عصام هانی الجاج
یادداشتهای روزانه از غزه: جستجو برای آب و رویاهای دیگر
Mon 28 07 2025

عکس از عصام حجاج، تصویرسازی شده توسط زینا عبد الله.
ما در غزه از اینکه همیشه در برابر جهان بهعنوان قهرمان معرفی میشویم خسته شدهایم. بله، ما سختیهای زیادی را تحمل میکنیم و کارهای فراوانی انجام میدهیم، اما در نهایت انسانهای عادیای هستیم که میخواهیم مانند همه دیگران استراحت کنیم.
سفر کودکان در غزه هر روز از ساعت شش صبح آغاز میشود، وقتی صدای بوق کامیون آب شیرین به صدا در میآید. آنها یک ساعت قبل از رسیدن کامیون از خواب بیدار میشوند و در صف میایستند. مردم گالنهای آب را در چهار صف عمودی قرار میدهند. وقتی کامیون به محل میرسد و راننده بوق میزند، ازدحام شروع میشود و تنها صف باقی میماند.
اگر کسی نتواند به موقع برسد و آب مورد نیازش را پر کند، مجبور است آب را خریداری کند. کامیون ساعتها میایستد، ولی با این حال خیلیها آب نمیگیرند. کسانی که با آب به چادرهایشان بازمیگردند، خوشحال به مادرانشان میرسند، اما برخی با ناامیدی بازمیگردند. پس از استراحتی کوتاه از مسابقه اول برای آب، آماده مسابقه دوم میشوند: آب برای شستن، سپس جمعآوری هیزم برای پخت و پز.
کودکان هر روز به مناطق خطرناک میروند تا هیزم، کارتن و نایلون از خیابانها جمع کنند و در این فقر شدید به خانوادههایشان کمک مالی کنند. برخی خانوادهها از آب شستوشوی مستقیم از زیر زمین مینوشند که آنها را در معرض بیماریهای معده قرار میدهد. کودکان وقتی ظهرها برای جمعآوری نیازهایشان به خیابانها میروند، بدنهای کوچکشان در معرض سوختگی خورشید و بیماریهای پوستی ناشناختهای قرار میگیرد که ناشی از باقیماندههای جنگ و باروت ارتش اشغالگر است. این روزها بیماریهای پوستی شایع شدهاند که بیمارستانها به دلیل کمبود تجهیزات پزشکی و دارو توان مقابله با آن را ندارند.
کشتار کودکان یک نسلکشی است که جهان آن را میبیند، و محروم کردن آنها از حق درمان، نسلکشی دیگری است.
چند متر آنطرفتر از چادر ما، چادری وجود دارد که توسط مردی قدبلند ساخته شده است؛ مردی که همیشه در دستش تبر بزرگی دارد و با آن هیزم برای مردم میبرد و هیزمهایی را که از زمینهای خالی و درختان جمعآوری میکند، میبرد و میفروشد. او همچنین تختههای زینک و میلههای آهنی چادرها را تعمیر میکند.
این مرد چندین فرزند دارد، بزرگترین آنها دخترش فاطمه است که پانزده ساله است و بسیار بزرگتر از سن خود به نظر میرسد. حدود دو ماه پیش مادر فاطمه برای زایمان عمل جراحی داشت و پس از خروج از بیمارستان به دیدار اقوامش در دیرالبلح رفت، چون چادرشان در مواصی خان یونس برای او و نوزادش دشوار بود.
در این دو ماه، فاطمه بود که از خواهر و برادرانش مراقبت میکرد. صبحها آب را برای خمیر جوشانده، آن را برش میزد، اجازه میداد کمی استراحت کند، سپس آن را نازک میکرد و آتش تنور را روشن میکرد. سپس خمیر را روی آتش میپخت، صبحانه را برای خواهر و برادرانش آماده و به آنها غذا میداد، لباسهایشان را میشست، تمیز میکرد، مرتب میکرد، اطراف چادر را در صورت نیاز کند و در صف آب میایستاد. وقتی میخواست به جایی برود، بهترین لباسهایش را میپوشید و مانند یک دختر جوان بیرون میرفت و کودکیای را که در صفها، تنور و خاک چادر از دست داده بود، فراموش میکرد.
شاید ما فاطمه را قهرمانی ببینیم که کاری انجام داده که هیچ کس دیگر نکرده است، اما او هنوز آرزو دارد که دوباره کودک شود. این بار سنگین درونش باقی خواهد ماند تا وقتی بزرگتر شود و احساس کند دیگر توان تحمل این زندگی را ندارد.
ما اینجا از اینکه همیشه به عنوان قهرمان معرفی میشویم خسته شدهایم. ما سختیهای زیادی را تحمل میکنیم و کارهای فراوان انجام میدهیم، اما در نهایت انسانهای عادیای هستیم که میخواهیم مانند همه دیگران استراحت کنیم.
عصام حجاج
عصام هاني حجاج نویسندهای فلسطینی است که در سال ۱۹۹۶ در محله الشجاعیه در غزه متولد شد. او ادبیات انگلیسی خوانده و از سال ۲۰۱۴ به شعر نویسی مشغول است. عصام به عنوان مربی نویسندگی خلاق برای کودکان در نوار غزه فعالیت کرده و از سال ۲۰۲۰ به عنوان هماهنگکننده در پروژه «المجاورة» با همکاری مربی منیر فاشه فعالیت میکند. این پروژه یک واسطه آموزشی است که هدف آن مقابله با آلودگی معرفتی در فلسطین و فراتر از آن است. «المجاورة» به معنای حس درونی یادگیری از طریق همجواری با افراد و تجربه است و هدف آن ترک روشهای آموزش خشک و صرفاً انتقالی است.
به نقل از سایت عربی "المجله" ۲۹ اکتبر ۲۰۲۴ در دستهبندی: نسلکشی در فلسطین
|
|