اول را دارد، اما از حیث اقتصاد و آبادانی و توسعه همواره صاحب رتبه آخر بوده و است. برای دریافتن به علت و ریشه این عقب ماندگی ، لازم نیست كه از اقصاد دانان و یا متخصصین علل را جویا شویم. علت آن بسیار ساده است. نگاهی به بودجه های اختصاص داده شده به بلوچستان در طی پنجاه سال اخیر بیفكنید، تا ببینید علت عقب ماندگی بلوچستان چیست. بودجه امنیتی و نظامی بلوچستان چه از نظر نسبت به تعداد جمعیت در استان و یا نسبت به در صد كل جمعیت استان، همواره بیشترین رقم را به خود جلب كرده است. در حالیكه بلوچستان كمترین و یا به عبارتی پایین ترین بودجه عمران و آبادانی را در بین تمامی استان های ایرانی چه از نظر مقدار حقیقی و یا درصد بودجه اختصاصی وچه ار نظر نسبت در صد جمعیت در مقایسه با بقیه استان های كشور، دارا می باشد. بودجه عمرانی و آبادانی بلوچستان همواره كمتر از یكهزارم كل بودجه كشور بوده است. وانگهی بیش از نیمی از بودجه عمرانی بلوچستان صرف پروژه های امنیتی و نظامی می شود. علیرغم صرف صدها میلیارد تومان برای احداث پادگانهای مختلف نظامی و قرارگاه های متعدد سپاه پاسداران در بلوچستان، هنوز هم بسیاری از دانش آموزان بلوچ در مدارس كپری تحصیل می كنند. البته باید اذهان كرد كه اینان جزوء دانش آموزان خوشبخت هستند چون حداقل كپر و معلم دارند. بین بیست و شش تا سی و دو درصد از كودكان بلوچ از امكانات آموزشی اولیه نظیر كلاس كپری نیز محروم هستند. بر طبق گفته ابراهیم اعتصام رئیس سازمان آموزش و پرورش استان سیستان و بلوچستان حدود شصت و شش هزار دانش آموز در استان وجود دارد. بر طبق آمار دولتی استان سیستان و بلوچستان با داشتن ۶ دانشگاه دولتی در كشور مقام دوم را بعد از تهران داراست و با برخورداری از ۳۵ مركز آموزش عالی و ۷۰ هزار دانشجو بالاترین نسبت دانشجو به جمعیت را به خود اختصاص داده است.
آری در هیچ كجای دنیا تعداد دانشجویان دانشگاهها و مدارس عالی از تعداد دانش آموزان آنجا بیشتر نیست. در این صورت می توان گفت كه بلوچ ها خوشبخت هستند زیرا با توجه به تعداد دانش آموزان و دانشجویان، اكثر آن شصت و شش هزار دانش آموز به دانشگاه را پیدا می كنند. اما واقعیت چیز دیگری است. اكثریت فارق لتحصیلان دیپلمه بلوچ از ورود به دانشگاه به دلایل تبعیض غیر مستقیم و مستقیم از قبیل عدم الزام به ولایت فقیه و غیره محروم هستند. از میان هفتاد هزار دانشجو در بلوچستان حدود هزار تن از آنان بلوچ هستند؛ یعنی حدود یك و نیم درصد. این در حالیست كه هزاران دانشجوی بلوچ ناچارند برای ادامه تحصیلی روانه كشور های دیگر از جمله هندوستان، پاكستان، مالزی ، اروپا، آمریكا و غیره بشوند. آری این بمصداق همان مثل "آب در كوزه و ما تشنه لبان می گردیم، دانشگاه در زاهدان و ما گرد جهان می گردیم" می باشد. شرح درد بیكاری، عدم امكانات بهداشتی و درمانی، مسكن، آموزش، اعتیاد، اشتغال (%40 بیكار) و غیره مثنوی هفتاد من می طلبد.

بعد فرهنگی اجتماعی

از نظر بعد فرهنگی و ارتقاء سطح دانش و علم در بلوچستان، رژیم جمهوری اسلامی سیاست عامدانه و آگاهانه مشخصی را دنبال می كند كه همانند شمشیر دو لبه عمل می كند. برای بلوچها، گذشته از كنكور، هزینه ورود به دانشگاه چه از نظر مالی و بخصوص از نظر موانع سیاسی و بروكراسی بسیار بالا هست. هدف رژیم از این كار، مایوس نمودن جوانان بلوچ از ورود به دانشگاه می باشد. از طرف دیگر اكثریت آنهایی كه موفق شده بودند از هفت خوان رستم عبور كرده و در دانشگاه تحصیل كنند، پس از فارق التحصیلی از دانشگاه ، موفق به یافتن اشتغال در ادارات و موسسات حكومتی و دولتی و یا نیمه دولتی نمی شوند. بخش خصوصی كه بتواند این تحصیل كرده ها را جلب كند، در بلوچستان وجود ندارد؛ یعنی هر گز اجازه رشد نداشته. در صورتی كه همكلاس های غیر بومی آنان، بلافاصله جذب موسسات و ادارات دولتی می شوند. بدینگونه برای بلوچها هیچگونه عامل محركه و یا زمینه تشویقی برای تحصیل وجود ندارد. از طرف دیگر مواد مخدر نظیر تریاك و هروئین توسط مامورین ارگانهای حكومتی بین نوجوانان و جوانان بلوچ همانند نقل و نبات تبركی توزیع می شود. این سیاست عامدانه نسل كشی تدریجی توسط رژیم جمهوری اسلامی در طی سی سال اخیر دنبال شده است.
بر خلاف قانون اساسی خود رژیم؛ و بر خلاف منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی آن، بلوچها اجازه ندارند كه به زبان مادری خود بنویسند و یا بخوانند. توهین و اذیت و آزار مردم توسط،، نیرو های دولتی ، در مناسبات روزانه معضلی است بس آزار دهنده. غصب اراضی مردم توسط ارگانهای حكومتی همچنان ادامه دارد. مامورین و نیروهای انتظامی گسیل شده به بلوچستان نه تنها با بافت فرهنگی، مذهبی، زبان و ساختار اجتماعی بلوچها آشنایی ندارند، بلكه قبل از عزیمت به بلوچستان توسط رژیم مورد "مغز شوئی" قرار می گیرند، تا مبادا این مامورین حس ترحم و یا همدردی با بومی های محروم پیدا كنند. در نتیجه اصطكاك و تنش بین مردم و مامورین نظامی و غیر نظامی در سطح بسیار بالایی است. تعجب آور نیست كه، طبق اخبار خبرگزاریهای رژیم، هر هفته بدون استثناء یا تعدادی از افراد مسلح نیروهای انتظامی رژیم "شهید" می شوند و یا چند نفر "اشرار" مسلح بلوچ "بهلاكت" می رسند. آری این شهادت و هلاكت هدیه ای است كه رژیم جمهوری اسلامی برای بلوچستان به ارمغان آورده است.

بعد مذهبی

اكثریت قاطع مردم بلوچ سنی مذهب و حنفی هستند و هیچگونه سنخیت و یا قرابتی با وهابیون عربستان سعودی نداشته و ندارند. در ابتدای انقلاب علیرغم برتری قانونی تشیع بر بقیه مذاهب و ادیان و مسلك ها، بعضی از رهبران مذهبی اهل سنت بلوچستان از برقراری یك حكومت اسلامی در كشور خرسند بودند و حتی برای قلع و قمع كمونیست ها و چپ ها با رژیم همكاری مستقیم و غیر مستقیم داشتند. اما مدتی نگذشت كه آخوند های متعصب شیعه نشان دادند كه نمی توانند حقوقی برابر برای علمای مذهبی سنی بلوچ قائل شده و حداقل در بلوچستان با آنها بعنوان مساوی رفتار كنند. تعصب و تامگرایی مطلق و نهادینه شده در آخوند های حكومتی بسیار شدیدتر از آن بود كه رهبران مذهبی سنی در بلوچستان ( و مشابه آن در كردستان، تركمن صحرا، هرمزگان، جنوب كشور ، خراسان و غیره) تصور كرده بودند. بعد از قلع و قمع نسبتا كامل نیروهای سیاسی و تحصیلكرده بلوچ، مسلسل قتل و ترور رژیم متوجه رهبران مذهبی سنی شد. بسیاری از آنها توسط نیرو های رژیم در داخل و خارج از كشور ترور شدند.
تنش های مذهبی اخیر اگرچه ریشه در تاریخ طولانی و سی ساله جمهوری اسلامی دارد، اما بیانگر چالش "خودساخته" جدیدی است كه متعصبین سوار بر اریكه قدرت، خود را با آن روبرو می بینند. این چالش رشد روزافزون مدارس دینی اهل سنت در بلوچستان و ناتوانی كامل رژیم در اعمال هر گونه كنترل و یا نفوذ بر روی این مدارس است كه از حیطه آموزشی حكومت خارج بوده و هستند. همانگونه كه می دانیم رژیم جمهوری اسلامی مبالغ هنگفتی را خرج مدارس مذهبی ( حوزه علمیه) می كند. طلاب زیادی از شیعیان كشور های مختلف اسلامی در این مدارس به تحصیل مشغول هستند. تمام مدارس و مساجد مذهبی اهل تشیع در كنترل حكومت هستند، و هزینه كامل آنها را نیز ارگانهای مختلف حكومتی از بیت المال پرداخت می كنند. اما هزینه مدارس مذهبی اهل سنت در بلوچستان توسط مردم بلوچ تامین می شود. وانگهی فقه و شرع اهل سنت در این مدارس تدریس می شود. دولت نیز هیچگونه كنترل و یا نفوذی برروی مدیریت، نحوه اداره و یا برنامه تحصیلی اینگونه مدارس ندارد. مضافاء با توجه به تبعیضات وحشتناك در سیستم مدارس و دانشگاه های دولتی كه باعث دلسردی و یا ممانعت جوانان بلوچ از ورود به دانشگاه و نهایتاء یافتن شغل می شود؛ در مدارس دینی نه تنها هیچگونه تبعیضی وجود ندارد بلكه نوجوانان و جوانان مورد تشویق و حمایت قرار می گیرند. علاوه بر بلوچها، تعدادی قابل ملاحظه ای از طلبه های این مدارس از كشورهای مسلمان سنی مذهب منطقه آمده اند. بعنوان مثال طلبه های تاجیكستان كه سنی مذهب هستند و حاضر نیستند حتی با دریافت هزینه كامل آموزشی و زندگی توسط جمهوری اسلامی در مدارس قم و یا مشهد، تحصیل كنند، به دلیل سنی بودن، دارلعلوم ( حوزه علمیه اهل سنت) زاهدان را بر دیگر مدارس دینی كشور ترجیح می دهند. این امر ، مازاد بر مسائل مورد اختلاف دیگر برقشریون جمهوری اسلامی گران آمده است. در طی سالهای اخیر رژیم جمهوری اسلامی رهبران مذهبی بلوچ را تحت فشار قرار داده است تا آنها كنترل و اداره این مدارس را به دولت و یا دیگر ارگانهای حكومتی واگذار كنند. تا كنون رهبران مذهبی بلوچ در مقابل این خواسته دولت مخالفت و مقاومت كرده اند. بدلیل مقاومت در مقابل این خواسته حكومت اسلامی تعداد زیادی از مولوی ها و طلاب اهل سنت یا اعدام و یا ترور شده اند. عده زیادی نیز قربانی شكنجه و همچنان در اسارت جمهوری اسلامی هستند. جمهوری اسلامی مدعی است كه این مدارس محل و فضای مناسبی برای عضوگیری نیروهای چریكی مسلح نظیر جنبش مقاومت مردمی ایران ( جندالله) می باشند. اتهام بی اساسی كه توسط رهبران مذهبی بلوچ كاملا مردود تلقی شده است. جمهوری اسلامی در مناطق دوردست بلوچستان؛ علیرغم وجود مساجد اهل سنت، با صرف هزینه گزاف برای تعداد انگشت شماری مامور دولت كه شیعه هستند، از بودجه اعتبارات عمرانی و آبادانی استان مسجد می سازد؛ اما به صدها هزار سنی مذهب ساكن تهران اجازه ساخت یك مسجد برای اهل سنت را نیز نمی دهد. حتی مساجد اهل سنت در مشهد، فاضل آباد و زابل را تخریب می كند، و سپس با كمال پررویی به سنی ها می گویند: مسجد كه خانه خداست، فرقی بین شیعه و سنی نیست؛ شما چرا در مساجد شیعیان نماز نمی خوانید؟ اگر مسئولین جمهوری اسلامی حقیقتاء راست می گویند پس چرا آن سه نفر شیعه در فلان روستای بلوچستان به مسجد اهل سنت نمی روند، تا دولت دهها میلیون تومان از پول بیت المال را صرف ساختن یك مسجد شیعی برای سه یا چهار نفر نكند! و به جای آن یك درمانگاه و یا مدرسه بسازد. بهر حال جاده برادری و برابری معمولا دو طرفه است. بر طبق اطلاعیه دبیر خانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران (مورخ 7 شهریور ماه 1387 برابر با 28 آگست 2008 ، دهها مبلغ مذهبی اهل سنت ایران دستگیر ، شكنجه و راهی زندان های نامعلوم شده اند. این در حالی است كه طبق ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر و اصل نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، فعالیت این مبلغین دینی آزاد است. این اعلامیه فهرست طولانی ازموارد مستند تضییع حقوق مسلمانان اهل سنت توسط جمهوری اسلامی را ارائه می دهد. اذیت و آزار و زندانی نمودن مبلغین اهل سنت در حالی صورت می گیرد كه سازمان تبلیغات اسلامی كشور اعلام می دارد در ماه رمضان امسال بیش از 600 مبلغ شیعه از قم، خراسان رضوی و اصفهان برای تبلیغ اسلام ناب محمدی به بلوچستان اعزام می شوند.
بهر حال اینك رهبران مذهبی بلوچستان در تنگنای بسیار خطرناكی قرار گرفته اند. زیرا از یك طرف هجوم وحشیانه مامورین دولتی برای تخریب مدارس دینی و توهین و تحقیر اهل سنت و شكنجه و حبس و ترور و اعدام علمای بلوچ، آنها را سخت تحت فشار قرار داده است. از طرف دیگر نیز درخواست قشر هایی از مردم بلوچ كه می گویند ظلم و ستم و تعدی نیز باید حد و اندازه ای داشته باشد، و از رهبران مذهبی درخواست می كنند تا عكس العمل شدیدتری از خود نشان دهند. بسیاری از تحلیگران معتقدند كه هدف رژیم به چالش كشیدن بلوچها در یك برخورد خشونت آمیز است، تا بعد از كشتار و سركوب گسترده كنترل كامل مدارس دینی را بدست بگیرد و یا اینكه آنها را كاملا منحل كند؛ و به همین دلیل دهها هزار نفر از نیروهای ارتش، سپاه، بسیج ومامورین انتظامی همرا با وسایل و تجهیزات وسیع نظامی در پایگاه ها و قرارگاه های متعددی در بلوچستان مستقر شده اند. خوشبختانه درایت و خویشتنداری مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی رهبر مذهبی بلوچستان، علیرغم فشارهای مكرر از یكسو و تحریكات جنایت كارانه رژیم از سوی دیگر، باعث شده است تا از جنگ و برادركشی و خونریزی جلوگیری شود.

بعد جغرافیایی ( سوق الجیشی)

بلوچستان نه تنها وسیع ترین استان كشور بلكه همسایه افغانستان و پاكستان نیز می باشد. ایالت بلوچستان در پاكستان نسبتا خودمختار است ودر مقایسه با بلوچستان ایران از آزادی و حقوق نسبی بیشتری برخوردار بوده و است. بلوچستان افغانستان كه به ایالت نیمروز معروف است، نیز همانند بلوچستان پاكستان در مقایسه با بلوچستان ایران از آزادی و حقوق نسبی بیشتری برخوردار است. در آن دو سوی مرز خواندن و نوشتن به زبان بلوچی رسماء آزاد است. دربلوچستان پاكستان، علیرغم اینكه بلوچها برای كسب حقوق بیشتر سرگرم مبارزه با شیوه های متناوب هستند، اما با آنچه كه در بلوچستان ایران می گذرد قابل مقایسه نیست. بلوچها در كشورهای همجوار نظیر پاكستان و افغانستان به مقام وزارت، نخست وزیری و حتی ریاست جمهوری (در پاكستان) نایل شده اند. در كشورهای منطقه نظیر عمان، امارات، قطر، بحرین و تانزانیا نیز بلوچهای ایرانی الاصل به پست های وزارت رسیده اند. اما در داخل استان خویش حتی حق ارتقاء به پست معاونت مدیر كلی و یا ریاست اداره محلی خود را نیز ندارند.
بلوچها همواره نه تنها پیوند های قوی و نا گسستنی اجتماعی، خویشاوندی، فرهنگی و مذهبی با بلوچهای آنسوی مرز داشته و دارند، بلكه مناسبات اقتصادی و مبادلات بارزگانی و تجاری پر رونقی نیز داشته اند. تا قبل از استیئلای قدرت دولت مركزی در بلوچستان، این تجارت آزاد و حیاتی محسوب می شد. اما بعد ازآمدن گمرك و پاسگاه های مرزی، این مبادلات كالایی اگر بدون رشوه دادن به مامورین دولتی رد و بدل گردد بعنوان قاچاق تلقی می شود، و در صورت اعطای حق رشوه به مامورین دولتی به عنوان مبادلات كالای مرزی رسمیت شرعی و قانونی پیدا می كند. دلیل اشاره به این مطلب افشای تبلیغاتی دروغین رژیم برای فریب افكار عمومی در مورد قاچاق كالاهایی نظیر بنزین، میوه، لباس و اجناس متفرقه از یك طرف، و از طرف دیگر قاچاق مواد مخدر كه عمدتا توسط باند های وابسته به ارگانهای رژیم صورت می گیرد، می باشد.
علاوه بر ورود غیر كنترل شده مواد مخدر از افغانستان، حضور نیروهای آمریكایی و ناتو در نزدیكی مرز ایران عامل مهمی است كه جمهوری سلامی را نگران كرده است. قابل ذكر است كه یكی از خواسته های رسمی جمهوری اسلامی از گروه پنج بعلاوه یك و مشخصا از آمریكا ، كه در راستای تامین امنیتی برای رژیم می باشد، توقف هر گونه كمك به گروه جندالله از سوی آمریكا می باشد. آمریكا این ادعای رژیم جمهوری اسلامی را رد كرده است، اما قول داده است كه در صورت توافق نهایی با ایران، گروه جندالله نیز در لیست سازمانهای تروریستی دولت آمریكا قرار خواهد گرفت. یكی دیگر از عوامل بی ثباتی و تنش، حضور طالبان و القاعده در افغانستان و پاكستان می باشد. فاكتور مهم دیگر مبارزه مسلحانه بلوچهای پاكستان برای كسب خودمختاری بیشتر و بعضاء برای استقلال می باشد. بهمین دلیل ایران و پاكستان یك قرارداد محرمانه استرداد مختص بلوچها امضاء كرده اند كه بر طبق آن هر كدام از دول موظفند تا بلوچهای فراری از كشور خویش را در خاك خود دستگیر و به كشور متبوعه در عرض 48 ساعت مسترد كنند. از آنجایی كه این قرداد همانند مین گزاری مرز ایران و پاكستان از نظر بین المللی غیر قانونی می باشد، جزئیات آن نیز محرمانه می باشد.
تجربه سی سال گذشته نشان می دهد كه به استثنای واردات و تكثیر مواد مخدر در بلوچستان كه عمدتا بصورت قانونی صورت می گیرد، مسائل آنسوی مرزهای پاكستان و افغانستان تاثیرات ناچیزی بر روی بلوچها ایران گذاشته است. اما با توجه به یورش وحشیانه رژیم به مقدسات مذهبی بلوچها، این حالت می تواند از درون تغییر پیدا كند. تحریكات و به چالش كشیدن علنی بلوچها با نمایش سریال های تلویزیونی توهین آمیز نظیر سریال امام علی و با برپایی نمایشگاه كتابهای مملو از توهین و اهانت به خلفای راشدین و حضرت عایشه همسر پیغمبر اسلام (ص)، و دستگیری و اعدام رهبران مذهبی بلوچ، اعدام فعالان مدنی و جوانان بیگناه بلوچ، تخریب مساجد و مدارس اهل سنت، و فرستادن بیش از 600 مبلغ مذهبی از قم و مشهد و یزد برای به اصطلاح "مسلمان" كردن بلوچها، و ترور رهبران مذهبی و حتی طلاب بلوچ، منادی بازی بسیار خطرناكی است كه رژیم آغاز كرده است، اما خوشبختانه رهبران مذهبی بلوچ، علیرغم تحمل انواع و اقسام ناجوانمردی ها، تحریكات، توهین ها، اعدام ها و دستگیری و شكنجه ها، با هوشیاری و خویشتنداری قابل تحسین حاضر نشده اند كه این نبرد یك طرفه را به جنگی دو طرفه و خانمان سوز تبدیل كنند. حال رژیم تا چه حد در این جاده خون و جنون به پیش خواهد رفت، حدس و گمان هر كسی می تواند باشد.

دكتر عبدالستار دوشوكی
doshoki@gmail.com

این مقاله قبلا در دوبخش در روزنامه كیهان لندن چاپ شده است.