بچهٔ دایناسور
۱- معرفی کوتاه نویسنده و چگونگی تولد اثر: مریم ارس در سال ۱۹۸۲ در شهر کلن آلمان متولد شد. شهری که درآن در رشتههای اسلامشناسی، زبان و ادبیات انگلیسی وعلوم سیاسی تحصیل کرده است.
ارس در زمینهی نقد ادبی، نگارش جستار و پژوهشهای علمی فعالیت دارد و از منظری انتقادی، به بررسی الگوهای قدرت و بازنمایی آن در محافل فرهنگی و مطبوعاتی آلمانی زبان میپردازد.
اوبرای نگارش کتاب بچهٔ دایناسور (Dinosaurierkind) موفق به دریافت بورسیه ی از بنیاد هنری نوردراین-وستفالن (Kunststiftung NRW)می شود. او در سال ۲۰۲۵ جایزهی معتبر کورت توخولسکی را نیز دریافت می کند.
۲- جایگاه اثر: یکی از نمونههای شاخص ادبیات نسل دوم تبعیدیان درآلمان.
۳- محور اصلی نقد کتاب: بررسی مختصر اینکه چگونه ارس درجستارخود با روایت شخصی، هویتی جمعی را بازمیسازد- هویت فرزندی که میان دو زبان، دو حافظه و دو جهان زندگی می کند.
۴- درون مایه اصلی :
«بچهٔ دایناسور» نه فقط روایتی از رشد در میان دو فرهنگ، بلکه بازتابی از وضعیت سیاسی و فرهنگی نسلی است که میان خاطرهٔ تبعید خانواده و زبان میزبان در جست و جوی خویش است.کتاب بچه دایناسور اثر مریم ارس، متنی جستاری و درعینحال روایی است که از سیزده فصل تشکیل شده است. ارس از خلال روایت زندگی پدر، میکوشد پلی میان تبعید و زادبوم، میان حافظهی فردی و تاریخ جمعی برقرار کند.
کتاب از سفر فرزند برای آشنایی با خانواده پدری به ایران آغاز می شود و راوی در ادامه با بازخوانی زندگی یک فعال دانشجوی سیاسی ایرانی و از طریق آن «به ناگزیر» به تاریخ بخشی از جنبش دانشجویی و دولت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ یا در مجموع بطور مختصر، به تاریخ معاصر ایران و بخصوص جنبش دانشجویی در آلمان و اوج آن در سال ۶۸می پردازد.
در حقیقت، بچه دایناسور روایتی است از ترجمهی زندگی ومبارزات نسلها ی گذشته و بازنوشتن تاریخ، از زاویهی دید دختری که در زبان و فرهنگی دیگر، ردِ صدای پدر را جستوجومیکند
۵- ویژگی اثر: در این جستار ۱۹۲ صفحه ای ویژه گی تازه ای که توجه خواننده را به خود معطوف می کند متن های کوتاهِ میان متنی است . این متن ها کوتاه «میان متنیِ» چند خطی و گاهاً حتا یک خطی؛ چکیده و مختصر و نمونه برداری شده ی پرسش و پاسخ ها و گفتگوهای طولانی دختر پدر است که به عنوان اسناد مواد خام از آن برای نوشتن کتاب استفاده شده است. این قسمت ها ی کوتاه به صورت مورّب یا ایتالیک در میان متن ها، نه به عنوان ادامه ی متن، بلکه بطور مستقل آورده شده اند و هیچ گونه سکته ای درخلل متن ایجاد نمی کنند. (نمونه):
بعد از سال ۱۹۵۶، فعالیتها و تظاهرات ما برای چپهای آلمانی فرصتی خوشایند بود تا با شعارهای پیشرو به خیابان بیایند.
ما همهچیز را سازماندهی میکردیم، آنها فقط کافی بود بیایند.
بعدها، در جنبش همبستگی با ویتنام، ماجرا گاهی برعکس می شد.
۶- معنای استعاره ای عنوان کتاب
„Du kannst dir nicht aussuchen,
wie sehr die Welt dich mitnimmt.“
تو نمیتوانی انتخاب کنی
جهان تو را تا کجا با خود خواهد برد.
(سعید میرهادی)
ارس در این اثر با نگاهی همزمان شاعرانه و انتقادی، رابطهی خود با پدر را به استعارهای از رابطهی دو نسل بدل میکند: نسل نخستِ انقلابیون ایرانی در تبعید، و نسل دوم که در آلمان بالیده و با میراث خاموش مقاومت زیسته است. در این روایت، پدر نمادی از نسلی است که آرمانی را زیسته وحال سنی از او گذشته است، و دختر، صدای نسلی است که باید از دل این سکوت، زبان تازهای بیابد.
ارس در این کتاب با نگاهی همزمان عاطفی و انتقادی، به تاریخ مبارزهی سیاسی ایرانیان تبعیدی در آلمان بازمیگردد و از خلال رابطهی خود با پدر، به پرسشی بنیادین میرسد: چگونه میتوان گذشتهای را بازگو کرد که خود آن را زیستهایم و در عین حال از آن بیگانهایم؟
در مرکز روایت ارس استعارهای شاعرانه و تاریخی قرار دارد: «دایناسورها». در زبان او، «دایناسور» که بخش اصلی عنوان کتاب ، نام نسلی از مبارزان سیاسی ایرانی در تبعید است که زمانی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در اروپا فعال بودند، اما اکنون از صحنه رفتهاند. او مینویسد:
„Aber uns, den Dinosaurierkindern, genügt das nicht mehr.“
«اما برای ما، فرزندان دایناسورها، این دیگر کافی نیست.»
این جمله محور اصلی کتاب است. ارس از زبان نسل دوم سخن میگوید؛ نسلی که از پدران و مادران مبارز خود میراثی از آرمان و سکوت به ارث برده اند. آنها فرزندان نسلی منقرض شدهاند که نشانههایش همچون فسیل درحافظهی جمعی آنها باقی مانده است. کار نویسنده از همین جا آغاز میشود: بیرون کشیدن این نشانهها از زیر آوار زمان وترجمهی دوبارهی آنها برای جهان امروز.
این جستار از نظر زبانی نیز تجربهای درخشان است. ارس به آلمانی مینویسد، اما زبان او حامل تنشی درونی است. واژهها در این کتاب فقط ابزار بیان نیستند، بلکه گاهی نشانهی ناتوانی از گفتناند. زبان برای او نه خانه، که مرز است. او از میان دو سکوت مینویسد: سکوت زبان مادری از دسترفته و سکوت زبان میزبان که هنوز به تمامی از آنِ او نیست. در همین تنش است که در زیر پوست متن، متنی به شکل شعرگونه زاده میشود:
«وجود تو ناگهان برایم تجسمی بیرونی پیدا کرد، وقتی برای نخستین بار در ایران بودم. سالها بعد، عمهام گفت: « که من در طول روزکودک بودم، اما شبها میخواستم مثل یک آدم بزرگ حرف بزنم، جدی و آرام.»
« لبخندی بر لب داشت، همان لبخند مهربانی که هیچگاه از عشق خالی نبود. آن روزها او با دخترش، بهنوش، روی بستری که روی زمین انداخته بودمیخوابیدند، ومن وبهزاد درتختهای کوچک کودکان. تا نیمههای شب مابا هم حرف میزدیم. بهزاد و بهنوش مدتها بود که به خواب رفته بودند و عمه بیتا برایم ازتومیگفت. از اینکه چه زمانی فعالیت سیاسیات را آغاز کردی، از پخش اعلامیههای ممنوعه، چند سال پس از کودتای ۱۳۳۲ـ آن زما ن یازده ساله بودی، در واقع هنوز یک کودک. از اینکه به چه کسانی کمک میکردی: هم کلاسیهایی از خانوادههای فقیرتر، و بعدها در آلمان، به کسانی که گریخته بودند، به کسانی که دیگر هیچ نداشتند و هیچ نبودند.
داستانها بسیار بودند، و من کمترشان را به یاد دارم. تنها چیزی که بیاد من مانده، احساسی است که آن زمان داشتم: اینکه تو واقعاً در این جهان وجود داری، همانگونه که در ذهن کودکانهام میدیدمت.
….
«پیش از پرواز به من گفتی که من به جای تو پرواز میکنم
اما معنی این جمله برای کودکی یازدهساله، چه میتوانست باشد؟
هیچوقت آن را فراموش نکردم، اما در آن زمان هم درست درکش نکرده بودم. تنها وقتی آنهمه آدم به دیدنم آمدند ـ بیشترشان بزرگسال، با دستهگلهای بزرگ برای دیدار دختری کوچک. آنها اصرار داشتند که من نامشان را به خاطر بسپارم تا بعد بتوانم از آنها برایت بگویم. آن وقت بود که فهمیدم تو را فقط میشود در کلن دید، چون خودت نمیتوانستی پرواز کنی. این فقط یک واقعیت بود.
وقتی به گذشته نگاه میکنم، هیچ دورهای از سردرگمی دربارهی چراییاش در ذهنم نیست .»
ارس در روایت خود، از جلسات شبانه و گفتوگوهای پدرش با دوستان تبعیدی یاد میکند؛ جهان کوچک و پرشوری که سیاست و زندگی روزمره در آن درهمتنیده اند با گذشت زمان، او درمییابد که آن روایتهای خانوادگی در حافظهی عمومی جایی ندارند. در تاریخ رسمیِ جنبش دانشجویی آلمان دههی شصت، نامی از آن نسل از ایرانیان مبارز دیده نمیشود؛ نسلی که در کنار نیروهای چپ آلمان علیه دیکتاتوری شاه فعالیت میکرد، اما در کتابهای تاریخ تنها به پاورقیهایی محو، فروکاسته شده بودند. در نگاه ارس، این حذفِ تاریخی، نوعی تبعید دوم است: تبعید از حافظه و از روایت رسمیِ تاریخ.
ارس مینویسد حتی برای او، بهعنوان دخترِ آن نسل، فهم این غیبت، سالها زمان برد — تا زمانی که دریافت آن «شمای ایتالیک»، همان پدر و یاران خاموش اویند. عبارت «شمای ایتالیک» استعاره ای است از نوشتن با تاکید یا متفاوت. گویی راوی می خواهد بگوید آیا او می تواند سخن تازه ای بگوید زمانی که حتا واژه ها و تاکیدهایش را از آنان به ارث برده است.
زبان آلمانی در این اثر به نوعی حافظه بدل میشود؛ حافظهای که در آن واژهها ردّ خاطراتی را حمل میکنند که خودِ نویسنده هرگز تجربه نکرده است. ارس در جایی از کتاب مینویسد:«اگربخواهم در مورد دختری که دریک خانواده ی سیاسی بزرگ شده بگویم، یعنی چه، شاید معنایش همین باشد: دانستنِ این که واقعیتها و دیدگاههایی دیگرهم همیشه وجود دارند ـ آنهایی که در روایت جامعهی اکثریت سفید پوست جایی ندارند.»
در این جمله، می بینیم که: نوشتن برای او عملی انتقادی است، تلاشی برای گشودن روزنهای در روایتهای رسمی و بازگرداندن صداهای حذف شده به متن جامعهی میزبان.
در کنار ارس، نویسندگان دیگری نیز در فضای فرهنگی آلمان و اتریش به تجربهی مشابهی پرداختهاند. شیدا بازیار در رمان Nachts ist es leise in Teheran (شبها در تهران آرام است) داستان خودرا حول دو نسل اصلی می نویسد. اما روایت هر فصل از دیدگاه یکی از اعضاء خانواده است که بیان می شود و تجربه های فرهنگی و نسلی متفاوتی را نشان می دهد. نوا ابراهیمی در Sechzehn Wörter (شانزده واژه) زبان را به مثابهی حافظهای عاطفی میکاود و از پیوند میان واژه و ریشه سخن میگوید. در کنار این دو، مریم ارس راه دیگری میرود: او از رمان فاصله میگیرد و جستار مینویسد، متنی که درآن اندیشه و زندگی را درهم میتند و مرز میان تحلیل و خاطره درآن از میان میرود.
اگر در آثار بازیار و ابراهیمی، خاطرهی ایران به مثابه پس زمینهای شاعرانه حضور دارد، در کتاب ارس این خاطره بدل به مسئلهای فلسفی میشود: چگونه میتوان از تبعیدی نوشت که خود آن را تجربه نکردهای؟ این پرسش، جوهر زندگی نسل دوم است: نسلی که در «تاریخ تبعید» زاده شده، بیآن که خود تبعید ی باشد.
در بُعد جنسیتی، Dinosaurierkind نیز تصویری تازه از زن مهاجر میسازد. راوی زن با صدای خود، تعریفی نو از زنانگی در تبعید ارائه میدهد؛ زنی که میان سنت شرقی و سکولاریسم غربی، میان زبان مادری و زبان میزبان، در جستوجوی خود است. نوشتن برای او کنشی فمینیستی است، زیرا از خلال آن سکوت مادران و دختران مهاجر به گفتار بدل میشود.
در لایهای دیگر، کتاب ارس دربارهی «زبان بهمثابهی سیاست» است. نویسنده در بخشهایی از کتاب با دقتی وسواسگونه دربارهی دستور زبان آلمانی مینویسد، و از خلال همین وسواس زبانی، معنای عمیقتری را آشکار میکند: اساساً تسلط بر زبانِ میزبان نوعی تلاش برای کنترل و در دست گرفتن سرنوشت خود نیز می باشد. اما ارس در نهایت نشان میدهد که رهایی نه در تسلط، بلکه در بازآفرینی زبان نهفته است.
در جایی دیگر از این جستار، ارس به ترور میکونوس در سال ۱۹۹۲ اشاره میکند ـ رخدادی که در آن چهار فعال کرد-ایرانی در برلین بهدست ماموران جمهوری اسلامی کشته شدند. او مینویسد که پدرش میتوانست یکی از قربانیان آن روز باشد. این خاطره نهفقط زخم خانوادگی، بلکه نمادی از خاموشی رسانهها و بیتفاوتی جامعهی میزبان است؛ جایی که فاجعه فقط وقتی جدی گرفته میشود که در مرکز یک کشور عربی رخ دهد. به همین خاطر مورد توجه جدی قرار می گیرد.
او می نویسد:
«داستانهایت در گذر سالها به فاصلهی میان من و تو سنگینیای خاصی بخشیدند که زندگی بیرونیام را از تعادل انداخت؛ ناپیدا، اما همیشه حضورداشت و بعد، میکونوس اتفاق افتاد.
در واقع من ده ساله بودم وقتی صادق شرفکندی، فتاح عبدلی، همایون اردلان و نوری دهکردی به دست مأموران اطلاعاتی ایران به قتل رسیدند اما برای من، این رویداد در حقیقت نزدیک به ده سال بعد اتفاق افتاد؛ وقتی ناگهان فهمیدم که توهم میتوانستی در آن روز هفدهم سپتامبر سال ۱۹۹۲، در برلین-ویلمرس دورف، کشته شوی.
قرار بود تو هم آنجا باشی، همراه با مهرداد ـ همان که همیشه کمی بیش از آنکه شبیه یک دانشمند علوم سیاسی باشد، به یک مجسمه ساز شبیه است . فقط تاریخ نشست را اشتباه رمزگشایی کرده بودید.
…
ماجرای میکونوس با حضوری کوتاه در رسانههای آلمان، ناگهان وجود تو را ـ و در نتیجه، کار تو را ازحاشیهی زندگی روزمرهی من بیرون آورد.
نام قربانیان را از تلویزیون یاد نگرفتم؛
اصلاً آیا نامی از آنها برده شد؟
از آنها فقط به عنوان اعضای اپوزیسیون کرد-ایرانی یاد کردند. شاید از زبان خودت شنیده باشم، شاید هم نه ـ آن زمان خیلی کوچک بودم . حالا مجبور شدم دوباره نامها را جستوجو کنم. این واقعیت که آن ترور در خاک آلمان انجام شد، تازه— آن را برای رسانهها و دوستانم جالب کرد. کشتارِ جهانِ بهاصطلاح «سومی» هایی که فقط وقتی در مرکز غرب رخ می دهد، ناگهان وزنه ی دیگری می یابد و مهم میشود.
و نام این فاجعه از رستورانی یونانی گرفته شده، متعلق به یک دوست کُرد، که خودش هم نامش را از جزیرهای توریستی گرفته بود. نامی عجیب و غریب برای یک ترور.»
چنین لحظاتی است که Dinosaurierkind را به جستار سیاسی بدل می شود ـ اما نه از طریق شعار یا تئوری، بلکه با با گزارش تجربهی زیسته ی تبعیض، سکوت و ترجمهی ناگزیر آن.
در پایان، شاید بتوان گفت کتاب ارس بیش از هر چیز دربارهی ترجمه است: ترجمهی نسلها، زبانها و حافظهها، مکان ها. مریم ارس با بازگویی داستان پدر به زبان آلمانی، تبعید را از مرز خاطره به قلمرو اندیشه میبرد. در این مسیر، نوشتن برای او نه فقط شیوهای از یادآوری، بلکه راهی برای آشتی با جهان است. او در حقیقت صدای نسلی است که میان گذشته و حال، میان سکوت و گفتن، در رفت وآمد است. او نشان میدهد که ادبیات نسل دوم مهاجران ایرانی، دیگر تنها روایت از «از دست دادن» نیست، بلکه تلاشی برای «بازنوشتن» است — بازنوشتن خویش در زبانی تازه، و در جهانی که تبعید درآن هنوز ادامه دارد.
۱- گونتر گاوس
او روزنامهنگار، نویسنده، دیپلمات و سیاستمداری متعهد و بسیار مورد احترام بود. گونتر گاوس به خاطر فعالیتهای روزنامهنگاریاش، از جمله جوایز دیگر، جایزه آدولف گریمه (۱۹۸۸) و جایزه منتقدان آلمان (۱۹۹۱) را دریافت کرد.
تشکر از مریم ارس و انتشارات اولشتاین برای اعطای مجوز ترجمه ی برخی از پاساژهای متن آلمانی کتاب
مشخصات آلمانی کتاب:
Maryam Aras
Dinosaurierkind
Essay
این جستار در نشریه اینترنتی بانگ نیز منتشر شده است.