عصر نو
www.asre-nou.net

ناکامی یک رویای دیرینه


Thu 31 07 2025

سیما راستین

قدیمی‌ترین ساکنان سرزمین فلسطین هستند، فلسطینی نامیده می‌شوند. تبارشان به کنعانیان می‌رسد که ۳۳۰۰ سال پیش از میلاد در سرزمین فلسطین ساکن شدند، سرزمینی تاریخی، در ساحل جنوب شرقی دریای مدیترانه که امروزه دولت اسرائیل، نوار غزه، کرانه باختری رود اردن، بخش هایی از سوریه، لبنان و اردن (کرانه شرقی) در آن واقع شده اند. در قرن دوازدهم پیش از میلاد، آثاری از حضور فلسطینیان منطقه اژه در این سرزمین مشاهده شده است. پس از آن، اسرائیلی ها، آشوری ها، بابلی ها و پارسیان، اسکندر مقدونی ، بطلمیان ، سلوکیان ، رومی ها و بیزانسی ها در این سرزمین تاخت و تاز و حکومت کرده‌اند. اما فلسطینی‌ها هیچگاه در قدرت و حکومت، سهمی نداشته‌اند. تاریخ آنها سراسر شکست و ناکامی است.

برخی محافل محافظه‌کار افراطی در جهان، حتی انکار می کنند که فلسطینی‌ها یک ملت هستند و آنها را به عنوان مردم بین همه جبهه ها ترسیم می‌کنند که آلوده به سم افراط گرایان هستند. به این اعتبار یهودیان نیز هیچگاه یک ملت نبوده‌اند و تا پیش از تاسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸، تاریخی جز رانده شدن و ناکامی جمعیتی منفور و سرگردان از آنها به جای نمانده است.(۱)

در سال ۶۳۷ پس از میلاد، اورشلیم توسط مسلمانان فتح شد. در دوران حاکمیت خلفای بنی امیه (عبدالملک بن مروان) قبه الصخره و مسجدالاقصی در کوه معبد در اورشلیم ساخته شد. از آن پس این شهر به عنوان سومین مکان مقدس معتبر پس از مکه و مدینه، ارتقا پیدا کرد. از قرن هفتم میلادی سه گروه قومی- مذهبی مسیحی، یهودی و مسلمان در فلسطین حضور داشتند

با آغاز جنگ های صلیبی در پایان قرن یازدهم میلادی، چهار دولت صلیبی مسیحی در فلسطین تأسیس شد. سلطان صلاح الدین در سال ۱۱۸۷ اورشلیم را فتح کرد. سپس سلسله های مملوک از سال ۱۲۹۱ بر فلسطین حکومت کردند. پس از پیروزی ترکان عثمانی بر مملوک‌ها در سال ۱۵۱۶، فلسطین به امپراتوری عثمانی ملحق شد و بیش از چهار قرن - تا سال ۱۹۱۷ - بخشی از آن باقی ماند.

فلسطینی‌ها در جنگ جهانی اول ۱۹۱۴-۱۹۱۸ ، با رشادت بی‌نظیری در کنار متفقین جنگیدند، با امید به این که پس از شکست امپراطوری عثمانی، سرزمین‌شان آزاد شود. غافل از اینکه درست در خلال جنگ، سران دولت‌های متفقین سرگرم برنامه‌ریزی برای آینده فلسطین و اسکان دادن یهودیان در این سرزمین بودند. فکر "خانه‌ای برای یهودیان" نخستین بار در سال ۱۸۹۶، توسط تئودور هرتسل، روزنامه‌نگار یهودی ساکن اتریش-مجارستان، مطرح شده بود. تئودور هرتسل درباره " دولت یهود"(۲) نوشته است که تنها راه‌حل «مسئله یهود» در اروپا، از جمله یهودی‌ستیزی روزافزون، ایجاد و تاسیس یک دولت برای یهودیان است. یک سال بعد، هرتسل سازمان جهانی صهیونیسم را پایه‌گذاری کرد که در اولین اجلاس آن فراخوانی برای ایجاد «خانه‌ای برای مردمان یهودی در فلسطین که به موجب حقوق عمومی تضمین شده‌باشد» ارائه شد. هرتسل پیشنهاداتی نیز برای دستیابی به این هدف مطرح کرده بود:

۱- ترویج اسکان یهودیان در آن منطقه،
۲- سازماندهی یهودیان مهاجر،
۳- تقویت احساس و وجدان یهودی و برداشتن گام‌های مقدماتی برای دریافت وام‌های دولتی مورد نیاز.

هرتسل در سال ۱۹۰۴، چهل و چهار سال قبل از تأسیس دولت اسرائیل، درگذشت. با الهام از نظر هرتسل که جنبشی نهانی در میان رهبران یهودی و دولت‌های غربی حامی آنها، ایجاد کرده بود، بیانیه بالفور منتشر شد. در این بیانیه دولت بریتانیا در سال ۱۹۱۷ میلادی و در خلال جنگ جهانی اول، پس از اینکه قیمومت فلسطین را برعهده گرفت، مجوز ایجاد یک «خانه ملّی برای مردم یهود» در فلسطین را صادر کرد. ناگفته نماند که بریتانیایی‌ها همزمان به "شریف مکه" وعده داده بودند که از آرزوی او برای یک پادشاهی عربی مستقل و متحد نیز در منطقه حمایت کنند. همچنین صحبت‌هایی وجود داشت که " هیچ اتفاقی نباید بیفتد که حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیر یهودی در فلسطین نقض شود و زیر سئوال برود. آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجهٔ بریتانیا این بیانیه را در قالب نامه‌، مورخ ۲ نوامبر ۱۹۱۷ خطاب به لرد روتشیلد (یکی از رهبران پرنفوذ جامعه یهودیان بریتانیا) برای ارائه به فدراسیون صهیونیسم در بریتانیای کبیر و ایرلند فرستاد. متن بیانیه بالفور(۳) در ۹ نوامبر (۱۹۱۷) در مطبوعات منتشر شد. این بیانیه ۶۷ کلمه‌ای که خطاب به لرد روتشلید، یکی از معتقدان پرنفوذ جنبش صهیونیستی در فرانسه تدوین شده بود، فاجعه‌بارترین و خونبارترین مناقشه‌‌های قرن بیستم تا امروز را علیه قوم فلسطین رقم زد‌:

لرد روتشیلد گرامی،
بسیار خوشوقتم که از جانب دولت اعلیحضرت، اعلام همدلی ذیل با آرمان‌های یهودیان صهیونیست را که به کابینه تقدیم و با آن موافقت شده ابلاغ نمایم.
«دولت اعلیحضرت نسبت به ایجاد یک خانهٔ ملی برای یهودیان در فلسطین نظر مساعد دارد و تمام تلاش خود را برای تسهیل دست‌یابی به این هدف به کار خواهد بست؛ البته باید به‌روشنی دانست که هرگز نباید کاری انجام شود که ممکن است به حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیریهودی موجود در فلسطین یا حقوق و وضعیت سیاسی یهودیان در هر کشور دیگر، خدشه‌ای وارد سازد.

سپاسگزار خواهم شد اگر این بیانیه را به اطلاع فدراسیون صهیونیسم برسانید.
آرتور بالفور

اهمیت بیانیه بالفور از زاویه نادیده گرفتن حقوق دموکراتیک مردم فلسطین در طرحی سرنوشت‌ساز که آینده این سرزمین را رقم می‌زد، از دیده نمایندگان فلسطینی دور نماند. بنابراین آنها در اعتراض به این بیانیه، نامه سرگشاده‌ای منتشر کردند و این بیانیه را به دلیل نقض احترام به حق تعیین سرنوشت مردمان ملل مختلف، و برخلاف توافقات میان بریتانیایی‌ها و سران عرب که با متفقین ضد عثمانی‌ها مبارزه کرده بودند، همچنین نادیده گرفتن منشورات جامعه ملل، حقوق سیاسی مردم فلسطین، حق تعیین سرنوشت آنها و حتی حق آنها در مشارکت در مشورت در مورد آینده کشور خویش، به پرسش کشیدند. آرتور بالفور در یادداشتی در اوت سال ۱۹۱۹، این تصمیم را توجیه کرد و با صراحت نوشت:

"هر چهار قوای متفق متعهد به صهیونیسم هستند. و صهیونیسم، چه درست چه غلط، چه خوب چه بد ریشه در سنن قدیمی، در نیازهای امروزی و در امیدهای آینده دارد، نیازها و امیدهایی بسیار عمیق‌تر از خواست‌ها و عقاید ۷۰۰ هزار عربی که امروزه در این سرزمین تاریخی زندگی می‌کنند، دارد".

بیانیه بالفور سمت و سوی سیاست آینده در سرزمین فلسطین را با به رسمیت شناختن دولت اسرائيل، به مثابه نماینده سیاسی و نظامی دولت ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه، که از حمایت بی‌چون چرای دولت‌های پرقدرت غربی برخوردار است، تعین کرد. این بیانیه دو پیامد غیر مستقیم داشت، یکی پیدایش یک حکومت یهودی و دیگری وضعیت مزمن درگیری بین عرب‌ها و یهودی‌ها در غرب آسیا. انتشار این بیانیه در جامعه فلسطین، منجر به افزایش سریع تنش‌ها، بی‌اعتمادی و گسترش خشونت شد. روزنامه‌های چاپ یافا نقش مهمی در چاپ مناظرات و گفت‌وگوهای سیاسی و افزایش آگاهی اجتماعی نسبت این این مسئله داشتند. جامعه ملل، سه سال پس از پایان جنگ جهانی اول و بعد از سقوط امپراتوری عثمانی، قیمومیت فلسطین را به بریتانیا اعطا کرد. با این هدف که بریتانیا «پیش‌زمینه‌های مطلوب سیاسی، اقتصادی و امنیتی برای تاسیس خانه ملی یهودیان را عهده‌دار شود و هم‌چنین صرف‌نظر از نژاد و مذهب، برای حفاظت از حقوق مدنی و حقوق مذهبی همهٔ ساکنان سرزمین فلسطین بکوشد. در زمان حکومت بریتانیا بر فلسطین، درگیری های یهودیان و فلسطینیان بیش از پیش تشدید شد. این بیانیه به عنوان تهدید جدی علیه آینده ملت فلسطین و استقلال سیاسی آن تلقی می‌شد. در نتیجه، از همان ابتدا از سال ۱۹۲۰، شهرهای فلسطین شاهد تظاهرات‌ها، درگیری‌ها، حملات متعدد علیه قیمومیت بریتانیا، علیه صهیونیسم و گاه ضد یهودیان و شهرک‌ها و روستاها و بناهای آنها بود.

این ناآرامی‌ها‌ همچنین به دلیل ظهور صهیونیسم و افزایش مهاجرت یهودیان از کشورهای اروپایی گسترش یافت. چندین موج مهاجرت از اواخر قرن نوزدهم به بعد باعث شد جمعیت یهودیان در فلسطین تا سال ۱۹۴۵ حدود ۳۰ درصد افزایش یابد.

لنگر گرفتن کشتی اکسودوس در بندر حیفا

در همین گیرودار ۵۰۰۰ نفر از بازماندگان یهودی هولوکاست که ظاهرا آرزو داشتند به فلسطین منطقه تحت کنترل بریتانیا مهاجرت کنند، و ظاهرا از هیچ اتاق فکر یا مغز متفکر صهیونیستی تبعیت نمی‌کردند! کاملا خود انگیخته! در کشتی تاریخی به نام اکسودوس "خروجExodus "(۴) نشستند و به سوی بندر حیفا حرکت کردند. در جولای ۱۹۴۷ کشتی آنها در بندر حیفا لنگر گرفت. اما دولت قیم بریتانیا در سرزمین فلسطین که گویا در این سناریو هیچ نقشی جز اجرای قانون نداشت ! به آنها اجازه ورود به سرزمین فلسطین را نداد و کشتی و سرنشینانش به بندر مارسی در فرانسه بازگردانده شدند.

سرنشینان اکسودوس در دانمارک، ایتالیا، هامبورگ نیز اجازه پیاده شدن از کشتی را دریافت نکردند. این دپورتاسیون انعکاس وسیعی در افکار عمومی جهانی پیدا کرد و به گوش هری ترومن رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا رسید. او تلاش کرد که دولت وقت بریتانیا را برای موافقت با ورود اکسودوکس به فلسطین ترغیب کند. در سپتامبر همان سال وزیر دولت بریتانیا در فلسطین از سمت خود کناره‌گیری کرد و راه کشتی اکسودوس به بندر حیفا گشوده شد. همه چیز همچون برق و باد پیش رفت، دولت بریتانیا از قیمومیت فلسطین کناره گیری کرد و بلافاصله در سال ۱۹۴۸ دولت اسرائیل آسان‌تر و بی‌دردسرتر از یک انجمن محلی تاسیس شد! قابل توجه است که پیش از پرفورمنس تاثرانگیز اکسودوس ، طرح سازمان ملل متحد برای تاسیس دولت اسرائیل در نوامبر۱۹۴۷ توسط UNSCOP تصویب شده بود. این قطعنامه طرح تقسیم منطقه را به عنوان یک راه حل مسالمت آمیز پیش بینی می کرد و به قیمومیت بریتانیا در فلسطین نیز پایان می‌داد.

طرح تقسیم سرزمین فلسطین توسط کمیته ویژه سازمان ملل/ UNSCOP ۱۹۴۷
داستان از این قرار بود که سازمان ملل در ماه مه ۱۹۴۷، کمیته ویژه‌‌ای به منظور یافتن راه حلی برای از بین بردن مناقشه در فلسطین، تأسیس کرد. شوربختی فلسطین از آنجایی آغاز شد که در این نقطه عطف تاریخی، نمایندگان فلسطینی، کمیته ویژه سازمان ملل را تحریم کردند و در عمل دست نمایندگان آن را برای تصمیم گیری به نفع یهودیان که به هرحال از پشتیبانی قاطع آمریکا بر خوردار بودند، باز گذاشتند. نمایندگان جمعیت یهودی با اعضای کمیته سازمان ملل متحد فعالانه همکاری می کردند. بنابراین جمعیت عرب ساکن در قیمومیت بریتانیا به حکم تحریم خشمگینانه خود، در فرآیند تصمیم گیری هیچگونه دخالتی نداشتند. اعضای UNSCOP / کمیته ویژه سازمان ملل، در گزارشی که در ۱ سپتامبر ۱۹۴۷ منتشر شد، پایان قیمومیت بریتانیا و تقسیم قلمرو آن را توصیه کردند. مجمع عمومی سازمان ملل متحد به توصیه کمیسیون عمل کرد و در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ تصمیم گرفت فلسطین را به یک کشور عربی و یک کشور یهودی بین رود اردن و دریای مدیترانه تقسیم کند. همچنین قرار براین شد که اورشلیم تحت مدیریت بین المللی باشد. طرح تقسیم تقریبا بر اساس شرایط اسکان موجود بود. اکثر بخش های عرب نشین کشور به دولت عرب و فلسطین که قرار بود تأسیس شود، اضافه شد. از دیدگاه ساکنان عرب در فلسطین، طرح تقسیم به اندازه کافی اکثریت اجتماعی را منعکس نمی کرد. در سال ۱۹۴۷، حدود ۱.۴۱ میلیون عرب فلسطینی و حدود ۶۵۰ هزار یهودی در قلمرو قیمومیت بریتانیا زندگی می کردند که تنها ۵۷ درصد از کشور را نیز در اختیار داشتند. با این حال، بر اساس طرح تقسیم، حدود ۴۳ درصد از کل مساحت قلمرو قیمومیت بریتانیا به دولت فلسطینی تعلق می‌گرفت، در حالی که حدود ۵۶ درصد از مساحت آن برای دولت یهود در نظر گرفته شده بود.(۵)

۳۳ کشور به نفع قطعنامه ، ۱۳ کشور از جمله شش کشور عضو عرب رای مخالف و ۱۰کشور رای ممتنع دادند. جمعیت عرب فلسطین و سایر کشورهای عربی طرح تقسیم را رد کردند. به نظر آنها، سازمان ملل متحد حق نداشت بر خلاف میل و به هزینه اکثریت عرب ساکن در فلسطین در مورد آینده فلسطین تصمیم بگیرد. جمعیت یهودی این طرح را پذیرفتند. نمایندگان آنها چشم انداز دولت خود را با به رسمیت شناختن گسترده بین المللی در خاک «سرزمین اسرائیل» مطرح کردند. با این حال، در طرف عربی، این امتناع تا جایی پیش رفت که کمیته عالی عرب در فلسطین از ایجاد یک کشور فلسطینی-عربی چشم پوشی کرد(۶). به این ترتیب فرصت تحقق حق تعیین سرنوشت فلسطینیان را علیرغم ناعادلانه بودن تقسیم سرزمینی از دست داد و تخم خصومت و تنش‌های فرساینده‌ای که سرنوشت خاور میانه را در تا امروز رقم زد، کاشته شد. اگر از سکوی امروز به تصمیم سازمان ملل متحد درباره وضعیت سرزمین فلسطین نگریسته شود، اعتراض ساکنان فلسطینی را درباره ناعادلانه بودن تقسیم سرزمینی منطقی و قابل درک است، اما عدم تبعیت آنها به عنوان اقلیتی متشکل از ۱۳ کشور در برابر اکثریتی متشکل از ۳۳ کشور، به عنوان یک اصل دموکراتیک قابل پذیرش نیست. از سوی دیگر چشم پوشی کردن از ۴۳ درصد از کل مساحت قلمروی که تحت اختیار بریتانیا بود و به عنوان حقی که از سوی یک مجمع رسمی بین‌المللی به آنها واگذار می‌شد، حقیقتا تصمیم هولناکی بود که از هرگونه حق سرزمینی مصوبه مجامع بین‌المللی برای فلسطینیان امتناع می‌کرد. به این ترتیب نمایندگان فلسطینی خود را از داشتن یک حکومت قانونی مرکزی با مشروعیت بین‌المللی که تکیه‌گاه شهروندان باشد و امنیت آنها را تامین کند، محروم کردند و همواره به عنوان جمعیتی پراکنده و ضربه پذیر، میان جبهه‌ها باقی ماندند.

با حل و فصل طرح تقسیم، حکومت قیمومیت بریتانیا در ۱۵ مه ۱۹۴۸ پایان یافت. و در ۱۴ مه ۱۹۴۸ آخرین سربازان بریتانیایی فلسطین را ترک کردند. در این روز، دیوید بن گوریون، رئیس شورای اجرایی یهودیان در فلسطین، در موزه شهر تل آویو پس از خواندن اعلامیه استقلال اسرائیل، موجودیت کشور اسرائیل را اعلام کرد.

بلافاصله پس از اعلام استقلال، قدرت های جهانی ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی ، اسرائیل را به رسمیت شناختند.

آغاز تنش‌های قومی در فلسطین

دیری نگذشت که تنش‌های گروهی آغاز شد، یهودیان برای ایجاد خانه‌ای امن در فلسطین تلاش می‌کردند و اعراب مهاجرت گسترده یهودیان از اروپا و تصرف منابع سرزمینی خود را درخطر می‌دیدند. به این ترتیب دامنه کشاکش‌ها مدام گسترده‌تر می‌شد. قتل عام دیر یاسین، درگیری‌های قومی را به کیفیت بی‌سابقه‌ای رساند. گروه صهیونیستی ایرگون حدود ۱۰۰خانواده در روستای دیریاسین در نزدیکی اورشلیم را در ۹ آوریل ۱۹۴۸ به قتل رساند و بقیه ساکنان را وادار به ترک خانه و زندگی‌شان کرد(۷). قتل‌عام دیریاسین سرآغاز مهاجرت و آوارگی ساکنان فلسطینی بود. از این رو تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ به زبان عربی "نکبت" یعنی "فاجعه" نامیده می‌شود. قتل عام دیریاسین تخم کینه‌ای فراموش نشدنی را در جان مردم فلسطین کاشت و از آنجایی که با رد طرح تقسیم سازمان ملل، فرصت تاریخی خود را برای تعیین سرنوشت از دست داده بودند، به ناگزیر به سایر کشورهای عربی تکیه کردند.(۸)

النکبه" (فاجعه) - جنگ استقلال ۱۹۴۸

در مه ۱۹۴۸، نیروهای نظامی مصر، اردن، سوریه، لبنان و عراق به اسرائیل حمله کردند. در این جنگ که یک سال به درازا کشید، ارتش اسرائیل بر ارتش‌های دولت‌های عربی تفوق یافت. کرانه باختری توسط اردن و نوار غزه توسط مصر اشغال شد. اسرائیل قلمرو خود را گسترش داد و حدود ۴۰ درصد از زمین هایی را که در طرح تقسیم اولیه، برای یک کشور عربی-فلسطینی در نظر گرفته شده بود، اشغال کرد. به این ترتیب قلمرو اسرائيل به ۷۷ درصد از کل مساحت افزایش یافت. این منطقه هنوز هم قلب اسرائیل محسوب می شود. پس از آن، دیگر هیچ صحبتی از فلسطین مستقل مطرح نشد. در سال ۱۹۵۶ با ملی کردن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر، ارتش اسرائیل به نوار غزه و شبه جزیره سینا حمله کرد. با دخالت آمریکا روسیه و سازمان ملل این تشنج به شکل موقت به پایان رسید.(۹)

جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷

تدریجا اندیشه ایجاد یک دولت ملی بزرگ برای اعراب در ذهن جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر جایگاه مهمتری را اشغال می‌کرد. او در یک نطق رادیویی که مورد استقبال وسیعی به ویژه در میان فلسطینیان واقع شد، گفت: "نبرد بزرگی در پیش خواهیم داشت. هدف اصلی ما در این نبرد، محو اسرائیل است. من می‌دانم که ما در مصر و سوریه، چه امکاناتی داریم. همچنین می‌دانم در کشورهای دیگر از جمله عراق لشگرهای خودشان را به سوریه خواهند فرستاد. الجزایر هم نیرو خواهد فرستاد، همچنین کویت یک قدرت عربی است." اما در جنگ ۶ روزه در سال ۱۹۶۷ که با هدف نابودی اسرائیل آغاز شد، اسرائیل ابتکار عمل را به دست گرفت و نیروی هوایی مصر را فلج کرد. اسرائیل در پایان جنگ ، نه تنها نوار غزه، بلکه شیه جزیره سینا و بلندیهای جولان غرب اردن و شرق اورشلیم را تصرف کرد. مصر و سوریه یک بار دیگر در سال ۱۹۷۳ در روز جشن یهودی یوم کیپور به سربازان اسرائیل در شبه جزیره سینا حمله کردند که توسط ارتش اسرائیل مهار و وادار به عقب‌نشینی شدند. با روی کار آمدن انور سادات، ورق برگشت و سیاست مصر نه تنها از نابودی اسرائیل دست کشید بلکه موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت و با دولت اسرائیل پیمان صلح امضا کرد.

.در فاصله سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۳همه جنگهایی که کشورهای عربی مصر، عراق سوریه، اردن علیه اسرائیل سازمان دادند، نه تنها به شکست منتهی شدند، بلکه قدرت نظامی و تسلیحاتی اسرائیل مدام افزایش یافت و پس از هرجنگ تصرفات جدیدی به گستره جغرافیایی آنها افزوده و دایره محاصره فلسطین‌ها مدام تنگ‌تر شد.

پس از جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ که به شکست دولت‌های عربی و تصرف کرانه باختری، بیت‌المقدس شرقی در اردن ، بلندیهای جولان در سوریه، توسط ارتش اسرائیل منتهی شد، کشورهای عربی منطقه، که علاوه بر آسیب‌های اقتصادی و اجتماعی، بخشهای از سرزمین خود را از دست داده بودند، تدربجا از مناقشه فلسطین فاصله گرفتند تا بر دشواریهای داخلی خودشان غلبه کنند و ساکنان آسیب‌دیده و آواره فلسطین را به حال خود رها کردند. در چنین وضعیتی جنبش‌های مسلحانه خودانگیخته برای دفاع از آرمان فلسطین شکل گرفتند.

سازمان‌های آزادی‌بخش/ رهایی بخش فلسطینی

۱- در سال ۱۹۶۴ سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) یک کنفدراسیون ملی‌گرا از احزاب فلسطینی بود، تاسیس شد . این سازمان در ابتدا به دنبال ایجاد یک کشور عربی در سراسر سرزمینی که سابقاً تحت قیمومت بریتانیا بر فلسطین بود و از محو کشور اسرائیل حمایت می کرد. مبارزات آزادیبخش تحت رهبری عرفات به عنوان رهبر الفتح و سازمان آزادیبخش فلسطین مسلحانه و خشونت‌آمیز بود؛ هواپیماربایی، گروگان گیری و قتل عام ورزشکاران اسرائیلی در بازی های المپیک تابستانی ۱۹۷۲ مونیخ، در شمار فعالیت‌های مسلحانه سازمان الفتح بودند. الفتح همچنین در به وجود آمدن فاجعه سپتامبر سیاه نقش داشت.

جنگ داخلی اردن از سپتامبر ۱۹۷۰ تا ژوئیه سپتامبر سیاه ۱۹۷۱ نامیده شده است. درگیری بین دو گروه فلسطینیان در چارچوب سازمان آزادیبخش فلسطین، به رهبری یاسر عرفات و نیروهای مسلح اردن به رهبری ملک حسین انجام گرفت. دلیل اصلی جنگ تلاش برای به تثبیت رهبری اردن بود. نبرد سپتامبر ۱۹۷۰ از سرفصل‌های مهم در تاریخ حیات این جنبش است. فتح پس از موفقیت نبرد کرامه( با نیروهای اسرائیلی) قدرت بسیاری یافته‌بود و نظامیان پرشمار گروه‌های مقاومت فلسطینی مناطق حساس کشور اردن را به کنترل خود درآورده بودند،. این وضعیت که به پیدایش یک "دولت در دولت" انجامیده بود، نهایتاً به واکنش شدید دولت اردن انجامید. دولت اردن در ۲۴ سپتامبر نیروهای خود را در مواضع حساس کشور مستقر کرد، پست‌های کلیدی را به تصرف خود دراورد و فردای آن روز به فرمان ملک حسین حکومت نظامی برقرار شد. جنگ چریک‌های فلسطینی و نظامیان اردنی پس از ۲ روز با توافق ملک حسین و عرفات بر سر آتش‌بس پایان یافت. این واقعه به "سپتامبر سیاه "معروف شد. تا ژوئیه ۱۹۷۱ که پادشاه اردن دستور اخراج تمام اعضای فتح و سازمان آزادی‌بخش فلسطین از کشور اردن صادر کرد و ارتش اردن آن‌ها را به زور به داخل خاک سوریه روانه ساخت، تلفات و خسارات عظیمی بر فلسطینیان وارد آمد این جنگ به کشته شدن هزاران نفر انجامید که بخش عمده آن فلسطینیان بودند (۳۴۰۰–۲۰۰۰۰ نفر)..نبرد مسلحانه در ژوئیه ۱۹۷۱ پایان یافت، و رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین و بخش عمده نیروهای شبه‌نظامی آن به لبنان نقل مکان کردند.

کشتار صبرا و شتیلا

در ۶ ژوئن ۱۹۸۲ اسرائیل آتش‌بس یک ساله جنگ داخلی لبنان را شکست و خاک لبنان را زیر حمله قرار داد. هدف اسرائیل از این حمله بیرون، راندن نیروهای سازمان آزادی‌بخش فلسطین از خاک لبنان و تشویق لبنان به انتصاب دولتی بود که با اسرائیل رابطهٔ دوستانه داشته باشد. این حمله به شکست نیروهای فلسطینی و سوری منجر شد. باقی‌ماندهٔ نیروهای فلسطینی در غرب بیروت مستقر شدند. پس از محاصرهٔ طولانی و بمباران در ماه‌های ژوئیه و اوت، ۱۱۰۰۰ رزمندهٔ فلسطینی اجازه یافتند بیروت را به سمت مقصدهای مختلف ترک کنند. تضمین‌های بین‌المللی برای حفظ امنیت این رزمندگان و وابستگانشان داده شد؛ اما علی‌رغم این تضمین‌ها، ارتش اسرائیل که غرب بیروت را اشغال کرده بود به حزب فالانژ لبنان که در شمار حزب‌های دست راستی لبنان است و متحد اسرائیل به حساب می‌آمد، اجازه داد وارد اردوگاه‌های صبرا و شتیلا شوند.

نیروهای فالانژ لبنان از عصر روز پنجشنبه ۱۶ سپتامبر ۱۹۸۲ با محاصرهٔ کامل اردوگاه صبرا و شتیلا به آن یورش برده تا صبح روز شنبه ۱۸ سپتامبر به کشتار در این اردوگاه ادامه دادند؛ همه کشته‌شدگان این واقعه مردمان فلسطینی و لبنانی بودند. . قتل‌عام فلسطینی‌ها به این ترتیب آغاز شد و حتی در شب نیز ادامه داشت. تعداد قربانیان توسط منابع مختلف، نزدیک به ۷۰۰ تا ۳۵۰۰ نفر تخمین زده شد. دولت اسرائیل با محکوم کردن حادثهٔ کشتار دستور تشکیل کمیتهٔ تحقیقاتی کاهان را در فوریهٔ ۱۹۸۲ میلادی صادر کرد. این کمیتهٔ مستقل در نتایج تحقیقاتش آریل شارون را که فرماندهٔ محلی نیروهای دفاعی اسرائیل در منطقه بود به دلیل سهل‌انگاری و دست‌کم گرفتن واکنش فالانژهای مارونی لبنان، مقصر اعلام کرد. در ۱۶ دسامبر ۱۹۸۲ مجمع عمومی سازمان ملل متحد با محکوم کردن کشتار آن را "نسل‌کشی" نامید. این قطعنامه با ۹۸ رأی موافق در مقابل ۱۹ رأی مخالف و ۲۳ رأی ممتنع تصویب شد. تمامی دموکراسی‌های غربی به این قطعنامه رأی ممتنع دادند. در سال ۱۹۸۳ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اعلام کرد که اسرائیل به عنوان نیرویی که اردوگاه را تحت کنترل داشت، در این خشونت مقصر است.

در زمان حیات عرفات این بینش به وجود آمد که تنها صلح با اسرائیلی ها می تواند چشم انداز استقلال را برای فلسطینی ها ابه ارمغان آورد. سازمان آزادیبخش فلسطین اسرائیل را به رسمیت شناخت که راه را برای مذاکرات صلح هموار کرد. اما بازهم این داستان چرخشی سرنوشت ساز به خود گرفت: در سال ۱۹۹۵، اسحاق رابین، نخست وزیر اسرائیل، توسط یک متعصب اسرائیلی در تل آویو ترور شد، که یک شکست سنگین برای مذاکرات صلح بود. مذاکرات صلح از آن زمان تاکنون پیشرفتی نداشته است.

جبهه خلق برای آزادی فلسطین

یکی دیگر از سازمانهای مدافع حقوق فلسطین، جبهه خلق برای آزادی فلسطین بود که توسط جورج حبش تاسیس شد. او که در متن اعتقادات چپ‌گرایانه، به شدت تحت تاثیر اندیشه پان‌عربی جمال عبدالناصر، رئیس‌جمهور مصر بود، سال‌ها باور داشت که اتحاد بین دولتهای عرب می‌تواند “آزادی فلسطین” را به ارمغان بیاورد. با پیروزی قاطع اسرائیل بر اتحاد مصر، سوریه و اردن در جنگ شش‌روزه در ۱۹۶۷ اتحاد کشورهای عربی منطقه تضعیف شد و پان‌عربیسم دیگر فرمول نجات‌بخشی برای آزادی فلسطین محسوب نمی‌شد. بنابراین زمینه‌های تاسیس جبهه خلق برای آزادی فلسطین فراهم بود. بیانیه اعلام موجودیت این گروه اعلام می‌کرد که:” تنها زبانی که دشمن می‌فهمد زبان خشونت انقلابی است". به این ترتیب خشونت در ابعاد عمیق‌تری در آرمان آزادی فلسطین، تنیده شد و نه تنها راه حل سازنده‌ای برای تشکل‌یابی و ایجاد زندگی مدنی در میان جمعیت آسیب‌دیده و محروم فلسطینی ارائه نشد، بلکه پیشبرد مبارزه مسلحانه موجب تخریب و آوارگی مضاعف ساکنان این سرزمین شد. مهمترین تاکتیک این سازمان، برای جلب توجه افکار عمومی جهانی به مسئله فلسطین، هواپیما ربایی بود. گرچه عملیات هواپیما ربایی در صدر اخبار بین‌المللی قرار داشت، اما موجب جلب همدردی برای فلسطینی‌ها نمی‌شدند، زیرا علاوه بر ایجاد اختلال در رفت و آمدهای هوایی، امنیت شهروندان ساده نیز به خطر افتاده بود. وجهه جنبش رهایی بخش و جرج حبش که مبارزی میهن‌پرست بود، کاملا در افکار عمومی غرب تخریب شده بود و به عنوان سازمان تروریستی شهرت پیدا کرده بودند. جورج حبش سرسختانه با معاهده صلح که در ۱۹۹۳ توسط یاسر عرفات و اسحاق رابین، نخست‌وزیر اسرائیل، به امضا رسید، مخالفت می‌کرد و پس از پیمان اسلو هرگز پا به مناطق فلسطینی نگذاشت .

جبهه مردمی برای آزادی فلسطین (فرماندهی کل)

در سال ۱۹۶۸ احمد جبريیل فرمانده شاخه نظامی جبهه خلق برای آزادی فلسطین، با هدف نابودی اسرائیل و آزادی قدس و تمرکز بر فعالیت نظامی و کاهش فعالیت سیاسی از جرج حبش انشعاب کرد و گروه جدیدی به نام جبهه مردمی برای آزادی فلسطین (فرماندهی کل) را بنیان گذاشت.

وضعیت فلسطین مدام پیچیده‌تر و بحرانی‌تر می‌شد. جنگ و درگیری‌های مسلحانه پایانی نداشت. در حالی که دولت تازه تاسیس اسرائیل با حمایت بی چون و چرای ایالات متحده آمریکا و کشورهای صنعتی غربی، تثبیت و تحکیم می‌شد .اما در منطقه‌ای که فلسطینی‌ها ساکن بودند، آوارگی، فلاکت و ویرانی غلبه داشت.

جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین

انشعاب بعدی از جبهه آزادیبخش برای آزادی فلسطین در سال ۱۹۶۹ توسط جناح چپ‌گرای جبهه آزادی‌بخش به رهبری نایف حواتمه انجام گرفت. علت جدایی این گروه که جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین نامیده شد، باور به اولویت فعالیت سیاسی و ایدئولوژیک نسبت به مبارزه نظامی و عملیات مسلحانه بود. نایف حواتمه یک روشنفکر با گرایشهای چپ مارکسیستی بود. او عضو کلوپ اهل قلم بود که اولین کلوب روشنفکری در خاورمیانه محسوب می‌شود بود؛ و به جمال عبدالناصر رهبر ملی مصر علاقه بسیار داشت و او را شخصیتی که بیشترین تأثیر را در منطقه و بین مردم این منطقه داشته می‌دانست. حواتمه از نخستین کسانی بود که برای حل مسئله فلسطین بر اساس قطعنامه‌های سازمان ملل و حل و فصل سیاسی مسائل در گفتگو با اسرائیل، فراخوان داد. شعار وی این بود «بیایید تا شمشیرها را به داس تبدیل کنیم". هدف جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین، ایجاد یک فلسطین دموکراتیک مردمی بود که در آن اعراب و یهودیان بدون نزاع با یکدیگر زندگی کنند و با ایجاد کشوری بی طبقه و به دور از تبعیض ملی که اعراب و یهودیان هر دو فرهنگ ملی خود را پاس دارند. اعضای جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین بر این باور بودند که از قدرت گرفتن نیروهای افراطی و درگیری های نظامی در فلسطین باید جلوگیری شود و دیدگاه های افراطی جای خود را به میانه روی دهند.(۱۰)

شوربختانه " جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین " در انبوه نفرت تلمبار شده و امواج خشونت باری که برای آزادی فلسطین در جریان بود، نفوذ قابل توجهی پیدا نکرد و دیری نگذشت که صحنه مبارزاتی به شکل فزاینده‌ای به دست نیروهای افراطی افتاد.

قیام انتفاضه

وخامت اوضاع سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی و امنیتی در فلسطین به اندازه‌ای بالا گرفت که ساکنان این منطقه به قیامی مرگبار روی آوردند. *انتفاضه* اول یا انقلاب سنگ در سالهای ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۳ شکل گرفت. انقلابی از سر استیصال. کودکان و نوجوانان خسته و گرسنه و پابرهنه با سنگ به تانکهای اسرائیلی حمله می‌کردند و با آتشبار مسلسل های ارتش اسرائیل همچون برگ خزان بر زمین می‌ریختند. حملات انتحاری نه تنها در شهرهای بزرگ اسرائیل بلکه در برخی شهرهای اروپایی به کشته شدن شهروندان بیگناه منتهی شد. *انتفاضه* آخرین بقایای همدردی و پشتیبانی افکار عمومی جهان غرب رااز بین برد. وحشتی آمیخته به خشم در میان شهروندان اروپایی که امنیت خود را در خطر می‌دیدند، نسبت به مبارزان فلسطینی برانگیخته شد. «انتفاضه» اول با پیمان اسلو میان اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین به پایان رسید. در «انتفاضه» اول ۳۰۰۰ فلسطینی‌ و ۱۶۰ اسرائیلی جانشان را از دست دادند، در «انتفاضه» دوم و سوم نیز فلسطینی‌ها علاوه بر دهها هزار قربانی ، بیشتر و بیشتر طوفان خشم جهانی را درو کرده‌اند. متاسفانه رهبران فلسطینی مدام افراطی‌تر می‌شوند، یک قدم از خواست محو اسرائیل و فتح قدس عقب ننشسته‌اند. به هیچکدام از پیمانهای صلح باور ندارند و پیمان صلح اسلو را مماشات و خیانت یاسر عرفات رهبر سازمان الفتح به آرمان فلسطین می‌دانند. این در حالی است که در طول جنگهای هستی سوز چند دهه گذشته بیشتر زمین‌هایشان توسط اسرائیل تصرف شده است و به نوار باریک غزه و کرانه غربی رود اردن رانده شده‌اند.

و اکنون...

نزدیک به ۷ میلیون نفر با تبار فلسطینی در مهاجرت، ۵ میلیون نفر در کرانه باختری و نوار غزه و ۱.۶ میلیون نفر در اسرائیل به عنوان شهروند آن کشور، زندگی می کنند. صدها هزار نفر از نسل‌هایی که در جنگ و ویرانی متولد شده‌اند، بدون تابعیت هستند و گویا به هیچ جای جهان تعلق ندارند. برخلاف اردن، جایی که بسیاری از فلسطینی ها خانه جدیدی پیدا کردند، سوریه و لبنان هرگز به پناهندگان و فرزندان آنها را تابعیت نداده اند. بسیاری از رهبران سیاسی فلسطینی‌ها در قطر و ترکیه در تبعید به سر می برند. بخش بزرگی از مردم فلسطین در اردوگاههای پناهندگی زندگی می‌کنند و بخشی به کشورهای همسایه پناهنده شده‌اند.(۱۱) در حقیقت اوضاع برای فلسطینی ها پس از سال ۱۹۴۸ مطلقا بهتر نشده است. فلسطینی ها همچنان در حال از دست دادن زمین‌هایشان هستند و در برابر نسل‌ کشی دولت اسرائیل بی‌دفاع‌تر از همیشه، قرار گرفته‌‌اند. رهبران آنها نیز علیرغم شکست‌های سنگین و قربانی‌های بی‌شمار، همچنان نقشه نابودی اسرائیل و فتح قدس را در سر می‌پرورانند .

شاید آن رویای دیرینه موجودیت و استقلال فلسطین، به واقعیت می‌پیوست، اگر نمایندگان مردم فلسطین در سال ۱۹۴۷ طرح تقسیم ناعادلانه سرزمین فلسطین توسط سازمان ملل را پذیرفته بودند و به جای جنگ، هواپیما ربایی ، گروگان‌گیری، قیام سنگ و چاقو و عملیات انتحاری، با نام رسمی و قانونی ملت و سرزمین فلسطین، در مجامع بین‌المللی برای جلب پشتیبانی افکار عمومی جهانی، داد خواهی می‌کردند...

شاید هم آن رویای دیرینه، روزی به واقعیت بنشیند، اگر رهبران فلسطینی‌ نیز همچون عبدالله اوجالان رهبر حزب کارگران کردستان، شجاعانه اسلحه را برزمین بگذارند، و مبارزه برای بازپس‌گیری زمین‌هایشان را با مذاکره و راه‌های صلح‌آمیز ادامه دهند،

شاید آن رویای دیرینه متحقق شود، وقتی مردم فلسطین بر بقایای زمین‌های خود ساکن شوند، سرزمین‌شان را آباد کنند و به آرزوی نایف حواتمه «بیایید تا شمشیرها را به داس تبدیل کنیم " لبیک بگویند، تاریخ خونبارشان را برای نسل‌های پسین حکایت کنند، تا همه چیز در حافظه تاریخی آنها ثبت شود و در برابر تکرار ستم و بی‌عدالتی، آگاه و مقاوم شوند...

سیماراستین

امان آباد، ۳۰ مرداد ۱۴۰۴

__________________-

۱-https://www.nzz.ch/international/palaestinenser-das-opfervolk-ein-historischer-rueckblick-ld.1763786

۲- https://www.deutschlandfunk.de/stammvater-des-zionismus-theodor-herzl-und-der-juedische-100.html

۳- https://www.deutschlandfunkkultur.de/die-balfour-deklaration-von-1917-wer-hat-wem-was-versprochen-100.html

۴- https://www.deutschlandfunk.de/fluechtlingsschiff-exodus-100.html

۵- https://www.palaestina.ch/images/gsp-pdf/Die_Teilung_Palastinas.pdf

۶- https://www.audiatur-online.ch/2025/01/14/wer-hat-dem-palaestinensischen-volk-eigentlich-einen-eigenen-staat-verweigert/

۷- https://de.wikipedia.org/wiki/Massaker_von_Deir_Yasin

۸- http://www.inglop.de/nahostkonflikt.html

۹- https://www.sueddeutsche.de/projekte/artikel/politik/israel-hamas-gaza-e383990/?reduced=true

۱۰- http://www.ag-friedensforschung.de/regionen/Palaestina/dflp.html

۱۱- https://www.zeit.de/politik/ausland/2023-12/palaestinensische-gefluechtete-libanon-nakba-krieg-nahostkonflikt/seite-2