عصر نو
www.asre-nou.net

در چرایی انقلاب سال ۵۷


Mon 10 11 2025

محمد حسین صدیق یزدچی



دوستی جوان از ایران برایم نوشته است:

از آنجایی که همیشه چرایی وچگونگی اتفاق ۵۷ برای من مسئله بوده وتلاش کردم برای درک بهتر آنزمان خواندن خاطرات دست اندرکاران انقلاب وگوش دادن به تاريخ شفاهی دانشگاه هاروارد حبيب لاجوردی بتوانم بفهمم چرا و بلاخره چه اتفاقی بر این سرزمين بلازده افتاد. بنظرم گفتگوی با این دو فرد برای درک بخشی از تاريخ آن دوران را مفید یافتم تاریخی که کاملا عامدانه از سوی دوسمت ماجرا يعنی جمهوری اسلامی و بازماندگان سلطنت سعی شده مسکوت وغبارالود بماند لطفا گوش کنید بشنوید که چگونه محمد رضا پهلوی ناخواسته به خمینی در پیروزی انقلاب کمک کرد وحتی آمریکایی‌ها و مردم و اهل فکر ونظر ایران سر درگم بودن که این واقعه سقوط تاریخی بکجا می انجامد. فرازهایی از این گفتگو بسیار عبرت آموز است مخصوصا برای کسانیکه معتقدند که جمهوری اسلامی برود و بعد نوع حکومت آینده توسط مردم انتخاب خواهد شد/بامهر A
لینک مصاحبه:


من گفتگوی مصاحبه گر با جان لیمبرز( گروگان سابق در سفارت امریکا در ایران) و منصور فرهنگ ( دیپلمات سابق و روشنفکر ایرانی) را گوش کردم. می توانم بگویم که این گفتگو، نخستین تبیین هایی ست پیرامون چرایی انقلاب ۵۷ که با ملاک‌های واقع گرا به انجام میرسد. اما ببینیم که از محتوای بررسی های نسبتنا گسترده و پیچیده ی این دو کارشناس، واقعه ای بنام انقلاب ۵۷ که در این گفتگو سنجیده و روشمند بیرون می آید، شنونده به چه روشنائی هایی در شناخت خود میرسد؟

من و بنابر دانش خودم همراه با تجربیات شخصی ام بعنوان ایرانی حاضر در صحنه ی واقعیات سیاسی و اجتماعی و مشارکت نسبی عملی ام از جریان نهضت ملّی سالهای ۳۰ تا ۵۷ و وسیع تر شناخت تاریخی و فکری و سیاسی فرهنگ ام ایران، به جمع بندی زیر میرسم.

۱- انقلاب زمستان ۵۷، شورشی " کور" و خیزشی عمومی مطلق بود [بدنبال خواهم گفت چرا انقلاب ۵۷ را " شورش کور" می شناسم]. در آغاز نگاه به جامعه ی بالفعل ایران باید توجه داشت که هر نتیجه گیری نسبت به جامعه ی ایران به ضرورت همراه است با توجه و ارجاع به ویژگی های فرهنگ تاریخی آن. یعنی بدون چنین ارجاعی شناخت و تبیین ما پا در هواست. بنابر شناخت و فهم من از ژرفاهای فرهنگ یکپارچه ی اسلامی/ شیعی ایران، چگونگی و حتّی جهت گیری چنین شورشی ( انقلاب ۵۷) البته کور و بدون هرگونه سازماندهی اعّم از فکری یا تشکیلاتی، دقیقا از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان و شیوه های تحوّل آمرانه ی رضاخان سردار سپه، رضا شاه بعدی به تدریج پی‌ریزی و بستر سازی شد. نمونه : تغییر تقریبا اجباری شیوه های زیست مثل تغییر اجباری نوع پوشش مثلا جانشینی کلاه شاپو بجای مثلا کلاه نمدی و مهّم تر و فاجعه بارتر بی حجابی اجباری که تمام کوشش‌های رضا شاه و دولت مردان اش مثل ساختار مدرن دستگاه دولت یا آموزش و پرورش و و... را علیرغم ضرورت های نسبی شان، در نگاه تقریبا عموم ایرانیان، به تعارض و ستیز با ارزش‌های سنت فکری اسلامی و شیعی مردم، شناخته شد. در حدودا بیست سال حکومت و سلطنت رضاشاه پهلوی، نه از سوی دولتمردان فرهنگ ورز رضا شاهی مثل تقی زاده، محمد علی فروغی، علی اکبر داور یا حتی مخالفان اش دکتر مصدّق یا ملک الشعراء بهار یا یحیی دولت آبادی و یا روشنفکران چپ گرای آنروزها و آن سالها، هیچ توضیح و تبیینی نسبت به تحوّلات بنیادی سلوک و رفتار عمومی ایرانیان زیر تاثیر ارزشهای مشروطه که امروز آنها را ارزشهای عصر مدرن می شناسیم، به انجام نرسید و تبیین نشد که چرا جامعه با شیوه های نوین زندگی و بنابر ضرورت مبادی همان انقلاب مشروطه باید خو بگیرد و عوض شود؟ کسی توضیح نداد که چرا مدل زندگی سنتی رایج ایرانی که اسلامی و شیعی ست، با انقلاب مشروطه باید تغییر کند؟ کسی توضیح نداد که لازمه ی پیدایش جامعه ی مدنی و دولت مدرن و جامعه ای قانونی، تعئیر در فکر و اندیشه و سلوک و رفتار فردی و جمعی ست. باری فقدان اینهمه امواجی خروشان از خشم توده ها را که مغایر و ضّد شریعت اسلامی بود باری بر علیه شخص و اقدامات اجرایی رضاشاهی برانگیخت. لازم است بگویم که سرکوب های سیاسی رضا شاهی هیچ تاثیری در موافقت یا مخالفت توده ها با رضا شاه نداشت. اصلا توده های حتی توده های موافق سیاست های اصلاحی رضاشاهی ابدا اعتنایی به سرکوبهای سیاسی بیست ساله ی رضا ساه نداشتند. توجه عموم را مثلا جلب می کنم به واکنش های بینهایت بی نظیر و خشنودی مردم کوچه و بازار در شهرهای بزرگ و کوچک ایران از سقوط و تبعید رضاشاه در شهریور ۲۰. تحلیل گران وقایع این سالها از آغاز سالهای ۱۳۰۰ تا دهه ی بیست، توجه لازم را به انگیزه های فکری و فرهنگی ایرانیان که مطلق انگیزه های دینی و دفاع از ارزشهای اسلامی/ شیعی و تعارض و ضدّیت با رضاشاه یعنی با پروژه های تجدّد آمرانه اش بود، نکرده اند. غالب تحلیل گران این سالها اصولا مسئله ی ایرانیان با پهلویها را سیاسی دیده اند. در حالیکه انگیزه ی اصلی معارضه ی توده ها با پهلوی اول و دوم عمدتا فرهنگی یعنی دفاع از اعتقادات اسلامی و شیعی شان بود. از فردای سقوط رضاشاه و با شکل گیری حزب توده و فعالیت گسترده ی باصطلاح روشنفکران آن روزها اعّم از توده ای و چپی و ملّی گرا، مخالفت های توده ها با پهلویها به غلط و با نادرستی، به مخالفت با سرکوب های سیاسی تعبیر شده. در حالیکه این شناخت از جامعه ی ایران کاملا نادرست بود. شناختی که به فاجعه ی ایستادن روشنفکران و نخبگان جامعه کنار انقلاب ۵۷ انجامید. این نخستین تخم لقی بود که در عرصه ی فکری یعنی روشنفکری و سیاسی ایران از همان فردای شهریور ۲۰ شکسته شد. یعنی روشنفکران آن سالها و مخالفان در صحنه ی سیاسی پهلوی در آن سالها عموما به کژ راهه رفتند. گوشه هائی از چند و چون یا چرایی شادی واقعی توده ها از سقوط رضاشاه در شهریور ۲۰ را ناصر پاکدامن در کتاب " قتل کسروی" نشان داده.

واقعه دوّم که مهم تر از اقدامات تجدد آمرانه ی رضا شاه مردم یا توده ها را از پادشاهی پهلویها جدا کرد، انقلاب سفید شاه بود. واقعه ای بی نهایت عمده و ساختاری که بطور وسیعی مشروعیّت پادشاهی محمدرضا شاه را که ریشه در سنت فکری و باورهای حتی دینی مردم داشت در آگاهی و وجدان توده ها اعّم از شهری و روستایی فرو پاشید. در تحلیل نهایی بذرهای انقلاب ۵۷ در شناخت و فهم من از تاریخ فرهنگی سرزمین ام و اجزاء آن، از فردای به قدرت رسیدن رضاشاه در ایران پاشیده شد. در پراکندن این بذرها هیچ فرد یا افرادی و هیچ جریان سیاسی یا فکری نقشی اولیّه و بنیان گذار نداشتند. نه بازمانده های سیاسی انقلاب مشروطه و نه مبارزات بی نهایت محدود مثلا آزادیخواهان یا چپ های آن دهه ها و بعدها " حزب توده" و نه حتی مهم ترین حادثه ی سیاسی این دهه ها یعنی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تاثیر یا مبدئیت یا انگیزه ای به شورش کاملا کور یعنی انقلاب ۵۷ آنهم با یک هدف یعنی: بازگشت به تمام سنت " اسلام ایرانی" یعنی تحقق سنت شیعی دوازده امامی صد در صد ایرانی، باری سبب ساز انقلاب ۵۷ نبودند.

باری اجمال چیزی که این گفتگوی آقایان منصور فرهنگ و جان لیمبرز می خواهد بگوید این است که : انقلاب ۵۷ از پیش طراحی نشده بود. در پیدایش آن نه امریکا و نه هیچ قدرت سیاسی دیگری مطلقا دخالت پیشین و برنامه ای نداشتند. اما امریکا و شوروی و در راس همه ملایان شیعی به دلایلی که می شناسیم، میراث‌بران آن بودند. امریکا و شوروی و روسیه ی پوتین بعدتر، و تنها نیروی داخلی روحانیان شیعی ایران برنده گان آن بودند. که البته و البته برنده ملایان می شدند که شدند. اما در این پیروزی هیچ قدرت سیاسی بیگانه دخالتی نداشت.

در پایان بگویم که من در سی و چند سال گذشته در گفتارها و نوشته هایم کوشیده و می کوشم بگویم که ما چرا به اینجایی که هستیم رسیدیم و لااقل راه خروج امروز کحاست؟
م. ح. صدیق یزدچی