عصر نو
www.asre-nou.net

صلحِ ناپایدار


Tue 28 10 2025

اسماعیل رضایی

صلح نعمت بزرگی است و همزیستی مسالمت آمیز موهبتی است که بشریت را در مسیر زیستی انسانی و مطلوب هدایت می کند. اما صلح در سایه شوم رقابت های تسلیحاتی قدرت های متجاوز به حقوق انسانی همواره مانند بازیگران صحنه های تراژیک با توجیه و تاویل های عوامانه و عوامفریبانه خود را قهرمان و پیروز عرصه های جنگ و جنایت و متعاقب آن صلح معرفی کرده و می کنند. کسانی که با تمام توان مالی و تسلیحاتی جنگ و جنایت را سامان می دهند؛ و در بزنگاه بن بست و شکست قطعی، ساز صلح کوک می کنند و عجب تر اینکه در قبال این همه دهشت و خونریزی تقاضای پاداش نیز می نمایند. روزگار غریبی است!!! منادیان و برپاکنندگان جنگ در سراسر جهان از آسیا تا آفریقا و آمریکای جنوبی و دیگر نقاط جهان اکنون در باتلاق خود ساخته گرفتارند؛ و چاره ای جز تسلیم در برابر نیازهای تحول تاریخی ندارند. چرا که جنگ افروزان وقفه گاه تکامل تاریخی اند و زمانمندی را به ریشخند گرفته؛ و با زمان جهان بیگانه اند. ولی تکامل تاریخی همواره با کسانی که برای اکتسابات و منافع فردی و گروهی جنایت و کشتار را سازمان می دهند؛ خیلی خشن رفتار کرده؛ و آن ها را زیر چرخ دنده های ضرورت های تاریخی و اجتماعی له کرده؛ و به تسلیم وا داشته است. حیات ساختار طبقاتی با خشونت در آمیخته و نهادینه شده است. بنابراین تعدیل جنگ و جنایت به تعدیل روندهای کنونی ساختار طبقاتی نیازمند بوده؛ و حذف کامل هرگونه تعدی و تجاوز به حقوق انسانی نیازمند حذف و نفی ساختار طبقاتی و رشد بنیان های اصیل انسانی برای زیست جامعه بشری در تعاملات اجتماعی قرار دارد.

اکنون تمامی ابزارهای رسانه ای و ارتباطی حاصل تکاپوی انسانی در اسارت پول و طبقات به توجیه و تحریف جنایات و کشتار غیر قابل توجیه مشغول می باشند. فرایندی که صلح را به ریشخند گرفته و همزیستی مسالمت آمیز را در معیت قدرت و ثروت امری نایاب نموده است. قطعا مطرح کردن صلح در چنین شرایطی نمایش بن بستی است که افول و سقوط بر اساس ضرورت های تاریخی را نشان می دهد. روندی که تلاش دارد جنگ را صلح و شکست را پیروزی نشان داده و بر ضعف و ناتوانی تاریخی خویش پرده برکشد. چرا که هنگامی که زمان جهان نیازهای خود را عرضه می دارد هر مقاومتی را در هم شکسته و بسترهای نفی و حذف متجاوزان و قلدران تاریخ را تدارک می بیند. چرا که اکنون جهان وارد عرصه های نوینی از تعاملات خود شده است که دیگر ستم و استبداد را برنتافته و گردنکشان و قلدران تاریخ را به خاک مذلت می نشاند. صلح برآمده از قدرت و اجبار همواره در تاریخ بسوی بردگی و بندگی و استعمار جامعه های انسانی سوق یافته است.و اکنون نیز برای گریز از سقوط و نزول حتمی تاریخی، صاحبان قدرت و ثروت برای جبران خسران تحولات تاریخی در تلاش برای به بند کشیدن ملت ها و در اختیار گرفتن منابع مادی و انسانی آن ها می باشند؛ و این مهم تنها از طریق جنگ و جنایت و صلح تحمیلی مقدور خواهد بود. هژمونیت تاریخی در مرحله کنونی از تکامل جامعه و انسان نفی شده و همگرایی و چند جانبه گرایی عرصه های نوین زیستی در بین ملت ها در حال رشد و بالندگی می باشند. قطعا کسانی که صلح را با زور و اجبار در می آمیزند؛ با اجبار و الزام تکامل تاریخی از صحنه تعاملات زیستی حذف خواهند شد. این پاداش تاریخی کسانی است که اصالت و هویت انسانی را ملعبه خواست و نیت پست و دنی خود قرار داده؛ و تلاش می کنند با اجبار و ادبار انسان ها را به اسارت بگیرند.

کسانی که بر ویرانه های جنگ و خون و جنون به جای مانده از قدرت و قلدری اراده خود را به نام صلح تحمیل می نمایند؛ چنان در بن بست های مشروعیتی و بی اعتمادی عمیق اجتماعی گرفتار آمده اند که برای برون رفت از آن و استتار شکست محتوم خود به صلح با قدرت پناه برده اند. صلحی که به عدالت دهن کجی کرده؛ و در تلاش برای احیای مناسبات استعماری گذشته می باشد. توتالیتاریزم اقتصادی و سیاسی پشتوانه صلحی تحمیلی و قدرتی است که با چهره خشن خود می خواهد دنیای کهن را بازسازی نماید. فرایندی که تمامی معیارهای زیستی جامعه متحول کنونی را می خواهد در هاضمه بیمار و فرسوده خود هضم نماید. روند که جز شکست و ناکامی و فروپاشی و نزول ارزشی و هویتی برای این عرضه کنندگان استبداد تاریخی همراه با خشونت ذاتی و نهادین خود به همراه ندارد. چرا که بشریت با درکی نوین از روابط و مناسبات اجتماعی خویش، که بر رشد و توسعه بنیان های مادی نوین شکل گرفته؛ هرگونه تحمیل و استبداد را نفی و برای زیستی جمعی و انسانی تر مبارزه همه جانبه ای را آغاز کرده است. زمانی چهره استبداد محصول باورها و ایمان فرازمینی و اتوریته و کاریزمای فردی متکی بوده است که در حال تحلیل رفتن در بطن فرآورده های نوین دانش و فناوری و گشودن عرصه های نوینی از رهایی و آزادی بسوی صلحی پایدار و همزیستی مسالمت آمیز همه جانبه می باشد. چه کشورهایی با دموکراسی ناپایدار و شکننده و چه کشورهایی با استبداد تاریخی و توتالیتاریسم سیاسی، دیگر قدرت اعمال اتوریته قدرتی فردی و یا حزبی، سازمانی و پارلمانی را نخواهند داشت.

اطلاعات و داده های دیجیتالی اگرچه نه به تساوی ولی بطور پراکنده و تاثیر گذار بر شناخت و درک موانع و بازدارنده های زیست به واقع انسانی اکنون بطور سیال در اختیار همگان قرار دارند. اگرچه وجود فریب و دروغ برای انحراف و تحریف دریافت های عمومی را نمی توان در این داده های شناور انکار کرد؛ ولی جنایت و آدمکشی آن هم در سطحی گسترده و وسعت یافته را نمی توان تحت هیچ شرایطی از اذهان سترد و برای تداوم حیات جنایت بار خود به دروغ و آلودگی های داده های سیال کنونی اتکا نمود. آلودن صلح و همزیستی به بارزه های قدرتی، مشق نظم کهنی است که در آن اتوریته قدرتی و توان اکتسابی تاریخی بر انسان ها تحمیل می شود. مسلما این نگاه از بالا و تحمیلی هرگز نخواهد توانست در این جهان رو به تحول و دگرگونی مداوم محمل های لازم را برای عرضه و بروز خود پیدا کند. این سیرک صلحی که در بوق و کرنای سیاستمداران پوپولیست و واپسگرا دمیده می شود؛ نوید بازتولید ستم و ارعاب توسط بازیگران فرتوتی را می دهد که می خواهند یکبار دیگر بر سرنوشت ملت ها حاکم گردند. بازیگرانی که می دانند زمان جهان و زمانمندی نوین آن ها را نفی کرده و دیگر اتوریته و اعمال سلیقه فردی و تک کشوری را نمی پذیرد. ولی با تکیه بر ابزار و سنت های سیاسی کهن تلاش دارند از مرز خون و جنون گذر کرده و با صلحی تحمیلی نیات استعماری و استثماری خود را همانند گذشته احیا نمایند. این بازیگران سیرک صلح واقعا چه ابلهانه می اندیشند که اکنون در میان سیالیت داده ها و اطلاعات جهانی که با تمام تمهیدات فریبکارانه آن ها، بذر آگاهی و بیداری را در میان انسان های افشانده است؛ می توانند چون گذشته بشریت را با ستم و جبر زیر مهمیز خود به اطاعت و فرمانبری وادارند. این صلح تحمیلی نیز مانند تمامی ناکامی های و شکست تا کنون بازیگران آن چهرۀ زشت و فریبکارانه خود را آشکار و شکست و ناکامی دیگری را برایشان به ارمغان خواهد آورد. چرا که کسانی که با رندی و ریا بخواهند نیاز زمان تاریخی را دور بزنند و خود را آقا و رئیس قافله جا بزنند؛ قطعا در زیر چرخ دنده های خرد کننده تکامل تاریخی خرد شده و موفق و سربلند بیرون نخواهند آمد.

استیصال در یک روند دوگانه مشی و روش خود، از یک طرف محصول گریز از زمانمندی تاریخی بوده که با خون و جنون در آمیخته است؛ و از سوی دیگر حاصل اقدام و عملی است که به بن بست رسیده و تسلیم و تمکین را تحمیل می نماید. صلحی که با استیصال و بن بست های عملکردی چون جنگ و دیگر اقدامات نابخردانه بدست می آید؛ اصولا شکننده و ناپایدار بوده و در فرصت دیگر و مناسب چهرۀ زشت و کریه جنگ و تباهی را به نوعی دیگر و فضایی مستعدتر نشان خواهد داد. اکنون ساختار سرمایه در یک عدم تعادل شدید مناسبات اقتصادی و اجتماعی خود گرفتار آمده که ناهنجاری های گسترده و عمیقی را در جامعه های انسانی موجب گردیده است. استیصال صاحبان قدرت و ثروت در رفع و دفع ناهنجاری ها و نارساییهای حاصل گذر تاریخی، آن ها را به عکس العمل های خشن و مرگبار سوق داده است. جنگ یکی از نمودهای دهشتباری است که محرک قدرت های سلطه گر برای تحمیل و بازتولید نمودهای گذشته خود را نشان می دهد؛ ولی چون با زمان و نیازهای آن منافات دارد به سوی شکست و ناکامی سوق یافته و بن بست و استیصال دیگری در برابر سلطه گران قرار داده است. در این استیصال و بن بست است که سلطه گران را بسوی صلحی کاذب برای تمهیدات جدید تبهکارانه هدایت می کنند. تکرار اشتباهات و درس نگرفتن از شکستها و ناکامی های مداوم توسط سلطه گران محصول استیصال و بن بست های مداومی می باشد که آن ها را در بیراهه ها و خطاهای مداوم به اسارت گرفته اند. چرا که در استیصال، میرایی و درماندگی، خشونت را ابعاد متفاوت و جدیدی می بخشند که در یک سیر باطل تداوم می یابند. بدین مضمون که برای قدرت های سلطه گر، شکست پایان یک پروسۀ تاریخی یا زمانی نیست؛ بلکه بازتولید استیصال است.

صلح دستوری و با جبر و زور، پروژه سترونی است که ناتوانی و درماندگی را در پوشش خیرخواهی دروغین و مطالبه محور عرضه می دارد.فرایندی که کینه و عداوت را عمق بخشیده و فرصت سازی های خشونت را ابعاد نوین و گسترده می بخشد. نقش آفرینان صلح قدرتی بازیگران آماتوری هستند که توسط گانگسترهای حرفه ای رانت و سرمایه هدایت می شوند.آن ها اشک و رشک را در کانون توجه عمومی برای هراس و وحشت و تمکین و تسلیم کارگردانی می کنند. این آفرینندگان ماتم و مرگ برای انباشت لجام گسیخته، تاریخ را به نیشخند گرفته و تلاش می کنند که زمان را در جایگاه کنونی خود منجمد سازند. توجیه، تهدید، تحقیر از ابزارهای صلح قدرتی است که به دلیل نداشتن بسترهای مادی و زمانی تحقق خود با شکست و ناکامی روبرو می گردند.ضمن اینکه صلح با قدرت نه تضمین کننده بقای آن می باشد و نه اهداف سلطه گر را تایید و تامین می کند. چرا که صلح با قدرت اصولا یک سازوکارهای نمایشی را با خود دارد که می تواند صرفا بحران را مدیریت نماید و حل ریشه ای آن را نادیده می گیرد. صلح واقعی تنها با حل ریشه ای بحران ها و رفع بنیان های نابرابری و ستم استعماری امکان پذیر می باشد؛ با طرح های قیم مآبانه و موقتی که اهداف استعماری با خود داشته؛ و با نگرش ابزاری به بحران ها، نتیجه ای جز بازتولید خشونت و وابستگی و همچنین عدم مشروعیت سیاسی و اجتماعی برای بحران سازان را به همراه نخواهد داشت. براین اساس طرح بیست ماده ای ترامپ برای غزه با شناسایی نمایشی و بدون عدالت برای حق تعیین سرنوشت برای فلسطینیان که دورنمایی برای پایان واقعی اشغال را با خود ندارد؛ قطعا با بن بست مواجه شده و سلطه گری با اشکال کنونی یا نوین تداوم خواهند یافت.

اکنون بشریت در مرحله ای از زیست متعامل خود بسر می برد که نظم تک قطبی بسوی قطب بندی های نوینی سوق یافته که ساختارها و بنیان های کهن هژمونی قدرتی را برنتافته و برای ایجاد سازوکارهای نوین تعاملات جهانی عزم خود را جزم کرده است. برآمدن قدرت های جدید، بحران های روز افزون زیست محیطی و همچنین شکاف های اقتصادی جهانی و تضادهای رو به تعمیق درونی سرمایه داری ناشی از آسیب دیدن جدی وحدت درونی آن همه و همه بیانگر پایان عصر یکه تازی قدرت ها و قیم مآبی سیاسی و اقتصادی شان می باشند. بنابراین هرگونه تلاشی برای مدیریت بحران های فزاینده ناشی از فرتوتی و فرسودگی ساختار سرمایه داری که بر احترام به ارادۀ ملت ها و برابری و عدالت اقتصادی و اجتماعی استوار نباشد؛ با شکست مواجه خواهند شد. چرا که اکنون با فرایندهای نوین تعاملات جهانی و رشد روزافزون بیداری ملت ها و انسان ها، برای یک صلح واقعی و پایدار بایستی بسوی رهایی ملت ها از جور و ستم استعماری، رهایی از قید و بندهای کنونی اقتصادی، همبستگی و گفتگوی برابر میان ملت ها گام برداشت. در حالی که طرح های صلح ناپایدار و میانجی گری های تاکتیکی کنونی و یا تحمیل طرح های از پیش تعیین شده؛ جز بازتولید نظم فرسوده و استعماری حاکم کنونی نتیجه ملموس دیگری را در پی نخواهند داشت. تا زمانی که نظم کهن با قدرت گیری قطب بندی های نوین در عرصه های عملی جهانی به چالش کشیده نشود؛ قطعا طرحهای صلحی چون طرح صلح ترامپ با ظاهری انسان دوستانه و با ثبات خود را به نمایش گذاشته؛ و برای مدیریت بحران نه حل ریشه ای آن به بزک کردن چهرۀ خشونت در قالب صلح و دوستی بسوی بازسازی همان وابستگی های قدیمی و چهرۀ خشن استعماری گام برمی دارند. براین اساس طرح های متکاثر غربی از جمله طرح صلح ترامپ در بهترین حالت نقش مسکّن را بازی کرده و با منطق قیم مآبانه ذاتی و درونی خود بسوی یک اقتصاد وابسته و سیاست های تحمیلی با صلحی شکننده و گذرا سوق خواهند یافت.

نتیجه اینکه: صلح و همزیستی مسالمت آمیز به عنوان دو پدیده رهایی بخش جامعه و انسان، اکنون زیر هجمه و توحش و بربریت ساختار طبقاتی از حیات جمعی انسان ها رخت بربسته است. این ساختار فرتوت و فرسوده، رمق باقی مانده خود را برای احیا و بازتولید گذشته نامطلوب و خشونت بار به کار گرفته؛ و با اتخاذ سیاست های عوام فریبانه و ناپایدار اهداف شوم و متجاوزانه خود را دنبال می کند. از صلح می گویند و از دموکراسی و ارزش های اخلاقی داد سخن می دهند؛ ولی در پس تمامی این نمایش های تکراری چیزی جز بازسازی و بازتولید چهرۀ قیم مآبانه و استعماری گذشته وجود ندارد. جهان امروز در پس بی عدالتی ها و تعمیق روز افزون طبقاتی به نقطه گسست خود با گذشته فرتوت و فرسوده ساختار سرمایه داری نزدیک شده است. براین اساس انسان ها با مرحلۀ نوینی از تاریخ تحولات اقتصادی اجتماعی مواجه اند که جهان تک قطبی را برنتافته؛ و برای ورود به دنیای جدید با سیاست های جمعی و تصمیمات ملت های رها شده از قید و بندهای قیم مآبانه و سلطه گرانه قدرت و ثروت آماده می شوند. طرح کنونی ترامپ برای غزه و پیشنهادات بدون پشتوانه اجرایی دولت های اروپایی همگی در حالی مطرح می شوند که همگان بر طرح، تامین منابع و ناظر بر جنگ و اشغال بوده و می باشند. آن ها اگر چه به نام صلح و انسان دوستی افکار عمومی را به بازی می گیرند؛ ولی تمامی تلاش شان جز مدیریت بحران به نفع نظم موجود و باز تولید ستم و استعمار نمی باشند. این صلح ناپایدار و شکننده چیزی جز شکست و ناکامی ساختار کهنه و فرسوده غالب کنونی و تلاش برای خروج از بن بست ها و استیصال ناشی از ضعف بنیادین ساختار فرتوت نمی باشد. وقتی از عدالت و برابری و پاسخگویی به جنایات جنگی و همچنین از مشارکت مردمی برای صلح سخنی در میان نباشد؛ تلاش ها قطعا چهره های جدیدی از وابستگی و اعمال قدرتی استعماری گذشته را بازسازی و بازتولید می کنند. منطقه خاورمیانه به عنوان یک منطقه استراتژیک و مرکز تبادل تجاری به ویژه منابع عظیم نفت و گاز و دیگر منابع زیر زمینی، مرکز توجه قدرت های سلطه گر جهانی قرار داشته؛ و اکنون با خطر جهان چند قطبی و سهم خواهی قدرت های نوین برآمده از روندهای تکاملی و تحولی جامعه و انسان، به محل لشکرکشی و تاخت و تاز قدرت های بازنده زمان تاریخی قرار گرفته تا شاید با وقفه در تحقق اهداف تکاملی، روند بازسازی و بازتولید گذشته را تسهیل نمایند. ولی تاریخ تکامل اجتماعی همواره نشان داده که هر گونه مقاومت برای توقف روند تکاملی را زیر چرخ دنده های ضرورت و الزام تاریخی له کرده و از گردونۀ تاریخ دور ساخته است.

اسماعیل رضایی
20:10:2025