آنا پلاسیو
چین می تواند اصلاحات نهادی جهانی را رهبری کند
برگردان: شریف زاده و آزاد
Wed 3 09 2025

اول سپتامبر، ۲۰۲۵
داشتن تجارب تاریخی دوگانه ، داشتن نفوذ وتحت انقیاد بودن، ممکن است به کشور چین، قدرت پر ارزش در انطباق نظم بین المللی با واقعیت های جدید داده باشد. چین به عنوان یکی از اعضای بنیانگذار این نظم، موقعیت خوبی برای ایجاد تعادل بین مطالبات قدرت و ضرورت مشارکت دارد.
مادرید - روسیه و چین اغلب به عنوان شرکایی در تلاش برای تضعیف و حتی نابودی «نظم بین المللی مبتنی بر قوانین» توصیف می شوند. اما، در واقعیت، این تنها ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه است که به دنبال این هدف است. در مقابل، شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، می خواهد مسیررا در اصلاح نظم بین المللی هدایت کند و از این طریق چین را به عنوان وارث و نگهبان آینده آن معرفی کند. بنا براین، شی به غرب یادآوری می کند که چین به ایجاد تشکلات فعلی کمک کرده است.
در حالی که جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹ به اروپا آمد، دو سال قبل از آن، جنگ در آسیا آغاز شده بود، زمانی که درگیری بین نیروهای چینی و ژاپنی در نزدیکی پکن به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد. چین از زمان حمله ژاپن به منچوری در سال ۱۹۳۱، به مدت هشت سال به تنهایی در برابر نیروهای ژاپنی مقاومت کرده بود. همانطور که ژاپن در آن سالها کارزار کشورگشایی خود را گسترش میداد، چین هم به این مبارزه ادامه می داد و متحمل خسارت های هنگفتی شد.
چین از طریق عزم و فداکاری جایگاه خود را در "چهار قدرت بزرگ" جنگ جهانی دوم (با اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و ایالات متحده) به دست آورد. در کنفرانس قاهره در سال ۱۹۴۳، چیانگ کای شک، رهبر ناسیونالیست چین، به عنوان یک قدرت برابر به رئیس جمهور ایالات متحده فرانکلین روزولت و نخست وزیر بریتانیا وینستون چرچیل شناخته شد. بیانیه قاهره از ژاپن خواست تا از سرزمین های چینی که تصرف کرده بود چشم پوشی کند و چین را به عنوان معمار اصلی تصمیم گیری های منطقه ای پس از جنگ تثبیت کرد.
نمایندگان چین در کنفرانس برتون وودز در سال ۱۹۴۴ شرکت کردند، کنفرانسی که در ان صندوق بین المللی پول ایجاد شد و پایه های بانک جهانی گذاشته شد. در کنفرانس سانفرانسیسکو در سال ۱۹۴۵، چین اولین امضاکننده منشور سازمان ملل متحد بود. و در بحث هایی که اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ به وجود آورد، فیلسوف و دیپلمات چینی پی سی چانگ با اصرار بر این که هر چارچوب جهانی باید نه تنها اصول فردگرایی غربی، بلکه مفاهیم کنفوسیوسی از جامعه، وظیفه و سابقه را نیز منعکس کند. در زمانی، النور روزولت، رئیس وقت کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، بعدا به یاد آورد، چانگ «پیشنهاد کرد که دبیرخانه بهتر است که چند ماه صرف مطالعه اصول کنفوسیوس نماید!
این تاریخ - که اغلب در غرب فراموش شده است - درس های مهمی را در خود جای داده است:
اول، وجود یک نظم مبتنی بر قانون به نفع همه است. سازمان ملل، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی امروزه تحت فشار قابل توجهی قرار دارند و منتقدان آنها را منسوخ یا حتی بی ربط می دانند. اما رها کردن آن أصول، پیشنهاد درستی نیست. رها کردن آن أصول برای پیدا کردن یک تعریف جدید، راه روابط بین المللی را برای ورود یک منطق خام قدرت باز خواهد کرد.
دوم داشتن هدف مشترک برای تاب آوری ضروری است. مقاومت طولانی مدت چین در برابر نیروهای ژاپنی در دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ نشان داد که با اتحاد و عزم، جوامع می توانند در برابر فشارهای فوق العاده خارجی مقاومت کنند. در حالی که ما با آمدن بیماری های همه گیری، تشدید اختلالات آب و هوایی، و تعمیق رقابت های ژئوپلیتیکی روبرو هستیم، چنین تصمیماتی اهمیت فوق العاده ای خواهد داشت.
در نهایت، هیچ کشوری نمی تواند به تنهایی این کار را انجام دهد. اگرچه در زمان جنگ، بی اعتمادی اساسی در دیپلماسی چین وجود داشت، اما رهبران چین اهمیت همکاری با بریتانیا، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی را با اطمینان از اینکه هر گونه توافق پس از جنگ به نفع منافع چین خواهد بود را تشخیص دادند.
پس از تأسیس جمهوری خلق در سال ۱۹۴۹، چین از نظم جهانی پس از جنگ فاصله گرفت و مائو تسه تونگ نهادهای بین المللی را به عنوان ابزار قدرت غرب رد کرد. اما در دهه ۱۹۷۰، چین دوباره به آغوش بنیادهای بین المللی بازگشت و کرسی خود را در سازمان ملل در سال ۱۹۷۱ به دست آورد و «اصلاحات و گشایش اقتصادی» خود را در سال ۱۹۷۸ آغاز نمود. از آن زمان، چین روابط عمیقی با بقیه جهان ایجاد کرده و نفوذ اقتصادی و ژئوپلیتیکی فوق العاده ای بدست آورد – مطمئنا، آن دست آوردها، باید کافی باشد تا چین جایگاهی به عنوان یک رهبر در تصمیم گیری های بین المللی داشته باشد.
هدف شی جین پینگ به روز رسانی و اصلاح نهادهای کنونی جهان است، به ویژه با دادن صدای بیشتر به کشورهای در حال توسعه در آن نهاد ها. او همچنین به دنبال ایجاد نهادهای جدید - مانند گروه بریکس از اقتصادهای بزرگ نوظهور و بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیا - است که متعهد به پیشبرد منافع جهان جنوبی هستند.
مطمئنا، در حالی که چین همکاری بین المللی را تبلیغ می کند، دخالت خارجی در امور داخلی خود را رد می کند. این موضع نیز ریشه در تاریخ دارد: چین دوره ۱۸۳۹ تا پایان جنگ جهانی دوم، زمانی که قدرت های امپریالیستی به قلمرو آن حمله کرده و بخشهای از آن را ضمیمه سرزمین خود و مردم آن را تحت سلطه خود درآوردند، آن دوره به عنوان "قرن تحقیر" یاد آوری میشود.
تجربه تاریخی دوگانه، نفوذ و انقیاد چین، یکی از ویژگی های تعیین کننده سیاست خارجی آن است و وقتی نوبت به اصلاح نهادهای چندجانبه می رسد، ممکن است یک تجربه تاریخی ارزشمندی باشد. چین به عنوان یکی از اعضای بنیانگذار نظم جهانی پس از جنگ و به عنوان کشوری که انقیاد و انزوا را شناخته است، میتواند موقعیت خوبی برای ایجاد تعادل بین مطالبات قدرت و ضرورت مشارکت را داشته باشد.
سئوال در سال ۲۰۲۵، این نیست که آیا نظمی که در سال ۱۹۴۵ برقرار شد همچنان با اوضاع زمان حاضر قابل پیاده کردن است یا خیر، بلکه این است که آیا می توان آن را تمدید کرد یا خیر؟ ارتباط داشتن مستلزم اصلاح است، مشروعیت مستلزم شرکت دادن است، و اقتدار باید از طریق انعطاف پذیری، قابلیت اطمینان و مشارکت به دست آید. به نظر می رسد چین این را درک کرده است. می توان امیدوار بود که بتواند به جهان کمک کند تا روحیه انعطاف پذیری و گفتگو را که پس از جنگ جهانی دوم را برانگیخت، بازیابی کند و امروز ما باید نظم بین المللی را با واقعیت های جدید تطبیق دهیم.
آنا پالاسیو
آنا پالاسیو، وزیر امور خارجه سابق اسپانیا و معاون ارشد سابق رئیس جمهور و مشاور عمومی گروه بانک جهانی، مدرس مدعو در دانشگاه جورج تاون است.
|
|