عصر نو
www.asre-nou.net

نشریه «اما»:

هفت کلیشه درباره فمینیست‌ها


Mon 13 01 2025

جنبش زنان؟ فمینیست‌ها؟ مگر همان‌هایی نیستند که پستان‌بندهایشان را آتش زدند؟ مگر همه‌شان مردستیز و همجنس‌گرا نیستند؟ این روزها باز هم فرصتی دست داده تا بدترین کلیشه‌ها درباره فمینیسم را بشنویم. کلیشه‌هایی که بازخوانی، بزک‌شده، و صد بار تکرار، نقل‌قول، بازنشر و به‌عنوان حرفی تازه عرضه شده‌اند. واضح است که این فرضیه‌ها - که اغلب کاملاً ساختگی‌اند - جذاب و هیجان‌برانگیزند و در تیترهای روزنامه‌ها، بحث‌های دوستانه در کافه‌ها یا وبلاگ‌های شخصی خوب جا می‌افتند. حال بیایید صادق باشیم: شما که واقعاً نیازی به رهایی و برابری ندارید! مگر نه؟!

نشریه EMMA کمی در آرشیو جستجو کرده و مقاله‌ای با عنوان «آنچه همیشه می‌خواستید بدانید» پیدا کرده است. این مقاله تقریباً ده سال قدمت دارد، اما اهمیتی ندارد. کلیشه‌ها بسیار، بسیار قدیمی‌تر از این حرف‌ها هستند! بنابراین، در اینجا چند پاسخ هوشمندانه به بدترین کلیشه‌ها درباره فمینیسم ارائه می‌شود.



پستان‌بندها را آتش زده‌اند؟

این کاملاً درست نیست. در قرن بیستم بسیاری از فمینیست‌ها سوتین‌هایشان را کنار گذاشتند، درست همان‌طور که مادربزرگ‌هایشان در قرن نوزدهم، یعنی سافرجت‌ها، کرست‌ها را کنار گذاشتند. اما هیچ‌کس سوتینش را آتش نزد، حداقل نه به‌صورت عمومی. حتی فمینیست‌های اولیه‌ی آمریکایی هم که سبک لباس پوشیدن ساده‌شان منشاء این کلیشه شد، چنین کاری نکردند. فعالان جنبش آزادی زنان (Women’s Lib) در ۷ سپتامبر ۱۹۶۸ در جریان مراسم مشهور به «سوتین‌سوزی» تنها کفش‌های پاشنه‌بلند و بیگودی‌هایشان را در یک «سطل زباله برای صلح» انداختند. خبرنگاران پرشور، داستان سوزاندن سوتین را خودشان اختراع کردند. چرا؟ چون «جنسیت» فروش دارد. آن‌ها با الهام از «سوزاندن برگه‌های اعزام به جنگ» توسط مخالفان جنگ ویتنام، سطل زباله را به تلی از آتش تبدیل کردند. و این تصویری جذاب و پر از تداعی بود...

چرا لباس سرهمی بنفش؟

رنگ بنفش نمادگرایی عمیقی دارد: این رنگ ترکیبی از آبی «مردانه» و صورتی «زنانه» است که به بنفش به‌عنوان رنگی مستقل تبدیل می‌شود. حتی شاعر یونانی، سافو، بارها در اشعارش از رنگ بنفش یاد کرده است. در قرون وسطی، بنفش و گل بنفشه هم برای زنان و هم برای مردان نشانه‌ای بود که آن‌ها مجرد هستند و می‌خواهند مجرد بمانند. این رنگ در جنبش تاریخی زنان در اواخر قرن نوزدهم دوباره ظاهر شد و در دهه ۲۰ میلادی به رنگی برای زن اغواگر و عشق زنان تبدیل شد. نیم قرن طول کشید تا بنفش از «شب‌های بنفش» در خیابان کُدام (Kudamm) به لباس‌های سرهمی بنفش در کُرویتس‌برگ (Kreuzberg) برسد. در جنبش نوین زنان، این رنگ بار دیگر با استقبال روبرو شد و به نمادی ماندگار تبدیل گشت.

چرا نشان زن؟

فمینیست آمریکایی، رابین مورگان، ادعا می‌کند که او اولین کسی بوده که از نشان زن (⚢) به‌عنوان نماد جنبش زنان استفاده کرده است؛ این نماد روی جلد مجموعه کتاب‌های او با عنوان خواهرانگی قدرتمند است (Sisterhood is powerful) در سال ۱۹۷۰ ظاهر شد. اما این نشان، که به آن «آینه ونوس» هم می‌گویند، تاریخی بسیار قدیمی‌تر دارد. این نماد شباهت زیادی به آنخ مصری دارد که نماد نیروهای ونوس، از جمله جنسیت، عشق و زندگی است. خواهر یونانی ونوس، آفرودیت، نیز با همین نیروها مرتبط است. بعدها این نشان به‌عنوان نماد زیست‌شناختی زنانه پذیرفته شد. فمینیست‌های اروپایی نیز به‌عنوان پاسخی طنزآمیز به مشت گره‌کرده رفقای مرد، نماد وُلوا (Vulva) را معرفی کردند؛ این نماد با دست‌های بالا گرفته و انگشتان شست و میانی که به هم چسبیده و از هم باز شده‌اند، شکل می‌گیرد.

همه سردمزاج‌اند!

در یکی از نخستین تظاهرات‌های خود، جنبش آزادی زنان پاریس (Mouvement de liberation des femmes) تابلویی حمل می‌کرد که روی آن نوشته شده بود: «ما همه سردمزاج‌ایم. ما همه هیستریک‌ایم. ما همه نوروتیک‌ایم. ما همه همجنس‌گرا هستیم.» زنان با این شعار، کلیشه‌هایی را که از مدت‌ها پیش به زنان مخالف نظم موجود نسبت داده می‌شد، به سخره گرفتند. فمینیست‌ها نخستین کسانی بودند که تابوی سکوت درباره بی‌میلی جنسی زنان را شکستند و دلایل آن را آشکار کردند: چطور می‌توان انتظار داشت بدنی که از خود بیگانه، مورد استفاده، یا سوءاستفاده قرار گرفته است، لذت ببرد؟ این فمینیست‌ها بودند که پایان بی‌میلی جنسی را خواستار شدند و بالاخره به لذت واقعی و مستقل زنان پرداختند. از آن زمان تا به امروز تغییرات زیادی رخ داده است.

همه مردستیز هستند!

آیا این حقیقت دارد؟ آیا فمینیست‌ها مردستیز نامیده می‌شوند چون از سوی مردان مورد نفرت قرار می‌گیرند؟ شاید این توضیح منطقی به نظر برسد، اما واقعیت چیز دیگری است. ادعا می‌شود که فمینیست‌ها خود مردستیز هستند و دچار «حسادت به آلت مردانه» یا طرفدار قطع آن (مانند لقب «شوارتسرِ قطع‌کننده آلت» „Schwanz-ab-Schwarzer“)* هستند. چرا؟ چون آن‌ها از آن دسته زنانی نیستند که به‌صورت آیینی و با صدای بلند بگویند: «من عاشق مردها هستم.» برعکس، فمینیست‌ها واقعیت را آشکار می‌کنند و می‌گویند دلایلی برای نفرت از مردان، به‌ویژه برخی مردان، وجود دارد. آن‌ها معتقدند اگر کسی می‌خواهد مردستیزی را از بین ببرد، باید دلایل آن را حذف کند.
اما هدف اصلی فمینیست‌ها هرگز نفرت از مردان نبوده است، بلکه همیشه کشف زنان - و به تبع آن کشف خودشان - بوده است. فمینیست‌ها نه علیه مردان، بلکه برای زنان مبارزه می‌کنند.

همه همجنس‌گرا (lesbisch) هستند!

آیا این درست است؟ «مخالفان ما زمانی ما را همجنس‌گرا می‌خواندند که حتی خودمان هم هنوز نمی‌دانستیم چنین هستیم.» این جمله عمیق از یک فمینیست ناشناس کاملاً حقیقت موضوع را بیان می‌کند، زیرا:

۱- «همجنس‌گرا» بودن چیزی نیست جز تشدید نهایی «مردستیزی».

۲- نظریه فمینیستی واقعاً از وجود یک دوجنس‌گرایی یا چندجنس‌گرایی طبیعی در انسان‌ها سخن می‌گوید.

۳- بسیاری از فمینیست‌ها که پیش‌تر حتی در خواب هم به این فکر نکرده بودند، در جریان آگاهی یافتن از خود، گاهی به بهترین دوست خود دل بستند – و ممکن است با این احساس باقی مانده باشند یا نه.

با این حال، اکثریت فمینیست‌ها در روابط عاشقانه با مردان بوده و هستند، یعنی زنانی کاملاً «عادی». اما بحث‌های نظری درباره این موضوع و پیامدهای آن اغلب باعث شکاف در جنبش زنان شده است: همجنس‌گرایی در برابر دگرجنس‌گرایی اجباری. آیا زن در «جنگ جنسیت‌ها» مجاز است که دشمن را دوست داشته باشد؟ اقلیتی از فمینیست‌ها به این نتیجه رسیدند که خیر، نباید! اما اکثریت همچنان در میدان‌های نبرد نزدیک، مثل اتاق‌خواب، آشپزخانه و خودرو، به مبارزه ادامه داده و می‌دهند.

همه جادوگر هستند!

این کلیشه درباره جادوگر بودن چندان هم خنده‌دار نیست اگر در نظر بگیریم که بین قرون پانزدهم تا هجدهم هزاران زن به‌عنوان جادوگر به شکل بی‌رحمانه‌ای شکنجه و اعدام شدند: تکه‌تکه شدند، غرق شدند یا سوزانده شدند. در همین شهر، کلن مقدس (hillige Kölln)، در سال 1487 کتاب چکش جادوگران („Der Hexenhammer“) نوشته هاینریش اینستیتوریس، یک راهب دومینیکن، منتشر شد. این کتاب، که به‌عنوان کتاب مقدس تاریک‌اندیشان و شامل دستورالعمل‌های شکنجه بود، از اینجا به سراسر اروپا راه یافت. مشهورترین قربانی کلنی این جنون، کاترینا هنوت، دختر رییس اداره پست (Postmeister) شهر بود.** این زن موفق و بااعتمادبه‌نفس علیه شرکت تاکسیس (که بعدها به «تورنو تاکسیس» تبدیل شد) برای دریافت انحصار حقوق پست شکایت کرده بود، اما این اقدام برایش گران تمام شد. او در سال 1627 در گورستان ملاتن، در آتش سوزانده شد.

تقریباً همیشه هدف اصلی شکار جادوگران، نابودی استقلال زنان بود: استقلال جنسی، اجتماعی یا اقتصادی. قربانیان ترجیحی این هولوکاست زنانه زنان بدون مرد، ماماها یا زنانی با عقاید مخالف، و حتی ملکه‌ها بودند. در کلن، دقیقاً 346 سال پیش، آخرین «جادوگر» به نام ان لنارتز، دختری دوازده‌ساله، اعدام شد.

فمینیست‌ها شب والپورگس(Walpurgisnacht)، شبی که طبق افسانه‌ها جادوگران در بلوکسبرگ (Blocksberg) با شیطان می‌رقصند، را به شب زنان تبدیل کردند – و به نمادی برای اعتراض علیه خشونت مردانه.

*عبارت „Schwanz-ab-Schwarzer“ به کنایه‌ای اشاره دارد که در رسانه‌ها و جامعه علیه آلیس شوارتسر، یکی از برجسته‌ترین فمینیست‌های آلمانی، به کار برده شده است. این لقب، که به‌معنای «شوارتسرِ قطع‌کننده آلت مردانه» است، تلاشی بوده برای به تصویر کشیدن او به‌عنوان زنی مردستیز و افراطی. این اصطلاح عمدتاً بر اساس کلیشه‌های جنسیتی و برای بی‌اعتبار کردن نظرات و فعالیت‌های او در حمایت از حقوق زنان استفاده شده است.
در متن بالا، از این اصطلاح برای اشاره به نوعی تبلیغ منفی علیه فمینیست‌ها استفاده شده است، تا آن‌ها را نه به‌عنوان حامیان حقوق زنان، بلکه به‌عنوان دشمنان مردان جلوه دهند.
**واژه Postmeister در زبان آلمانی به معنای «رئیس پست» یا «مدیر اداره پست» است. این عنوان در گذشته به فردی اطلاق می‌شد که مسئولیت مدیریت خدمات پستی در یک منطقه یا شهر را بر عهده داشت. در آن زمان، خدمات پستی اهمیت زیادی داشت و مدیران پست نقشی کلیدی در ارتباطات ایفا می‌کردند.

در متن بالا، به کاترینا هنوت، دختر رئیس پست (Postmeister) اشاره شده که قربانی اتهامات جادوگری شد. او یک زن موفق و مستقل بود که با خانواده تاکسیس، که بعدها به یکی از قدرتمندترین خاندان‌های اروپایی در امور پستی تبدیل شد، بر سر حقوق انحصاری پست وارد دعوا شد، اما این اقدام برای او گران تمام شد و به سوختن او در آتش انجامید.

به نقل از نشریه فمینیستی Emma
برگردان: با کمک هوش مصنوعی الف. هوشمند