شیوه تولید آسیایی و حکومتهای استبدادی در ایران
(از ایران قدیم، پهلوی ها تا جمهوری اسلامی)
Sat 8 11 2025
احسان دهکردی
هدف از این بحث شناخت اقتصاد داخلی و جایگاه دولت در کشورهایی چون ایران است، که البته نقل قول از هر نویسنده ای به معنای تأیید همه نظرات آن شخص نیست.
گذشته از این تلاشی برای طرح ساختارهای اجتماعی دموکراتیک و مردمی و تقسیم قدرت اقتصادی در آینده ایران است.
و اضافه کنم طرح اینگونه بحثها در واتس آپ و بخصوص در میان فعالان سیاسی بخصوص چپها، نقد افکاری است که با اندیشه های ایدئولوژیک گذشته به ضدیت با دولتهای استبدادی چون جمهوری اسلامی می پردازند، وهمراه با این گونه توهمات فکری به دنبال آزادی و دموکراسی و بخصوص سوسیالیزم در ایران آینده هستند ! در گذشته کسانی چون لنین و استالین ومائو و …بعد از مارکس مدعی طرح اندیشه های از خود در مبارزه با سرمایه داری و برپایی سوسیالیزم شدند، که نه تنها هیچ مقاربتی با اندیشه های مارکس و سوسیالیزم مارکسی نداشت بلکه درست علیه آرزوها و خواستههای او که رهایی انسان از استثمار و فقر و تنگدستی و تقسیم عادلانه ثروت اجتماعی بود، قرار گرفت اما در ظاهر بر پایه اندیشه های او طرح شده بود!
مارکس کتابهای بسیار با ارزشی نوشت که برجسته ترین آن “کاپیتال” اوست، کاپیتال کتاب نادریست که در آن مقطع تاریخی جزو نادرترین کتابهای اقتصادی در رابطه با مناسبات سرمایه داری بود. مناسباتی که فقط در بعضی کشورها بخصوص اروپا و بعدها در آمریکا شکل گرفت و رشد یافت. ولی مارکس و بسیاری بعد از او دریافتند که مناسبات اقتصادی بخش دیگری از دنیا با زندگی اقتصادی کشورهای اروپا شبیه نیست و براین اساس به این نتیجه رسیدند که همه کشورهای دنیا مناسبات اجتماعی یکسانی ندارند و در نتیجه آن، مناسبتهای جدیدی چون “شیوه تولید آسیایی “ شکل گرفت و تحقیق در مورد کشورهای دیگر دنیا بخصوص آسیا رفته رفته مطرح شد و نوشته شد.
وحال به این موضوع یعنی شیوه تولید آسیایی بپردازیم ! با مارکس شروع کنیم،
در ابتدا این تعریف را از ویکیپدیا بیاورم :
“شیوهٔ تولید آسیایی (به انگلیسی: Asiatic mode of production) را کارل مارکس در اوایل دههی ۱۸۵۰ مطرح کرد. هستهی مرکزیِ این ایده به شکلِ «فرض اینکه جوامع آسیایی، توسطِ گروهکهای استبدادیِ ساکن در شهرهایی اداره میشدند که مالکیتِ روستاییانِ خودبسنده و اغلب نامتمایز بر مازاد اقتصادی خودشان را سلب میکردند» توصیف میشود.[۱]
مارکس در مقالهای که میان ۱۸۵۲ تا ۱۸۵۸ پیرامون هندوستان نوشته است، برخی از مشخصات این شیوهی تولید را برشمرده است که عبارت اند از فقدانِ مالکیتِ خصوصی افراد بر زمینهایشان (جوامع و طبقات خودمختار)، یکیبودنِ کشاورزی و صنعتِ ایشان، غیبتِ فرآیندهای جدیِ تولید و تجارت کالا و ثُباتِ جامعه و فرهنگ هندوستان در برابر تهاجمات، فتوحات و قحطیها.[۲][
همچنین چنین هم گفته شده است :
“شیوه تولید آسیایی، اصطلاح مارکسیستی است که به ساختار اقتصادی جوامع عمدتاً کشاورزی با دولتی استبدادی اشاره دارد که هم مالک زمین و هم حاکم سیاسی است. در این سیستم، دولت به عنوان مالک کلی زمین، مازاد اقتصادی تولیدکنندگان را به شکل مالیات برداشت میکند، بنابراین استثمار از طریق فشار سیاسی محض صورت میگیرد، نه روابط طبقاتی سنتی. این شیوه تولید از ویژگیهایی چون فقدان مالکیت خصوصی بر زمین و وجود یک طبقه مالک مستقل از دولت برخوردار است.”
مارکس یک نابغه فعال در طرح اندیشه هایی بود، که هم در فلسفه و هم اقتصاد در دوران خود پایه گذار یک دیدگاه جدید در دنیا شد. اندیشه هایی که در دوران خود به اهمیت رهایی انسان از جوامع طبقاتی می پردازد و برای اولین بار به اهمیت طبقات، یعنی طبقه سرمایه دار و بخصوص طبقه کارگر در کشورهای اروپایی برای رهایی از مناسبات سرمایه داری تأکید کرد.
ریشه های تاریخی اقتصاد در ایران
در ایران اقتصاد و سرمایه داری بدانگونه که در اروپا شکل گرفت٬ نبود.چون ایران مناسباتی داشت که در آن شاه قدرت اول اقتصادی و سیاسی بود. ولی قدرت پادشاه که بر پایه درآمد و زحمت دهقان بود، رفته رفته ضعیف شد!
ایران نه یک مناسبات فئودالی داشت و نه یک دهقان وابسته به فئودال ! مناطق کشور به والیان شاه تقسیم شده بود وچرخه اقتصادی بگونه ای بود، که در چارچوبه یک اقتصاد معیشتی، بهره مالکانه به نماینده شاه پرداخت می شد. ایران به ولایات بزرگی تقسیم شده بود که همه برگزیده شاه بودند .
وضعیت اقتصادی به گونه ای بود، که بدلیل عدم رشد نیروهای مولده اقتصادی و تکنولوژی ، عقب ماندگی در همه سطوح کشور وجود داشت و متناسب با رشد جمعیت و درخواستهای عمومی رشد نمی کرد و جوابگوی نیازهای کشور نبود. بحران داخلی در اوایل حکومتهای قاجار در دوبار شکست با روسیه خود را نشان داد. فتحعلی شاه که تحت تأثیر آخوندهای شیعه قرار داشت، دو بار به روسیه حمله کرد و در هر دوبار شکست خورد و مجبور به غرامت و بخشیدن بخشی از شمال کشور به روسها شد، روسیه در آنزمان رشد صنعتی و اقتصادی زیادی داشت و اسلام در این کشور اروپایی جایی نداشت، تحریک آخوندها در راستای ضدیت با مسیحیت و مانعی در رشد آنها بود.
این شکستها و باز شدن تجارت با روسها و تأسیس بانک روسها پیامدهای وضعیت بد اقتصادی و سیاسی در آینده ایران بود.
با پائین آمدن در آمدهای داخلی کشور و سقوط اقتصادی و در مقابل رشد اقتصادی جهان سرمایه داری و بخصوص روسها در شمال کشور، پادشاهان قاجار شروع به بستن قرارداد های اسارت بار با کشورهای خارجی و رشد نفوذ دول خارجی و سپردن منابع داخلی کشورشدند، این اعمال از یک طرف آغاز گر مبارزات ملی در ایران و از طرف دیگر وابستگی سیاسی - اقتصادی کشور شدند.
در واقع پادشاهان قاجار بعد از سقوط اقتصادی داخل کشور آغاز گر تجارت و فروش منابع داخلی آن و سرسپردگی و تمکین به نیازها و سیاستهای خارجی شدند.
“ در سال ۱۲۸۰ (۱۹۰۱ میلادی)، قراردادی بین مظفرالدین شاه قاجار و ویلیام ناکس دارسی انگلیسی امضا شد که امتیاز انحصاری اکتشاف نفت در جنوب ایران را به او واگذار کرد.”
با آغاز جنبش مشروطه در ایران و تلاش برای محدود کردن قدرت شاه، کشور دچار وضعیت اسفباری شد، تلاش مشروطه برای محدود کردن نفوذ همه جانبه سیاسی و اقتصادی شاه با تدوین قانون اساسی و متمم آن وتلاش شاه و بخشی از روحانیون و بخصوص با آغاز جنگ جهانی اول٬ ایران به سرنوشتی مجبور شد که کشورهای خارجی، در شمال روسها و در جنوب انگلیسیها اداره سیاسی کشور را بدست گرفتند .
بعد از بحرانهای سیاسی روسها در سال ۱۹۰۵ و تضعیف تزار های آنها جنبشهای داخلی و بخصوص سوسیال دموکراتها در روسیه رشد کردند، بر همین اساس روسیه نتوانست پر قدرت در جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ وارد شود در نتیجه پیروز مطلق انگلیسیها شدند. انقلاب روسهای سوسیال دموکرات در سال ۱۹۱۷ پایان نفوذ و قدرت سیاسی - اقتصادی آن کشور در ایران بود.
در همین دوران نیز پایان پادشاهی قاجار پیش آمد، انگلیس قدرت مسلم در ایران شد.
ما چنین سرنوشتی داشتیم که پایان پادشاهان قاجار همراه بود با پایان استقلال سیاسی ایران و شروع پادشاهان انگلیسی و آمریکایی پهلوی، رضا خان و پسرش محمد رضا در فاصله ۵۰ سال میان سقوط قاجار و جنگ جهانی اول و دوم و پایان پهلوی ها !
در واقع قدرت جهانی انگلیس بعد از جنگ جهانی اول و قدرت جهانی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در ایران، جایگزین پادشاهان ایرانی و آغاز وابستگی اقتصادی و سیاسی کشور به دول سرمایه داری جهانی شدند !
آغاز حکومتهای پهلوی در ایران
کشور ایران بعد از جنگ جهانی اول و خروج انگلیس یک مجموعه حوادث داشت، یکی قدرت گیری رضا خان در نیروی نظامی، دوم سقوط پادشاهی قاجار و سوم خروج انگلیسیها از ایران که همراه بود با استقرار شیوههای جدید نو استعماری !
بحث در هرکدام از این موارد طولانی است، اما هدف این بود که به دو موضوع دقت کنیم، یکی با حذف پادشاهی قاجار استقلال سیاسی ایران به پایان می رسد، دوم تسلط سیاسی و اقتصادی کشور با دول خارجی و بخصوص دولت انگلیس آغاز می شود!
سرسپردگی و همراهی مستقیم رضاخان و محمد رضا پهلوی، شاهان بعد از قاجار در جهت منافع دول سرمایه داری بخصوص انگلیس و آمریکا در ایران بود.
اما موضوع اصلی نوشته ما به وضعیت اقتصادی ایران بر می گردد. من نوشتم که اقتصاد کشور در این دوران عمدتن از طریق کشاورزی و دامداری و صنایع دستی و مراودات داخلی بود، پادشاهان نیز در این چرخه اقتصادی بهره مالکانه دریافت می کردند و گذران زندگی می کردند. کار مردم در محدوده معیشت داخلی بود، که با رشد جمعیت و تقاضا برای مواد غذایی به بنبست رسید. از این تاریخ به بعد ما شاهد رشد اقتصادی و صنایع متکی به خود نداشتیم، فقط وابستگی به دول خارجی بوده است!
اتفاقی که پیش آمد و سرنوشت مردم را تغییر داد، درآمدهای نفتی و تغییرات صنعتی کشور در راستای منافع دولتهای خارجی بخصوص انگلیس بود.
مناسبات اقتصادی در کشور آغاز می شود و شکل می گیرد که در جهت منافع دول خارجی و در جهت سود جویی و بهره برداری از منابع زیر زمینی و در مراحلی دیگر از نیروی کار ارزان آن بود !
کشور ما تا امروز نه پایه ریز اقتصاد ملی بوده و نه در جهت تکامل و رشد صنایع داخلی پیش رفته است !همچنین صنایع مونتاژ و جامعه شهری در ایران به همت دول خارجی و در جهت منافع آنها انجام شده است . اما در راستای بهرهبرداری از نفت در شهرهای جنوب پالایشگاهها و پتروشیمی ها ساخته شد و نیروی کار به این مناطق سرازیر شدند.
موضوع مهم در این نوشتار، نقش دولتهای سرمایه داری خارجی در سیاستهای کشور و در مالکیت دولتی و اقتصادی کشور است، و بخصوص تأکید بر دیکتاتوری، حمایت از سلطه دولتی بر مردم کشور ایران است !
همانطور که پیش از این نوشتم، انگلستان در دوران عقب نشینی از شمال کشور با همکاری مأمور جدید خود آیرونساید رضا خان را به سمت تهران روانه کردند و احمدشاه را به خارج کشور، کودتای ۱۲۹۹ که با همکاری نزدیکان انگلیس چون سیدضیا و بخش بزرگی از شهربانی و ارتش پیش رفت در راستای حفظ و تداوم سلطه انگلیس در ایران بود.
درآمدهای نفتی، و کارشناسان انگلیسی کمک رسان رضا خان در رسیدن به قدرت در ایران بودند.
انگلیسیها هر نیروی دیگری را در مخالفت با رضا خان بود از بین می بردند تا امنیت داخلی کشور فقط تحت یک رهبری کمر بسته چون رضا خان پیش رود، بزرگترین نیروی نظامی این دوران در خوزستان تحت رهبری شیخ خزعل بود، که از نزدیکان انگلیس بود و تابع آنها، انگلیسیها او را مجبور کردند که تسلیم رضاخان شود و پذیرفت و به تهران رفت .
آنچه که در این دوران در کشور شکل گرفت، قدرت دولتی بلامنازع و متمرکز رضا خان بود که به سرعت با تاج شاهی انگلیس کشور را چون گذشته بدست گرفت و تمامی مراکز قدرت اقتصادی،فرهنگی و سیاسی دوباره بدست شاه رسید؛ شاهی که برعکس دوران پادشاهان ایرانی به استقلال ایران فکر نمی کرد، و فقط منافع انگلیس بود که اهمیت داشت، آری تمامی تلاشهای مشروطه برای کم کردن قدرت شاه و دخالتگری بیشتر مردم در اداره کشور به باد رفت !
کشورهای قدرتمند سرمایه داری واستعماری جدید سرنوشت کشور را بخصوص بعد از کشف نفت در ایران بدست گرفتند و کشور و مردم در خدمت منافع انگلیس قرار گرفت!
بعد از ذغال سنگ و بخارآب، نفت بزرگترین کمک رسان انرژی، هم در پیشرفت صنایع بود هم در مصرف سوخت ماشینها و کشتی رانی ! انگلیسیها و بعدها آمریکائیها از این منابع زیززمینی نمی گذشتند!
با سلطه سیاسی نیروهای انگلیسی در کشور و گسترش نیروهای نظامی - اطلاعاتی داخلی تمامی فعالیتهای اپوزیسیون بخصوص روشنفکران کشور سرکوب شدند و هر گونه مخالفتی جایش زندان و اعدام بود، تلاش برای استقلال و آزادی در همه زمینه ها سرکوب و منع شد.
رضا خان که متوجه قدرتمند شدن آلمان نازی در جهان شده بود در آخر دوران پادشاهیش در ایران بسمت آلمان نازی متمایل شد، شاید که متضمن ادامه حکومتش شود، ولی متفقین متوجه شدند و ایران را از شمال و جنوب تسخیر کردند٫ و آلمانیها را از ایران خارج کردند.
بعد از جنگ جهانی دوم پای آمریکا نیز به ایران باز شد، انگلیسیها به شدت ضعیف شده بودند و روسها بعد از شکست ارتش هیتلر با وجود هزینه ها و کشته های بسیار پیروز جنگ شدند و یکی از قدرتهای بزرگ دنیا ! بعد از جنگ حتی نیمی از آلمان نیز به روسیه استالین تعلق گرفت ! بنابراین بعد از جنگ جهانی دوم یک تقسیم بندی بزرگ جهانی بین جهان سرمایه داری، غرب اروپا و جهان به اصطلاح سوسیالیستی، شرق اروپا، بلوک شرق شکل گرفت که تنشهای بزرگی در دنیا ایجاد کرد.
بعد از جنگ جهانی دوم قیامهای بسیاری در راستای خواسته های ملی یا ملی گرایی در میان کشورهای دنیا که ایران هم از جمله آنها بود، شکل گرفت.
در همین راستا جبهه ملی در ایران به رهبری دکتر محمد مصدق که دارای دکترای حقوق در دانشگاهی در سوئیس بود، بنیان نهاده شد، دقیق بعد از جنگ جهانی دوم!
دکتر محمد مصدق یک چهره سیاسی نادر در تاریخ مبارزاتی مردم ایران است، او در دوران رضاخان هم بعلت مخالفت با سیاستهای انگلیسی و وابسته او دستگیر ، زندان و تبعید می شود.
محمد مصدق چهره ای بشدت تابع قانون کشوری و ملی گرا بود، با همین دیدگاه نمی توانست، وابستگی، توطئه و دسیسه خارجیان برای سلطه در ایران را بپذیرد! در مقابل محمد رضا پهلوی بود که در هر عمل سیاسی٫ خود را بادیدگاهای انگلیس و آمریکا هماهنگ و تنظیم می کرد، مثل شکل گیری اصلاحات ارضی که محمدرضا پهلوی با آن مخالفت می کند و آمریکایها با همکاری امینی از یاران نزدیک آمریکا خواهان اجرای آن بودند، محمدرضا به آمریکا سفر می کند و از ترس سرنگونی حکومتش اصلاحات ارضی را می پذیرد و دوباره به قدرت می رسد و امینی فراری می شود.
درگیریهای سیاسی مصدق با محمدرضا شاه بخصوص در مورد ملی شدن صنعت نفت بود که در فاصله سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ پیش رفت.
اولین موضوعی که محمد مصدق به شاه گفته بود این بود که: “ طبق قانون اساسی شاه باید سلطنت کند و نه حکومت “ مصدق این نکته را چون براساس قانون اساسی بود، مکرر به شاه می گفت ولی شاه مدافع قانون نبود، پی گیری این مسائل بخصوص با انگلیسیها و آمریکائیها که منافع زیادی در صنعت نفت جنوب داشتند بود نه منافع ملی !
به تصویب رسیدن قانون ملی شدن صنعت نفت با همیاری ملی گرایان و عدم همیاری شاه در این رابطه، باعث تدارک کودتا علیه دولت مصدق شد.
اهمیت مبارزاتی مصدق و جبهه ملی در دو نکته متمرکز بود، یکی مبارزه با سلطه انگلیس و آمریکا در صنعت نفت و دیگری قدرت مطلق شاه در ایران !
با اینکه از دوران مشروطه تلاش شده بود، که از قدرت یگانه شاه بر سراسر کشور کاسته شود، اما با کمک قدرتهای خارجی و وابستگی دولتهای رضا خان و محمد رضا شاه همچنان استخراج و فروش نفت کشور دست انگلیس بود. انگلیسیها به جای پادشاهان گذشته چون قاجارها حاکم و حکمران سراسر کشور بودند، دیدگاهی بسیار ساده انگارانه بود که تصور کنیم کسی مثل رضا خان میرپنج و محمد رضا پهلوی آگاهی داشته باشند و شخصیتهای ملی و ایران دوست باشند، آنها می دانستند که بدون پشتیبانی و رهبری سیاسی دول خارجی شانسی برای نشستن بر تخت سلطنت ندارند .
بالاخره با شکست بار اول کودتا در سال ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق، اوباشان محمد رضا شاه بار دوم موفق به سرنگونی دولت مصدق می شوند.
مظدلیل پیروزی اقلیت لات و آدم کش پهلوی بخصوص در ارتش، شهربانی و استفاده از مزدوران خارجی، و در کنار آن ساده لوحی و جدی نگرفتن مخالفین توسط بخصوص محمد مصدق باعث شکست ملی گرایان و استقلال خواهان ایرانی شد. ممنوعیت پشتیبانی آنزمان حزب توده( عامل شوروی) و ملی گرایان و مردم توسط مصدق عامل پیروزی سلطنت طلبان و سقوط دولت ملی شد ! انگلیس دوباره پیروز شد !
هدف از طرح این وقایع تاریخی پی گیری در مورد موقعیت سیاسی و اقتصادی ایرانیان است. مردمی که ناکام در آمدهای کشاورزی خود بودند، به شهرها هجوم آوردند و تبدیل به جبهه بزرگی از نیروی کار شدند، مناسبات اقتصادی مستقلی در کشور وجود نداشت و برنامه اقتصادی برای رشد نیروهای مولده در سیاست پادشاهان پهلوی نبود، انگلیس بدنبال در آمدهای نفتی و ادامه قدرت اقتصادی سیاسی خود از طریق کنترل سیاسی دولت و کشور بود٫ سرنگونی دولت مصدق در این راستا بود. در واقع بعد از کشف نفت مردم ایران می توانستند سرنوشت بهتری داشته باشند، در آمدهای نفتی می توانست به استقلال اقتصادی و سیاسی کشور کمک کند، رشد تکنولوژی و صنعت می توانست در خدمت منافع مردم باشد، می توانست تقسیمات کشوری و طبقات اجتماعی شکل بگیرند و استقلال اقتصادی جای وابستگی و سرسپردگی را بگیرد . ولی آنچه اتفاق افتاد با سرسپردگی پادشاهان و ولی فقیه در دوران بعدی از بین رفت .
همان گونه که متذکر شدم٬ موضوع نفت٬ و تلاش محمد مصدق برای ملی شدن صنعت نفت در ایران برای انگلیس بسیار مهم بود٬ محمد رضا پهلوی برای یاری به انگلیس و تداوم پادشاهیش فعالیتهای بسیاری کرد٬ از جمله مسایلی که در تاریخ علیه مصدق مطرح می شود٬ تعطیلی مجلس توسط مصدق است.
محمد رضا شاه تلاش کرد از طریق بالا بردن تعداد نمایندگان طرفدار خود در مجلس دوران نخست وزیزی محمد مصدق وهمچنین قانون مندی دولت اورا ساقط کند و مانع قانونی شدن٬ ملی شدن صنعت نفت شود. مصدق می دانست که محمدرضا شاه از طریق مخارج زیاد و تقلب در انتخابات مجلس نمایندگانی را به مجلس وارد کرده که باعث سقوط دولت او شوند. بخشی از نامه او ؛
٬٬
....در تاریخ تیر ماه ۱۳۳۲ دکتر مصدق نخست وزیر وقت ایران...مردم ایران را از تصمیم خود مبنی بر برگزاری رفراندوم انحلال مجلس هفدهم آگاه کرد.
...عده ای از نمایندگان مخالف به جای این که وقت خود را صرف ارشاد و راهنمایی و انتقاد منطقی از دولت بکند از مصونیت پارلمانی سو استفاده می کنند.
و تریبون مجلس را برای ارضای اغراض خصوصی و نقشه های ضد ملی مورد استفاده قرار می دهند..... این تنها ملت ایران یعنی به وجود آورنده قانون اساسی و مشروعیت و مجلس و دولت است که می توانددر این باره اظهار نظر کند٬ لاغیر... در کشورهای دموکراسی و مشروطه هیج قانونی بالاتر از اراده ملت نیست..... .
مجموعه حوادثی که در دوران نخست وزیری مصدق تا کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ توسط آمریکا-محمدرضاشاه انجام شد٬ در واقع تلاش برای حذف هویت ملی و استقلال کشور بوده است .
در رابطه با حوادث سال ۱۳۵۷ مثل خروج محمدرضاشاه و ورود روح الله خمینی به ایران بحث بسیار طولانی است که من فقط به نکات اصلی و مهم می پردازم.
به نظر من تغییر رژیم شاه با خمینی در رابطه با حوادثی بود که در منطقه آسیا اتفاق افتاد بخصوص در رابطه با تصادم قدرت و نفوذ روسیه و آمریکادراین منطقه بخصوص در کشورهای ایران و افغانستان ! برای شناخت از شرایط سیاسی در منطقه دراین دوران باید تاریخ گذشته را مرور کنیم !
٬٬
وصیت نامه پتر بزرگ !
سیاست دستیابی به آبهای گرم !
٬
.... هدف باید نزدیک شدن هر چه بیشتر به قسطنطنیه و هند باشد...... از این رو روسها پس از اشغال کشورهای آسیای میانه به افغانستان معطوف شدند. آنان افغانستان را پلی برای رسیدن به آبهای گرم می دانستند...........
بعد از جنگ جهانی دوم ما شاهد تغیر دولتهای بزرگ در آسیا و آفریقا هستیم!
چین ٬ ویتنام٬ کره شمالی٬ کوبا و گسترش جنگهای چریکی در.. و همه این کشورها با حمایت دولت روسیه استالینی بود. یعنی این کشورها در چارچوبه فکری لنین و استالین بودند٬ از مايؤ تا هوشی مینه و ..
در دوران به اصطلاح جنگ سرد تلاش برای گسترش نفوذ این کشورها در مناطق مختلف دنیا ادامه یافت.
مسیله مهم در این دوران سلطه بر مناطق استراتژیک بخصوص بعد از کشف نفت کشورهای نفت خیز و مسیرهای ارتباطی آبی مثل اقیانوسها بودند.
روسیه استالین بخصوص بعد از جنگ جهانی دوم تلاش برای گسترش نفوذ خود درکشورهای مناطق آسیایی داشت. برجسته ترین تنشها بین روسیه و آمریکا در کشورهای ایران و افغانستان بود کهآغازیک مجموعه در گیریها و تغییر و تحولات سیاسی در این کشورها شد.
در افغانستان احزاب طرفدار چپ متمایل به روسیه در سال ۱۹۷۸ یعنی سال ۱۳۵۶/۱۳۵۷ قدرت دولتی را دردست گرفتند!
٬٬
۲۷ اپریل ۱۹۷۸....شوروی نخستین دولت خارجی بود که حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری نورمحمد ترهکی را به عنوان دولت قانونی و مستقر به رسمیت شناخت و از مارچ سال بعد کمک های نظامی خود را به رژیم کودتا آغاز کرد.در این مقطع، آمریکا که نگران نفوذ رقیب دیرینهاش بود در جنوب آسیا و دست یافتن کرملین به اقیانوس هند بود، آنگونه که اسناد تاریخی نشان میدهد، شروع به حمایت از اسلامگرایان مخالف رژیم کودتا کرد و همزمان برای نزدیک شدن به حفیظالله امین، مرد شماره دو رژیم کودتا دست به کار شد. در ۱۴ سپتامبر ۱۹۷۹ حفیظالله امین، با کودتا علیه نورمحمد ترهکی، مقام رئیس شورای مرکزی حزب حاکم و رهبری کشور را به دست گرفت مسکو به روشنی نگران نفوذ واشنگتن در افغانستان شده و برای به دست گرفتن کنترل اوضاع دست به کار میشود.
۱۲دسامبر ۱۹۷۹ پولتیبورو یا بیروی سیاسی اتحاد جماهیر شوروی تصمیم به دخالت نظامی در افغانستان می گیرد. برخی مورخان میگویند منشاء این تصمیم، نگرانی از بروز انقلابی در افغانستان، شبیه انقلاب اسلامی در ایران بود و عدهای نگرانی از نفوذ آمریکا را عامل نگرانی کرملین میدانند. ....... ٬٬
با ورود ارتش سرخ به افغانستان گروهای اسلامی آغاز به جنگ با ارتش سرخ پرداختند و آمریکا به عنوان حامی آنها به یاری آنها شتافت و آغاز به حمایت و تقویت مالی و نظامی آنها کرد. در واقع جهان سرمایه داری به این سیاست درآسیا رسیده بود که باید با تقویت گرایشهای اسلامی مانع گسترش گروهای طرفدار روسیه بشود.
و اما در ایران چه وضعیتی بود؟
موضوع گسترش گروهای چپ و مسلح در بسیاری مناطق دنیا با حمایت و هدایت روسیه وضعیت سیاسی جهان سرمایه داری با رهبری آمریکا را با بحران مواجه کرده بود. در همین راستا بود که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا٬ سیا برنامه ریز تدارک نیروهای مقاومت علیه گسترش نفوذ روسیه از یک طرف و تقویت گروهای اسلامی و مذهبی از طرف دیگر شدند.در واقع ما شاهد حظور فعال سازمان اطلاعاتی آمریکا سیا( (CIAدر ایران بخصوص از سال ۱۳۵۵ برای هدایت یک شرایط ویژه در ایران بودیم. دو هدف را می توان با مجموعه حوادثی که از آن دوره تا شکل دهی به حکومت خمینی انجام شد را دنبال کرد.
ما از سالهای ۱۳۵۴ شاهد فعالیتهای گسترده ساواک برای دستگیری و سرکوب گروهای چپ معتقد به جنگ مسلحانه در ایران بودیم و در مقابل عدم سرکوب گسترده آخوندها و حوزه های علمیه و گرایشهای مذهبی غیر مسلح ! در سال۱۳۵۵ ساواک موفق می شود مرکزیت سازمان چریکهای فداپی خلق را بعد از لو رفتن جلسه کمیته مرکزی از بین ببرد و ترس از گسترش اندیشه های کمونیستی و حامی روسیه کم می شود٬ حزب توده که مستقیم حامی روسیه هم که نبود !
بعد از حمله نظامی روسیه به افغانستان درسال ۱۹۷۹ وضعیت برای قدرت ساسی در ایران بحرانی می شود٬ از این دوران سازمان سیا آغاز به تقویت گرایشهای مذهبی در منطقه و بخصوص ایران می شود و در ست در همین زمان مسیله تعویض سیاسی قدرت درایران توسط سیا مطرح می شود.
آمریکا برای محدود کردن قدرت سیاسی روسیه در منطقه٬ بخصوص بعد از سال ۱۹۷۹ ٬منظورم بعد از نسخیر نظامی افغانستان توسط ارتش سرخ ! ٬ فعالیت سیاسی خود را در ایران متمرکز کردتا بتواند از گسترش نظامی روسیه به سمت ایران ممانعت به عمل آورد. سیاست تحقیر کننده و ویران کننده جامعه ایران با تماسهای مستقیم با روح الله خمینی زمینه ساز سرنوشت شومی برای مردم ایران شد
افغانستان در سال۱۹۷۹ :
“٬٬..... شوروی نخستین دولت خارجی بود که حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری نورمحمد ترهکی را به عنوان دولت قانونی و مستقر به رسمیت شناخت و از مارچ سال بعد کمک های نظامی خود را به رژیم کودتا آغاز کرد.
در این مقطع، آمریکا که نگران نفوذ رقیب دیرینهاش بود در جنوب آسیا و هم دست یافتن کرملین به اقیانوس هند بود، آنگونه که اسناد تاریخی نشان میدهد، شروع به حمایت از اسلامگرایان مخالف رژیم کودتا کرد و همزمان برای نزدیک شدن به حفیظالله امین، مرد شماره دو رژیم کودتا دست به کار شد...٫” ( نوشته تاریخ نویسان افغانستان)
آمریکا در دو جناح تلاش می کرد گرایشهای مذهبی بخصوص اسلامی را در مقابل گسترش نفوذ روسیه تقویت کند٬ در ایران و افغانستان !. نیروهای اسلامی در افغانستان بشدت از طرف کارشناسان نظامی و سیاسی آمریکا حمایت می شدند و تعلیمات نظامی و کمکهای مالی منظم به احزاب مسلمان افغانی داده می شد( اسامه بن لادن در این دوران تقویت شد). در رابطه با ایران سازمان سیا متمرکز بود که جناحهای اخوندی بخصوص خمینی را با توجه به سوابق و ماهیت سیاسی گذشته اش تقویت کند. تلاش آمریکا متمرکز بر دولت حاکم برای آینده ایران بود و بخصوص یک دولت مذهبی پر نفوذ ! می دانیم که در ایران از زمان مشروطه تا سال ۱۳۵۷ در ذهن هیچ آخوندی تسخیر قدرت دولتی و بدست گیری قدرت دولتی در کشور و همچنین آنرا تبدیل به یک هدف سیاسی برای مبارزه کردن مطرح نبود و تبدیل به یک شعار سیاسی نشد٬ غیر از خمینی !. بعد از افشا شدن اسناد آمریکا در رابطه با شکل گیری دولت خمینی٬ بسیاری از وقایع پنهان برملا شد! آمریکايیها تماسهای بسیار هدفمند و با برنامه ای را با خمینی در نجف و لوفل لوشاتو پیش گرقتند٬ صدام حسین خمینی را در سال ۱۳۵۷ از عراق اخراج کرد و در فرانسه در محلی به نام لوفل لوشاتو مستقر شد...... . صدام حسین از آینده سیاسی خمینی مطلع بود !
فقط دو روز پس از خروج شاه از ایران، کاخ سفید به خمینی پیام داد که آمریکا اساساً با تغییر رژیم در ایران مخالفتی ندارد و امیران ارتش شاه هم در مورد آیندۀ سیاسی خود انعطافپذیرند٬ ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در تهران، از اوایل نوامبر ۱۹۷۸ به بعد خواهان تشکیل جمهوری اسلامی بود و فعالانه علیه شاه و سپس علیه شاپور بختیار اقدام کرد. تماسهای سالیوان و دستیارانش با روحانیانی چون محمد بهشتی با اطلاع کامل و اجازۀ کاخ سفید انجام میشد.
در پاسخهای خمینی به سؤالهای دولت کارتر دربارۀ آینده منافع آمریکا در ایران، او تصویری از یک حکومت اسلامی ضدکمونیستی را ترسیم کرد که با ایالات متحده تاحدودی روابط دوستانه دارد؛ ثبات منطقه را بر هم نمیزند و صادرات نفت به غرب را متوقف نخواهد کرد.....؛٬٬
در واقع بعد از شکل گیری کارتر به عنوان رییس جمهور آمریکا٬ مسیله امنیت در خلیج فارس و آسیا و تلاش برای سد کردن قدرت طلبی روسیه کمونیست در منطقه٬حاکمیت دولت اسلامی در ایران مطرح می شود٬ تنها نیرویی که می تواند مانع قدرت گیری و توسعه کمونیست در منطقه شود. در همین راستا تلاش آمریکا برای استقرار یک حکومت اسلامی در ایران که کاملن جامعه را تحت سلطه حاکمیت خود یعنی آخوندها هدایت کند و همچنین بتواند سدی در راه پیشرفت روسها در منطقه باشد، بود ! در میان آخوندها خمینی تنها چهره برجسته و شناخته شده بود که در این رابطه ایده های خود را داشت٬ نظریه ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و نقش آخوندها در اداره کشور! همیچنین خمینی برای تسخیر قدرت قول داده بود که تابع سیاستهای آمریکا در منطقه باشد و سدی در راه پیشروی سوسیالیسم روسی در ایران، مسدود کردن صدام حسین در منطقه که یکی از اهداف آمریکا و اسرايیل از طریق جمهوری اسلامی بود ! در همین رابطه هم بود که اسرايیل تلاشها و کمکهای بسیاری به جمهوری اسلامی کرد !
باری روند اصلی هدایت این سرنوشت شوم برای مردم ایران جمهوری اسلامی بود که توسط سازمان اطلاعاتی آمریکا رقم خورد وآینده میلیونها مردم را بدست خمینی و آخوندهای مدافع او سپرد ! همانگونه که در سال ۱۳۳۲ به کمک محمد رضا شاه آمد و علیه مصدق و مردم ایران کودتا را هدایت کرد ! شکی نیست که جامعه ایران در اکثریتش بسیار عقب مانده بود و مخالف مدرنیته مثل چند دهه گذشته که بدنبال خمینی و پشتیبانی از جمهوری اسلامی عمل کرد٬ و در شرایطی که بسیاری از گروهای سیاسی در سالهای اول حکومت جمهوری اسلامی دستگیر و اعدام می شدند٬ سکوت اختیار کرده بود ! البته پی گیری این حوادث تحلیلهای خودش را می طلبد !
آری از سال ۱۳۵۴ تلاش دموکراتهای آمریکا با ریاست جمهوری جیمی کارتر در منطقه آسیا و بخصوص ایران کمک به گرایشهای مذهبی و تقویت آنها در مقابل گسترش نفوذ کمونیست روسی و کشورهای مدافع آنها بود .
همانطور که گفتم خمینی با آنها به توافق رسیده بود٬ و قرار هم این بود که این جابجاپی قدرت دولتی در ایران کاملن حساب شده و با کنترل سیاسی و هدایت مردم وهمچنین آخوندها با همیاری ساوک انجام شود. در این دوران تمامی تظاهراتهای علنی و بزرگ روحانیت با مجوز ساواک بود و حتی شعارهای تظاهرات توسط ساواک تآيید می شد ! تمامی حرکتهای خشن سرکوب گرایانه از طرف ارتشیان و نیروهای مدافع شاه نه مورد توافق سازمان سیا و نه حامیان خمینی بود ! در سالهای ۱۳۵۷ آمریکا توان برای کنترل و هدایت ساواک و ارتش را داشت و قرار هم نیود که به سوی تظاهر کنندگان دستور تیراندازی داده شود ! انتقال قدرت به گونه ای طراحی شده بود که اکثریت مردم از خمینی حمایت می کنند و خواهان حکومت اسلامی هستند !
هدایت حساب شده روند تظاهرات و اعتراضات به گونه ای بود که به خشونت و در گیری منجر نشود٬ ولی به هر حال چه در میان شاه دوستان و چه در میان حامیان خمینی درگیری شدو وقایع خون باری اتفاق افتاد در صورتی که گسترده شدن خشونت به نفع طرفداران خمینی نبود.
تظاهرات معروف تاسوعا و عاشورا با گرفتن مجوز از ادارات دولتی و بخصوص ساواک انجام شد٬ حتی شعارهای تظاهرات مورد تآيید دستگاه اطلاعاتی بود. به هر حال هدف خمینی این بود که طبق توافقی که کرده بود قدرت را تصاحب کند و شاه ایران را ترک کند که کرد !
همانطور که می دانید چه در میان همه ارتشیان و چه همه مآموران اطلاعاتی نظام توافق بر سر رفتن شاه از ایران نبود٬ بر همین اساس بود که مخالف تعویض پهلوی با خمینی یا شاه و آخوند بودند و جانشان را از دست دادند ! بنابر این :
...محمدرضا شاه پهلوی در دیماه ۱۳۵۷، پیش از پیروزی جمهوری اسلامی، ایران را ترک کرد. روحالله خمینی پس از ۱۴ سال ، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به تهران بازگشت. اعلام بیطرفی ارتش در نهایت منجر به سقوط دودمان پهلوی در ۲۲ بهمن شد !.....اتفاق جالبی که بعد از استقرار نظام اسلامی و دولت بازرگان در ایران افتاد٬ رفراندوم یا همه پرسی برای پذیرش حکومت جمهوری اسلامی بود! “ ...... همهپرسی نظام جمهوری اسلامی ایران کمتر از دو ماه پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای تعیین نظام جدید حکومتی کشور، به پیشنهاد سید روحالله خمینی در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ در سراسر ایران و خارج از کشور برگزار شد، و بر پایه نتایج اعلامشده، نزدیک به ۸۹٪ واجدان شرایط درهمهپرسی شرکت کرده و حدود ۹۹٪ آنها با دادن رأی «آری»، با برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران موافقت کردند.......” خمینی گفته بود جمهوری اسلامی نه بک کلمه بیشتر و نه بک کلمه کمتر ! چرا !؟ در صورتی که نظرات دیگری هم بود مثل جمهوری دموکراتیک اسلامی و..... به نظر من هدف خمینی بر اساس قول و قراری که با آمریکا گذاشته بود پیش رفت٬ و هدف آمریکا و خمینی استقرار ولی فقیه به جای شاه بود و حکومت فقط باید یک حکومت اسلامی می بود تا نتواند تبدیل به حکومتهای چپ گرا و دموکرات شود که مسیر شکل گیری روسیه سوسیالیستی را هموار کنند ! بقول بعضی از گروها و افراد سیاسی در آنزمان که میگفتند ! مردم باید به چه چیزی! رأی دهند !؟ عقب ماندگی آگاهی سیاسی ایرانی این بود که کسی از خود نمی پرسید جایگزینی حاکمیت دینی خمینی چه برتری نسبت به حکومت پهلوی دارد !!؟ همانطور که در سال ۱۲۹۹ انگلیسها سرنوشت مردم را در بدست گیری دولت به سمت منافع خود رقم زدند٬ در سال ۱۳۳۲ به نفع شاه علیه مصدق و در سال ۱۳۵۷ با تغییر شاه به نفع دارودسته خمینی و در جهت سیاستهای خود به جای مردم ایران تصمیم گرفتند ! در ایران هم رضا خان و هم محمد رضا پسرش استقلال سیاسی نداشتند٬ بدنبال قدرت برتر در جهان بودند تا پشتیبانش باشند! همان سیاستی که رضا خان در شروع جنگ جهانی دوم دنبال کرد! پسرش هم به پشتیبانی آمریکا علیه مصدق کودتا کرد ! خمینی هم مزدور خارجی نبود ولی برای پیشبرد اهداف خود با غرب و آمریکا درنمی افتاد ! هم برای شاه های پهلوی هم برای خمینی قدرت اول سیاسی و اقتصادی کشور دست دولت بود و مردم پیش برنده اهداف آنها. هرچه به تاریخ گذ شته ایران می اندیشم عقب ماندگی اقتصادی و سیاسی کشور را در همان مناسبات آسیایی سلطه قدرت حاکم بر دولت چه به نام شاه و چه به نام ولی فقیه می بینم. رشد قدرت اقتصادی منجر به رشد قدرت سیاسی مردم نشد٬ در واقع سلطه شاه یا آخوند از قرنهای گذشته تا هم اکنون بر مناسبات اجتماعی و اقتصادی کشور حاکم است. تلاشی که در زمان مشروطه برای تقسیم قدرت شد ناقص ماند و تلاش مصدق سرکوب شد٬ در ایران نواندیشان سیاسی قدرت اقتصادی نبودند٬ توانایی تغییر نداشتند! نه شاه بودند و نه آخوند ! در نتیجه نه استقلال اقتصادی داشتیم نه استقلال سیاسی ! جامعه ناآگاه آینده خود را نمی شناسد و منافعی برای ابراز قدرت سیاسی ندارد !
واما چگونه آینده ای در پیش خواهیم داشت !!؟
موقعیت سیاسی امروز کشور بس خطرناک و آینده غیر قابل پیش بینی است، جمهوری اسلامی با اینکه می داند که مردم ایران در اکثریت خود حامی او نیست ولی به نظر آنها توجه ندارد ! یعنی اهمیتی به نظر مردم نمی دهد ! دلیلش از چند جنبه قابل بررسی است، یکی منافع وسیع اقتصادی دولت است که وابستگی شدید مردم به دولت را به همراه دارد و دیگری موقعیت حاکمان یعنی آخوندهاست ! مردم ایران در صد سال گذشته حاکمیت دینی و اسلامی و بخصوص آخوندی تجربه نکرده بودند، تغییر رژیم کنونی یعنی رفتن آخوند از قدرت و از بین رفتن موقعیت برجسته آنها هم در اداره کشور یعنی سیاست و هم در درآمدهای اقتصادی کشور ! مشکل است !
بنابراین تصور اینکه این نظام عقب نشیند یا به رأی مردم تمکین کند، خواب و خیال است ! در واقع امکانش بسیار خونبار است ! مثل سرنوشت محمد رضا پهلوی نیست ! که آمریکا نقش بازی کرد !
همانطور که در بالا گفتم، قدرت سیاسی بدون قدرت اقتصادی دوام ندارد و تغییر سیاسی ایجاد نخواهد کرد، در ایران هم که با توجه به شیوه تولید آسیایی قدرت اقتصادی مستقل از دولت شکل نگرفته و در جامعه مطرح نیست و تجربه صد سال گذشته چنین بوده است، تغییرات سیاسی در کشور همیشه متأسفانه باحمایت خارجی بوده است !
تمام تلاش جمهوری اسلامی در این چند سال گذشته این بوده که مردم را سرگرم کند و آنها همیشه امید به تغییر از طریق حفظ نظام داشته باشند !
گذشته از این مردم مخالف نظام، از آینده نامعلوم وحشت دارند، ولی وضعیت فعلی را هم نمی خواهند ! آیا آینده را دول خارجی برای مردم ایران رقم خواهند زد ! ؟ ولی آنچه باید برای مردم مشخص باشد این است که حداقل بدانند چه نمی خواهند ! کسانی که فکر می کنند پهلوی و رجوی و احزاب و سازمانهای کمونیست و رهبری کننده و دیگرانی چون اینها برایشان آزادی و دموکراسی به همراه می آورند، سرنوشتشان مشخص است ، به باتلاق دیگری فرو خواهند رفت ! مثل پهلوی ها و خمینی!
فقط و تنها مردم و نمایندگان مردم باید آینده را بوجود آورند. تشکیل مجلس موسسان و شکل دهی به یک قانون اساسی، قوانین مدنی و قضایی تنها آینده ای است که شاید بتواند نوید خوشبختی برای مردم ایران باشد. مردم باید تصمیم گیرنده و ناظر به مسائل خود باشند.
پایان، با درود
احسان دهکردی 06.11.2025
ehsandehkordi@yahoo.de
|
|