عصر نو
www.asre-nou.net

اشغال سفارت آمریکا؛
انگیزه‌ها و دلایل از نگاهی متفاوت

(به مناسبت چهل و ششمین سالگرد اشغال سفارت آمریکا در تهران)
Wed 29 10 2025

ناصر عظیمی

طرح موضوع

از پیروزی انقلاب اسلامی57 تا اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، مبارزه با امپریالیسم، برنامه‌ی محوری همه‌ی نیروهای سیاسی اصلی بود و کسی که به معنی لنینیِ کلمه، ضدامپریالیست نبود، جزو نیروهای مترقی تلقی نمی‌شد. شاید برای همین بود که حتا جبهه ملی ایران نیز به عنوان یک جریان لیبرالِ شناخته شده در تظاهراتی که به دعوت این جبهه در روز29 اسفند 1357 در میدان آزادی تهران برگزار شد، در بندِ سوم قطعنامه‌ی خود پیشنهاد می‌کردکه 29 اسفندیعنی روز ملی شدن صنعت نفت ایران در دهه‌ی1320، «روز مبارزه با امپریالیسم» نامیده شود(کیهان 29/12/1357 : 2). مبارزه با امپریالیسم، این زمان به دلیل ترومای سیاسی کودتای 28 مرداد، بیشتر مبارزه با آمریکا فهم می‌شد و درکانون مبارزه‌ی همه‌ی جریان‌های سیاسی قرار داشت. بدین‌ترتیب بود که اشغال سفارت آمریکا بر بسترچنین فضایی شکل گرفت و مورد استقبال وسیع جریان‌های سیاسی قرار گرفت. اما آیا اشغال سفارت آمریکا با هدف مبارزه با امپریالیسم صورت گرفت؟ آیا برای گروهی، برپایه‌ی فضای خلق شده، مبارزه با آمریکا و امپریالیسم مَحمِلِ مناسبی برای اهدافی دیگر بود؟ انگیزه و اهداف اصلی اشغال سفارت چه بود؟ تا کنون در مورد اشغال سفارت آمریکا در تهران، گزارش‌ها و تحلیل‌های فراوانی به دست داده شده است اما این بررسی بر‌اساس داده‌های جدید که می‌تواند معنا و مفهوم دقیق‌تری به داده‌های قدیمی‌تر نیز بدهد، به نتایجی متفاوت دست‌یافته است. برپایه‌ی این داده‌ها، فرض بر این است که بین اقدامِ پی‌گیر دولت موقت برای انحلال مجلسِ خبرگانِ تدوینِ قانونِ اساسی و اشغالِ سفارت، رابطه‌ی وثیقی‌ وجود داشته است.

کانون‌های اصلی قدرت در آستانه‌ی اشغال سفارت آمریکا

پیش از هر چیز باید گفته شود که از 23 بهمن 1357 تا اشغال سفارت، سه کانون اصلی قدرت برای هدایت انقلاب اسلامی در ایران وجود داشت که عبارت بودند از: «شورای انقلاب»، «دولت موقت»(هر دو مستقر در شهر تهران) و بیت آیت‌‌الله خمینی در شهر قم. این سه کانون اگر چه تلاش می‌کردند که با هم هماهنگ باشند اما به دلیل دیدگاه‌های متفاوتی که در هدایت انقلاب داشتند به ویژه دو کانون شورای انقلاب و بیت امام خمینی با دولت موقت به طور آشکار، هم در گفتار و هم در کردار همسو نبودند و از این‌رو بود که رئیس دولت یعنی مهندس بازرگان به طور مرتب در پنهان و آشکار از تعدد کانون‌های قدرت، گله و شکایت داشت و این اختلاف تا جایی پیش رفت که مهدی بازرگان به انحلال مجلسِ خبرگانِ تدوین قانون اساسی رسیدکه هم نهاد شورای انقلاب و هم آیت‌الله خمینی، پشتیبان آن نهاد و مصوبه‌های آن بودند.

انحلال مجلس خبرگان؛ نقطه‌ی عزیمت

نمایندگان مجلس‌خبرگان تدوین قانون اساسی که از روز افتتاح این مجلس در روز 28 مرداد 1358!، مشغول تدوین قانون اساسی براساس متن پیش‌نویس اولیه‌ی دولت موقت بودند، در21 شهریور1358، اصل پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی یعنی اصل «ولایت فقیه» را تصویب کردند که در پیش‌نویس قانون اساسی تهیه شده توسط دولت موقت نه فقط وجود نداشت بلکه به کلی با ساختارآن پیش‌نویس در تقابل قرار می‌گرفت.(۱)آن‌گونه که در آغاز گفته شده بود، این مجلس وظیفه داشت، قانون اساسی تهیه شده توسط دولت موقت را بررسی و آن را اصلاح نماید. اما حالا با تصویب اصل ولایت فقیه و تغییرات ساختاری در آن، مشخص شده بود که ساختار پیش‌نویس دولت به کلی درهم ریخته و اصول آن، شکل کاملن متفاوت و حتا متضادی با پیش‌نویس خواهد داشت. از این تاریخ، مهدی بازرگان رئیس دولت موقت به تکاپو افتاد که این روندِ تغییر در پیش‌نویسِ قانون تهیه شده در دولتِ خود را متوقف نماید. به ویژه وقتی در مهرماه در کمیسیون‌ِ مربوطه‌ی مجلس خبرگان، بندهای وظایف رهبری در قانون در حال تصویب بود، این نگرانی تشدید نیز شد. چنان‌که می‌دانیم وقتی در طول مهرماه سال1358، مباحث اصل110 قانون اساسی (اختیارات ولی فقیه) و تصویب آن در مجلس خبرگان به انجام رسید، به طورکامل مشخص شد که محتویاتِ مصوبِ این مجلس درست نقطه‌ی مقابل پیش‌نویس قانون اساسی دولت بازرگان قرار دارد. در همین زمان، جبهه ملی ایران نیز در همراهی با بازرگان و دولت موقت، نامه‌ی سرگشاده‌ی بلند بالایی در 15 صفحه تحت عنوان« نامۀ جبهۀ ملی ایران به ملت ایران در بارۀ انحراف مجلس خبرگان از اصول قانون‌گذاری و تشکیل هیئت حاکمۀ جدید توسط قشر ممتاز مذهبی» در1/7/1358 انتشار داد و سخت به مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی حمله کرد (نامۀ جبهه ملی ایران، مهر 1358).

از طرف دیگر، طبق ماده-28 آئین نامه‌ی داخلی مجلسِ بررسی و تدوین قانون اساسی که در تاریخ 31 مرداد1358 در مجلس خبرگان به تصویب رسیده بود، مدت زمانِ کارِ این مجلس 31 روز تعیین شده بود و همچنین به تصویب رسید که در صورت ضرورت با تصویب مجلس حداکثر به مدت 15 روز قابل تمدید است (مهدی نورایی 1400:216). این بدان معنی بود که حداکثر زمان کار مجلس برای تدوین نهایی قانون اساسی، در 15 مهرماه 1358 با احتساب 15 روز مدت اضافی، به اتمام می‌رسید. یادآوری کنیم که به حساب دولت در اعلامیه‌ی انحلال مجلس خبرگان، بر اساس تبصرۀ مادۀ 35 لایحۀ قانونی انتخابات مجلسِ بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب14/4/1358 شورای انقلاب اسلامی، مدت زمان بررسی و تنظیم قانون اساسی جمهوری اسلامی از تاریخ افتتاح یعنی 28 مرداد، حداکثر یک ماه تعیین شده بود(نورایی، همان:229). بدین‌ترتیب از نظر دولت حتا با افزودن 15 روز که خودِ این مجلس به آن مبادرت ورزیده بود، حداکثر زمان کار این مجلس از روز افتتاح، 12 مهر ماه 1358به اتمام می‌رسید.

از این‌رو، از نیمه‌ی مهر، انتقادهای مهندس بازرگان و اعضای دولت او، علنی و افزون‌تر شد.(۲)این انتقادها با آمدن امیر انتظام سفیر ایران در سوئد به تهران در مهر ماه 1358جنبه‌ی عملی به خودگرفت. امیر انتظام سفیر ایران در سوئد می‌گوید برای شرکت در جلسه‌ای در دولت موقت در روز 17 مهر 1358 یعنی چند روز بعد از سپری شدن مدت زمان قانونیِ مجلس خبرگان از سوئد وارد تهران شده است. روز بعد یعنی در 18 مهر در یک جلسه‌ی خصوصی‌ که او، اعضایش را در کتاب خاطراتش یک‌به‌یک نام برده، پیشنهاد انحلال مجلس خبرگان را داده و پس از موافقت اعضاء آن جلسه، متن انحلال مجلس‌خبرگان نیز در همان جلسه تهیه شده است(۳). امیر انتظام، روایت می‌کند که این متن را در روز 19 مهر در اتاق کار مهندس بازرگان به او ارائه کرده و بازرگان پس از تامل و سکوتی طولانی در نهایت با آن موافقت کرده است. سپس، مهدی بازرگان به امیر انتظام ماموریت می‌دهدکه موافقت اعضای کابینه را نیز نسبت به متن انحلال مجلس‌خبرگان کسب نماید. سرانجام، رایزنی برای امضای متن انحلال، این متن به وسیله‌ی 19 نفر از اعضای کابینه‌ی دولت موقت امضاء و سپس در روز 28 مهر 1358 در هیات دولت که شماری از اعضای شورای انقلاب نیز شرکت داشتند، به رای گذاشته می‌شود. متن انحلال با وجود مخالفت چند عضوِ حاضرِ شورای انقلاب(از جمله حجت‌الاسلام رفسنجانی و حجت‌الاسلام خامنه‌ای)، در جلسه‌ی دولت به تصویب رسید.(۴)بعد از تصویب این متن در هیات دولت، بنا بر پیشنهاد برخی از اعضای شورای انقلابِ حاضر در جلسه(که آن زمان معاونان برخی وزارت‌‎خانه‌ها بودند)، قرار شد که طرح انحلال مجلس پیش از انتشار علنی با آیت الله خمینی در میان گذاشته شود(۵).

استدلال دولت برای انحلال مجلس خبرگان در متنِ نامه‌ی انحلال این بود که :«...طبق اصول و موازین شرعی و حقوقی، اگر وکالت و نمایندگی محدود به زمان معینی باشد، بعد از انقضای آن، وکالت و نمایندگی زائد می‌گردد. ضمناً مادۀ 19 لایحۀ قانون ادارۀ امور جلسات و نظام‌نامۀ داخلی مجلسِ بررسی نهایی قانون اساسی مصوب16/5/1358شورای انقلاب اسلامی نیز مدت بررسی اصول قانون اساسی را جمعاً سی‌روز تعیین کرده است. بنابراین، ادامۀ کار مجلس بررسی قانون و مصوبات آن[بعد از30 روز] فاقد اعتبار است و چون وکیل حق ندارد مدت وکالت خود را یک‌طرفه تمدید نماید، تمدید مهلت قانونی از طرف آن مجلس[برای 15 روز یا بیشتر]، وجهۀ شرعی و قانونی ندارد. علیهذا به استناد اصول و قوانین فوق، انحلالِ مجلسِ بررسی نهایی اصول قانون اساسی اعلام می‌گردد»(روزنامه‌ جمهوری اسلامی به نقل از مهدی نورایی1400: 229)(۶)(۶).

روز بعد از تصویب این متن در دولت یعنی روز 29 مهر ماه، بازرگان به همراه چند نفر از اعضای دولت به قم رفته تا متن اعلامیه‌ی تهیه شده در هیات وزیران را با آیت الله خمینی در میان بگذارند. پیدا بود که آیت الله خمینی از پیش(دستِ کم از روز قبل) از موضوع آگاه شده بود و در نتیجه به شدت با موضوع مخالفت کرده و به بازرگان و همراهانش می‌گوید: «شما چه‌کاره هستید اصلاً که می‌خواهید این کار را بکنید؟ شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس را منحل کنید؟ پاشید، بروید سراغ کارتان» (سیدیاسر جبرائیلی، کیهان 17/5/1402).(۷)

به دنبال این موضوع و رفتن بازرگان به قم و طرح موضوع انحلال با آیت الله خمینی، او در سخنرانی روز بعد یعنی30 مهرماه منظورِ واقعی و اصلی دولت را به درستی افشاء کرد و به جای این استدلال در نامه‌ی دولت که مدت زمان کار مجلس، طبق قانون پایان یافته، گفت که تصمیمِ منحرفین به انحلال مجلس خبرگان به خاطر تصویب اصل «ولایت فقیه» توسط این مجلس است: «به صورتهای مختلف با اسلام مخالفت می‌کنند. در مجلس‌خبرگان به مجرد اینکه‏‎ ‎‏صحبت ولایت فقیه شد، شروع کردند به مخالفت. حتی در آخر، این اخیراً، در همین دو‏‎ ‎‏روز ـ سه روز پیش از این، در یکی از مجالسشان این منحرفین، اینهایی که از اسلام هیچ‏‎ ‎‏اطلاع ندارند، اینهایی‌که مخالف با اسلام هستند، در مجلسشان گفتند که این مجلس‌‏خبرگان باید منحل بشود! و دیگران هم دست زدند برای آن یا تظاهر کردند...قضیۀ ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس‌خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت ‌فقیه ‏‎‏یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است» (صحیفه‌ امام، ج10 : 306 ). یک روز بعد یعنی در اول آبان نیز دوباره بر همین نکته از طرف آیت‌الله خمینی تاکید شد: «همین آقایانی که فریاد می‌زنند که باید دمکراسی باشد، باید آزادی باشد، همین ‎‏آقایان می‌نشینند دور هم و یک چیزی پیش خودشان می‌گویند و می‌خواهند تحمیل‏‎ ‎‏کنند به ملت. مثلاً مجلس‌ خبرگان با اکثریت ملت رفته است و مشغول کار است، حالا‏‎ ‎‏می‌بینیم که یک دستۀ چند نفری دور هم جمع می‌شوند و می‌گویند مجلس‌خبرگان باید‏‎ ‎‏منحل بشود! ... شما باورتان بیاید که اینطور‏‎ ‎‏نیست که شما خیال می‌کنید که اگر چنانچه منحل بشود ـ اولاً انحلال نمی‌شود همچو،‏‎ ‎‏کسی حق انحلال ندارد، خودِ ملت حق دارند و ثانیاً ـ اگر منحل بشود، یک وقت بگویید‏‎‏که خوب، ما قانون دیگر نمی‌خواهیم، بس است! شما حق همچو چیزی ندارید...» (صحیفه امام ، ج10: 319 - 321).

اگر پیشنهاد آیت‌الله خمینی در جلسه‌ی شورای انقلاب در خرداد 1358 که به بازرگان در مورد به رای گذاشتن همان پیش‌نویس قانون اساسی تهیه شده در دولت موقت (که اصل ولایت فقیه در آن وجود نداشت)(۸)و این موضع‌گیری در مورد تاییدِ ولایت فقیه در قانون اساسیِ مصوب مجلس خبرگان را در کنار هم قرار دهیم، می‌توان گفت که آیت‌الله خمینی به تدریج در این فاصله به طرق گوناگون و به دلایل مختلف به این نتیجه رسیده بود که اصل ولایت فقیه که آن را در اواخر دهه‌ی 1340 طرح کرده بود، اصل مهمی در ساختار حقوقی حکومت اسلامی مورد نظرش است و باید در قانون اساسی گنجانده شود.

در هر حال، مشکل پیش‌آمده، مهندس بازرگان را نیز متجاسر کرده بود!. او در آعازجلسه‌ی اول آبانِ شورای انقلاب دو راه حل پیش پای این شورا گذاشت که در یکی با جسارت می‌گفت که خوب است امام خمینی بیاید تهران و مثل زمان شاه دستور بدهند!:« یک مسئله کلی مطرح است. مملکت خیلی آشفته است. برای خروج از بن بست، دو راه بیشتر نیست. یکی امام تصمیم بگیرد کار دولت را بدهد به آن دسته‌ای که خودشان قبول دارند، مورد انتقاد نخواهد بود، کارشکنی نمی شود. امر مسلم این است که ما نیستیم. شاید ما مقصر باشیم. امر مسلم این است که همکاری با ما نیست بلکه به انواع مختلف کارشکنی میشود. راه حل دوم، امام بیایند اینجا[تهران] خودشان دستور بدهند، همان طور که زمان شاه بود. از این عرایض نه قصد اعتراض و نه قصد شانه خالی‌کردن دارم. اگر حزب جمهوری داوطلب است، آن و اگر افراد دیگر هستند، آنها، مسئولیت را بپذیرند، بنده [به] سهم خودم، ملزم .... »( صورت مذاکرات شورای انقلاب1/8/58).

بهانه‌گیری مهندس بازرگان، البته فقط آشفتگی مملکت نبود بلکه بیشتر پشتِ پا خوردن در موضوع پیش‌نویسی بود که تهیه شده و حالا به کلی کنار گذاشته شده بود. در نتیجه با وجود این که در روز 29 مهر در قم آیت‌الله خمینی مخالفت صریح خود را با انحلال مجلس خبرگان به صورت حضوری و دستِ‌کم در دو سخنرانی بعدی بلافاصله به مهدی بازرگان و عموم مردم اعلام کرده بود، اما مهندس بازرگان در جلسه‌ی‌ شورای انقلاب در3/8/1358 مجددن تقاضای انحلال مجلس خبرگان را مطرح کرد: «مجموعۀ روحانیت با کارهای قانون اساسی[مثل] ولایت فقیه و شورای رهبری[که در مجلس خبرگان تدوین شده]، مسئله‌ای شده است...[لازم است] با تمام قوا و در مرحلۀ اول، امام تسریع کند و تعیین تکلیف مملکت[نماید]. یعنی تمام کارهای این مجلسِ بررسی قانون اساسی که با خبرگان کردند، بگذارندکنار. برگردیم روی [همان پیش‌نویس] قانون اساسی که دولت و شورای انقلاب موافق آن بود» ( متنِ تند نویسی شده‌ی صورت مذاکرات شورای انقلاب3/8/1358: 8).(۹) در همین جلسه‌ی شورای انقلاب، مصطفی کتیرایی از اعضای اولیه‌ی شورای انقلاب و وزیر مسکن دولت بازرگان که در همین رابطه با آیت‌الله خمینی دیدار کرده بود، شرح داد که: «در مورد مجلس خبرگان [به‌آیت‌الله خمینی] گفتم، اکثریت قریب به اتفاق کسانی که قانون اساسی[مصوب خبرگان] را می فهمند با آن مخالف هستند‌. آقا [آیت‌الله خمینی] گفت [آنها] بی‌دین هستند» (متنِ صورت مذاکرات 3/8/58 : 3 ). با وجود این مواضع آیت‌الله خمینی، مهندس بازرگان سه روز بعد یعنی در جلسه‌ی 6/8/1358 شورای انقلاب بازهم با صراحت بیشتر که این زمان با توجه به موضع صریحِ و علنی آیت‌الله خمینی به جسارت پهلو می‌زد، پیشنهاد کرد که: «مجلس‌خبرگان منحل شود. قانون اساسی همان پیش‌نویس قبلی با کمی اصلاحات به صورت موقت یک دوره یا دو دورۀ مجلس به فراندوم بگذاریم». و خطاب به اعضای شورای انقلاب گفت که :« در ‌این دو سه ماه[تا رفراندوم] هم دولت را تحمل کنید» (صورت مذاکرات 6/8/1358: 14). آیت‌الله بهشتی در همین جلسه در مقابل گفته‌های صریح بازرگان با توجه به تاکید آیت‌الله خمینی، عکس العمل نشان داد: «در مورد مجلس خبرگانِ قانون اساسی، تصمیم روی آن گرفته شده، از اختیارات دولت و شورا[ی انقلاب] خارج است. روز چهارشنبه [2/8/58] که با ایشان[امام خمینی] صحبت کردم، خودِ آقا گفتند به ملت مربوط است. به من[امام خمینی] ربطی ندارد» (متن صورت مذاکرات شورای انقلاب 6/8/58).

چنان‌که پیش‌تر نیز گفته شد، طنز قضیه در این بود که در جلسه‌ی1/3/1358 شورای انقلاب که آیت‌الله خمینی نیز برای نخستین‌بار در آن حضور داشت،(۱۰) خطاب به مهندس بازرگان اصرار کرده بود که پیش‌نویس قانون اساسی اگر در دولت آماده شده به ایشان ارائه شود تا خود آن را به طور مستقیم به آراء عمومی بگذارد. اما مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی از اعضای نهضت آزادی اصرار نموده بودند که چون به مردم قول داده شده تا مجلس موسسان(همان مجلس خبرگان بعدی) تشکیل شود و روی پیش‌نویسِ تهیه‌شده نظرات اصلاحی بدهند، تاکید داشتندکه نمی‌توان پیش‌نویس تهیه شده توسط دولت موقت را بدون تشکیل مجلس موسسان و نظرات اصلاحی نمایندگانِ مردم به رای گذاشت. اصرار آیت‌الله خمینی در این زمینه در آن جلسه به جایی نرسید (نک: صورت مذاکرات شورای انقلاب 1/3/1358). چنان‌که می‌دانیم متن کامل قانون اساسی که توسط دولت تهیه شده بود در روزنامه‌ی کیهان در تاریخ 24 خرداد و پیش از تشکیل مجلس خبرگان برای نقد و بررسی دیدگاه صاحبنظران به طور عمومی منتشر شد(کیهان 24/3/58). متن قانون اساسی که انتشار یافته بود با تغییرات اندکی پیش‌تر به تصویب آیت‌الله خمینی رسیده بود. کریم سنجابی رهبر جبهه ملی ایران که در کمیسیون تهیه‌ی پیش‌نویس این قانون مشارکت داشت، در مصاحبه‌ای که با عنوان خاطرات سیاسی او نیز خوانده شده، گفته است که وقتی پیش‌نویس قانون اساسی تهیه شده توسط دولت را در اواخر خرداد 1358 به آیت‌الله خمینی برای انتشار عمومی ارائه دادند، او فقط چند تغییر در آن داده بود:« بنده هم در این کمیسیون[تهیۀ پیش نویس قانون اساسی] شرکت داشتم. طرحی تهیه شده و پیش آقای خمینی فرستادیم که ایشان با قلم و خط خودشان در شش هفت مورد اصلاحاتی کردند. س: بخاطر دارید که آن اصلاحات چه بود؟ ج: یک نکته‌اش راجع به نظارتِ روحانیت در قوانین و مقررات بود که بر طبق موازین اسلام باشد. س: این‌که در قانون اساسی1906[ اصل دوم قانون اساسی مشروطیت] هم بود؟ ج: بله در قانون اساسی مشروطیت هم بود. مسانل دیگر[که آیت‌الله خمینی تغییر داده بودند] خیلی مهم نبود»(کریم سنجابی1368 :331).

از متنی که با تغییرات اندکی به تایید آیت‌الله خمینی رسیده بود و در آن اصل ولایت فقیه وجود نداشت تا تشکیل مجلس خبرگان، نقدها و نظرات گوناگونی در مطبوعات به عمل آمد. اما مجلس خبرگان که محصول انتخابات 12 مرداد 58 بود و دیدگاهِ جریان خاصی در آن غالب بود به راه خود رفت. اکنون مهندس بازرگان رئیس دولت موقت بعد از تصویبِ اصل ولایت فقیه به صرافت افتاده بود تا مجلس خبرگان قانون اساسی منحل شود و دوباره همان پیش‌نویسِ‌اولیه به رفراندوم گذاشته شود!. اما آیت‌الله خمینی بر مفاد تصویب مجلس خبرگان اصرار می ورزید و بر نظر نهایی مردم تاکید داشت.

لازم است تاکید شود که از 28 مهر که متن انحلال مجلس‌خبرگان با موافقت رئیس دولتِ موقت به امضاء اعضای دولت و به تصویب کابینه رسید تا ششم آبان که این اختلاف به مدت حدود یک هفته، تنش زیادی در بالایی‌ها و بین سه کانون اصلی قدرت رسمی یعنی دولت موقت، شورای انقلاب و امام خمینی بر سر انحلال مجلس‌خبرگان و قانون اساسیِ مصوبِ آن به وجود آمده بود، خواهیم دید که برنامه‌ریزی برای حمله به سفارت نیز با نظر احمد خمینی و موسوی خوئینی‌ها نهایی شد. به عبارت دیگر از 28 مهر 1358 به بعد و به ویژه بعد از ششم آبان که مهدی بازرگان با وجود تاکید آیت‌الله خمینی بازهم با جسارت بر انحلال مجلس خبرگان تاکید داشت و آن را در جلسه‌ی رسمی شورای انقلاب با زبانی صریح بیان کرده بود، آشفتگی عمیقی بین سه کانون اصلی قدرت پیدا شده بود که راه حلی برای آن در چشم انداز متصور نبود به جز ایجاد یک بحران بزرگ‌تر!. در واقع دولت موقت و مهدی بازرگان با چنین تاکید و اصراری، اکنون، براندازِ مجلس خبرگان و قانون اساسی مصوبِ آن تلقی می‌شد و حضورش دیگر نه فقط ضرورت نداشت بلکه به مانعی بزرگ در راه تثبیت انقلاب اسلامی به حساب می‌آمد!.

از نکات گفتنی این که با وجود بحران سخت در میان بالایی‌ها، افشای این بحران به بیرون بسیار کنترل شده بود و از طرفِ هر دو سو، خبر آن انتشار عمومی و علنی پیدا نمی‌کرد وتنها آیت‌آلله خمینی بود که آن را با ایما و اشاره در سخنرانی خود بیان کرده بود. در روزنامه‌های بین 30 مهر که آیت الله خمینی آن را علنی کرد تا 13 آبان به جز سخنان او چیز دیگری یافت نمی‌شود!. در حالیکه بحران بزرگی در بالای‌ها به وجود آمده بود. این بحران از آن‌جا ناشی می‌شد که رئیس دولتِ منتخب آیت‌الله خمینی که یکی از وظایف آن از جانب آیت‌الله برگزاری رفراندوم قانون اساسی تعیین شده بود، حالا با مواضع صریح و پی‌گیری که در مخالفت با مجلس خبرگان و قانون اساسی مصوب این مجلس و حتا آیت الله خمینی ابراز می‌داشت و بازگشت به همان پیش نویس قانون تهیه شده در دولت را برای مدت زمانی معین پیشنهاد می‌کرد، برگزاری رفراندوم قانون اساسی را دچار ابهام کرده بود. این مخالفت در واقع امتناع و سرپیچی از تکلیفی بود که آیت‌الله خمینی در زمان انتصابش در 15 بهمن1357 او را مکلف کرده‌ بود که یکی از وظایفش برگزاری مجلس موسسان (خبرگان) و سپس رفراندوم متن قانون اساسی جمهوری اسلامی خواهد بود.

بحران های‌دیگر در آستانه‌ی اشغال سفارت

مضاف بر بحران انحلال مجلس‌خبرگان که مهندس بازرگان آن را با جسارتی غیرقابل توصیف نزد آیت الله خمینی، در شورای انقلاب و دولت در تدارک آن بود، بحران‌های دیگری نیز درتاریخِ بینِ تدوینِ نهایی قانون اساسی و رفراندوم آن جریان داشت. دانشگاه‌ها در این زمان به شدت دچار تنش بودند به طوری‌که طبق متن صورت مذاکرات شورای انقلاب در سه جلسه به تاریخ‌های 14 و 15 و 18 شهریور 1358 یعنی در آستانه‌ی بازگشایی اولین سال تحصیلی انقلاب در مورد تعطیلی دانشگاه‌ها بحث مفصلی در شورای انقلاب صورت گرفته است. در این جلسات به طرز شدیدی از فعالیت چپ و افزایش روزافزون آن توسط اعضای شورای انقلاب ابراز نگرانی شده و اکثر اعضاء شورا، خواهان تعطیلی دانشگاه‌ها و چاره‌جویی برای آن شده بودند(نک: اسناد صورتجلسات شورای انقلاب، شهریور1358). از آغاز مهر 1358، جریان‌های چپ و مجاهدین روز به روز به تقابل‌های شدیدتر با دانشجویان حامی جریان حاکم در دانشگاه‌ها و کل حاکمیت سوق می‌یافتندو اغلب با جذبه‌ی بیشتر، تقابل را به نفع خود رقم می زدند(نگاه کنید به خاطرات یکی از اعضای اصلی شورای دانشجویان خط امام: بیطرف 1403). بحران کردستان نیز به قوت خود باقی بود و همچنان یکی از مسائل اصلی حاکمیت بود. مسایل قومی در خوزستان و ترکمن‌صحرا نیز وجود داشت. کارخانجات کشور نیز پس از ملی شدن صنایع، دچار بحران گسترده‌تری شده و تداوم حیات آن متزلزل شده بود و حالا از همه مهم‌تر انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف دولت که مسئول برگزاری رفراندوم بود مورد پرسش و چالش قرار گرفته بود. از این‌رو به نظر می‌رسید که لازم بود در آستانه‌ی رفراندوم قانون اساسی یعنی مهم‌ترین نهاد انقلاب اسلامی، خون جدیدی در رگ انقلاب اسلامی جریان یافته و ابتکار عمل از دست دولتی که سازشکار و لیبرال خوانده می‌شد و مسبب این بحران‌ها تلقی می‌گردید، به جریانی انقلابی هدایت شود. این فرصت با بحرانی جدید در 10 آبان کلید خورد.

در روز 8 آبان 1358 مهدی بازرگان (رئیسِ دولت موقت) و ابراهیم یزدی(وزیر امورخارجه) و مصطفی چمران(وزیر دفاع) به منظور شرکت در بیست‌ و پنجمین سالگرد جشن استقلال الجزایر به این کشور سفر کرده‌ و در آن‌جا به گفته‌ی دکتر یزدی در روز10آبان بعد از برگزاری مراسم و در حاشیه‌ای این مراسم با برژینسکی معاون امنیتی رئیس جمهورآمریکا (کارتر) ملاقات کردند(یزدی 1400 ج5: 545). یادآوری کنیم که مسافرت مهدی بازرگان به الجزایر از 8 آبان تا 12آبان به مدت چهار روز طول کشید و تنها یک روز پیش از اشغال سفارت به ایران بازگشت. بدین‌ترتیب غیبت او در مهمترین روزهای نهایی شدن طرح اشغال و اجرای آن غنیمتی برای مجریان طرح محسوب می‌شد.

این زمان در فضای سیاسی ایران هر گونه ارتباط با مقامات آمریکایی به نوعی وابستگی و مشکوک تلقی می‌شد. از این‌رو، وقتی خبر این ملاقات در مطبوعات ایران انتشار یافت، غوغایی به‌وجود آمد و انتقاد به بازرگان و دولت او شدت بی‌سابقه گرفت(۱۱). پیش‌تر در اول آبان، خبر سفر شاه برای معالجه به آمریکا انتشار یافته بود که به شکلی تداعی‌کننده‌ی ترومای سیاسی کودتای 28 مرداد بود که برخی جریان‌های سیاسی به آن دامن نیز می‌زدند. پذیرش شاه توسط آمریکا و مسافرتش به این کشور، اعتراض‌های شدیدی برانگیخته و گروه‌های زیادی خواستار استرداد او به ایران شده بودند اما پیداست که بحرانِ انحلال مجلس خبرگان و تقابل بین بیت آیت‌الله خمینی با دولت و بازرگان چنان‌که دیدیم از میانه‌ی مهر ماه در سطوح گوناگون بالایی‌های در جریان بود و بعد خواهیم دید که داده‌هایی جدید نشان می‌دهند که اشغال سفارت ربطی به مسافرت شاه به آمریکا نداشت و این تصمیم پیش از رفتن شاه به آمریکا اتخاذ شده بود.

در هر حال، بر روی چنین زمینه‌ای از بحران‌ها بود که در روز13 آبان سفارت آمریکا توسط دانشجویانی که خود را ابتدا «دانشجویان مسلمان پیرو امام»(و بعدن پیرو خط امام) می‌نامیدند، به تصرف درآمد.

برنامه‌ریزی با اهداف مشخص

دست کم تا جایی که تا کنون اسناد نشان می‌دهد، اعضای شورای انقلاب و دولت بازرگان از اقدام دانشجویان در اشغال سفارت آمریکا مطلع نبودندو این اقدام با رعایت تمام ضوابط سرّی و محرمانه انجام گرفته بود. اما تمام شواهد نشان می‌دهد که حجت‌الاسلام محمد موسوی خوئینی‌ها (نماینده‌ی امام خمینی در رادیو و تلویزیون)(۱۲) و حجت‌‍الاسلام احمد خمینی از برنامه‌ی حمله به سفارت از پیش آگاه بوده‌ و احتمالن آن را برای هدف معینی برنامه‌ریزی کرده و سپس آن را به اطلاع آیت‌الله خمینی رسانده و موافقت او را نیز جلب کرده بودند. در همین رابطه، «حبیب‌الله بیطرف» یکی از سه نفرِ اصلی دانشجویان رهبرکننده‌ی تسخیر سفارت آمریکا که خاطرات خود را اخیرن انتشار داده، از چند جلسه‌ در مجلس خبرگان قانون اساسی با حضور پنج نفر از صاحب نظران انقلاب اسلامی آن زمان که یکی از آنان خوئینی‌ها بوده در نیمه‌ی مهرماه 1358 در ارتباط با شناخت و تبیین دیدگاه و نظر امام خمینی در باره‌ی انقلاب اسلامی سخن گفته است: «...در آخرین جلسه، اتفاق جالب و البته تعیین کننده‌ای رخ داد. حاج احمد‌آقا [خمینی] به ساختمان مجلس خبرگان آمده بود تا آقای خوئینی را ببیند.(۱۳)وقتی دید ما همگی در جلسه‌ای نشسته‌ایم، او هم وارد شد و حدود یک ربع در جلسه نشست و از ما در بارۀ کارمان پرسید. توضیح دادیم که دانشجویان ملاقاتی با امام داشتند و قرار شد، در جلساتی با این آقایان(۱۴) دیدگاه‌هایشان را در بارۀ خط امام بشنویم. احمدآقا نکتۀ خیلی مهمی گفت. او گفت آن چیزی که من از خط امام می فهمم با آن چیزی که آقایان می‌گویند فرق می‌کند. من که هر روز و هر شب با امام هستم، میدانم که امام نسبت به آمریکا بسیار حساس است، در صورتی که آقایان این حساسیت را ندارند. حاج احمدآقا توضیح داد که به عقیدۀ امام، تمام گرفتاری‌ها و بدبختی‌های ما و جهان سوم از آمریکا است. او در این جلسه چنین تعبیری به‌کار برد که دولت موقت همچنان پشت دیوار آمریکا مانده و شورای انقلاب هنوز در مقابلِ آمریکا موضعی نگرفته ولی امام سال‌هاست که از دیوار آمریکا عبور کرده است... این توضحیات حاج احمد آقا به معنای دستور امام به دانشجویان برای تصرف سفارت آمریکا نبود، اما طرح چنین موضوعی در این جلسه قطعاً روی دیدگاه‌های ما و سایر بچه‌ها اثر گذاشت...» (بیطرف1403: 57 تاکید از ماست). یادآوری این نکته ضرورت دارد که در پاورقی کتاب خاطرات حبیب‌الله بیطرف، ویراستار کتاب نوشته است که راوی این سخنان یعنی حبیب‌الله بیطرف گفته است که نوار صوتی احمد خمینی در این جلسه را بارها شنیده و اطمینان پیداکرده که اظهارات فرزند امام به هیچ وجه دو پهلو و یا تاویل پذیر نیست(همان: 57).. ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که حبیب‌الله بیطرف عنوان کتاب خاطرات خود(آن‌سوی دیوار) را نیز به نظر می‌رسد از همین گفته‌ی احمد خمینی الهام گرفته است(۱۵).



حبیب‌الله بیطرف می‌نویسد که بعد از اتمام این جلسات و هنگام جمع‌بندی آن در یکی از جلسات در هفته‌ی آخر مهر ماه(ودقیقن پیش از ورود شاه به آمریکا که در اول آبان انجام شد)، یکی از دانشجویان شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت یعنی ابراهیم اصغرزاده، ایدۀ اشغال سفارت آمریکا را در جمعِ دفتر تحکیم وحدت پیشنهاد کرد، اما برخی از حاضرین با آن مخالفت کردند ولی سرانجام در جمعی محدودِ سه نفره یعنی بیطرف، اصغرزاده و محسن میردامادی این طرح به تصویب رسید و در طی جلساتی بدون اطلاع همه‌ی اعضای شورای مرکزی، نحوه‌ی انجام کار نیز مشخص شد(بیطرف:63 – 65). بیطرف توضیح می‌دهد که این ایده را با موسوی خوئینی‌ها نماینده‌ی امام خمینی در رادیو و تلویزیون که با احمد خمینی روابط بسیار نزدیکی داشت در میان گذاشتیم و او گفت که :« ایدۀ بسیار خوبی است.حتماً این کار را انجام دهیدو من تایید می‌کنم. من به ایشان گفتم که شما نظر خودتان را می فرمایید لیکن ما نظر شخص سید روح‌الله خمینی را می‌خواهیم. آقای خوئینی‌ پاسخ داد که نمی‌شود این مسائل را به رهبر یک کشور نسبت داد. امام الان در موقعیت رهبری یک کشور هستند... به ایشان[خوئینی‌ها] گفتیم که حرف شما درست است ولی تا اطمینان قلبی نداشته باشیم، کارمان ادامه پیدا نمی‌کند. در نهایت، قرار براین شد که ایشان موضوع را با امام مطرح کنند و اگر امام با نقشۀ ما مخالفتی داشتند، آقای‌خوئینی غیر‌علنی به ما خبر ‌بدهند. قرار گذاشتیم که تا حوالی ساعت10 صبح روز بعد منتظر بمانیم. اگرآقای خوئینی‌ با من یا میردامادی یا اصغرزاده تماس‌گرفت و اعلام کرد که آن موضوع منتفی است، ما کار را تماماً تعطیل می‌کنیم ولی اگر تماسی حاصل نشد، به معنای آن است که امام مخالفتی با این کار ندارند. روز موعود فرا رسید ولی آقای خوئینی پیام مخالفت یا عدم رضایت از جانب امام نیاورد. بعد از این اتفاق، امام در روز 10 آبان پیامی خطاب به طلاب و دانشجویان صادر کردند»(بیطرف: 70 – 71 تاکید از ماست)(۱۶)

قبل از بررسی محتوای پیام آیت‌الله خمینی در 10 آبان، یادآوری دو نکته مهم است. نکته‌ی نخست این که هرچند در این گفته‌ها مشخص نیست که ساعت 10 صبح چه روزی این «خبر غیرعلنی» و البته بسیار مهم مبنی بر رضایت امام به دانشجویان به صورت غیرمستقیم اطلاع داده شده، اما بیطرف مشخص می‌کند «زمانی که ایده به ذهنمان خطور کرد، اتفاق تعیین کنندۀ دیگری رخ داد که ما را برای تسخیر مصمم کرد: شاه به آمریکا سفر کرد. ما می‌دانیم که شاه در عصر روز دوشنبه 30 مهر به وقت ایران وارد آمریکا شد که با نیمه‌شب روز دوشنبه و بامداد روز سه شنبه اول آبان به وقت ایران برابر بود. در نتیجه ایرانیان روز اول آبان بود که از طریق روزنامه‌ها از موضوع به صورت عمومی آگاه شدند(کیهان1/8/58: 2) و این زمان نیز همه‌ی بالایی‌ها از جمله بیت آیت‌الله خمینی از تصمیم پی‌گیرانه‌ی دولت برای انحلال مجلس خبرگان با خبر شده و در بحرانی چالش برانگیز قرار داشتند و امام خمینی نیز در دو سخنرانی آن را به شدت محکوم کرده بود. نکته‌ی دوم از این نظر اهمیت دارد که به هنگام درخواست دانشجویان مبنی برکسب رضایت امام، موسوی خوئینی‌ها متوجه شده بودکه اقدام بسیار مهمی را هدایت می‌کند و در نتیجه کاملن مراقب بودکه هیچ ردپایی برجای نگذارد و آن گونه که حبیب‌الله بیطرف روایت کرده، بعد از درخواست دانشجویان مبنی برآگاهی از رضایت یا عدم رضایت آیت‌الله خمینی، خوئینی راضی شد که آن را از طریق یک پیام ناگفته یا به قول بیطرف«خبرِ غیر‌علنی» به دانشجویان اعلام کند و چنان‌که بیطرف تاکید می‌کند، دانشجویان تصمیم‌گیرنده نیز مضمون پیام را روز بعد به روشنی دریافت کرده بودند. بعد خواهیم دید که هم خوئینی‌ها و هم احمد خمینی در فرایندِ‌کار با وجودِآگاهی و اطلاع از روندِ تدارک برای حمله به سفارت، هیچ اقدام منعی انجام نمی‌دهند و احتمالن از طریق موافقت نماینده‌ی آیت‌الله خمینی در سپاه به اجرای آن نیز کمک کرده‌اند.

اما پیامی که آیت‌الله خمینی در10 آبان یعنی در آستانه‌ی 13 آبان (روز دانش‌آموز) منتشر کرده بود، نشان می‌داد که کاملن دارد پیام مشخصی به افراد معینی می‌دهد!. به طوری که برخی از دانشجویان برنامه‌ریز (به جز سه نفر اصلی که از همه چیز اطلاع داشتند) از این پیام تعجب کرده بودند که مگر امام خمینی از موضوع آگاه شده است؟:«... بردانش‌آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام ،‏‎ ‎‏حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این‏‎ ‎‏شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئۀ بزرگ را بار دیگر شدیداً محکوم کنند...‌» ( برای متن کاملِ پیام نگاه کنید، صحیفه امام، جلد 10: 411 -412 تاکید از ماست).(۱۷)پیام آیت‌الله خمینی با تیتر زیر در صفحه‌ی نخست روزنامه‌ی کیهان در روز 12 آبان یعنی یک روز پیش از حمله به سفارت بازتاب یافت.



بیطرف در ارتباط با این پیام می‌گوید که بعد از انتشار پیام، دانشجویان مطمئن شده بودند که امام در جریان قرار گرفته است:« ما این پیام را نشانۀ مثبتی تلقی کردیم که امام در جریان قرار گرفتند و منظورشان از چنین پیامی این بود که به سفارت آمریکا برویم و آنجا را بگیریم. بعدها به بچه‌ها گفتیم که خیالتان راحت باشد؛ امام جواب خودشان را داده‌اند!»(بیطرف، همان :71). پیدا بود که دانشجویان تسخیر کننده‌ی سفارت بیهوده به اطمینان نرسیده بودند. زیرا آیت الله خمینی در آن شرایطی که بحران‌های مختلفی کشور را فراگرفته بود، چرا می باید سه روز پیش از فرارسیدن روز دانش آموز به آنان پیام بدهد.!

در هر حال، حبیب‌الله بیطرف می‌گوید که بعد از آگاهی از نظر تایید آمیز امام در اواخر مهرماه تا اوایل آبان از طریق یک «خبر غیرعلنی»، نقشه‌ی کار به طور دقیق تهیه شد. او مقدمات و تقسیم کار تا صبح روز 13 آبان را با جزئیات در خاطراتش بیان کرده است. بیطرف می‌گوید که «به جز آقای موسوی خوئینی، تنها فرد دیگری که در جریان کار ما قرار گرفت، آقای محسن رضایی بود. او در آن مقطع، معاون اطلاعات سپاه پاسداران بود. قبل از اجرای نقشۀ تسخیر، من و اصغرزاده سراغ آقای رضایی رفتیم و برنامه را با او در میان گذاشتیم. به او گفتیم که چنین نقشه‌ای طراحی‌کرده‌ایم و امام هم درجریان هستند؛ در خواست مشخص ما این است که شما بعد از اشغال سفارت، حفاظت بیرون محوطه و دیوارهای اطراف را به عهده بگیرید»(بیطرف، همان: 77 تاکید ا ز ماست). این گفته ی بیطرف را محسن رفیق‌دوست عضو شورای فرماندهی سپاهِ در این زمان نیز در سال‌های اخیر در یک مصاحبه‌ی تصویری- ویدئویی تایید کرده است: «من خودم از قبل از تسخیر لانۀ جاسوسی در جریان قرارگرفتم و به عنوان مسولِ تدارکات سپاه،کمک و امکانات در اختیار دانشجویان گذاشتم». او در ادامه توضیح می‌دهد که:« در یک جلسه‌ای که آقای محسن رضایی که آن زمان مسئول اطلاعات سپاه بود به من گفت که برویم در جایی که در آن جا لاهوتی هم بود و دو سه نفر از دانشجویان از جمله میردامادی...در آنجا گفتند که ما پس فردا می‌خواهیم لانۀ جاسوسی را اشغال کنیم». از رفیق‌دوست پرسیده شد که آیا امام هم اطلاع داشتند؟. او پاسخ داد که :« در مورد اطلاع امام، من هم شنیده‌ام که امام اطلاع داشتند و هم شنیده‌ام که اطلاع نداشتند»(رفیق‌دوست25/5/1402ww.khabaronline.ir). بدین‌ترتیب، محسن رفیق‌دوست نیز مطلع بودن و همکاری نماینده‌ی امام خمینی در سپاه یعنی لاهوتی را تایید می‌کند اما از مطلع بودن امام، نظر دقیقی ابراز نمی‌کند!. در همین حال، نکته‌ی شگفت انگیز و گفتنی این است که حبیب‌الله بیطرف در خاطراتش به طور مرتب از آگاهی امام خمینی سخن می‌گویدو هیچ دغدغه‌ای از بیان آن ندارد!.

صحنه‌ی تئاترِ روزِ واقعه

پس از تدارکات لازم، صبح روز 13 آبان و هم زمان با اجرای اشغال سفارت، تظاهرات گسترده‌ای در تهران و اطراف دانشگاه برای روز ‌دانش‌آموز برگزار شد و از جمله در بند 9 قطعنامه که از پیش تدوین شده بود به موضوع مجلس خبرگان نیز اشاره شد: «توطئه‌گران و منافقان بدانند که ده میلیون دانش‌آموز ایرانی بدنبال امام است، مجلس خبرگان و تمامی مصوباتش را از جمله اصل ولایت فقیه را تایید کرده و پشتیبانی قاطعانه خود را از این نمایندگان برگزیده ملت اعلام میداریم»(کیهان13/8/1358). در ساعت30: 9 صبح و هم‌زمان با تظاهرات دانش‌آموزان، دانشجویان از نرده‌های درب شرقی سفارت بالا رفتند و وارد حیاط آن شدند و در ساعات اولیه، همه‌ی ساختمان‌هایی که از پیش طراحی شده بود، اشغال شد به جز ساختمان مرکزی که در آن‌جا اسناد سری نگهداری می‌شد. از نکات گفتنی آن که آیت‌الله مهدوی کنی که رئیس کمیته‌های انقلاب اسلامی بود در این زمان به ساختمانی که دانشجویان در آن استقرار یافته بودند، زنگ می‌زند و به اصغرزاده که گوشی را برداشته بود می‌گوید که :« شما به چه حقی آنجا را گرفتید؟ در اسرع وقت محوطۀ سفارت را ترک کنید...بعد از این مکالمه، اصغرزاده از همان‌جا با آقای موسوی خوئینی در صدا و سیما تماس گرفت و گفت هر چه سریع‌تر خودتان را به اینجا برسانید» (بیطرف: 85). به گفته‌ی بیطرف: «حدود ظهر بود که موسوی خوئینی به سفارت رسید... ما از قبل می‌دانستیم که امام با این حرکت موافق هستند؛ با این حال برای رسمیت قضیه، آقای موسوی خوئینی از همان‌جا[یعنی از سفارت و در حضور دانشجویان] با حاج احمدآقا تماس گرفت و کسب تکلیف کرد. حاج احمد‌آقا همان لحظه خدمت امام رفت و موضوع را به امام گفت و امام موافقت خودشان را اعلام کردند و فرمودند همان جا بمانید» (بیطرف، همان: 86 – 87 تاکید از ماست). به طرز شگفت آوری، حبیب الله بیطرف با تکرار و تاکید این مضمون که امام در جریان کار و موافق آن بوده است، تمام روایت‌های دیگران را که خواسته‌اند آیت‌الله خمینی را بی اطلاع از موضوع نشان بدهند، نقش برآب می‌کند!.

اما روایت دیگران چه بوده است؟ به باور ما این دیگران کسانی بودند که از پشت ماجرا خبر نداشتند و البته کسانی نیز خبر داشتند و داستانسرایی کرده‌اند.

روایت دیگران

پیش‌تر گفته شد که محسن رفیق‌دوست در مصاحبه‌ی خود گفته است که همراه محسن رضایی با دانشجویان جلسه‌ای داشته است که لاهوتی نیز در آن جلسه حضور داشت. جواد منصوری اولین فرمانده‌ی سپاه پاسداران نیز در خاطراتش از نقش حجت‌الاسلام لاهوتی که این زمان نماینده‌ی امام خمینی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود نیز یاد کرده است: «در 8 آبان 1358، به اتفاق اعضای شورای فرماندهی سپاه پاسداران(۱۸)به عیادت آقای لاهوتی که در بیمارستان قلب[تهران] بستری بود، رفتم. در همین زمان که ما آن‌جا بودیم، آقای موسوی خوئینی‌ها وارد شد. آقای لاهوتی به ما گفت: «شما از اتاق بیرون بروید، بعد از رفتن آقای خوئینی‌ها برگردید». من تا آن زمان خوئینی‌ها را ندیده بودم. ما از اتاق خارج شدیم در حالی که اطلاعی از موضوع صحبت آنان نداشتیم. بعد از حدود20 دقیقه، آقای خوئینی‌ها از اتاق بیرون آمد، خدا حافظی‌کرد و رفت و ما مجدد وارد اتاق شدیم. آقای لاهوتی گفت: «آقای خوئینی‎ها با تعداد دانشجویان می‌خواهند سفارت آمریکا را به نشانۀ اعتراض به مداخلات آن دولت در امور ایران و ورود شاه به آن کشور تصرف کنند». او تاکید کرد که موضوع محرمانه بماند»[!](جواد منصوری1394،ج1 :170 – 171). اگر روایت جوادی منصوری از این ارتباط خوئینی‌ها با سرپرست سپاه را در بیمارستان بپذیریم، به نظر می‌رسد که خوئینی‌ها حمایت این نهاد مهم را از طریق لاهوتی نیز پیش از 8 آبان به دست آورده بود، بدون آن‌که فرمانده‌ی سپاه یعنی منصوری در جریان باشد!(۱۹)

‏‎حجت الاسلام موسوی خوئینی‌ها یعنی نماینده‌ی این زمانِ آیت‌الله خمینی در رادیو و تلویزیون که در واقع به کمک احمد خمینی رهبری اصلی عملیاتی دانشجویان را به عهده داشت، در همین رابطه می‌گوید: «من در همان اولین ملاقات به آنها [«حبیب‌الله بيطرف» ، «ابراهیم اصغرزاده» و «محسن میردامادی»]گفتم كه این حركت در مجموع مثبت است ولی از طرفی هم لازم نیست كه این موضوع به اطلاع امام برسد؛ چراكه معتقد بودم اگر این حركت مورد تایید امام هم باشد چون ایشان به هر حال رهبر كشور و بالاترین مقام رسمی كشور است طبعا صحیح نیست‌كه بخواهند این حركت را تاییدكنند و بگویند بروید سفارتخانه‌ای را تسخیر كنید كه باید امنیتش توسط مسوولان كشور تامین شود.(۲۰)به دانشجویان گفتم، اگر شما بروید سفارتخانه را بگیرید، در همان دقایق اول كاری كه می‌خواهید انجام دهید، اگر امام این حركت را تایید كردند كه چه بهتر، در غیر این صورت هم هیچ مشكلی نیست. اعلام می‌كنیم كه ما با چنین هدفی می‌خواستیم اینجا را اشغال كنیم و چون امام فرمودند كار درستی نیست آمدیم بیرون و خود این هم حركت مثبتی است» ( https://vista.ir/m/a/f1ckt). خوئینی‌ها هیچ اشاره‌ای به قرار و مداری که در ارتباط با موافقت یا مخالفت امام خمینی و ارسال پیام غیر مستقیم (غیرعلنی)به دانشجویان که اکنون بیطرف آن را در خاطراتش بیان کرده، سخنی به میان نمی‌آورد. او البته نیمه‌ی نخست روایت خود را درست روایت کرده، اما نیمه‌ی دوم که بعد از در میان گذاشتن با امام، به گفته‌ی بیطرف، رضایت او را به شیوه‌ای که خود ابداع کرده و به دانشجویان اعلام نموده، هیچ نمی‌گوید.

روایتی که بارها از قول موسوی خوئینی‌ها و احمد خمینی در مورد زمان اطلاع امام خمینی به نقل از خوئینی‌ها و احمد خمینی نقل شده نیز قابل تامل است: «من[خوئینی‌ها] بنا به ارتباط نزدیكی كه با مرحوم حاج احمد آقا داشتم، تقریبا هر روز با ایشان تماس تلفنی داشتم ولی ماجرا را نگفتم[!] تا اینكه در روز تسخیر سفارت و در همان دقایق اول با دفتر امام تماس‌گرفتم و با حاج احمدآقا صحبت كردم. برای ایشان توضیح دادم و گفتم عده‌ای از دانشجویان كه كاملا افراد امین و مطمئنی هستند و پیرو نظر امام، آمدند و در اعتراض به سیاست‌های آمریكا چنین كاری را كردند. مرحوم حاج احمدآقا رفت و بازگشت و چند دقیقه‌ای طول كشید، طوری كه حتی تلفن را قطع هم نكردم. حاج احمد آقا گفتند دلیل این تاخیر نماز خواندن امام بوده است. من صبر كردم تا نماز امام تمام شد بعد ماجرا را برای امام گفتم. خودِ حاج احمدآقا بعدن با تعجب به من گفت كه امام اصلاً نگفتند كه صبر كنید یا بگذارید فكركنم بعد از نماز دوم[نماز عصر](۲۱) نظرم را می‌گویم، بلكه بلافاصله گفتند به فلانی[موسوی خوئینی‌ها] بگویید كه خوب ‌جایی را گرفتید، آن را محكم نگه‌دارید. من وقتی نظر امام را برای دانشجویان نقل كردم، شور عجیبی بین آنها حاكم شد و بسیار خوشحال شدند» (موسوی‌ خوئینی‌ها https://vista.ir/m/a/f1cktتاکید از ماست). در جای دیگری در سال 1379 موسوی خوئینی‌‌ها در مصاحبه با روزنامه‌ی «ابرار» تقریبن همین روایت را تکرار کرده است: «پس از ورود به لانه جاسوسی و آشنايی مختصری از محيط و جريان پيشرفت کار، با دفتر «حضرت امام» (ره) در قم تماس‌گرفتم و پس از توضيح مختصر اصل طرح و مراحل انجام شده برای حاج احمد‌آقا، از ايشان خواستم به اطلاع حضرت امام (ره) برسانند و به ايشان از قول من عرض کنند که نسبت به برادران و خواهران که دست به اين کار زده‌اند مطمئن باشند که نيروهای مسلمان و تابع رهبری و مقلد «حضرت امام» (ره) هستند وليکن اگر نسبت به اصل کار، نظر مخالفی دارند، ما منتظر جواب هستيم. به هرحال پس از چند دقيقه «حاج احمدآقا» از قم تلفنی اطلاع دادند که «حضرت امام» فرمودند: «خوب‌جايی را گرفته‌ايد محکم نگه‌داريد» (روزنامه ابرار9/8/1379 به نقل از محمد جعفری 1393).

روایتِ دکتر ابراهیم یزدی وزیر امورخارجه‌ی وقت اما با روایت حبیب‌الله بیطرف و موسوی خوئینی‌ها و دیگران از منظری دیگر متفاوت است : «عصر روز یکشنبه 13 آبان[یعنی بعد از اقامه‌ی نماز ظهر و عصر توسط امام خمینی]، براي دیدار امام و گزارش سفر به الجزایر به قم رفتم. در این دیدار، ضمناً حمله به سفارت آمریکا و اشغال و گروگانگیري اعضاي سفارت را به اطلاع ایشان رساندم. ایشان اطلاع نداشتند و ناراحت شدند و گفتند: «اینها کی‌اند؟ برو بریزشان بیرون» (یزدی1400، ج7: 30 تاکید از ماست). یزدی در جلد پنجم خاطراتش همین روایت را با مضمون مشابهی روایت کرده است: «در بعد از ظهر روز یکشنبه 13 آبان در دیدار با امام و ارائه گزارش سفرالجزایر، مسئلۀ اشغال سفارت را مطرح کردم، ایشان از من خواستند که نظیر بار اول در 25 بهمن1357 بروم و آنها را از سفارت بیرون بریزم، اما با توجه به نقش کلیدی افراد نزدیک و وابسته به دفتر امام دراین رویداد، هرگونه اقدامی را بی‌حاصل می‌دانستم»(یزدی1400،ج5: 585).

چنان‌که پیداست، بر طبق روایت دکتر یزدی، آیت‌الله خمینی در عصر روز 13 آبان یعنی بعد از تلفن موسوی خوئینی‌ها به احمد خمینی(یعنی به هنگامِ نمازِ ظهر)، به گفته‌ی دکتر یزدی، هنوز از حمله به سفارت اطلاع نداشت و به ابراهیم یزدی، دستور بیرون کردن دانشجویان از سفارت را داده بود!. آیا دکتر یزدی روایت نادرستی در خاطراتش بیان کرده است؟ . او اکنون در میان ما نیست تا بتوان این تناقض را با او در میان گذاشت که چگونه براساس گفته‌ی خوئینی‌ها وقتی او به صورت تلفنی، اشغال سفارت را به هنگام نماز ظهر که می‌دانیم آیت الله خمینی همیشه در اول وقت به‌جا می‌آورد به احمد خمینی اطلاع داده و به گفته‌ی احمد خمینی این خبر مهم را به آیت الله خمینی که در حال خواندن نماز ظهر روز 13 آبان بوده اطلاع داده و باز به گفته‌ی احمد خمینی، امام نیز بعد از اتمام نماز ظهر و قبل از ادای نماز عصر، بدون تامل گفته بود به خوئینی‌ها بگویید که ««خوب‌جايی را گرفته‌ايد، محکم نگه‌داريد».

بنابراین، داده هایی که امروز در دست داریم نشان می‌دهد که برنامه‌ریزی برای اشغال سفارت از اواخر مهر و اوایل آبان، هم‌زمان با طرح جدّی انحلال مجلس‌خبرگان که بحرانی بزرگ پدید آورده بود و تهیه‌ی متن نامه‌ی انحلال در 19 مهر ماه و تصویب آن در کابینه‌ی دولت موقت به فکر عده‌ای رسیده و تدارک آن نیز دیده شده بود.

بعد از روز واقعه

می‌دانیم که آیت‌الله خمینی در روز 13 آبان یک سخنرانی برای دانشجویان اصفهانی انجام داده و در صبح روز بعد یعنی در صبح روز 14 آبان نیز در جمع سفیر و هیاتی از پاکستان سخنرانی کرده ولی در این دو سخنرانی یعنی تا 24 ساعت بعد،کوچک‌ترین اشاره‌ای به اشغال سفارت آمریکا نداشته است.(۲۲)اما آیت‌الله خمینی که تا بعد از ظهر14 آبان سخنی در این باره به صورت علنی نگفته بود، در سومین سخنرانی خود بعد از ظهر روز 14 آبان که برای جمع کارکنان بیمۀ مرکزی ایران داشته به موضوع اشغال سفارت اشاره‌ای صریح داشته و آن محل را مرکز جاسوسی و آمریکا را شیطان بزرگ نامیده و گفت که دانشجویان نباید از این محل بیرون بیایند: «...در‏‎‏این انقلاب، شیطان بزرگ که امریکاست، شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع‏‎ ‎‏می‌کند. و چه بچه شیطانهایی که در ایران هستند و چه شیطانهایی که در خارج هستند،‏‎ ‎‏جمع کرده است و هیاهو به راه انداخته است.‏..آن مرکزی هم که جوانهای ما رفتند گرفتند ـ آنطور که اطلاع دادند ـ مرکز جاسوسی‏‎ ‎‏و مرکز توطئه بوده است. امریکا توقع داردکه شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی‏‎ ‎‏هم اینجا برای توطئه درست کنند، و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند. باز ریشه‌های فاسد‏‎ ‎‏به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوانها را بگوییم که شما بیرون بیایید از‏‎ ‎‏آنجایی که رفتند...» (صحیفۀ امام، ج 10: 488 -495).

از طرف دیگر می‌دانیم که در بعد از ظهر روز14آبان، احمد خمینی از قم به تهران آمده و با دانشجویان در سفارت ملاقات کرده است: «ساعت 15 و 40 دقیقۀ دیروز[14 آبان] سید احمد خمینی وارد محوطۀ اشغالی سفارت آمریکا شد و با استقبال شورانگیز دانشجویان و حجت الاسلام موسوی خوئینی قرار گرفت» (کیهان 15/8/1358). طبق اخبار، او سپس همان روز به قم بازگشته است.

بعد از اعلامِ موضعِ آیت‌الله خمینی بود که در بعد از ظهر روز 14 آبان استعفاء دولت در کابینه مطرح و تصویب شد(یزدی1400، ج5: 585).(۲۳)

گفتیم که احمد خمینی و موسوی خوئینی‌ها از همان آغاز، رهبری این جریان را احتمالن بدون اطلاع دانشجویان به منظور اهدافی ویژه در چارچوب تثبیت انقلاب اسلامی به ویژه در ارتباط با رفراندوم مهمِ قانون اساسی که در پیش بود به عهده گرفته بودند. همین نکته را در جلسه‌ی روز 15 آبان شورای انقلاب، وقتی‌که پیشنهاد شد موسوی خوئینی‌ها در شورای انقلاب حضور یابد، آیت‌الله بهشتی رئیس شورای انقلاب که گویا نقش احمد خمینی را مهم‌تر ارزیابی می‌کرد با لحن پرسش‌گونه و معنی‌داری در جلسه‌ی شورای انقلاب بیان کرد که: « احمد آقا کجاست؟ او هدایت می‌کند[دانشجویان را] (صورت مذاکرات شورای انقلاب15/8/1358). در واقع به طور واضحی، رئیس شورای انقلاب به جای محمد موسوی خوئینی‌ها، انگشت خود را به سوی احمد خمینی نشانه گرفته بود. در همین رابطه، احمد خمینی نیز از شورای انقلاب گله‌داشت که چرا در حمایت از دانشجویان اشغال کننده‌ی سفارت آمریکا بیانیه‌ای صادر نکرده است. احمد خمینی این گله‌گذاری را به صورت خصوصی به هاشمی رفسنجانی که تازه از سفر حج برگشته بود، گفته بود و او نیز این موضوع را در جلسه‌ی 23/8/58 شورای انقلاب اعلام کرد: «احمدآقا گفت چرا شورا[ی انقلاب]، کار دانشجویان خط امام را تایید نمی‌کند؟» (صورت مذاکرات 23/8/58). یادآوری کنیم که عزت‌الله سحابی عضو شورای انقلاب در خاطراتش نوشته است که: «هیچ‌یک از اعضای شورا[ی انقلاب] این عمل[اشغال سفارت] را تایید نمی‌کردند و با آن مخالف بودند...ولی با این وجود هیچ‌یک از اعضای شورای انقلاب به طور علنی با اشغال سفارت آمریکا مخالفت خود را اعلام نمی‌کردند» (سحابی1392،ج2: 96). البته سحابی در مورد حجت الاسلام رفسنجانی و خامنه‌ای که عضو شورای انقلاب بودند، اشتباه می‌کند. آن‌ها بعد از این که در 14 آبان از حج برگشته و در جلسات شورای انقلاب شرکت می‌کردند، بنا به متن صورت جلسات شورای انقلاب، دستِ‌کم تلویحن در شورای انقلاب از دانشجویان حمایت می‌کردند.

بدین‌ترتیب جریانی اولترا انقلابی از بدنه‌ی حاکمیت جمهوری اسلامی، ضدامپریالیست‌تر از جریان چپ و مجاهدین ظهور کرده بود که آنان را در سردمداری مخالفت با امپریالیسم آمریکا، خلع سلاح می‌کرد. در واقع اکنون بر بسترِ فضای خلق شده از آغاز انقلاب که مبارزه با امپریالیسم کانونی‌ترین وجه آن نزد‌ فعالان سیاسی انقلابی محسوب می‌شد، انقلابِ جدیدی پدید آمده بود. انقلاب جدیدی که آیت‌الله خمینی آن را انقلاب دوم و بزرگ‌تر از انقلاب اول می‌نامیدو این زمان در رهبری آن قرار داشت. این انقلاب دوم با ایجاد جریانی شورمستانه و سرشار از انرژی انقلابی ضمن‌‌آن‌که همه‌ی نیروهای مبارزه با امپریالیسم را در پشت سرخود بسیج کرده بود، تلاش می نمود تا باکنار زدن دولت موقت که به جدّ برای چند هفته برانداز مجلس خبرگان تدوین نهایی قانون اساسی و نامتعهد به وظایف محوله در انتصاب امام خمینی شده بود و دیگر حتا لنگ لنگان نیز به دنبال امام خمینی حرکت نمی‌کرد، ایفاگر نقشِ نخست باشد. این جریان به منظور جلب حمایت همه‌ی نیروهای انقلابی در پشت سرِ آیت الله خمینی و کاستن از گرایش‌های واگرایی و تقویت هر چه بیشتر همگرایی درآستانه‌ی رفراندوم بسیار مهمِ قانون اساسی تا حدود زیادی موفق به آن‌چیزی شده بود که در برنامه تدوین کرده بودند.

در آستانه‌ی رفراندوم قانون اساسی

در کمتر از یک ماه به برگزاری رفراندوم قانون اساسی در روزهای 11 و 12 آذر، رخداد اشغال سفارتِ آمریکا تا حدود زیادی سمت و سوی انقلاب را که تا این زمان چندان شفاف نبود، سویه‌ی مشخصی داد. مهدی بازرگان وقتی متوجه شد که آیت‌الله خمینی نیز از دانشجویان پیرو امام حمایت می‌کند، طی نامه‌ای در14آبان از دولت موقت استعفاء داد. او و دولتش که درآخرین روزهای پیش از اشغال سفارت، سخت در تدارک انحلال مجلس‌خبرگان و به رفراندوم گذاشتن همان پیش نویسِ اولیه‌ی قانون اساسی با اصلاحاتی بود و این را در ششم آبان در شورای انقلاب پیشنهاد کرده بود، در نامه‌ی استعفاء، ضمن اشاره به دخالت‌ها در کار دولت و اختلاف نظرهایی که انجام وظیفه را برای همکارانش نامیسر ساخته، نوشت : «... در شرایط تاریخی حساس حاضر،[که] نجات مملکت و به ثمررساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمی‌باشد، بدین‌وسیله استعفاء خود را تقدیم می‌دارد...»(کیهان 15/8/1358). آیت‌الله خمینی نیز که پیش از این اقدام دانشجویان را انقلاب دوم نامیده بود، در 15آبان استعفاء او را پذیرفت و اداره‌ی امور کشور را به «شورای انقلاب» واگذار کرد: «چون جناب آقای مهندس مهدی بازرگان، با ذکر دلایلی برای معذور بودن از ادامۀ‏‎ ‏خدمت، در تاریخ 14/8/58 از مقام نخست وزیری استعفاء نمودند، ضمن قدردانی از‏‎ ‎‏زحمات و خدمات طاقت‌فرسای ایشان در دورۀ انتقال، و با اعتماد به دیانت و امانت و ‎‏حسن‌نیت مشارٌالیه، استعفاء را قبول نمودم. شورای انقلاب را مأمور نمودم برای رسیدگی‏‎ ‎‏و ادارۀ امورکشور در حال انتقال و نیز شورا در اجرای امور زیر بدون مجال، مأموریت‏‎ ‎‏دارد:‏

1ـ تهیۀ مقدمات همه‌پرسی قانون اساسی،‏
2ـ تهیۀ مقدمات انتخابات مجلس شورای ملی‏،
3ـ تهیۀ مقدمات تعیین رئیس جمهور» (صحیفۀ امام، ج10 : 499).

تاکید آیت‌الله خمینی در برگزاری سه انتخاباتی که برای تثبیت نهادهای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در پیش بود و پیش‌تر از وظایف تکلیف شده‌ی آیت‌الله به دولت موقت بود، نشان می‌داد که آیت‌الله خمینی پس از تاکیدات مصرانه‌ی دولت موقت بر انحلال مجلس تا چه اندازه دغدغه‌ی فکری ایشان و بیت او برای تثبیت نهادهای انقلاب اسلامی مهم بوده است. انتصاب نزدیک‌ترین فرد به خود یعنی هاشمی رفسنجانی به سرپرستی وزارت کشور از طرف آیت‌الله خمینی در 26 آبان 1358، نشانه‌ی اهمیت این موضوع بوده است.(۲۴)

یادآوری کنیم که بنا به گفته‌ای که صحت آن بر ما روشن نیست، آیت‌الله خمینی با استعفاء بازرگان در آغاز موافق نبوده است. حسین بنی اسدی وزیر مشاور در امور اجرایی کابینه دولت موقت در این باره گفته است: «روز بعد[روز14آبان] که استعفاء به دستِ‌آیت‎الله خمینی رسیده بود؛ ایشان آقایان بهشتی، هاشمی ‌رفسنجانی، باهنر و... را [به قم] احضارکردند و گفتند که برگردید تهران و پیش بازرگان بروید تا استعفاء را پس بگیرد و بگویید مخالفت شد. اتفاقی که در این بین افتاد این بود که روز چهاردهم[متن] استعفاء از طریق مرحوم احمد خمینی به آقای قطب‌زاده در رادیو و تلویزیون ارسال می‎شود ...خبر قبل از اینکه آیت‌الله خمینی تایید کند اعلام می‌شود و آقایان مذکور در مسیر [تهران] بودند که خبر از رادیو و تلویزیون اعلام شده و آنها بر می‌گردند و پس از سخنان آنها که صلاح نیست تغییری در این خبر ایجاد شود؛ استعفا پذیرفته می‌شود و موضوع فیصله می‎یابد» [!](https://hammihanonline.ir 20 آبان 1403). ابراهیم یزدی نیز در خاطراتش عین همین روایت را بیان کرده است با این تفاوت که بنی اسدی معتقد است که متن استعفاء توسط احمد خمینی به رادیو وتلویزیون داده شده اما یزدی معتقد است تا جایی‌که به یاد دارد، خودِ مهندس بازرگان متن را به رادیو و تلویزیون داده است(یزدی1400، ج5: 586). اگر گفته‌ی دکتر یزدی را بپدیریم، این بدان معنی است که برای مهندس بازرگان این بار استعفاء به معنی پایان قطعی کار بود و از نظر او دیگر نیازی به تایید آیت‌الله خمینی نداشت. اما اگر روایت بنی اسدی را بپذیریم(که با فرض ما سازگار است)، احمد خمینی بیم داشت که ممکن است که فرستادگان ممکن است بازرگان را از استعفاء منصرف کنند.

مواضع گروه‌های سیاسی اصلی

با استعفای دولت، اکنون انقلاب بدون دولت موقت به راه جدیدی افتاد، روند آن رادیکال‌تر شد و سویه‌ی جدیدی پیدا کرد، سویه‌‌ی ضدِآمریکایی که پیش از این در برنامه‌ی اپوزیسیون غلبه داشت اما دولت موقت از آن سرباز می‌زد. حالا اما مواضع ضدِآمریکایی علاوه بر «اپوزیسیون»، بر «پوزیسیون» جدید نیز به سبک و سیاق خود غلبه پیداکرده و به محورکانونی مبارزه‌ی انقلابی تبدیل شده بود. به قول مجاهدین خلق، «اکنون انقلاب رهایی‌بخش اسلامی و ضد امپریالیستی در مسیر حقیقی مردمی خود مجدداً اوج گرفته» بود و بدین گونه بود که حالا جریان‌های سیاسی اصلی در انقلاب به طور عموم به پشتیبانی از آن پرداختند و به نوعی در میان تنش‌ها و تقابل‌‌ها در سراسرکشور به ناگهان وحدتِ نظری از همه سو پیش‌آمد که نمایشی از مبارزه‌ی ضدِآمریکایی و ضدامپریالیستی مورد انتظار پوزیسیون و اپوزیسیون بود. از نخستین گروه‌های حامی دانشجویان، سازمان مجاهدین خلق بود. این سازمان بلافاصله عکس‌العمل نشان داد و با حمایت سریع و گسترده‌ی خود از اشغال سفارت، در همان روز 14 آبان، نامه‌ای به آیت‌الله خمینی در قم نوشت و گفت که حالا انقلاب در مسیر حقیقی خود افتاده است: «محضر مبارک حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی، پدرگرامیمان!، اکنون که انقلاب رهایی‌بخش اسلامی و ضد امپریالیستی در مسیر حقیقی مردمی خود مجدداً اوج گرفته... فرزندان مجاهد شما که اکیداً خواستار ادامۀ رسالت ضد استعماری شما هستند، جانهای ناچیز خود را که کمترین فدیۀ رهایی این میهن و این خلق و مکتب است، برکف گرفته و آمادگی نثارکردن...» (مجموعه اطلاعیه‌ها،ج2). نشریه‌ی مجاهد بعد از اشغال سفارت، تیترهای نخست شماره‌های بعدی این نشریه را تا مدت‌ها به همین موضوع اختصاص می‌داد.

حزب توده ایران نیز به مانند مجاهدین خلق ایران بلافاصله عکس العمل مثبت نشان داد. اما نکته‌ی شگفت انگیز این بود که روزنامه مردم ارگان مرکزی حزب در گزارشی از تظاهرات مردم در جنوب تهران در شماره‌ی روز 12 آبان یعنی روز پیش از اشغال سفارت، به نقل از شعارهای مردم در صفحه‌ی نخست با یک سوتیتر عجیب از لانه‌ی جاسوسان و تعطیلی سفارت آمریکا سخن گفت!.



آیا استفاده از عبارت «لانۀ جاسوسان» آن هم در صفحه‌ی نخست و به صورت برجسته، تصادفی بود؟. آیا حزب پیشاپیش از حمله دانشجویان آگاه شده بود و برای مشروعیت دادن به آن نظر مردم را برجسته کرده بود؟. در این مورد هیچ نمی‌دانیم. اما می‌دانیم که کمیته‌ی مرکزی حزب توده ایران در همان روز 14 آبان طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد که : «حزب توده ایران اشغال سفارت آمریکا، مرکز توطئه علیه انقلاب ایران را تایید و مذاکرات هیات نمایندگی دولت موقت با برژنیسکی، یکی از توطئه‌گران اصلی بر ضد انقلاب ایران را محکوم می‌کند» و در ارگان مرکزی خود با تیتر درشت نوشت که: «آمریکا باید شاه مخلوع را به دولت ایران مسترد دارد» (مردم14/8/1358). روزنامه‌ی مردم در روز 14 و 15 آبان تمام صفحات نخستِ خود را با تیترها و عکس‌های اشغال سفارت به همین واقعه اختصاص داده بود.

سازمان چریکهای فدایی خلق که این زمان به گفته‌ی ارگان رسمی آن یعنی نشریه‌ی کار(شماره‌ی 34)، در حال بحث ایدئولوژیک درون‌سازمانی برای تعیین خط و مشی‌آینده و برگزاری پلنوم وسیع خود بود، ابتدا مواضع مشخصی در حمایت از دانشجویان اشغال کننده‌ی سفارت اتخاذ نکرد و تنها بر روند اعتلای مبارزه‌ی ضدامپریالیستی تاکید نمود(کار شماره ی 35 و 36). این سازمان که به نظر می‌رسید این زمان هنوز نظرات جناح «اقلیت»ِ بعدی برآن غلبه داشت یا دستِ‌کم نفوذ معنوی این جناح در سازمان هنوز دستِ بالا داشت، ضمن آن‌که از حمایت علنی خود از اشغال سفارت امتناع می‌نمود، تسخیر سفارت آمریکا را از جانب بخشی از روحانیت حاکم برای پاسخ به پایگاه خرده‌بورژوازی حامی خود در جامعه ارزیابی می‌کرد و آن را در راه مبارزه‌ی ضد‌امپریالیستی مفید و موثر می‌دانست(کار، شماره ی 35، تاریخ 21/8/1358). فرخ نگهدار یکی از رهبران این زمانِ سازمان فدایی در همین رابطه می‌گوید: «آن زمان[درآستانه‌ی اشغال سفارت] تازه بحث اقلیت و اکثریت در جنبش فدائیان مطرح شده بود و از یکی دو ماه قبل جلسات وسیعی درباره ماهیت جمهوری اسلامی ایران داشتیم و مطابق نظریه‌ها و تئوری‌های آن زمان، منشأ طبقاتی و پایگاه طبقاتی آن زمان موضوع مرکزی بود. بخش اقلیت معتقد بود: «این حکومت ارگان سازشی میان طبقه بورژوازی و خرده‌بورژوازی و چون دولت در دست نهضت آزادی است، هژمون بورژوازی دارد برحاکمیت اعمال می‎شود» و ما هم معتقد بودیم: «دولت[بازرگان] نیروی هژمون و غالب نیست و پیروان آیت‌الله خمینی نیروی غالب هستند که آنها هم پایگاه خرده‌بورژوازی دارند...در نزدیکی روزهای تسخیر سفارت [آمریکا] به این نتیجه رسیدم که نه‌تنها آقای خمینی و پیروانش حرف اول و آخر را می‎زنند بلکه این باید مورد پشتیبانی قرار بگیرد؛ چون موضوع اصلی جامعه ما مبارزه ضدامپریالیستی است و از آموزش‌های حزب توده و بیژن جزنی درآوردم که تضاد خلق با امپریالیسم، تضاد عمده است» (فرخ نگهدار20آبان1403 https://hammihanonline.ir). عدم حمایتِ بلافاصله‌ و مستقیم سازمان فدایی از چشم آیت‌الله خمینی دور نماند و نشان ‌داد که این حمایت‌ها از جریانی که راه افتاده بود تا چه اندازه برای او مهم تلقی می‌شد. او در همین رابطه بود که در سخنرانی روز 16 آبان خود به طعنه گفت که : «‏‏...این اشخاصی که هی «فدایی خلق»، خودشان را معرفی می‌کنند، من که در این‏‎ ‎‏چیزهایی که برای پشتیبانی از این جوانها [ی دانشجو] بود که آنجا [سفارت]را گرفتند، به گوش من نخورد که‏‎ ‎‏اینها پشتیبانی کرده باشند. اگر اینها امریکایی نیستند، چطور پشتیبانی نکردند از اینها؟» (صحیفۀ امام، ج10: 518). با این‌حال، سازمان فدایی نیز اگر چه این زمان، اقدام دانشجویان را به مانند دیگر جریان‌های اصلی فعال سیاسی به صراحت تایید نمی‌کرد، اما به سرعت وارد کارزارهای علنی در کف خیابان شد و به طور غیر مستقیم به تایید اقدامات ضدِآمریکایی پرداخت که بعد از اشغال سفارت اوج گرفته بود. به‌ویژه به تدریج به این نتیجه رسید که چون افشاگری‌های دانشجویان پیرو خط‌امام به تضعیف لیبرال‌ها می‌انجامد، باید به پشتیبانی از آن بپردازد و چنین بود که در حمایت از افشاگری دانشجویان به چندین راهپیمایی در سراسر کشور دست زد.

جبهۀ ملی ایران که بعد از انقلاب از دو حزب به نام‌های«حزب ایران» به رهبری ابوالفضل قاسمی و «حزب ملت ایران» به رهبری داریوش فروهر تشکیل شده بود، به هر میزان که انقلاب به سمت ضدیت با غرب و آمریکا پیش می‌رفت، لکنت زبان بیشتری پیدا می‌کردو در این رابطه، مواضع جبهه نیز با ایهام و ابهام همرا شده بود. در نتیجه جبهۀ ملی ایران به رهبری کریم سنجابی در این زمان در اطلاعیه‌هایی که پس از اشغال سفارت انتشار داده، به دلایل معلوم مواضع شفافی در این خصوص اتخاذ نکرده است. با این‌حال روزنامه‌ی کیهان در روز 15 آبان ادعا کردکه این جبهه نیز جزو گروه‌های پرشماری است که از اقدام اشغال‌سفارت حمایت کرده است(کیهان 15/8/1358: 2). اما اطلاعیه‌های بعدی این جبهه، همواره با ابهام از این اقدام سخن گفته و به طور شفاف حمایتی صریح به عمل نیاورده است. پیداست که جبهه‌ی ملی از سقوط دولت بازرگان چندان راضی نبود، ضمن‌آن‌که این زمان همسو با دیگران از مبارزه با امپریالیسم داد سخن می‌داد‌ (کیهان19/8/58: 3). با این حال ادعا شده است که جبهه ملی ایران بعدها هشدار داده بودکه گروگانگیری باعث انزوای ایران در صحنه‌ی بین المللی و ورود میهن به مناقشات و بحران‌های منطقه‌ای خواهد( (https://hezbeiran.com).

در این میان حتا نهضت آزادی ایران که دبیرکل آن در راس دولت قرارداشت و احتمالن هدف اصلی این اقدام بود نیز در اطلاعیه‌ای از عمل دانشجویان حمایت کرده و از شورای انقلاب خواست که روابط سیاسی با آمریکا را قطع کند!(بیانیه ها1358). با این حال محمدحسین بنی اسدی دبیرکل این گروه که در زمان گروگان‌گیری وزیرمشاور دولت موقت و از نزدیکان مهدی بازرگان(۲۵) بود در مناظره با ابراهیم اصغرزاده در موضوع اشغال سفارت در سال 1403 گفته است که آن موضع‌گیری نهضت آزادی خارج از مواضع اصلی نهضت بوده است:« درآن زمان آقای[عزت الله] سحابی، نهضت آزادی را مدیریت می‎کرد و تعدادی از دانشجویانی که از خارج آمده بودند هم در آن حاضر بودند؛ در آن جلسه که بیانیه صادر شد به شهادت آقای مهدی جعفری و خود آقای سحابی، مسئولان آن بی‌اطلاع بودند و یک استثنا بوده است که مورد اعتراض قرار گرفت. پس نباید آن را به حساب نهضت گذاشت و همین جوانان حزب هم پس از افشاگری‌ها پشیمان شدند و با واکنش‌های بعدی به آن پاسخ دادند.»( بنی اسدی 20/8/1403).

مواضع گروه‌های سیاسی در رفراندوم قانون اساسی

گفتیم که به نظر می‌رسد هدف اصلی اشغال سفارت مواضع براندازانه‌ی دولت موقت و رئیس آن بازرگان در قبال مجلس خبرگان و قانون اساسی مصوب آن و مورد خطر قرار گرفتن رفراندوم قانون اساسی بود. اما طنز قضیه در این بود که در آستانه‌ی برگزاری رفراندوم در 11 و 12 آذر ماه 1358، سرانجام مهدی بازرگان و نهضت آزادی با انتشار اطلاعیه‌ای در 5 آذر 1358 و شاید پیش از همه، اعلام کرد که چون « قانونِ ناقص، بهتر از بی قانونی است» و «ﺩﺭ هنگامی‌که ملت ایران با توطئه‌های جهانی و امپریالیسم جهانخوار رو به رو است...»، در رفراندوم قانون اساسی شرکت کرده و به آن رای مثبت می‌دهد. کمیته مرکزی حزب توده ایران نیز در 6 آذر به هواداران و مردم ایران اعلام کرد که در رفراندوم قانون اساسی شرکت کنند و به آن رای مثبت بدهند. اما سازمان چریک‌های فدائی خلق و سازمان مجاهدین خلق و جبهه ملی ایران از شرکت در رفراندوم قانون اساسی در 11 و 12 آذر امتناع کردند و به آن رای ندادند.

جمع بندی

تصمیم مُصرانه به انحلال مجلس خبرگان توسط دولت موقت و شخص مهدی بازرگان یعنی کسی که آیت‌الله خمینی او را موظف و مکلف به برگزاری رفراندوم قانون اساسی مصوبِ مجلس موسسان یا همان مجلس خبرگان کرده بود، چالشی بزرگ در بالایی‌های پدیدآورد. این چالش از این نظر که در مورد بنیادی‌تری نهاد انقلاب اسلامی یعنی قانون اساسی مصوب مجلس خبرگان پدید آمده بود، به حساسیت بیشتری دامن می‌زد. به ویژه هنگامی که مهدی بازرگان از نیمه‌ی مهر ماه 1358 با تمایلِ تقریبن همه‌ی اعضای کابینه و جبهه ملی ایران به انحلال مجلس خبرگان رسید و آن را راه حل شدنی یافت! و باوجود محافظه‌کاری بنیادی‌اش با مواضع جسارت‌آمیزِ خود در مقابل شورای انقلاب و سخنرانی‌های علنی آیت‌الله خمینی ایستادگی می‌کرد، شکل جدیدی به بحران پدید آمده داد. در سخنرانی30 مهر و اول آبان، آیت‌الله خمینی در ارتباط با انحلال مجلس خبرگان و مخالفتی که با اصل ولایت فقیه انجام می‌شود، به طور مستقیم دولت موقت و بازرگان را مورد حمله‌ی شدید قرار داد. اما بازرگان که همه او را آرام‌ترین شخصیت کابینه‌اش می‌شناختند به شکل غیرقابل توضیحی «متجاسر» شده بود! و بعد از تاکید آیت‌الله خمینی به صراحت بر انحلال مجلس خبرگان پای می‌فشرد. به طوری‌که پس از سخنرانی‌های آتشین آیت‌الله خمینی در30 مهر و اول آبان که خطاب به بازرگان و همراهانش گفته بود که این‌ها «منحرفینی هستند که از اسلام هیچ‏‎ ‎‏اطلاع ندارند و قضیۀ ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس‌خبرگان ایجاد کرده باشد»، بازهم مهدی بازرگان در جلسه‌ی روز ششم آبان شورای انقلاب به صراحت گفت که «مجلس‌خبرگان منحل شود. قانون اساسی همان پیش‌نویس قبلی با کمی اصلاحات به صورت موقت یک دوره یا دو دورۀ مجلس به فراندوم بگذاریم». پیدا بود برای بحرانی که حالا بعد از چند هفته هر چه بیشتر دوام و قوام می‌یافت، اقدامی انقلابی ضرورت بیشتری می‌یافت. با توجه به بحران‌های دیگری که در همه‌جای کشور از همان آغاز انقلاب وجود داشت(و از جمله جدیدترین آن، درگیری‌های خونین بندر انزلی بر سر صید که منجر به کشته شدن 18 نفر در روزهای 23 و 24 مهرماه 1358 شد)، از چشم دولت غیرانقلابی و لیبرال مهندس بازرگان دیده می‌شد و به تدریج این پارادایم در میان انقلابیون مذهبی جوان شکل گرفته بود که با انقلابی جدید می‌توان بحران را مهار وکنترل نمود و مهمترین نهادهای انقلاب اسلامی که یکی از اساسی‌ترین آن قانون اساسی بود و توسط دولتی که باید برگزارکننده‌ی رفراندوم آن باشد و حالا به نظر می رسید که از برگزاری آن امتناع می‌کند، چاره‌ای یافت. آنان با توجه به ذهنیتی که از ترومای سیاسی 28 مرداد در میان نخبگان سیاسی و بعد از انقلاب در میان توده‌های مردم شکل گرفته بود، کارشان را به آسانی برای انقلاب جدید پیش بردند. این انقلاب جدید یا به گفته‌ی آیت‌الله خمینی انقلاب دوم در آستانه‌ی پایان مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی در 24 آبان و رفراندوم قانون اساسی در 11 و 12 آذر ماه، شوری برانگیخت و بخش عمده‌ای از واگرایی‌ها را به همگرایی و حمایت از حاکمیت تبدیل نمود.

_____________________________________

۱-  اصل پنجم قانون اساسی یعنی اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان در روز21 شهریور1358 که 64 نماینده در مجلس حضور داشتند با 53 رای موافق، 4 رای ممتنع و 8 رای مخالف به تصویب رسید(انقلاب اسلامی22/6/1358: 5). در این جلسه و پیش از تصویب این اصل، بین محمدجواد حجتی کرمانی ، عزت‌الله سحابی و رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای که مخالفت صریح‌تری در ارایه این اصل ابراز کرده بودند از یک طرف و رئیس مجلس خبرگان یعنی دکتر بهشتی از طرف دیگر، مجادله‌ای پیش آمد که راه به جایی نبرد و این اصل با اکثریت مطلق آراء به تصویب رسید.

۲- یادآوری کنیم که اصل پنجم قانون اساسی یعنی «اصل ولایت فقیه» ابتدا در کمیسیون تخصصی مجلس خبرگان به تصویب رسید و سپس به صحن علنی آمد. اعضای این کمیسیون تخصصی عبارت بودند از آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی، آیت‌الله جوادی آملی،آیت‌الله دستغیب و حسن آیت. ریاست این کمیسیون به عهده‌ی آیت‌الله بهشتی بود. اصل پنجم قانون اساسی (ولایت فقیه) چنان‌ که گفته شد در تاریخ 21/6/58 در جلسه‌ی پانزدهم مجلس خبرگان با 53 رای موافق، 8 رای مخالف و 4 رای ممتنع به تصویب رسید. به گفته‌ی عزت‌الله سحابی، حسن آیت به او گفته است که موضوع گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی را پیش از تشکیل مجلس خبرگان با آیت‌الله منتظری درمیان گذاشته و سپس او ضرورت گنجاندن آن را در قانون تذکر داده است:« آیت، قضیۀ ملاقات خود به همراه دکتر اسرافیلیان که در آن زمان[پیش از تشکیل مجلس خبرگان] رئیس دانشگاه علم و صنعت و از اعضای حزب زحمتکشان بقایی بود با آقای منتظری پیش از تشکیل مجلس خبرگان را[برای من] بازگو کرد. پس از این ملاقات بود که آیت‌الله منتظری در رابطه با ولایت فقیه و لزوم گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی سخنرانی کردند»(سحابی1392: 129). روایت منوچهر نیرومند از فعالان سیاسی دوران نهضت ملی و از دوستان سید حسن آیت نیز چنین است:« در روزهایی که همه احزاب پیشنهادات خود را به خبرگان قانون اساسی ارائه می‌کردند[ احتمالن در فاصله‌ی انتشار عمومی متن پیش‌نویس در 24 خرداد1358 تا افتتاح مجلس خبرگان در 28 مرداد]، در دفتر حزب[زحمتکشان] در خیابان آب‌سردار حدود ۱۰، ۱۵ نفر از نمایندگان حوزه‌های حزبی تهران و اصفهان جمع ‌شدند تا پیش‌نویس قانون اساسی[برای ارائه به مجلس خبرگان] را تدوین کنند. فکر می‌کنم در یکی از آن جلسات دکتر بقایی هم شرکت کرد و پیشنهادی داده شد که در آن ولایت فقیه هم ذکر شده بود و آن را برای مجلس خبرگان و علمای قم هم فرستادند»(موسسه مطالعات پژوهش‌های سیاسی https://psri.ir/?id=2j035075su )

۳- بنی‌صدر اولین رئیس جمهور ایران در گفتگویی گفته است که ممکن است پیشنهاد انحلال مجلس خبرگان را امیرانتظام داده باشد ولی متن انحلال مجلس راکه بازرگان با خود به قم نزد امام خمینی بردند، برادر او فتح‌الله بنی‌صدر نوشته است(بنی‌صدر1380:  83). امیر انتظام نیز در خاطراتش تقریبن همین مضمون را گفته است:« متن این طرح توسط آقایان احمد صدر حاج سید جوادی[وزیر دادگستری دولت موقت] و فتح‌الله بنی‌صدر تهیه و انشاء و اصلاحِ نهایی به عهدۀ فتح‌الله بنی‌صدر گذاشته شد »(امیر انتظام بی‌تا، ج1 :  48).

۴- .  امیر انتظام در خاطراتش می‌نویسد که پس از جلسه‌ی کابینه‌ی دولت در 28 مهر ماه که برای تصویب متن انحلال مجلس خبرگان تشکیل شده بود و در این جلسه چند تن از اعضای شورای انقلاب نیز شرکت داشتند، بازرگان پس از اتمام جلسه در خلوت به او گفته است که هر چه زودتر به سوئد برگردد و او روز بعد به سوئد بازگشته است (امیرانتظام، بی‌تا، ج 1: 49). 

۵-  حجت‌الاسلام خامنه‌ای در سال1360 در روزنامه جمهوری اسلامی، خاطرات خود از همین جلسه‌ی دولت را چنین شرح داده است:«... وقتی که قضیه[ی انحلال مجلس] مطرح شد ما هیچ‌سابقه ذهنی نداشتیم، بهت‌زده شدیم که اینها چطور دارند این حرف‌ها را می‌زنند. از مجلس خبرگانی که این‌طور خوب پیش می‌رود و خوب اداره می‌شود، اینها یک‌دفعه می‌خواهند بگویند غیرقانونی است.  ما شروع کردیم به مخالفت کردن و گفتیم که این کار غلط است، این کار را نکنید‌، ... بالاخره آقای هاشمی[رفسنجانی] یک جمله بسیار قاطع و جالبی گفتند و آن جمله این بود که ایشان گفت که شما می‌خواهید اعلام کنید بکنید اما بدانید که امام شما را رد خواهد کرد. و امام گفته که هر کس با مجلس خبرگان [قانون اساسی] مخالفت کند این مردود است، شما اگر چنانچه این کار را بکنید مطمئناً امام به شما خواهد گفت شما کی هستید یا چه حقی دارید آرای مردم را ملغی می‌کنید، میلیون‌ها نفر از مردم به این افراد عضو مجلس خبرگان رای دادند،‌ شما چهار نفر آدم آن گوشه نشسته‌اید و در اتاق دربسته دارید رای مردم را نقض می‌کنید، بروید پی کارتان و خلاصه حرف‌تان قابل قبول نیست. امام شما را رد می‌کند و وقتی امام رد کرد، همه مردم در مقابل شما قرار می‌گیرند و کارتان به نتیجه نخواهد رسید و نکنید این کار را»(روزنامۀ فرهیختگان 21/11/1399 به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی).

۶-  نویسنده نتوانست این اعلامیه‌ی دولت را در جایی دیگری پیدا کند. خوشبختانه مهدی نورایی پژوهشگر پژوهشکدۀ شورای نگهبان در کتاب «روایت اساسی تاریخچۀ حقوق اساسی»، این اعلامیه را  به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی به تاریخ 9/4/1359چاپ کرده است. بنابراین برای متن کامل اعلامیه‌ی انحلالِ مجلس خبرگان که به تصویب هیات وزیران رسیده بود، نگاه کنید به مهدی نورایی1400 : 229  و روزنامه‌ی جمهوری اسلامی. 

۷-  بنا به روایت منابع پژوهشکده‌ی شورای نگهبان، دولت موقت طرحی را برای انحلال مجلس در کابینه ارایه می‌کند وطرح مذکور« با وجود مخالفت آقایان هاشمی رفسنجانی، سیدعلی خامنه‌ای و مهدوی‌کنی که به عنوان معاونان برخی وزراتخانه‌ها در جلسه‌ی دولت حضور داشتند، به تصویب و امضای 17 وزیر از 22 وزیر می‌رسد. بعد از تصویب طرح انحلال مجلس بررسی نهایی قانون اساسی[درجلسه‌ی دولت]، هاشمی رفسنجانی با بیان این نکته که لازم است پیش از انتشار[علنی] مصوبه، حضرت امام در جریان این موضوع قرارگیرند، از هیئت وزیران می‌خواهد که مصوبه  را به سمع و نظر امام برسانند. هیئت وزیران نیز این پیشنهاد را می‌پذیرند و موضوع را به اطلاع امام می‌رسانند. برای این منظور 29 مهر1358 بازرگان به همراه پنج نفر از وزراء برای جلب نظر امام وارد قم می‌شوند. بازرگان در این جلسه با بیان اینکه مجلس بررسی نهایی قانون اساسی با دوباره نویسی پیش‌نویس وکنار نهادن پیش‌نویس مصوب دولت موقت و شورای انقلاب از دایرۀ اختیارات خود تجاوز کرده است و مدت[31 روزه‌ی] قانونی آن نیز به پایان رسیده است، طرح انحلال مجلس را که به تصویب هیئت وزیران رسیده بود به امام تقدیم می‌کند. حضرت امام پس از اطلاع یافتن از این مصوبه، مخالفت شدید خود را با این طرح اعلام می‌کنند» (مهدی نورایی 1400: 227 – 228). در همین رابطه روایت رفسنجانی نیز چنین است: «در پیش‌نویس قانون اساسی[تهیه شده در دولت] که ما در شورای انقلاب تصویب کردیم، موضوع ولایت فقیه نبود. مجلس خبرگان، در میانۀ‌کار به موضوع ولایت فقیه رسید. وقتی این بحث را مطرح کردند، آقایان نهضتی‌ها [نهضت آزادی] و جبهه ملی که آن موقع افرادی از جبهه ملی هم در شورای انقلاب و دولت بودند، مخالفت کردند.گفتند ما استعفا می دهیم. رفتند قم( امام در آن مقطع قم بودند) که استعفاء بدهند. امام گفتند، استعفا را میپذیریم، شلوغ نکنید. آنان شاید فکر میکردند که امام نمی‌توانند دولتی تشکیل بدهند. وقتی امام محکم گفتند، استعفا را میپذیرم ،آنان جا خوردند و طرحشان به هم خورد(رفسنجانی1378: 48 - 49 ).

۸- می‌دانیم که این پیش‌نویس پس از تایید آیت‌الله  خمینی و شورای انقلاب منتشر شده بود(نک: کیهان 23/3/1358).

۹-  متن صورت مذاکرات شورای انقلاب، متن تند نویسی است و ما عین این تند‌نویسی را به منظور رعایت امانت در اینجا آورده‌ایم. اما مفهوم آن به خوبی آشکار است. بعد از این هر جا  به این متن ارجاع داده می‌شود، به همین صورت و بدون هیچ ویرایشی خواهد بود.

۱۰-  کیهان روز بعد با بزرگترین تیتر در صفحه‌ نخست نوشت: «6 ساعت مذاکره مهم با امام»(کیهان 2/3/58)

۱۱-  بنا به گفته‌ی ابراهیم یزدی، پیش از سفر به الجزایر وقتی پیام دولت آمریکا مبنی بر پیشنهاد ملاقات برژینسکی با بازرگان در الجزیره مطرح شد، مهدی بازرگان صادق طباطبایی را به قم فرستاد تا موضوع  با آیت‌الله خمینی در میان گذاشته شود و صادق طباطبایی گزارش کرد که امام خمینی «نظری نداشتند». در نتیجه یزدی می‌گوید که مهدی بازرگان در هتل محل اقامت در 1/11/1979 برابر با 10/8/1358 با برژینسکی ملاقات کرد»(یزدی 140، ج5: 547). احمد خمینی در روز 14 آبان که پس از اشغال سفارت به سفارت آمریکا آمده بود و خبرنگاران از او پرسیدند که آیا  امام از جریان ملاقات بازرگان با برژینسکی آگاهی داشتند؟ احمد خمینی پاسخ داد: ابداً (همان:  551). 

۱۲-  نباید فراموش کرد که رادیو و تلویزیون در آن زمان از اهمیت مهم برخوردار بود و تنها منبع انحصاری انتشار صدا و تصویر در سراسرکشور محسوب می‌شد. بنابراین نماینده‌ی امام خمینی در این نهاد بسیار شخصیت مهم و ارتباط نزدیکی با بیت امام خمینی و به ویژه احمد خمینی داشت و همان‌طور که خود در جایی گفته است به طور روزانه با احمد خمینی تماس تلفنی داشت.

۱۳- به نظر می‌رسد که بعد از برگزاری چند جلسه از این نشست، احمد خمینی با دعوت موسوی خوئینی‌ها و البته بدون اطلاع دانشجویان از قم به تهران آمده و در این جلسه شرکت کرده است. یادآوری کنیم که احمد خمینی در «خود زندگینامه نویسی»‌اش، روابط بسیار نزدیک خود با موسوی خوئینی‌ها را در مبارزات دوران پیش از انقلاب چنین روایت کرده است:« از کسانى که ابتدا با ما بوده آقاى موسوى خوئینى‌‌ها [بود]... آقاى موسوى خوئینى‌‌ها که خود با گروه‌هاى دیگرى هم ارتباط داشت، یک دستگاه ماشین تکثیر برایمان تهیه کرد. قبلاً از ماشین‌هاى ساده‌‌تر استفاده مى‌‌کردیم. آقاى موسوى خوئینى‌‌‌ها دستگیر شد، توسط خانمشان به من خبر داد که ایران را ترک کنم.... از زحمات برادر عزیزم آقاى موسوى خوئینى‌‌ها باید تشکر کنم که او محکوم به پانزده سال زندان شد و از ما هیچ نگفت» (ttps://www.jamaran.news).

۱۴-  این آقایان عبارت بودند از: حجت الاسلام علی خامنه‌ای، حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری، حسن حبیبی، موسوی خوئینی‌ها و ابوالحسن بنی صدر.

۱۵-  کتاب «آن سوی دیوار» توسط انتشارات سورۀ مهر در سال 1403منتشر شده است.

۱۶- می دانیم که حبیب‌الله بیطرف، بعدن به فرد بسیارمورد اعتمادِ مقامات بالای جمهوری اسلامی درآمد. رفسنجانی در خاطرات روز 5 مهر1361 خود ازهمراهی او با جواد مادرشاهی برای دریافت اطلاعات «کوزیچکین» افسر اطلاعانی سفارت شوروی در ایران که به لندن گریخته بود، از کشور پاکستان خبر می‌دهد :« عصر مهندس جواد و حبیب که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی که از او گرفته بودند – در بارۀ عملکرد کا.گ.ب و حزب توده و سیاست آیندۀ شوروی در ایران، گزارش دادند»(رفسنجانی1380: 261). شیوا فرهمندراد از اعضای حزب توده ایران، از قول جواد مادرشاهی(درمصاحبه با روزنامۀ اعتماد 21 تیر 1399) نقل می‌کند که برخلاف حدس‌هایی که زده می‌شد، حبیبِ همراه او، حبیب‌الله عسگراولادی نبوده است بلکه حبیب‌الله بیطرف بوده است(شیوا فرهمندراد 1404:  263). مهندس جواد نیز همان جواد مادرشاهی بود که مهندسی برق خود را از دانشگاه صنعتی آریامهر(شریف بعدی) گرفته بود.

۱۷-  محسن میردامادی در حالی که به گفته‌ی بیطرف به طور دقیق در جریان این قرار و مدار با خوئینی‌ها بوده، در مورد پیام 10 آبان امام خمینی گفته است که: «ما ابتدا تصورمان این بود که موضوع به امام گفته شده و امام این نظرشان را بیان کرده‌اند ولی بعداً که تحقیق کردیم، مشخص شد که این طور نبوده است»[!] (به نقل از امیر رضا ستوده و همکار1379: 87). 


۱۸- جواد منصوری، اعضای شورای فرماندهی این زمان سپاه را چنین معرفی کرده است:« 1.جواد منصوری، فرمانده 2. عباس‌آقا زمانی 3. یوسف کلاهدوز 4. مرتضی الویری 5. علی محمد بشارتی 5. محس رفیق‌دوست و 7. اسماعیل داودی شمسی( جواد منصوری، همان: 86). از میان این فرماندهان، عباس‌آقا زمانی(ابوشریف)، محمد علی بشارتی، مرتضی الویری، محسن رفیق‌دوست و اسماعیل داوودی شمسی در هنگام انتشار کتاب خاطرات جواد منصوری در سال 1394، حیات داشتند.

۱۹-  پیش‌تر از قول حبیب‌الله بیطرف گفته شد که او و اصغرزاده با محسن رضایی نیز به صورت انفرادی برای حمایت از دانشجویان تماس گرفته بود تا بعد از اشغال سفارت، سپاه حفاظت از محوطه‌ی بیرون از دیوار سفارت را به عهده داشته باشند. دقیقن مشخص نیست که ارتباط با محسن رضایی پیش از ارتباط گفته شده با لاهوتی یعنی 8 آبان بوده است یا بعد از آن. به نظر می‌رسد که جلسه با محسن رضایی باید اندکی پیش از تماس با لاهوتی در بیمارستان باشد. یکی از دانشجویان هوادار مجاهدین خلق(عباس زری‌بافان) که جزو دانشجویان پیرو خط امام بوده و سعید شاهسوندی او را نفوذی مجاهدین خلق در میان دانشجویان می‌داند، در گزارشی در نشریه‌ی مجاهد، در همین رابطه می‌نویسد که :« حدود یک هفته قبل از اشغال لانۀ جاسوسی[حدود 5 تا 7 آبان]، طرح جریانات حمله بین موسوی خوئینی‌ها و آقای الف و افراد دیگر نظیر «م-ر»(یکی از مسئولین سپاه)[محسن رضایی] و چند تن از دانشجویان مذکور ریخته شد»( مجاهد، شماره 102: 3). یادآوری کنیم که به گفته ی شاهسوندی، زری‌بافان بعدن در عملیات فروغ جاویدانِ مجاهدین(مرصاد) کشته شد.سلسله گزارش‌های انتقادی زری‌بافان در نشریه‌ی مجاهد تحت عنوان «نامۀ مستند یکی از دانشجویان پیرو خط امام: ماجراهای پشت پردۀ گروگانگیری» از شماره 101 تا 106 (آذر و دی ماه 1359) منتشر شده است.

۲۰-  محسن میردامادی نیز همین گفته‌ی موسوی خوئنی‌ها را تکرار کرده است( امیر رضا ستوده و همکار1379:86 – 87).

۲۱-  می‌دانیم که نماز دوم یعنی نماز عصر نزد شیعیان، یکجا و بلافاصله بعد از نماز ظهر خوانده می‌شود. توجه به این نکته در خاطرات دکتر یزدی که در پی خواهد آمد، مهم است.

۲۲- نگاه کنید به صحیفۀ امام، ج10، سخنرانی های 13 و 14 آبان 1358

۲۳- عزت الله سحابی مدعی شده است که دولت بازرگان در طول حیات این دولت، چندین بار استعفاء داده است. به عنوان مثال او می‌گوید: «در خرداد، مرداد و شهریور 1358، دولت موقت سه بار استعفاء کرد ولی هر بار شرایط دولت موقت را پذیرفتند»(1382:  214).

۲۴- حکم انتصاب رفسنجانی در 26 آبان 1358:« بسمه تعالی/ حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی/  طبق پیشنهاد شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، جنابعالی به سمت سرپرست وزارت کشور منصوب می شوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شده‌اید و جلب رضای مقدسش را خواهانم./ روح الله الموسوی الخمینی

۲۵-  بنی اسدی از 10 خرداد 1403 به عنوان دبیرکل نهضت آزادی ایران انتخاب شده است.