عصر نو
www.asre-nou.net

همپوشانی‌های منابع فارسی در دست بریدن


Tue 16 12 2025

س. سیفی



صادق چوبک در داستان کوتاه دزد قالپاق از قول قهرمان داستانش می‌نویسد: "اگه یکیشونو طناب مینداختن دیگه کسی دزدی نمیکرد. باید دستشو برید تو روغن داغ گذوشت."(۱)‌ قهرمان این داستان باوری را پیش می‌کشد که دزد را باید دار زد یا دست بریده‌اش را توی روغن داغ گذاشت. راهکاری سنتی برای پیشگیری از دزدی که اجرای آن تا کنون راه به جایی نبرده است. چنین باوری طی هزاران سال است که در دادگاه‌ها دوام می‌آورد تا به اعتبار آن عمل دزدی برای همیشه وربیفتد.

اما رسم دادگاه‌ها و محاکم بر آن بود که دست مجرم را ابتدا می‌بریدند و سپس آن را در ظرفی از روغن داغ فرومی‌کردند. با همین تدبیر بود که خون دست بریده بند می‌آمد و سوختگی آن هم به مرور التیام می‌گرفت.

در بوف کور صادق هدایت نیز نمونهای از همین راهکار تنبیهی بازتاب می‌یابد. چون راوی داستان بوف کور ضمن نظاره کردنِ پاهای اسب، بریدن دست مجرم به ذهنش تداعی می‌گردد. او در روایت خویش از اسب‌های این داستان مینویسد: "دستهای لاغر آنها مثل دزدی که طبق قانون انگشت‌هایش را بریده و در روغن فرو‌کرده باشند، آهسته بلند و بیصدا روی زمین گذاشته می‌شد.(۲)"

از روایت صادق هدایت چنان برمی‌آید که او نیز صحنه‌هایی از دست بریدن انسان‌ها را دیده یا شنیده است. اما هدایت ضمن طنز گزنده‌ی خود، قانون دولتی را مدافع و پشتیبان چنین هنجارهای خشونت‌باری می‌بیند. همان قانونی که از مثله کردن مردم مفلوک جامعه چیزی فرونمی‌گذارد تا به گمان خویش در اصلاح آن و برقراری عدالتی دولتی بکوشد.

جلال‌الدین مولوی نیز ضمن روایت‌های خویش در مثنوی، از کرامت شیخی به نام شیخ اقطع سخن می‌گوید. در چنین روایتی از او، مأموران شحنه روی گروهی از دزدان می‌ریزند که شیخ اقطع نیز در آن‌جا حضور داشت. سپس شروع به بریدن پای چپ و دست راست دزدان می‌نمایند تا نوبت به شیخ اقطع می‌رسد. اما پس از بریدن دست راست شیخ او را می‌شناسند و رهایش می‌کنند.

ضمن باوری عارفانه از مولوی، شیخ اقطع با همان دست بریده‌اش زنبیل نیز می‌بافت. او برای چنین روایت خرافه‌آمیزی دلیل نیز می‌آورد. دلیلی که تنها در سامانه‌ای از باورهای خیالپردازانه و عرفانی او توجیه می‌پذیرد. چنان‌که مولوی از قول خداوند خطاب به شیخ اقطع می‌گوید:

این کرامت را بکردیم آشکار / که دهیمت دست اندر وقت کار
تا که آن بیچارگان بدگمان / بر‌نگردند از جناب آسمان(۳)

در نگاه مولوی دست و پا بریدن امری عادی می‌نماید. اما تأسف او از این بابت است که در چنین ماجرایی نباید دست شیخ اقطع را می‌بریدند. مولوی ضمن روایت ساختگی شیخ اقطع همنوایی خود را با اجرای چنین رسمی نیز به نمایش می‌گذارد. چون دست و پا بریدن همچنان پشتوانه‌ای از احکام دین را به همراه داشت. همچنان که در زمانه‌ی صادق هدایت پشتوانه‌ای از قانون را برای آن فراهم دیده بودند.

بدون تردید آدمها در جامعه‌های پیشین همراه با دست بریدن و مثله کردن نشانه‌گذاری می‌شدند. همین نشانه‌گذاری‌ها در شناخت انسانها از مجرم نیز تسهیل‌گری لازم به عمل می‌آورد. حتا این گروه از مجرمان از پر کردن جایگاهی موجه در جامعه جا می‌ماندند.

ابوعلی بلعمی نمونهای تاریخی نیز از چنین رسم و آیینی به دست می‌دهد. در این نمونه‌ی تاریخی هرمز اول دستش را برید و برای پدرش شاپور ساسانی فرستاد. چون مخالفانش تبلیغی را به پیش می‌بردند که او فرزند نخست شاه نیست، ولی آرزوی پادشاهی را در سر می‌پروراند. اما ابوعلی بلعمی در همین راستا می‌نویسد: "و عجم هر که را بر تن او نقصان بود، دست یا پای یا چشم یا در هر عضوی نقصان بودی او را ملک نکردندی.(۴)"

اعتبار تاریخی چنین گفته‌ای هرچند چندان تأثیری در باور ما ندارد ولی چنین روایتی، از موضوع کنار زدن افراد معلول و دارای نقص عضو در روزگاران گذشته رمزگشایی می‌کند. موضوعی که بعدها محمد تبری و یا ابوعلی بلعمی نیز بر اجرای آن اصرار می‌ورزند.

امروزه ایرانیان نژادپرست تلاش‌های فراوانی به عمل می‌آورند تا هنجارهای منفی خود را در تاریخ به احکام دین اسلام و عرب‌ها منتسب نمایند. اما رفتارهایی از دست بریدن ایرانیان در متن‌های پهلوی نیز دیده می‌شود. در همین راستا کتاب یادگار زریران را میتوان به عنوان نمونه‌ای استوره‌ای یا تاریخی شاهد آورد. کتابی که هر چند آن را در زمان ساسانیان نوشته‌اند، ولی موضوع آن به زمان‌های خیلی پیش از آن بازمی‌گردد.

یادگار زریران روایتی از یک جنگ مذهبی را پیش روی خواننده‌اش می‌گذارد. چون گشتاسب که به آیین زرتشت روی آورده بود سیاستی را به پیش میبرد که این دین را در سرزمینهای دیگر منطقه نیز بگستراند. ولی در جنگی که بین گشتاسب با خیونان صورت پذیرفت، زریر پسر او کشته شد. سرآخر اسفندیار برادر زریر و پسر دیگر گشتاسب بر خیونان پیروز گردید و پس از کشتن همه‌ی دشمنان، فرماندهی ایشان ارجاسب را اسیر گرفت. نویسندهی یادگار زریران در گزارش خود از این ماجرا مینویسد، اسفندیار "ازش دستی و پایی اُ گوشی برَد اُ چشمی به آتش سوزد اُ او را به خر دمبریده‌ای باز به شهر خویش فرستد. گوید که شو! اُ گوی که چه دیدی از دست من یل اسفندیار ... ."(۵)

درگزارش یادگار زریران از مثله کردن ارجاسب تنها کارکردهایی از انتقام‌گیری دیده نمی‌شود بلکه مبتکران آن برای عمل خویش خاصیت تنبیهی نیز قایل بودند. اما دیدگاه تنبیهی آن‌ها تا روزگار ما نیز همچنان دوام آورده است. چنانکه در محاکم دولتی، اکنون بسیاری از افراد را به شکنجه‌گرانی حرفه‌ای می‌سپارند تا ایشان را تنبیه نمایند. بدون شک تنبیه ترسی را نیز در ذهن متهم و مجرم برمی‌انگیزد. با همین رویکرد است که مبتکرانِ عمل شکنجه برای رفتار خویش قداستی از دین و شرع را در نظر میگیرند تا جایی که به اصلاح همیشگی جامعه بینجامد.

موضوع دست بریدن مجرمان امروزه در ماده‌ی ۱۹۸ قانون مجازات اسلامی دیده می‌شود. جمهوری اسلامی هدفی را به پیش می‌برد که لابد به اعتبار همین ماده‌ی قانونی بتواند به دزدی و سرقت در جامعه پایان بدهد. چون هر فقیری را که قوت روزانه‌اش را هم از دکه‌ی نانوایی می‌دزدد، مستوجب مجازات دست بریدن می‌داند.

بی‌دلیل نیست که در دوره‌ی آخرالزمانی ظهور موعود، شمشیری را نیز به امام زمان می‌سپارند. قرار گذاشته‌اند که او ضمن کشتار بدکاران، جامعه را به صلح و دوستی بکشاند. همین دیدگاه حقوقی را بسیاری از دستگاه‌های دولتی امروزی نیز به نظام دادگستری خود کشانده‌اند. چون پذیرفته‌اند که عدالت تنها با امحای نیروهای شر امکان‌پذیر خواهد بود.

ابراهم ولنتاین ویلیامز جکسن (۱۸۶۲- ۱۹۳۷م.) از ایرانشناسان آمریکایی است که در گرماگرم انقلاب مشروطه بارها به ایران مسافرت نمود. او ضمن سفرنامه‌اش از موضوع دست بریدن مجرمان در اصفهان گزارش خوبی ارائه می‌دهد و می‌نویسد: "دژخیم یا میرغضب، که به دلیل استعمال اندکی حشیش به کارش تشجیع و تحریک شده است، بازوی محکوم را می‌گیرد و با یک ضربه‌ی قداره دستش را از مچ قطع می‌کند. ... بعد از قطع عضو به مقطوع‌العضو توجهی نمی‌شود جز آن‌که عضو قطع شده را در کره‌ی داغ فرومی‌کنند، و آن‌گاه او را رها می‌سازند."(۶) جکسن می‌نویسد سپس افرادی از این نوع را برای معالجه نزد "جراح هیئت مبلغین مسیحی" می‌آورند. ولی او مجبور است "قبل از معالجه‌ی زخم، ابتدا مقداری از استخوان را اره کند تا بتواند پوست را به روی عضو بیرون جسته بکشد."(۷)

بدون تردید بریدن دست هرگز نمی‌تواند در جلوگیری از آسیب‌های اجتماعی تأثیری مثبت بگذارد. چون آسیب‌های اجتماعی تحت ضرورت‌ها و شرایط اجتماعی ویژه‌ای پا می‌گیرند و آن‌گاه که این ضرورت‌های اجتماعی ته بکشند، آسیب‌های برآمده از آن نیز ته خواهند کشید. به طبع نظم حاکم چنین توصیه‌ای را از پایه و اساس باور ندارد تا از ضعف و ناتوانی خود در اداره‌ی بهینه‌ی جامعه توجیه به عمل آورد. باورمندان نظم حاکم در عین حال پشت حکم و اخلاق رسمی پنهان می‌شوند تا از رفتار غیر انسانی خود توجیهی اخلاقی ارایه نمایند. رفتاری که ضمن آن بریدن دست و اعضای دیگر انسان‌ها وجاهت می‌پذیرد. هم‌چنان که از اعدام، مثله کردن وشکنجه‌ی آدم‌ها نیز توجیهی اخلاقی به دست می‌دهند.

_________________________

۱- چوبک، صادق: چراغ آخر، تهران، جاویدان، ۲۵۳۵، دزد قالپاق، ص۸۰.
۲- هدایت، صادق: متن کامل بوف کور و زنده بگور، سوئد، نشر باران، ۱۹۹۴، ص۳۷
مثنوی مولوی: بسعی و اهتمام رینولد الین نیکلسون، تهران، امیرکبیر، چاپ شانزدهم، دفتر سوم، بیت ۱۷۱۶- ۱۷۱۵.
۴- تاریخ بلعمی: محمد بن جریر طبری، ترجمه‌ی ابوعلی بلعمی، به تصحیح ملک‌ا‌لشعرای بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، هرمس ۱۳۸۶، ص ۷۹۱.
۵- یادگار زریران متن پهلوی با ترجمه فارسی و آوانویسی لاتین و سنجش آن با شاهنامه: از یحیی ماهیار نوابی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ص۷۶.
۶- سفرنامه‌ی جکسن ؛ ایران در گذشته و حال: ترجمه‌ی منوچهر امیری؛ فریدون بدرهای، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ص۳۱۷.
۷- پیشین.