کورمک کلی
درسهائی از انقلاب اسپانیا
ترجمهی احمد سیف
Tue 1 04 2025

انقلاب اسپانیا ۱۹۳۱-۱۹۳۹ یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ طبقه کارگر در قرن بیستم است. کارگران قهرمان اسپانیایی علیه تلاش برای کودتا در سال 1936 توسط ارتش به فرماندهی ژنرال فاشیست مرتجع فرانسیسکو فرانکو، مردی که دو سال پیشتر کارگران اعتصابی در معدن آستوریاس را درهم شکسته بود، قیام کردند.
پیروزی فاشیسم در ایتالیا و آلمان بر حساسیت مبارزه در اسپانیا افزود. کارگران در سراسر جهان عواقب وحشتناک پیروزی فاشیست ها را می دانستند. در ایتالیا، پیراهن سیاه ها که توسط بنیتو موسولینی سازماندهی و بوسیله سرمایه داران مسلح و تامین مالی شده بودند، طبقه کارگر را پس از شکست اشغال انقلابی کارخانه ها در سال ۱۹۲۰ به شدت سرکوب کرده بودند.
کارگران در آلمان با شکست روبرو هستند
در آلمان، فاشیسم، در قالب نازی های هیتلری، در ابتدا توسط کارفرمایان برای سرکوب جنبش کارگری مورد استفاده قرار گرفت. سرمایه مالی منابع عظیمی را به جنبش هیتلر و نیروهایSA Stormtroopers او سرازیر کرد تا به نهضت بسیار قدرتمند کارگران آلمان حمله کند. پس از سقوط وال استریت در سال ۱۹۲۹ و رکود بزرگ، طبقه حاکم به این نتیجه رسیده بود که تنها نابودی سازمان های کارگری می تواند سیستم آنها را نجات داده و خطر انقلاب را از بین ببرد.
با بدکرداری جنایتکارانه حزب کمونیست آلمان و سوسیال دموکرات ها در مبارزه موثر با فاشیست ها، و با تبعیت کامل از دولت بورژوایی، هیتلر در سال ۱۹۳۳ به قدرت رسید. لئون تروتسکی (یکی از رهبران انقلاب روسیه در کنار لنین) با موشکافی توسعه فاشیسم را در طول ظهور آن در دهه ۱۹۲۰/۳۰ تجزیه و تحلیل کرد. او استدلال کرد که فاشیسم بر اساس یک جنبش تودهای از طبقه متوسط استثمار شده و عناصر «طبقهزدایی شده» در جامعه (آنهایی که در ناامیدکنندهترین شرایط هستند)، برای از بین بردن همه اشکال سازمانهای طبقه کارگر شکل می گیرد.
تروتسکی خاطرنشان کرد که طبقه حاکم در نتیجه بحران عظیم نظام خود درشرایطی که تنها با زیر ضرب گرفتن سطح زندگی کارگران- آن چه که انجامش در یک دموکراسی پارلمانی غیر ممکن است، می تواند حکومت کند، به فاشیسم روی آورده است.
پیروزی فاشیسم در ایتالیا، آلمان و اسپانیا تنها با شکست انقلاب های این کشورها ممکن شد. اشتباهات، خیانتها و حتی فعالیتهای ضد انقلابی رهبران اصلاحطلب و استالینیستی آنها باعث شد تا طبقات کارگر این کشورها بهای هولناکی بپردازند.
در آلمان KPD براساس رهنمود استالین اعلام کرد که بزرگترین حزب کارگری، سوسیال دموکراتها، در واقع "سوسیال فاشیست" هستند و از وحدت با آنها در یک جبهه متحد برای مخالفت با نازی ها خودداری شد. یک جبهه متحد همه کارگران را در یک مبارزه مشترک برای دفاع از منافع طبقه کارگر در برابر بورژوازی ودر این مورد برای شکست نازی ها گرد هم می آورد.
سوسیال دموکرات ها، کمونیست ها و حتی کارگران غیرمتعهد نیز می توانستند برای دفاع از طبقه کارگر به جبهه متحد کشیده شوند.. KPD این تاکتیک را رد کرد و رهبران اصلاح طلب طبیعتاً هیچ علاقه ای به مبارزه جدی علیه سرمایه داران یا مزدوران نازی آنها نداشتند و در نتیجه جنبش کارگری بسیج نشده نابود شد و رهبری اتحادیه های کارگری و احزاب سیاسی چپ زندانی یا حتی تیرباران شدند.
اسپانیا در بحران
برای قرن ها اسپانیا عقب مانده و جامعه ای دهقانی بود. مارکس این کشور را در حال «انحطاط شکوهمند» توصیف کرد. این کشور توسط نخبگان فاسد و منحط، حول سلطنتی که کاملاً قادر به ایجاد یک انقلاب بورژوایی نبود، اداره می شد. در مناطق روستائی نیروی کار زیادی از کارگران روزمزد فقیر و نیمه گرسنه بی زمین وجود داشت که با هزینه ناچیز زنده می ماندند و ۸۰ درصد زنان هم بی سواد بودند.
با این حال، صنعتی شدن سریع در قرن بیستم پرولتاریای کوچک اما قابل توجهی (طبقه کارگر) را ایجاد کرد که میتوانست به ویژه در کاتالونیا و منطقه باسک ستون فقرات مبارزه باشد. مورخان بورژوایی وقایع اسپانیا در دهه ۱۹۳۰را به عنوان یک جنگ داخلی توصیف می کنند، اما در واقع این یک انقلاب نیز بود. در سال ۱۹۳۱ پادشاه مجبور به کناره گیری شد و یک دولت جمهوری خواه، اما دست راستی و طرفدار سرمایه داری جایگزین آن شد.
به دنبال افزایش انتظارات اعتصابات بزرگ صورت گرفت و به نوبه دولت هم برای سرکوب آنها دشت یه اقدام زد. ژنرال راست افراطی فرانکو به طرز وحشیانه ای قیام معدنچیان آستوریا در سال ۱۹۳۴ را سرکوب کرد و بیش از ۵۰۰۰ معدنچی را کشت و ۳۰۰۰۰ نفر را زندانی کرد. این درواقع تمرینی برای جنگ داخلی دو سال بعد بود. معدنچیان، در حالی که شکست خوردند، سلاح های خود را پنهان کردند - آنها می دانستند که به آنها نیاز خواهند داشت!

معدنچیان آستوریا در سال ۱۹۳۴
در سال ۱۹۳۶ ائتلاف جبهه مردمی متشکل از کارگران و احزاب بورژوایی به قدرت رسید. این پیروزی انتخاباتی انگیزه مهمی برای توده های اسپانیا شد. آنها منتظر اصلاحات از سوی دولت جدید نماندند. روسای فاشیست از کارخانه ها بیرون رانده شدند و حداکثر 44 ساعت کار در هفته بدون از دست دادن حقوق تعیین شد. زمین و کارخانه ها اشغال شدند. کارگران اخراج شده و قربانیان مشابه دیگر مشاغل خود را پس گرفتند. ۳۰۰۰۰ زندانی سیاسی از جمله تمام زندانیان پس از قیام آستوریا از زندان آزاد شدند. اما، جبهه مردمی به زودی این اقدام متهورانه طبقه کارگر را تضعیف کرد. یک دولت ترکیبی از بورژوازی و رفرمیست ها، در غیاب یک حزب انقلابی تودهای، که درواقع دلیل اصلی شکست کارگران اسپانیا بود از تداوم انقلاب جلوگیری کرد. . لئون تروتسکی بعداً جبهه مردمی را به عنوان "توطئه ای برای درهم شکستن اعتصاب" توصیف کرد.

پوسترهای جبهه مردمی
از آنجایی که اتحاد جماهیر شوروی به دولت تسلیحات میفرستاد، حزب کمونیست استالینیستی اسپانیا (PCE) توانست بردولت اعمال نفوذ کند. آنها یک نظریه «مراحل» را مطرح کردند و استدلال شان این بود که توسعه سرمایه داری در کشورهای عقب مانده اقتصادی مانند اسپانیا قبل از انتقال به مرحله بعدی انقلاب سوسیالیستی ضروری است. طبق نظر PCE، جلب سرمایهداران «مترقی» و کنار گذاشتن خواستههای طبقه کارگر برای شکست فرانکو ضروری بود. باید با بخشهایی از بورژوازی اتحاد برقرار می شد و انقلاب سوسیالیستی میتوانست فعلا منتظر بماند.
انقلاب دائمی
در کشور توسعه نیافته ای مانند اسپانیا، طبقه حاکم ضعیفی وجود داشت که توانایی کمی برای حل مشکلات مالکیت زمین داشت، زیرا سرمایه داران خود یا با طبقه مالک زمین مرتبط بودند وبا خودشان مالک زمین بودنه و مدیون قدرت های بزرگ امپریالیستی بودند. راه حل اشتراکی کردن زمین بود. از هر چهار نفر در اسپانیا سه نفر دهقانانی بودند که به شدت به اصلاحات ارضی نیاز داشتند. درانقلاب، دولت جبهه مردمی قرار نبود اصلاحات ارضی را انجام دهد، بنابراین طبقه کارگر و فقرا برای خود اصلاحات ارضی را انجام دادند.
دهقانان و طبقه کارگر زمین را اشتراکی کرده و کارخانه ها را تصرف کردند و به اداره آنها ادامه دادند. با این حال، آن چه موجب تضعیف انقلاب می شد فقدان هماهنگی ملی بین کمیتههای کارگری بود که اغلب از احزاب سیاسی تشکیل میشدند نه این که نمایندگان کارگرانی باشد که مستقیماً انتخاب شده باشند. همچنین برخلاف بلشویکها در اکتبر ۱۹۱۷ یک حزب انقلابی تودهای وجود نداشت تا انقلاب را رهبری کند.
نقش سردرگم آنارشیست ها بر اشتباهات استالینیست ها افزود. در کاتالونیا، اتحادیه کارگری آنارکو سندیکالیست، CNT، پایگاهی توده ای متشکل از مبارزان طبقاتی مصمم داشت. آنارشیستها در هفتههای آغازین انقلاب، بهعنوان یک امر اصولی قدرت را رد کردند، اما بعداً به عنوان وزیر به دولت جبهه مردمی ملحق شدند. آنها از یک فرصت طلایی برای تکمیل انقلاب در کاتالونیا بطور شایسته استفاده نکردند. در حالی که رهبران در برج عاج ایدئولوژیک خود بودند، اعضای معمولی آنها در حال ساختن پایه ای برای قدرت طبقه کارگر در سراسر آراگون بودند.
آنها این اشتباه را در «روزهای مه» ۱۹۳۷ تشدید کردند، زمانی که دولت ائتلافی به رهبری نیروهای امنیتی استالینیستی تلاش کرد مرکز تلفن تحت کنترل CNT و کارگران انقلابی در بارسلونا را در اختیار خود بگیرد. طبقه کارگر خشمگین کاتالونیا که ماه ها از دولت کمونیست/لیبرال شکایت داشت، به خیابان ها آمد. جوک آن روزهااین بود که « اگر می خواهی سرمایه داری را نجات بدهی به کمونیست ها رای بده ». در عرض چند ساعت، سراسر شهر سنگر سازی شد. قیام از بارسلونا و منطقه کاتالونیا فراتر رفت و به منطقه آراگون رسید که درآنجا اعضای معمولی آنارشیستها آماده بودند تا برای دفاع از انقلاب بجنگند.

ملیشای داوطلب در اواخر سالهای 1930 درطول کنترل بارسلونا از سوی کارگران
درمیان جنگ با فرانکو تمایل PCE به استفاده از قهر برای درهم کوبیدن آنارشیستها چیزی کمترا ز ضدانقلاب نبود. رهبران آنارشیستها از کارگران CNT خواستند تا اسلحه ها را برزمین گذاشته به خانه هاشان بروند تا مذاکرات آغاز شود. به سرعت شهر بوسیله ۶۰۰۰ نیروی پلیس به اشغال درآمد. وقتی به ژانویه 1938 می رسیم درتصفیه هائی که شد بسیاری کشته شده و ۱۵۰۰۰ انقلابی هم بوسیله دولت حمهوری خواه زندانی شدند.
حزب کارگری وحدت مارکسیستی-The POUM
درسال ۱۹۳۵ حزب کارگری وحدت مارکسیستی بوسیله تروتسکیست ها و دیگر سوسیالیست های مخالف استالینیسم تشکیل شد و در منطقه کاتالونیا و ولنسیا خیلی نفوذ داشت. رهبر حزب اندریاس نین گفت که او تحت تاثیر عقاید لئون تروتسکی قرار دارد ولی اگر او فقط به ایده ها و رهنمودهای تروتسکی عمل می کرد انقلاب اسپانیا به احتمال زیاد پیروز می شد. برعکس حزب مواضع اپورتونیستی گرفت و درباره انقلاب در آینده به بحث و مجادله پرداخت درحالی که درفعالیت های روزمره و کلی خود رفرمیست باقی ماند. تعداد اعضای حزب رشد قابل توجهی داشت و در 1936 از 1000 نفر به 70000 رسید و اعضای حدید عمدتا کارگرانی بودندکه از استالینیسم و انارشیست ها ناامید شده بودند. درنامه های متعدد، نین از سوی تروتسکی راهنمائی می شدولی پاسخ داد که انقلاب اسپانیا منحصر به فرد است و حوادث ایتالیا و آلمان به مبارزه دراسپانیا مربوط نمی شود ودر نتیجه، حزب درنهایت هیچ گونه برنامه سیاسی مشخص نداشت. حزب کارگری وحدت مارکسیستی درباره این که طبقه کارگر چگونه می تواند قدرت را به دست بیاورد و آن را حفظ کند هیچ درکی نداشت و درعمل اندکی در جناح چپ احزاب دیگر در حبهه مردمی قرارداشت. موضع گیری حزب درمیانه بین رفرمیسم و مارکسیسم ناب قرارداشت و به همین خا طروقتی فرصت برای انقلاب پیش آمد از تصمیم گیری به جا ناتوان بود.
در «روزهای ماه مه» سال 1937، کارگران با درس گرفتن از اشتباهات سال 1936، خیابانهای شهرها و شهرستانها را در سراسر کاتالونیا دراختیار داشتند. ولی حزب وحدت کارگری مارکسیستی نتوانیست با رهبری انقلابی توده ها ی خشمگین به حکومت جبهه مردمی و فاشیست ها پایان دهد. برای این کار باید به طبقه کارگرکمک می شد تا درمناطق دیگر هم قدرت را دردست بگیرد برای این که انقلاب به صورت یک انقلاب اصیل کارگری درسرتاسر اسپانیا در بیاید. در عوض، حرب وحدت دوباره به سمت گروه های دیگر در چپ گرایش پیدا کرد.

مقر POUM بارسلونا، 1937
این گروه ها، به ویژه آنارشیست ها را هم شامل می شد. نین در پاکسازی استالینیستی گرفتار شده دستگیر شد، به طرز فجیعی شکنجه شد و سپس توسط ماموران پلیس مخفی شوروی به قتل رسید. پس از سرکوب خیزش انقلابی، حزب کارگری وحدت تحت سرکوب وحشتناکی قرار گرفته و نابود شد درحالی که استالینیست ها مشتاق ترین عوامل این آزار و سرکوب بودند.
شکست رهبری
در انقلاب اسپانیا بین سالهای 1931 و 1939، طیفهای متعددی از احزاب چپ (به استثنای نوع بلشویکی) فرصت یافتند تا ایدهها و استراتژیهای خود را در تنور انقلاب آزمایش کنند و همه شکست خوردند. تروتسکی در مقاله قابل توجه خود، «طبقه، حزب و رهبری»، کسانی را که استدلال می کردند که طبقه کارگر در اسپانیا قدرت را به دست نگزفت چون آمادگی انجام این کار را نداشتند، به چالش گرفت.
این تودههای اسپانیایی بودند که برای مبارزه با فاشیسم در سال ۱۹۳۶ قیام کرده خود را مسلح کردند. این طبقه کارگر کاتالونیا بود که در «روزهای ماه مه» 1937 قیام کرد. احزاب چپ در آن موقع کجا بودند؟ «نابالغی» پرولتاریا در این مورد به چه معناست؟ تروتسکی می پرسد. واضح است که علیرغم مبارزات شجاعانه ای که توسط توده ها آغاز شد، ائتلاف سوسیالیست های رفرمیست، استالینیست ها، آنارشیست ها وحزب کارگری وحدت با بورژوازی از یک پیروزی واقعی جلوگیری کرد.
از طریق پیوند خود با اتحاد جماهیر شوروی، PCE ادعای اقتدار تنها انقلاب موفق پرولتری در تاریخ را داشت و قادر بود به اسپانیا اسلحه برساند. اما در کنار اتحاد جماهیر شوروی، PCE به یک هیولای استالینیستی ضد انقلاب تبدیل شده بود.
آنارشیست ها اعتراف کردند که CNT می خواست قدرت را در مه 1937 به دست گیرد و می توانست بدون مشکل این کار را انجام دهد، اما رهبران آنها از انجام این کار خودداری کردند.
اعضای حزب کارگری وحدت کارگران انقلابی بودند ولی حرب به جای رهبری مبارزه مستقل برای دردست گرفتن قدرت از سوی کارگران، متزلزل شد و به عنوان ترمزی در مبارزه برای کنش مستقل طبقه کارگر عمل کرد.
برای لئون تروتسکی درس های انقلاب بسیار مغتنم بود. او از روحیه مبارزاتی طبقه کارگر اسپانیا ستایش کرده و اظهار داشت که میتوانستند ده انقلاب انجام دهند. وارسیدن این انقلاب صرفا یک تمرین آکادمیک نیست. اگر انقلاب اسپانیا پیروز می شد، به یقین جنگ دوم جهانی را نداشتیم. آن چه اتفاق می افتاد، گسترش سوسیالیسم به کل اروپا و فراتر از آن و شکست نازیسم و استالینیسم قبل از ۱۹۴۰ بود. طبقه کارگر از درس های اسپانیا می تواند بیاموزد که متحد او دزانقلاب چه کسی است و چه کس یا کسانی متحد او نیستند. چگونه باید با فاشیسم مبارزه کردو داشتن یک حزب انقلابی چه اهمیت زیادی دارد.
اصل مقاله را دراین لینک بخوانید
https://chinaworker.info/en/2022/10/26/33531/
|
|