مروری بر کتاب توسط دکتر پیتر نویمان
وقتی احساسات منفجر میشوند
«مدرنیتهٔ انفجاری» اثری تازه از اِوا ایلولوز
دی تسایت
Sun 5 10 2025
کافکا، پروست و نتفلیکس: اِوا ایلولوز در کتاب جدید خود، سفر خود در دنیای احساسات مدرنیته را ادامه میدهد — از ترامپ و اسرائیل تا شرق آلمان.
مروری بر کتاب توسط دکتر پیتر نویمان
از نشریهٔ دی سایت ۱ اکتبر ۲۰۲۴
فقط پوپولیستها نیستند که با احساسات کار سیاست پیش میبرند. فرهنگهای عالی و عامهپسند و صدها متر ادبیات مشاوره روانشناسی امروزه دائماً میخواهند پیامهای احساسی منتقل کنند و به پیروان خود وعدهٔ خوب، درست و زیبا را میدهند. چه برسد به اعترافهای پرشور در شبکههای اجتماعی. «من احساس میکنم، پس درست میگویم!» چنین صدایی از میان یک افکار عمومی همیشه آشفته طنین میاندازد، جایی که بهتر است احتیاط کرد: ممکن است به زودی دوباره انفجار رخ دهد.
ایلولوز در کتاب خود مدرنیتهٔ انفجاری در برابر این «ناخشنودی در فرهنگ احساسات» بر این نکته تأکید میکند که احساسات به ندرت به تنهایی رخ میدهند، بلکه اغلب یک «دستور زبان اجتماعی» با خود دارند. آنها در ساختارهای اجتماعی، در زندگی جمعی احساسات، جاسازی شدهاند. بنابراین احساسات نه درستاند و نه نادرست؛ آنها از کدهای اخلاقی و استانداردهای فرهنگی پیروی میکنند. احساسات کمتر دربارهٔ ما میگویند و بیشتر دربارهٔ جامعهای که در آن زندگی میکنیم. بنابراین کسی که میخواهد چیزی دربارهٔ احساسات بداند، نباید تنها به حس درونی خود متکی باشد، بلکه باید این کدها، این ترکیب آتشین از زیستشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی را رمزگشایی کند. او باید به عمق حالات برانگیختگی عمومی فرو رود تا بفهمد چگونه احساسات در عرصهٔ سیاسی توسط پوپولیستها و دیگر عوامفریبها مدیریت و بهرهبرداری میشوند. چه این خشم پوپولیستی باشد، چه شرم طبقاتی یا اشتیاق به روزگار گذشته، «احساسات به نوعی بازوی جامعه را در خود فرد طولانی میکنند»، همانطور که ایلولوز میگوید.
این جامعهشناس ۶۳ ساله که در دانشگاه عبری اورشلیم و مدرسهٔ عالی مطالعات علوم اجتماعی پاریس تدریس میکند، مستقیماً به کتاب سال گذشتهٔ خود احساسات غیردموکراتیک متصل میشود؛ کتابی که در آن بررسی کرده بود چگونه راستپوپولیستها میتوانند احساساتی مانند ترس را هدفمند برای خود به کار ببرند و آن را به پذیرش و همراهی تبدیل کنند. و اکنون نیز ایلولوز دوباره احساسات کلیدی وجودی را تحلیل میکند، وقتی احساساتی مانند امید، ناامیدی، حسادت، خشم، رنجش، غرور یا عشق را از منظر ساختار اجتماعی آنها مورد بررسی قرار میدهد. برای او اینها «لحظات استیلیزهٔ هستی» هستند، جایی که ماگمای سوزان احساسات ناگهان راهی به سطح پیدا میکند. خشم، خشم نیست و ترس، ترس نیست، وقتی میتوان از آنها تصویر دشمن سیاسی ساخت که به راحتی مردم را علیه آن بسیج کرد.
برای ایلولوز، مدرنیتهٔ انفجاری یک دورهٔ بسته و محدود نیست. بلکه شامل آن دینامیک شتابگیری است که در رنسانس، یعنی در روزگار کشف سوژه آغاز شد، در روشنگری به اوج فکری خود رسید و تا زمان معاصر ادامه یافته است. برای مثال، روشنگری به نوعی تصور از امید منجر شد، زیرا بارها تأکید میکرد که زندگی بهتر ممکن است و تنها باید خواست آن را داشت. از آن پس نباید موانعی وجود داشته باشد که با این خودتوانمندسازی مخالفت کنند. هدف، کنترل احساسات بود. همه چیز باید منطقی، منظم و خطی میبود، به ویژه پیشرفت تمدنی.
ایلولوز نشان میدهد که چگونه ایدهٔ موفقیت به عنوان شایستگی فردی به پیشرفت و شهرت دست یافت: از «رویای آمریکایی» اوایل قرن بیستم، تا مارتین لوتر کینگ و جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان با ترانهٔ We Shall Overcome و سپس شعار اوباما «بله، ما میتوانیم». در این میان، ایلولوز تأکید میکند که فراموش شدن شکست اکثریت امیدها و رویاها صرفاً به دلیل شخص نیست، بلکه ناشی از جهان زندگی بیگانه و جداافتادهٔ اوست. همچنین، امید همیشه بیانگر «پیشرفتن خود» نیست، بلکه میتواند به همان اندازه به حفظ وضع موجود خدمت کند.
بهویژه در مناقشهٔ اسرائیل و فلسطین، امید به تفاهم و «دیدار با طرف دیگر» اغلب به تعویق افتادن راهحلها کمک کرده است، نه تسریع آنها. میتوان دید که حتی امروز هم اوضاع به این سادگی نیست، زمانی که در دورههای ناآرام، مردم به طور ناامیدانه به دنبال نشانهها و معجزهها میگردند.
ایلولوز بهویژه زمانی که در سفرهای خود در دنیای احساسات مدرنیته مرتباً به آثار کلاسیک رجوع میکند، بسیار خودسر و مستقل ظاهر میشود. چه از دوران باستان باشد و چه از مدرنیته، ایلولوز با گامهایی سبک کل "کانن ادبیات" (تأثیرگذارترین و شایستهترین آثار در یک فرهنگ) را طی میکند. بنابراین این کتاب همچنین نوعی اعتراف عشق به شعر است بهعنوان منبع بیپایان خودبازبینی: رمانها، شعرها، نمایشنامهها یا حتی سریالهای نتفلیکس هستند که نور بر روحهای تاریک میتابانند. در کتاب پروست در جستجوی زمان از دست رفته ما چیزهایی دربارهٔ عذابهای جهنمی حسادت میآموزیم! در اتوفیکشنهای آنی ارنو، چیزی دربارهٔ شرم از خاستگاه خود! و در ایلیاد هومر، ما با آکیلس آشنا میشویم که توسط آگاممنون، شاه خود، در جنگ تروآ تحقیر میشود و بهطور غیرمستقیم باعث مرگ بهترین دوستش، پاتروکلوس، میگردد؛ تجربهای از خشم حماسی که حتی خدایان را نیز به حیرت وا میدارد.
اما حتی در اینجا نیز، خشم معمولاً مختص کسانی است که بر کودکان، خدمتکاران یا زنان سلطه دارند، یعنی معمولاً مردان. وقتی دونالد ترامپ یا برنی سندرز انفجار خشم پیدا میکنند، به نظر طبیعی میرسد. اما به محض اینکه زنی مانند هیلاری کلینتون کمترین نشانهای از خشم نشان دهد، باید انتظار تمسخر داشته باشد. در اینجا نیز منطق اجتماعی احساسات به خوبی عمل میکند.
با اینکه این کتاب بسیار روشن و قابل مشاهده نوشته شده است، اغلب دنبال کردن روند فکری آن تا آخرین جزئیات دشوار است. وقتی به سرعت، بیوطنی تبعیدیان آلمان پس از ۱۹۳۳، جمعیت روسیه پس از فروپاشی شوروی، آلمان شرقیها پس از اتحاد مجدد و یهودیان سکولار تحت حکومت فوقارتدوکس و مسیحایی در یک قاب ریخته میشود و سپس با شروع مشهور کافکا در مسخ نیز همپوشانی مییابد، در این شبکهٔ متراکم متن، نه تنها نخ روایت گم میشود، بلکه اندکی تردید هم ایجاد میشود که آیا احساسات اساساً میتوانند در چنین پوتپورری (ترکیب) با هم آمیخته شوند یا خیر. هر شخصی از شرق آلمان که پس از ۱۹۹۰ ناگهان در کشور خود غریب شد، لزوماً یک گرگور سامسا نیست.
حتی در مورد تکنیکهای خنثیسازی مدرنیتهٔ انفجاری نیز میتوانست روشنتر باشد. جایی که یک کوکتل احساسات بسیار خطرناک در حال شکلگیری است، پرسشی همزمان مطرح میشود: چگونه میتوان از این احساسات فرار کرد؟ ایلولوز در این زمینه پیشنهاد چندانی ندارد. تنها در پایان کتاب اندکی امید پدیدار میشود، وقتی او با فیلسوف مجارستانی، آگنِس هلر، دربارهٔ وجدان شخصی بهعنوان «صدای درونی» صحبت میکند، نوعی واقعیت درونی که در شکافهای ظریف میان تجربهٔ فردی و جهان اجتماعی شکل میگیرد و از آنجا علیه واقعیت موضع میگیرد. نمونههایی از این امر در تاریخ بارها دیده شده است: از «گل سفید» (Weiße Rose) تا ناوالنی.
اما هزینهٔ آن بسیار سنگین است: وقتی تنها راه، عقبنشینی به جهان درونی باشد، زندگی واقعی احساسات هرگز نمیتواند بهطور کامل ظهور کند.
به نقل از هفته نامه دی تسایت Die Zeit
|
|