عصر نو
www.asre-nou.net

جوهره‌ی دین‌های یکتاپرست: «ترس و شیدایی» ست


Sun 28 09 2025

محمد حسین صدیق یزدچی



سه دین یکتاپرست : یهود و مسیحیّت و اسلام بر چه استوارند؟ مکث کنیم بر دین اسلام. اسلام بر چه استوار گشته؟ اسلام چگونه آدمها را از کودکی تا لحظه‌ی مرگ حتی بعد از مرگ، جسم بدون حیات شان را زیر خاک هم در سیطره‌ی خود دارد؟ در این نوشته می کوشم تا به این پرسش کلیدی پیرامون تاریخ فکری و انسانهای بخشی از کره زمین شامل : خاورمیانه‌ی امروز و قاره‌ی اروپا یا قلمرو عالم اصلی مسحیّت پاسخ دهم. شرحی که بدنبال می نویسم، مطلبی ست که عموم فارسی زبانان اعّم از مسلمان و غیر مسلمان و معتقد و غیر معتقد به خدا و هر خوانشی از خدا، باید آنرا بخوانند و بدان بیندیشند. بخصوص کسانی که معتقد به خدا هستند و به دین اسلام و شریعت محمدی پایبندند. من در این نوشته به مخاطب نشان میدهم که " ایمان" یا باور به امری " مقدّس" مثل خداوند و متعلقات آن مثل پیامبر یا امام و اجرای شریعت چونان تکلیف الهی، برای آدمها از کجا پیدا می شود؟ و مهمتر این که اصلا " ایمان" بر چه امر یا اموری نهاده شده یا می شود و شکل می‌گیرد و دوام می آورد و چگونه و چرا آدمها را در دامهای کاملا پنهان خود گرفتار می کند؟ گرفتاری های که آدمها اصلا آنها را نمی شناسند و بدانها فکر نمی کنند و حتی از اندیشیدن بدان‌ها هم می گریزند. حتی دانشوران هم به چگونگی شان آگاه نیستند. زیرا آدمها بنابر ویژگی های روانی و " احوال" هستی مندانه/ existentielle خود، نوعا پناه گاهی می جویند. به قول سارتر آدمی به جهان پرتاپ شده یا پرتاپ می شود و خود را تنها یا پرتاپ شده در " عالم" مییابد. و بقول هایدگر آدمی حیاتمندی ست که به " بودن" یا " هستی/ existence خویش " آگاه" می شود یا conscience پیدا می کند. خلاصه آدمی بنابر خرد/ عقل خویش در مییابد که در " عالم" تنهاست. ترس یا angoisse [ به سخنی ترس از تنهایی یا همان پرتاپ شدگی در عالم ] نخستین تجربه ی آدمی از حسّ پرتاپ شدگی اش در "عالم" / univers است. حال آدمی بنابر ساختار طبیعی اش دنبال چاره یا بدنبال پناهگاهی می‌گردد. زیرا آدمی با آگاهی بر پرتاپ شدگی اش و تنهایی اش در جهان، بهرحال دنبال پناهگاهی ست. دین و در قلب آن " ایمان" از اینجا خلق می شود و بوجود می آید.

کتابی هست زیر عنوان Das heilege یا " قدس یا امر قدسی" تالیف پی‌یر اوُتو" pierre Otto " متفکر و دین شناس برجسته ی آلمانی. این کتاب گویا به زبان فارسی ترجمه شده. امّا من چون ترجمه ی فارسی آنرا ندیده ام نمی توانم در خصوص اعتباراش حرفی بزنم مثبت یا منفی. اما ببینیم اوُتو در باره ی امرقدسی یا خداوند چه می گوید؟ او می گوید که : انسان در مواجه با جهان یا هستی و هستنده ها با دو امر روبروست. ۱- phénomène/ پدیده و ۲ - noumène یعنی امر " در ذات" یا "در خود". سپس اوُتو توضیح میدهد که هر آنچه موضوع شناخت انسان است فنومن یا پدیده هاست. یعنی هرآنچه که در زمان و مکان قرار دارد. یعنی " شیئی " است. اما چیزی که زمانی و مکانی نباشد اصلا نمی تواند موضوع/ سوژه شناخت باشد. سپس اوُتو می پرسد امر مقدّس یا خداوند [ در هر تعریف آن] به عنوان سوژه/ موضوع در کدامیک از دو حوزه ی " فنومن/ پدیده" و " نُومن یا امر درخود" قرار دارد؟ پاسخ میدهد که خداوند یا هر مقدّس دیگر " noumène امر در خود" است. آنگاه در کتاب اش به تفصیل به ویژگی های noumène می پردازد. چکیده ی آقای اوُتو این است که : آدمی در مواجه با امر قدسی یا خداوند و نسبت بدو [ خداوند ] دو برخورد دارد. ۱- " ترس" ۲ - " شیدایی" یا شیفتگی. طبعا خواننده ی این نوشته اگر بخواهد، که اتفاقا من توصیه می کنم بخواهد و تحلیل‌های اوُتو را بخواند ( ترجیحا در یکی از سه زبان : اصلی آلمانی یا ترجمه ی انگلیسی یا فرانسوی ) یا نه فارسی. تا درک کند که : ۱- تمام آموزه های قرآن و تمام نقل ماجراهای تاریخی و فرامین و امر و نهی هایش و تمام سنت عملی و اجرایی اش مثل نماز و روزه و نیایش الله یا ضوابط اخلاقی اش و کلیّه احکام اش به عنوان احکام اداره کننده ی زندگی اجتماعی مثل ضوابط، بگو قوانین، ازدواج یا چگونگی روابط زن و مرد و حقوق آدمها یا ضوابط مربوط به مدیریّت جامعه یعنی مثلا حکومتگری، آنهم جامعه ی صحرانشین عربی و نه فراتر حتی، در عصر محّمد و بسیاری امور مشابه دیگر که بعد از محمّد و در کنار قرآن چونان تنها سند مکتوب اسلام و بعنوان " سنّت محمد" بوجود می آید، باری بر دو چیز یا دو امر بنیان گرفته : " ترس" و " شیدایی". و اینکه محمد بنام پیامبر یا پیام آور الله از طریق قرآن بنام کلام الهی مخاطبان خود و بعد پیروانش را با دو چیز ۱ - ترس و ۲ - شیدایی نسبت به خداوند یا الله مفتون ساخته یا وحشت زده کرده است. گویی این کتاب " قرآن" ابزاری جادویی ست که نخستین و مهمترین نقش اش " فلج ذهنی" یا " فلج شعوری یا ادراکی" یا " تخریب و ویرانی" و خنثی سازی قوّه ای ادراکی انسان مسلمان است.

لذا قرآن به کاملترین متدی در خنثی گری قوه ی عقلانی فرد مسلمان از نخستین روز تا امروز به بهترین شکل ممکن البته و صد البته و کاملا موفق بوده. یک بررسی اجمالی در سوره های مکی قرانی، سوره هائی که در سیزده سال نخست ادعای پیامبری محمد و اقامت اش در مکّه مدعی ست که از سوی الله و از طریق "جبرئیل فرشته ی وحی" بدو که خود را " بشیر/ بشارت دهنده و نذیر / ترساننده" می خواند، وارد یا وحی شده، به ما نشان میدهد که محمد در این سوره های کوتاه با آیاتی و جملاتی کوتاه و فشرده مخاطبان را غالبا از قیامتی که بزودی میرسد و مثلا آتشفشان‌های مهیب در زمین واقع می شود و کوهها به حرکت می آیند و بالاخره همه چیز نابود می شود و الله کافران را در آتش دوزخ می سوزاند، به شّدت می ترساند. یا دمی دیگر آیاتی نازل می کند که مومنان یا کسانی را که بدو یعنی پیامبری محمد و وجود خدای یکتا، خدایی قهّار و خونریز و انتقام جو ایمان دارند به بهشت و باغهای پرطراوت و چشمه ساران پرآب همراه با دختران و زنان جوان و زیبا ( حوریان) و پسران جوان خوش اندام ( ِغلمان) یا غلام بچگان و البته برای همخوابگی بشارت میدهد. و در عوض کافران و آنانی را که به محمد رسول الله و خود الله چونان خدای یگانه ایمان ندارند و در برابر او نه تسلیم، آنهم تسلیم کامل و فاقد هرگونه " خود محوری" و " استقلال" هستند، باری به جهنّم و عذابی ابدی و پایان ناپذیر می آگاهانه و بالاخره عموم را مرعوب خود و الله خونریز و جبّار و جنایت کارش می کند. کاری که دستکم چهل و شش سال ست که این رژیم جنایتکار و تبهکار جمهوری اسلامی با مردم بی دفاع ایران کرده که هنوز ادامه دارد.

این خلاصه و چکیده ی تمام این کتاب یعنی قرآن است. اعّم از سوره های مکّی و مدنی. یعنی قرآن. و چنانکه پی‌یر اوُتو به تفصیل در کتاب اش ( امر مقدّس) توضیح میدهد، اولا خداوند مربوط به حیطه ( نومن) است و نه ( فنومن). و دوم آنکه ایمان یا باور یا قبول این امر نومن یا به سخنی دقیق تر " وهمی" یا خیالی بنام " الله" با دو خصوصیّت برای آدمها تحقق می یابد. آندو " عشق یا شیدایی" و " ترس" است. به سخنی آدمها با ترس و شیفتگی که احوال یا خصلتهای روانی یا نیاز روانی انسانهاست آنهم در فقدان و نابودی یا عدم رشد خرد و خردورزی، باری به سادگی در دام این کتاب مخوف و خدای خونریز و انتقام جو و جنایت آفرین اش سقوط می کنند به امیّد آنکه روزی: ( دستی از غیب برون آید و کاری بکند؟! ).

ملایان شیعی و غارت ایران و مسئله ی " ترس " و "شیدایئ" در دین اسلام

در مقاله ی " جوهره ی دین های یکتاپرست." توضیح دادم که دین اسلام هسته اصلی آموزه های خود را بر الزام آدمها بر پرستش الله و اجرای شریعت اسلام می نهد و قبول مسلمانی را بر دو ناتوانی انسان " ترس" و "شیفتگی" آنهم در فقدان و نبود عقلانیت یا فقدان اندیشیدن، استوار می دارد. و فراتر از آن قرآن برای انسان فطرتی یعنی امری innée فرض می کند که دین اسلام بر آن فطرت یا طبیعت در آدمها شکل می گیرد. آنجا که قرآن می گوید " فاقم وجهک للدیّن حنیفا، فطره الله التّی فطره النّاس علیها" ( سوره ی روم/ ۴۰ ) [ پس روی خود را بگردان به سوی دین حنیف " یکتا پرست " دینی که آدمی بر آن سرشته شد]. یعنی طبیعت آدمی را خالق که الله است بر آن طبیعت سرشت یا آفرید. بنابراین تصویری که در انسان شناسی/ آنترپولوژی اسلام تصویر یا تعریف می شود، انسان حیاتمندی ست که ذاتا یا طبیعتا یکتاپرست زاده می شود و باید یکتاپرست بماند. این تصویر انتروپولوژیک یا انسان شناسانه از انسان مبنای تمام باید و نباید هایی ست که قرآن و دین اسلام در مقابل آدمی می گذارد و او را وادار به اطاعت و انقیاد محض می کند. همین تصویر است که بن مایه ی شریعت اسلام و مبنای رفتار اسلام یعنی رفتار متولیان دین یعنی " ملاّهای عمّامه به سر"و روابط آدمها با یکدیگر می شود. همین تصویر از انسان است که تمام روابط وحشیانه و سبعانه میان ایرانیان را قرنهاست که بوجود آورده و دوام بخشیده، که هنوز با قوت در ایران ادامه دارد و هر روز جان سدها آدم را می گیرد.. همین تصویر از انسان است که جامعه ی ایران را تا امروز جامعه ای پیش تاریخ و فاقد مدنیّت ساخته و سدّ راه تحوّل گشته. همین تصویر انسان شناسانه است که مبداء و سرچشمه ی سرکوبها و قتل و جنایتها و جواز آدم کشی ها و زجر و شکنجه ی آدمها می شود. همین تصویر است که مانع هر گونه تغییر و تحوّلی بنیانی در انسان ایرانی ست. چطور؟ اینگونه که اگر کسی یا کسانی در خط و ربط خلاف اسلام یعنی خلاف فطرت آدمی زندگی کردند، بنابر منطق همان قرآن که فطرت یا خمیر مایه ی آدمی را یکتاپرستی می داند، باید و لزوما نابود شوند و سرکوب شوند.

حال مسئله از این قرار است که دین اسلام در الزام آدمها به قبول آن، بر دو ضعف روانی آدمی انگشت می نهد و از آنها سود می برد و انسانهای غافل را مرعوب و مطیع فرمان های خود می کند. و همزمان قوّه ی عقلانی و ادراکی انسان را به موجب همان دو ضعف آدمی، از کار می اندازد. پس این دو ناتوانی انسان، یعنی " ترس" و " شیفتگی یا شیدایی" خود سبب ساز ناتوانی ادراکی انسانها و قفل شدن عقلانیّت آدمهای مسلمان و شوم تر شیعی مذهب است. آندو چنان که در مقاله ای دیگر توضیح دادم، " ترس" و " شیدایی" روانی انسان در برابر طبیعت و قوای طبیعی و در برابر خدایی موهوم بنام " الله" است. محمد پیامبر و امامان شیعه و خلفای مسلمان یعنی فرمانروایان، از عصر محمد و شخص محمّد و عصر خلفاء از ابوبکر نخستین خلیفه و جانشین محمد تا پایان خلافت اسلامی " عباسیان" در اوایل قرن هفتم هجری، عموما بر آموزه های قرآن و سنت پیامبر یعنی رفتار و شیوه حکومتگری اش، ابتناء کرده و در مطیع کردن مردم و اقوام و نخبگان اقوام، از تهدیدات مختلف قرآن و رفتار محمد بنابر "حدیث" بهره جسته اند. به این دلیل در تاریخ اسلام و از آغاز آن، قرن اوّل هجری، گروهی از مسلمانان را می بینیم که " اصحاب حدیث" نامیده می شوند. اینان کسانی اند که کنار "قرآن"، "سنت" نبوی را از جریان " حدیث" یعنی عمل و رفتار پیامبر را به آیندگان منتقل می کنند. نخستین دریچه های فقاهت حتّی الهیّات در عالم اسلامی اعمّ از شیعه و سنّی، با همین حدیث و " اهل حدیث" گشوده می شود. همین اهل حدیث اند که از قرن دوم بلکه سوم ببعد به فقیهان اهل سنت و جماعت و شیعه و بعدها " ملّآهای شیعی" در ایران و عراق و جبل و لبنان مبدّل می شوند.
باری جوهره ی آموزه های تمام سوره ها و آیات قرآن شامل داستانها و افسانه ها و احکام اجرایی و نقل حوادث زندگی محمد پیامبر و امور مشابه، واداشتن آدمها بوده بر اطاعت و انقیاد بی چون و چرا از فرامین و خواست الله و محمد پیامبر با عنوان: "بشیر" ( بشارت دهنده) و " نذیر" ( ترساننده) در سوره های مکیّ، و " رسول" و نبی" در سوره های مدنی.

و باز اینکه تمام تهدیدات و اظهار قدرت الله بر ناتوانی آدمها در برابر طبیعت و حوادث و بلایای طبیعی و تجاوزات انسانی تکیه کرده و بر : اوّل " ترس" و دوّم " شیدایی یا شیفتگی" در برابر موجودی موهوم و قدرتی مطلق خیالی یعنی الله انگشت نهاده، و آنگاه الله آدمها را مغلوب و مطیع اراده ی خود گردانده .

در طول تاریخ اسلام، روحانیان بویژه روحانیان شیعی از " ترس" و " شیدایی" دو عنصر ساختاری " ایمان/ اعتقاد" به الله قرآنی و خدای آفریننده و مالک هستی، و به عنوان ابزار سیطره بر توده ها بینهایت سود برده و از این راه به تصرّف و غارت اموال عمومی یا " زر اندوزی" پرداخته اند. نمونه ای از این زراتدوزی ها و اتحاّد شیخ و صوفی در آثار نظم و نثر فارسی مثل آثار سعدی و شعر حافظ و مولوی و دیگران، و بویژه آثار عبید زاکانی نقّاد برجسته ی قرن هشت قابل درک و دریافت است.قرن هشتمی که قلّه ی رواج و رونق تباهی های فکری " شیخ مسجد نشین و صوفی خانقاه نشین" است. لذا این قصّه ی زراندوزی فقها و صوفیان چنان گستردگی دارد که گوشه هائی از تبهکاریهای شیخ و صوفی در سرگذشت زندگی و داستان بساط خانقاهی معروف ترین شاعر و مرشد خانقاهی قرن نهم هجری "عبدالرحمان جامی" آمده.

اما بدانیم که ما حتی در این سد و ده بیست سال تاریخ فکری و سیاسی معاصرمان و به رغم ادّعاهای بسیار روشنفکری و ادعای درس خواندن در غرب و مثلا آشنائی با متدها و مکتب های " نقد"، امّا تحقیقا هیچ کار مهّمی روی " نقد تاریخ" یعنی " تاریخ فکری و فرهنگی" خودمان انجام ندادیم. چرا که اگر چنین کرده بودیم، بدون تردید باید به وحدت و یگانگی شوم " شیخ و صوفی" و پلیدی هایشان در یک تاریخ هزارساله و با نوسانات اش، بالا و پایین شدن هایش، البته و البته و حدّاقّل آشنا می شدیم که اصلا نشدیم.

اگر ما در همین سدساله ی بعد مشروطه بجای ساختن حزب و گروه سیاسی بی بنیاد و قلاّبی و مطلقا بی معنی ( بی معنی مطلق برای مای مسلمان و شیعه)، می رفتیم به شناخت روشمند و نقادانه خود ِ فرهنگی مان و عریان ساختن اعماق بویناک فرهنگ دین بنیاد و اسلام بنیاد و عرفان بنیاد، یعنی فرهنگ هپروتی اسلامی/ شیعی/ عرفان پرور یا غوطه ور در عالم های موهوم، یا می رفتیم به سراغ شناختن عریان و بیرحمانه ی خود فرهنگی مان، باری بطور قطع یا انقلاب دینی ۵۷ واقع نمی شد یا اگر می شد، ما زیر عُلُم اش سینه نمی زدیم و اینگونه رسوا آمیز و با کلّه تا اعماق لجن و تاریک این شبه فرهنگ اسلامی و شیعی و مسجد پرست و امام پرست پیش تاریخ باری، فرو نمی رفتیم و امردز به چه کنم و چه کنم !! مبتلا نمی شدیم. در حالیکه به رغم مدعیّان فراوانی بعنوان مورّخ و ادیب نقّاد و فلسفه دان و نظریه پرداز سیاسی، ما در این سد و بیست سال تاریخ فکری و اجتماعی و سیاسی اخیرمان، تا هم اکنون به استثناء یکی دو تن، هیچ کار لازم و مفیدی فکری نکرده ایم. نه تنها هیچ گره ای از گره های تاریخ فکری مان را نگشودیم بلکه فاجعه بارتر آنکه : از فردای مشروطه به ایده ای قلابّی و عاریتی و برگرفته از ناسیونالیسم منجر به فاشیزم ژرمنی/ آلمانی، بنام " ناسیونالیسم ایرانی" آویزان شدیم و از ایده ای بی در و پیکر یا بی در و دروازه بنام " ناسیونالیسم ایرانی" به عصر کورش و داریوش پرتاپ و آویزان شدیم و ۵۷ سال عصر پهلویها رفتیم سراغ کورش و هوخشتره و خشیارشاه و زرتشت و اوستا، و عالم مدرن را در ترهّات اوستا و زند جستجو کردیم. دلیل واضح و کانلا روشن وضعیّت فکری و سیاسی و میزان رشد مثلا فرهنگ ورزی ما همین است که : امروز و تقریبا عموم اهل فرهنگ یا فرهنگ ورزان حتّی از ارائه ی راه حلّی برای خروج از چاله هرز ژرف اسلام شیعی، کاملا عاجز و ناتوان اند و تا خرخره در اعماق تاریک این شبه فرهنگ و بنام " فرهنگ کهن اوستایی و اسلامی و شیعی" دست و پا می زنیم.

برگردم به امروز و جستحویی در جرائی وضعیّت فاجعه بار حال و پویشی در ریشه های وضع موجودمان. ملایان شیعی و بنابر تاریخ حوزه ی شیعه ی دوازده امامی یا امامیّه، از قرن هشتم و نهم هجری یا عصر ایلخانان بویژه رشد و گسترش تصوّف خانقاه نشینی گسترده که تقریبا تمام بلاد جغرافیای ایران را در بر می گیرد و چنان که اشاره کردم، و بنابر شرایط اجتماعی و سیاسی پایان عصر ایلخانان و از قرن نهم هجری، باری قدرت سیاسی در ایران آن عصر، وحدتی میان شیخ یعنی ملایان شیعی و غیر شیعی و عمدتا قبایل شیعی ایرانی به ویژه مناطق آناتولی[ شمال غربی و غرب ایران با مرکزیّت گیلان و مازندران و خطّه ی بسیار وسیع آذربایجان ] قبایلی مثل چوپانان یا آق و قره قویونلوها و دیرتر صفویان، باری مسجد و خانقاه نشین مشترک پیدا می شود. یعنی نوعا وحدت منافع میان مسجد و خانقاه. این شرایط فرهنگی و سیاسی بویژه قرن نهم هجری سبب ساز همسوئی منافع طبقه ی ملّایان شیعی دوازده امامی با خانقاه نشینان و مرشدهای خانقاهی آنها میگردد. این وحدت بتدریج گروه های مسلّح صوفیان شیعی، قزل باشان را در شمال غربی و غرب ایران در مقیاس جغرافیائی قرن نهم و دهم که بسیار گسترده است و از مرزهای گیلان تا آناتولی بخش آسیایی ترکیه ی امروز بعلاوه شامات ( سوریه و لبنان و اسرائیل امروز) تا غرب ایران امروز را دربر می گیرد، باری بوجود می آورد.

که اینهمه بالاخره در حوزه ی جغرافیایی قرن دهم هجری مقارن ظهور صفویان، به پیدایش دولت مقتدر صفوی می انجامد. دولتی که ثمره ی نزدیک به دو قرن همکاری و همدلی ( شیخ مسجد نشین " ملّا" و صوفی شیعی بی نهایت خشن و خونریز خانقاه نشین یعنی "صفویان" ) می باشد. از این تاریخ یعنی از آغاز قرن دهم هجری یعنی ۹۰۰ هجری قمری ببعد ملاهای شیعی یا همان فقهاء مسندنشین و شریک قدرت سیاسی و صاحب مال و اموال مردم ایران می گردند و به کار تاراج هستی ایرانیان می پردازند. که آخرین این پرده ی شوم تاریخی ما از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ می آغازد که هنوز ادامه دارد.

ایران و تمام توانایی های ماّدی و سرزمینی اش امروز در چنگال خونین ملایان زرپرست شیعی قرار گرفته. امروز نسبت به شخصیّت تاریخی ملایان و ماهیّت تیره و پلید دین اسلام و مذهب شیعه اعمّ از مسجد و خانقاه آن، و برای نخستین بار بعد از هزار و چهارسد سال، آگاهی های مجمل و حدّاقلی در بخش‌هایی از مردم ایران بویژه دونسل جوانتر ایران پیدا شده. ایران امروز در سال ۱۴۰۴ در آستانه رنسانس یعنی " تولدّی نوین" و " تاریخی نوین" ایستاده. زن ایرانی و جوانترین نسل آن دارد خود را فدای رهایی ایران از هیولای اسلام و تشیع و متولیان اسلام یعنی ملاهای شیعی می کند. زن ایرانی و تسل های جوان در حال " رنسانس" یا " خلق تاریخی نوین " است. برای نجات ایران یک راه بیشتر برابر عموم ما نیست. اوّل مسئولیتی بعنوان تکلیفی بی چون و چرا در خود درک کنیم و نسبت به اجرای آن اخلاقا خود را موظف و مکللف بدانیم. اخلاق در معنی عقلانی و تکلیف عقلانی. دوّم آنکه برای استقرار "دموکراسی" و نظامی سیاسی و حقوقی و آموزشی و فرهنگی " لائیک" و " سکولر" در گروه های کوچک محلّات یا شهرها گردهم آئیم و دیگران را به چگونگی و ضرورت درک مسئولیّت اجتماعی و همیاری با دو اصل یا دو بنیان " دموکراسی" و ضرورت نظامی سیاسی " لائیک/ سکولر" به عنوان سنگ بنای این تاریخ و جامعه ی نوین ایران آگاه گردانیم. این تنها امکان ایجاد سازمانهای کوچک اجتماعی ست که نهادهای سیاسی گسترده ی فردای ایران را می سازد و بنیاد های یک جمهوری " دموکرات و لاییک" را می نهد.

۲۶ سپتامبر ۲۰۲۵
پاریس