نگاهی به یک ترجمه
Mon 28 07 2025
بهمن پارسا
در ترجمه ی متون فلسفی از روزگاری که کار ترجمه ی آثار خارجی معمول گردیده همواره بکار گیری واژه های سخت فهمیدنی و شاید نا فهمیدنی همواره برای خواننده ی فارسی زبان ِ نا کارشناس ، بخوان نا متخصص، مشکل بوده و غامض.
چنین وضعی خاص مترجمین نا کار آمد و دست دوم و ناشی و تازه کار نبوده و میتوان به وضوح در آثار مترجمین درجه یک و کارشناس نیز دید. با این فرق که استادان کاردان ِترجمه ،کمتر کار خود را آلوده به واژه های عهد بوق عربی رایج در زبان فلسفه به فارسی کرده اند. ولی در هر حال ایشان نیز از این آفت در امان نبوده اند.
آنچه سبب ِ نوشتن این سطور شده این است که اخیرا یک ترجمه یی از ؛رساله یی درباره طبیعت آدمی ؛ اثر هیوم را از شخصی بنام جلال پیکانی میخواندم که بی تعارف بگویم عذابی بود الیم و عطایش را به لقایش بخشیدم.
زبان ترجمه در آن کتاب به شیوه یی بود که گویی کسی متنی انگلیسی را به فارسی نوشته! میدانم این جمله ی من سبب تعجب خواننده میشود، ولی دقیقا همین است که میگویم: کسی متنی انگلیسی را بهفارسی نوشته!
این ترجمه نیست، این انتقال محتوای یک متن از زبانی به زبان دیگر نیست، چنین کاری به درستی آن است که در پیش مکرر کردم، یعنی جملات انگلیسی یا هر زبانی دیگر را به فارسی نوشتن. در چنین وضعیتی اساس مطلب به کلّی مخدوش و غیر قابل فهم و انتقال به خواننده میگردد به خصوص خواننده یی که می خواهد با متون فلسفی و فلاسفه بطور اعم آشنا گردد. چنین ترجمه یی حتمن و بی شک چنان خواننده یی را از مراجعه ی مجدد به متون به اصطلاح فلسفی می رماند!
ممکن است مترجم اهل فن - پیکانی- استاد فلسفه و فرهیخته در دانش فلسفی هم باشد که حلال هیچ مشکلی نیست ، امّا از عهده ی کار بر نیامده است. میشود گفت که ایشان جز آندسته از اندیشمندان فلسفه هستند که باور دارند -اینرا من میگویم و الزامن نظر ایشان نیست- علم و فلسفه دانشی است برای اهلش، برای خواص، نه برای عوام و به همین دلیل برای رضایت خاطر ِ مردمی از قشر اخیر نمیتوان و نمیباید مقام و موقعیت آنرا نازل کرد. اگر اینطور باشد -که میدانم نیست- آنوقت است که باید فاتحه ی فلسفه را خواند، چرا که شمار مردم نا کارشناس در این زمینه بسا و بسیار بسا بیش از فرهیختگان ِ کارشناس است و اگر کسی نتواند زبان را طوری بکار گیرد که این قشر عظیم از مضمون و محتوای آن سر در آورد بی تردید دارد آب در هاون میکوبد.
علم یا هر مبحثِ مورد مطالعه ی بشر اگر نتواند سبب جذب و بالا بردن درک و دریافت عامه مردم جهان شود خواه ناخواه راه بهجایی نخواهد برد و محکوم به فنا است. قصد از دانش و دانش آموختن و کلا یادگیری این نیست که فرد فرد مردم نیوتون یا انیشتین بشوند. قصد باید این باشد که آنچه نیوتون و انیشتین مستدل کرده اند به زبانی همه فهم در اختیار مردم قرار دهیم و این با غامض نویسی و گنده گویی میسر نخواهد شد.
به شخصه باور دارم بکار گیری واژه ی مندرس و عهد ِ بوقی (انطباعات) در ترجمه IMPRESSION در فلسفه ی هیوم به هیچ روی وافی به مقصود نیست و اساسا رساننده ی معنای معادل انگلیسی این واژه نیز نمیباشد. حالا اگر یک زمان در عهد دقیانوس حاج غول الممالک کلمه ی (انطباعات) را از قوطی شامورتی عربی خودش در آورده و برابر با( ایمپرشن) قرار داده، معنی اش این نیست که درست و وافی به مقصود است ،نخیر معنی اش این نیست. در آنروزگار و بضاعت زبانی آن روزگار ممکن است این بهترین واژه بوده و پاره یی مردم اهل ِ بخیه هم می فهمیده اند. امروزه اما کار از لونی دیگر است در عصری و زمانی بسیار متفاوت .
پس سخن باید نو آورد و زبان را از تلخی های بی مورد پالود. در خصوص همین یک واژه وقتی به متن گفته ی هیوم مراجعه میکنیم در میابیم جریان کار به این پیچیدگی و شعبده بازی نیست. غرض هیوم از (ایمپرشن) بسادگی و بسیار قابل فهم (دریافت بی میانجی) است وسیله ی حواس ِ انسانی. ایمپرِشن دریافت بی درنگ و بیواسطه ی(حس) حواس است از آنچه با آن درگیر میگردد. حالا بیایید ( دریافت بی میانجی) را با انطباعات مقایسه کنید.
سپس نوبت IDEA میرسد که عموما به ( تَصَوّر) ترجمه شده است و این عمومیت دارد و مترجم مورد بحث این متن نیز همین کار را کرده است. کاربرد تصور در زبان فارسی عموما و بشیوه ی حتّی حرفهای و تخصصی نیز برابر نهاد خوبی نیست برای IDEA . آنهم در فلسفه ی هیوم!
واژه IDEA در رساله یی درباره طبیعت آدمی عبارت است از احوالات یا واکنش ها و یا عملکرد های ذهن پس از (دریافت بی میانجی) ! ذهن از طریق حواس از امری دریافتی بی درنگ و بی واسطه دارد. بعدها بر مبنای آن دریافت شروع به دخل و تصرفاتی در همان دریافت میکند، این فرایند ایده یا تصور به معنی رایج در زبان فارسی نیست، کار ذهن در این زمینه ی خاص که کاری دائمی است یعنی براساس آن دریافت بیواسطه ذهن با مراجعه به حافظه (یاد) چیزهایی میسازد که میشود از آن به ( یاد ساخته ) نام برد . لمس جسمی آتشین و حس سوختن بی میانجی محسوس میگردد و بعدها ممکن است با دیدن آتش از آن سوختن به شیوه یی متناسب موقع یاد آورد. که با آن سوختن در آن لحظه ی خاص هیچ سنخیتی نخواهد داشت. لذا IDEA در اینجا میتواند ساخته ی ذهن یا (یاد ساخته ) باشد.
در مورد علیّت نیز در فلسفه ی هیوم و با توّجه در توضیح و تشریح وی در این زمینه واژه ی مناسبی که بنظر می رسد (هم پیدایی) است! چرا که تجربه ی روزمره قرنها زندگی انسانی دود را ناشی از آتش دانسته و کارشناسان و عالمین جوامع انسانی این امر علیت یا رابطه ی علّی عنوان نهاده اند. همزمانی بهروز رابطه ی علت معلولی را (هم پیدایی) خواندن چندان نا وارد نمیتوان گفت.
در خصوص اینگونه موارد و مشابهات آن میشود کتابها نوشت و نوشته نیز شده است . نکته ی بسی قابل توجه برای من هنگام خواندن ِمقدمه نویسی های مترجم پیکانی این بود که وی از هیوم با عنوان دشمن فلسفه یاد میکند و امید دارد که با انتقاد از گفته های وی اهل فن از فلسفه دفاع کنند. فحوای کلام پیکانی این است که هیوم اساسا یک هوچی است تا فیلسوف.
من فکر میکنم این مترجم از متحجرین دینمدار و از معتقدین به فلسفه بهاصطلاح اسلامی و فلاسفه ی مسلمان است و افق دید وی در حدود مسائل مطروحه در آثار ایشان است.
سخن کوتاه اینکه اگر توانایی شرح دانش از هر قبیل آن به نحوی که برای عموم مردم در جوامع انسانی و در مورد خاص این مقاله مردم ایران که زبان مشترکشان فارسی است میسر نباشد خوب است کاری نکنیم که مشمول این سخن گردیم:
مرا به خیر تو امید نیست/ شر مرسان.
-----------------------------------------------------------
۲۷ ژوئیه ی ۲۰۲۵
|
|