عصر نو
www.asre-nou.net

نگاه داریوش همایون به جنبش ملی و رهبری مصدق

به مناسبت سال‌گرد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و کودتایی که ایران را به این روز رساند
Tue 19 08 2025

کاظم کردوانی

new/kazem-kardavani-03.jpg

در این‌جا نیازی نمی‌بینم درباره‌ی داریوش همایون صحبت کنم که از نوجوانی در صفِ سلطنت‌طلبان برای اندیشه و راهی که انتخاب کرده بود جنگید و به بالاترین مقام‌های سیاسی و حکومتی رسید. اما، به‌رغم همه‌ی آن چیزهایی که روشن‌فکر جمهوری‌خواهی چون من را از او جدا می‌کرد باید بگویم که از جوانی نوشته‌هایش را، تاآن‌جاکه در دست‌رس بود، با علاقه می‌خواندم و بر این باورم که یکی از روشن‌بین‌ترین دولت‌مردان دوران شاه بود.

در این‌جا می‌خواهم سه نکته از گفته‌های داریوش همایون در مصاحبه‌اش با «تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد» را بیاورم. دو نکته‌ی نخست درباره‌ی وضعیت خودش و دوستان‌اش است در حکومت شاه و دیگری نگاه و وضعیت روشن‌فکران ناهم‌سو با رژیم سلطنتی و نکته‌ی آخر حکم اوست درباره‌ی جنبشی که دکتر مصدق به راه انداخت و رهبری کرد.

*****


«بااین‌که من در آن رژیم و بسیاری از هم‌فکران من در آن رژیم به مقامات بالا هم رسیدیم ولی به‌خوبی پیدا بود که ما وصله‌هایی هستیم و از گوشت و خون رژیم نیستیم، برای این‌که به‌هرحال هرکس که در آن رژیم گرایش‌های اصلاح‌طلبانه به هرصورت داشت نوعی بیگانه و خارجی تلقی می‌‌شد حتی اگر در نزدیک‌ترین روابط با آن رژیم بود. در جامعه‌ی ایرانی به‌طورکلی هم موضع ما چندان طرفداری نداشت برای این‌که مردم زیاد وارد ملاحظات استراتژیکی که ما می‌کردیم نبودند و آنچه که نگاه می‌کردند فساد بود و نابسامانی بود و بی‌کفایتی مقامات بود و سیاست‌های نادرست بود که هر روز نمونه‌های بی‌شمارش را هرکس در زندگی خودش تجربه می‌کرد و هرشخصی هرنیروی سیاسی که به صورتی وابستگی به آن رژیم داشت طبعاً قسمتی از بار ملامت‌ها را بر دوش می‌گرفت حتی اگر هیچ مسئولیتی در آن گرفتاری‌ها و معایب نمی‌داشت. به‌تدریج این موقعیت دشوار و ناخوشایند برای ما امری پذیرفته و اجتناب‌ناپذیر شد. ما عادت کردیم ـ و من شخص خودم بسیار به این موضوع آگاه بودم ـ عادت کردیم که در فضایی زندگی و فعالیت بکنیم که کارها و نیات ما دقیقاً و به‌درستی نه شناخته می‌شود و نه قدردانی می‌شود. ولی آن مسئله مهمی نبود و ما سعی کردیم و من سعی کردم در همان نظام در همان شرایط آنچه که می‌توانم برای شخص خودم و برای اعتقاداتم انجام بدهم. و خیلی هم ناراضی نبودم از این بابت، در هر دو زمینه آنچه که میسر بود حقیقتاً انجام دادم. ولی این گرفتاری نسل ما بود، این معمایی بود که نسل ما باهاش روبرو بود.»

*****

«روشن‌فکران ایرانی گرفتاریشان این بود که ـ و این گرفتاری کاملاً گرفتاری مشروعی است ـ با رژیم حاکم نمی‌توانستند سازگار باشند، رژیم حاکم چیز زیادی برای این روشن‌فکران نداشت. درست است که وسایل آموزش را فراهم می‌کرد، به خارج می‌فرستادشان، کار برایشان فراهم می‌کرد، ... ولی این‌ها نمی‌توانستند خودشان را با رژیمی که حتی این کارها را برایشان می‌کرد یکی بدانند برای این‌که در آن رژیم معایبی بود و اتفاق می‌افتاد که واقعاً آن‌ها دلیلی نمی‌دیدند که مربوطش بکنند به خودشان و آن رژیم عادت کرده بود که به مردم نان و هدیه، نان و سیرک را بده ولی به حساب نیاورندشان. روشن‌فکران هم خارج نبودند، به آن‌ها هم نان و سیرک خودشان را می‌داد ولی به حساب نمی‌آوردشان در نتیجه این روشن‌فکران با رژیمی که نمی‌پسندیدشان یکی نمی‌توانستند باشند. این روشن‌فکران بستگی ایران را به آمریکا نمی‌پسندیدند و بستگی ایران به آمریکا در آغاز روی یک ضرورت آمده بود، بعداً هم ایران و هم آمریکا زیاده‌روی کردند، حقیقتاً ضرورت نداشت که پنجاه هزار آمریکایی در ارتش ایران در خدمت ارتش ایران باشند یا نمی‌دانم محله‌های بزرگی از تهران به‌صورت گتوهای آمریکایی دربیاید. ولی خب این‌طور شده بود و این روشن‌فکران طبعاً نمی‌پسندیدند برای این‌که در سنت سیاسی ایران مخالفت با تسلط خارجی بسیار ریشه‌دار و نیرومند است و این باید همیشه به حساب آورده بشود. ما در روابط‌مان با خارجی‌ها باید همیشه در نظر بگیریم که ایرانی‌ها یک عقده‌ای دارند نسبت به این موضوع و باید به حداقل باشد این روابط و به حداقل آشکار باشد این روابط، به‌هرحال این اشتباهی بود که آن رژیم می‌کرد و این روشن‌فکران نمی‌پسندیدند این وضع را. و این روشن‌فکران تحت تأثیر جریان‌های فکری دنیای پس از جنگ قرار گرفته بودند. دنیای پس از جنگ نباید فراموش بکنیم.»

*****

«روی‌هم‌رفته وقتی نگاه می‌کنم به کوشش‌های دو نسل ایرانیان در طول پنجاه سال گذشته، می‌بینم که همه‌ی ما زیان کردیم، همه‌ی ما دست‌مان خالی است، همه‌ی ما به این‌جا رسیدیم که آن‌چه می‌خواستیم عملی و ممکن نبود. چه آن‌هایی که با آن رژیم مبارزه کردند، چه آن‌ها که با آن رژیم هم‌کاری کردند، همه امروز در یک وضع قرار دارند. تنها یک دسته‌شان به نتیجه رسیدند و آن مخالفان مذهبی رژیم بودند که در طول سال‌ها بسیار مورد دشمنی بیش‌تر درس‌خوانده‌های ایرانی بودند، بیش‌تر روشن‌فکران ایرانی بودند، ولی کم‌کم با ضعیف شدن موقعیت رژیم بر قدرت‌شان افزوده شد ...»

*****

«در آن زمان ما سلطنت طلب بودیم و علت این‌که از مصدق جدا شدیم، دشمنی آشتی‌ناپذیر مصدق و پادشاه و پادشاه با مصدق بود، ما می‌بایست بین این دو تا یکی را انتخاب می‌کردیم و ما پادشاه را انتخاب کردیم. ...

مصدق شخصاً آدم فوق‌العاده با استعداد و یک رهبر سیاسی درجه اول بود، مسلماً ما در تاریخ‌مان کمتر کسی مانند مصدق داشتیم، شاید هیچ‌کس مثل مصدق نداشتیم، چون مصدق بدون این‌که یک رهبر مذهبی باشد یا بدون این‌که پادشاه باشد، توانست رهبری یک مملکتی بشود … تا آن روز در ایران چنین کسی نداشتیم. رهبران تاریخ ایران یا پادشاه بودند یا رهبر مذهبی بودند. خب این وضع یگانه‌ای است که مصدق دارد در تاریخ ایران. ...

جنبشی که مصدق به راه انداخت به‌نظر من یک ارزش دارد و آن این است که توده مردم ایران را باز می‌گویم به‌عنوان مردم نه به‌عنوان شیعه اثنی عشری نه به‌عنوان شیعه آل علی نه به‌عنوان مقلد فلان مرجع مذهبی، نه به‌عنوان سربازان فلان پادشاه، توده مردم ایران را برای اولین بار در تاریخ وارد صحنه کرد و به مردم ایران یک شخصیتی، یک هویتی داد که هیچ‌وقت دیگر از بین نخواهد رفت. مردم به‌عنوان مردم نه به‌عنوان بستگی‌های مذهبی‌شان، یا اطاعت از یک نظام مستقر یا یک پادشاه سنتی آمدند و دست به کارهایی زدند و تأثیر کردند در سیاست ایران، به این معنی مصدق در تاریخ ناسیونالیسم ایران جای فوق‌العاده مهمی دارد، رهبر درجه یک ناسیونالیسم ایرانی است. ناسیونالیسم با همه معانی‌اش، مردم گرایی و ناسیونالیسم هر دو، مبارزه‌ای که با خارجی‌ها کرد با شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان کرد، با این‌که شکست خورد ولی بسیار جای بزرگی در تاریخ ایران دارد و یک دستورالعمل سیاسی شد برای آینده ایران، خود شاه هم بالاخره تمام آن پانزده سالی که بعد از مصدق حکومت کرد، میل داشت ردای مصدق را به تن خودش بکند، بالاخره نفت را ملی کرد. ... نفت را بالاخره شاه ملی کرد و هرکار می‌کرد برای این بود که به مردم بفهماند که چیزی کم از مصدق ندارد. بعد از این هم هرکس در ایران روی کار بیاید، حالا خمینی یک فصل به‌کلی مخصوص به خودش را بحث دیگری دارد ولی بعد از خمینی هم هرکس روی کار بیاید در ایران ناگزیر است که از سرمشق‌های مصدق پیروی بکند.»

۲۸ مرداد ۱۴۰۴ برابربا ۱۹ اوت ۲۰۲۵

(نقل از فیس‌بوک نویسنده)