عصر نو
www.asre-nou.net

دوالپا


Fri 10 10 2025

مجید نفیسی



آبی که به ساحل دست می‌کشد
چونان من است که با عصای سفیدم
به هر چیز تق می‌زنم,
از پرچین شکسته‌ی همسایه
تا بوته‌های خوشبوی "پروانه"
و آشغالدانیهایی سرگشاده
که از بوته‌های خشک انباشته‌اند,
وانتی هنوز گرم روبروی خانه
که نیمی از پیاده‌رو را سد کرده,
گربه‌ای که سر پرچین میو می‌کند
و صاحبش در ایوان سیگار میکشد,
ماشینهایی که پشت چراغ ایستاده‌اند
و من هنگام عبور از خط عابر پیاده
صدای رادیوهاشان را می‌شنوم
و به خط سیاسی‌شان پی میبرم.

کنار آبی می‌ایستم
که به ساحل خلیج دست می‌کشد,
مرا از همه‌ی بارها رها میکند
و با خود به سرزمین کودکیم میبرد
به سرزمین رنگهای درخشان
کنار مادربزرگم با موی حنایی
و خالی سیاه بر پیشانی
که بر قالی پرنگاری نشسته
و همچنان که به قلیان تازه‌دمش
آرام آرام پک می‌زند
با من از سندباد بحری می‌گوید
که در جنگلهای هندوستان
باید به دوالپای نیمه‌کوری
کولی می‌داد.

سی‌و‌یکم اوت دوهزار‌و‌هفده