شاپور بختیار، سوسیال دموکراتی که فهمیده نشد
Sat 9 08 2025
مسعود نقره کار
۱۵مرداد سال ۱۳۷۰ حکومت اسلامی شاپور بختیار را به قتل رساند، روشنفکر سیاسی گرانقدری از خیلِ روشنفکرانی که " فریادی در بیابان بودند" و از "گُل های روئیده در جهنم"، از خیل روشنفکرانی که نه شنیده شدند، نه دیده شدند و نه فهمیده شدند.
به زمانۀ حکومت محمدرضا شاه پهلوی، شاپور بختیار در زمرۀ روشنفکرانی بود که دلسوزانه تلاش می کردند جامعه در مسیر درست ترقی و تعالی پیشرفت کند اما انزوا و محدودیت های اجتماعی و زندان نصیب اش شد. رژیم پهلوی به ویژه محمد رضاشاه او را نفهمیدند و وقتی فهمیده شد که خیلی زود دیر شده بود. نه فقط رژیم پهلوی، بخش بزرگی از جامعه "روشنفکری" ایران و کنشگران سیاسی و فرهنگی ِ مدعی دموکراسی خواهی هم او را نفهمیدند و ناباورانه بزرگترین شانس دستیابی به آزادی، رفاه، عدالت اجتماعی و همبستگی را هم بر خود حرام کردند و هم بر مردم.
ندای آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر، گیرم آزادی و دموکراسی و سکولاریسم و حقوق بشری نیم بند را نشنیدن، ونه گفتن به سوسیال دموکراسی، آنهم در آن شرایط سرشار از هیجان و جهل، راه برای آری گفتن به ارتجاع و واپسماندگی ای عفونت زا هموار کرد، و سبب شد روی به سوی اسلامی آزادی ستیز و آزاده کُش و نوعی چپ روی بیگانه با مظاهر تمدن و شهروندی و مدنیت آورده شود. سبب شد تا به سیاست و برنامه ای طاعونی تمکین شود که به قول شاپور بختیار اگر برای فهمیدن اش به متون پایهای آن سیاست ها و برنامه ها مراجعه می شد پشت آدم می لرزید. آن روزها اگر هشدارهای بختیار درباره ” دیکتاتوری نعلین” و سبعیت آخوند و مذهب اش در قدرت جدی گرفته می شد و فریاد های او زیر گرد و غبار هیجان زدگی و شور بی شعور مدفون نمی شد شاید جامعه ما مسیر دیگری میپیمود، فریاد های روشنفکری که صدای ِ تاریخ بیداری ما بود:

"… هیچکس نمیداند جمهوری اسلامی خمینی چیست و اگر کسی به متون گذشته ی مورد اتکای او مراجعه کند پشتش به لرزه درمیآید. خمینی نه تعدد گروههای سیاسی را میپذیرد نه دموکراسی را. میخواهد روحانیت “قانون الهی” را اجرا کند، همه چیز اینجا شروع میشود و اینجا تمام میشود…"
و به درستی پیش بینی کرده بود این سیاستمدار نخبه و آزموده و کاردان، سیاستمداری که ویژگی های یک روشنفکر سیاسی، خردباوری، آینده نگری، گفتمان سازی، باور به لائیسیته و پایبند ی به آزاد اندیشی و آزادی خواهی و حقوق بشر را به روشنی باز می تاباند، آری همه چیز از” قانون الهی” شروع شد، و هنوز تمام نشده است، قانونی که سایه شوم و نفرت انگیزش با مجریان گورزاد اش به هیبت بختکِ جهل و جنون و جنایت آخوندیسم و خمینیسم بر سر مردمان سرزمینمان آوار شده است.
هنگامه ی انقلاب بی انصافی های ظالمانه و تاریک اندیشانه پاسخ امثال من به رهبر سیاسی هوشمندی بود که می خواست ما را به سوی روشنائی ببرد، بی انصافی به تلاش های جسورانه ی روشنفکر سیاسی ای که حتی مرگ نتوانست و نمی تواند دست به نقش کم نظیر او در جنبش دموکراتیک و آزادیخواهانه میهنمان ببَرد. گوش کنید به صدای "مرغ طوفان":
"… آنچه مرا بیش از خطر روزمره مرگ، زجر می داد علم بر این بود که عده ای هنوز دچار اوهام خویشند چنانکه گالیله گفته است:" برای اینکه زمین کار خود را بکند، وقت لازم است ولی در این فاصله چه خسارت ها که به بار نخواهد آمد". کسانی که مرا در تنگنا گذاشته بودند تصور می کردند، من اهریمنی هستم و این امام است که از ایران بهشتی خواهد ساخت. بعد فهمیدند که این شخص، موجودی جاه طلب و خبیث و آدم کشی حرفه ای است. کاش این واقعیت را زودتر در می یافتند. من می کوشیدم به سمت روشنایی بروم، در حالیکه ایران به قعر ظلمت فرو می رفت، می خواستم در جهت نظم و قانون قدم بردارم، در حالیکه هرج و مرج بر ملک مسلط می شد. من خلاف جریان شنا می کردم : موقعیتی مشکل و کاری سخت خسته کننده …"
"….وقتی آقای خمینی و آخوندها مرا جاه طلب معرفی میکنند باید بگویم که من با تحصیلات و سوابق زندگی و مبارزاتم برای چنین مشاغلی تربیت شده بودم. ولی آنهائیکه در مدرسه فیضیه راجع به مطهرات و کثافات و نجاسات آن مهملات را نوشته اند، بنظر من آنها جاه طلب هستند که خود را بصورت خلیفه اسلام و دارای نظریه راجع به تمام مسائل علمی، فنی، فلسفی، اقتصادی و حقوقی میدانند. وظیفه یک مرد وطن دوست اینست که به مملکتش خدمت بکند. یک روحانی، همانطور که همان وقت گفتم، همه کار در ایران میکرد جز وظیفه خودش که روحانیت بود. آخوندها راجع به جاه طلبی بهتر است صحبت نکنند. هم خمینی و هم من زنده ماندیم تا مردم بفهمند جاه طلب مابین من و او کدامیک بوده ایم و بفهمند که چگونه گناه بزرگ من آگاهی و حسن تشخیصی بوده که دقیقا ً از روحیه آخوند بطور اعم، و آقای خمینی و اطرافیانش بطور اخص پیدا کرده بودم و شهامت گفتنش را هم، در یک شرایطی که دیگران این شهامت را نداشتند، داشتم…"
|
|