توضیح خلاصه ده نقل قول معروف فلسفه
منتشرشده توسط تحریریه فیلومگ در تاریخ ۸ ژوئیه ۲۰۲۱
Tue 7 01 2025

بسیاری از جملات فلسفی را شاید شنیده باشیم، اما دقیقاً ندانیم چه معنایی دارند. در اینجا ایدههای اصلی ۱۰ نقل قول معروف را خلاصه کردهایم.
«نمیتوان دو بار در یک رودخانه پا گذاشت.»
هراکلیتوس: قطعات (قرن ششم تا پنجم پیش از میلاد)
برخلاف بسیاری از متفکران تأثیرگذار تاریخ فلسفه، هراکلیتوس بر این باور نبود که اشیا و ایدهها یکپارچه و جاودانه هستند. او معتقد بود که هیچ چیز در جهان و کیهان ثابت نیست. او این نظریه را با مثال رودخانه توضیح میدهد: همانطور که رودخانه جریانی دارد که همه چیز را با خود میبرد، واقعیت نیز در حرکتی دائمی و تغییر مداوم است. بنابراین، نباید انتظار داشته باشیم که نقطه اتکای ثابتی در جهان فیزیکی یا دنیای اندیشهها بیابیم؛ زیرا همه چیز در حال حرکت و شدن است.
«میدانم که نمیدانم.»
سقراط در دفاعیه سقراط و منون اثر افلاطون (قرن چهارم پیش از میلاد)
هرکسی فکر میکند در برخی حوزهها متخصص است و اغلب دیدگاههای واضحی درباره درست و غلط یا زیبا و زشت دارد. اما سقراط این باور را به چالش میکشد و میپرسد که آیا این دانستهها واقعاً دانش هستند یا صرفاً نظراتی ناپایدار؟ نکته کلیدی این نقل قول این است که سقراط نه ادعای دانایی بلکه آگاهی از نادانی خود را دارد. او برخلاف دیگران، به این حقیقت واقف است که دانش قطعی وجود ندارد و این همان چیزی است که او را از دیگران متمایز میکند.
«انسان حیوانی سیاسی است.»
ارسطو: سیاست (قرن چهارم پیش از میلاد)
انسان ذاتاً موجودی اجتماعی و سخنگو است و برای همکاری و تبادل نظر با دیگران آفریده شده است. انسان بهویژه برای تشکیل جامعهای که بر پایه قوانین عادلانه و تصمیمات جمعی اداره شود، به دیگران نیاز دارد. زندگی انسان زمانی کامل میشود که در روابط اخلاقی و سیاسی با دیگر همنوعان خود مشارکت داشته باشد.
«وحشتناکترین شر، یعنی مرگ، هیچ معنایی برای ما ندارد؛ زیرا وقتی هستیم، مرگ نیست و وقتی مرگ هست، ما نیستیم.»
اپیکور: راههای خوشبختی (قرن سوم پیش از میلاد)
زندگی نکردن چیزی بد نیست. کسی که به این دیدگاه برسد، ترسی از مرگ نخواهد داشت. با پایان زندگی، تمام درک ما از خود و جهان متوقف میشود؛ چراکه جسم و روح از یکدیگر جدا میشوند. بنابراین، نباید از پایان وجودمان بترسیم، زیرا آن را تجربه نخواهیم کرد. همانطور که اپیکور میگوید: «وقتی مرگ وجود دارد، ما نیستیم و وقتی ما هستیم، مرگ وجود ندارد.» محدودیت زندگی نه تهدید بلکه دعوتی است برای بهرهبردن از زمان.
«میاندیشم، پس هستم.»
رنه دکارت: گفتار در روش ۱۶۳۷
حتی اگر زندگی تنها یک رؤیا باشد و هیچ چیز واقعی نباشد، یک چیز قطعاً مسلم است: وقتی شک میکنم، میاندیشم. و در این اندیشه وجود دارم بهعنوان موجودی که میاندیشد. این نقطه شروعی محکم و غیرقابل انکار است برای بازسازی تمام دانستههای خود درباره بدن و محیط پیرامون. خلاصه اینکه، در شک کردن، میتوان در درون خود نقطهای ثابت یافت که از آنجا میتوان جستجوی حقیقت را آغاز کرد.
«انسان آزاد زاده میشود و در همه جا در زنجیر است.»
ژان-ژاک روسو: قرارداد اجتماعی ۱۷۶۲
از نظر روسو، انسان ذاتاً خوب و صلحجو است و برای زندگی در هماهنگی با دیگران خلق شده است. اما جامعه بر پایه ارزشهای نادرستی مانند دروغ، جاهطلبی و خودپرستی بنا شده است. نتیجه این است که انسانها، بهرغم شایستگیشان، تحت سلطه دیکتاتورها قرار میگیرند و از قدرت تصمیمگیری مشترک خود محروم میشوند. ما باید شیوه زندگی اجتماعی خود را تغییر دهیم و قراردادی اجتماعی ایجاد کنیم که آزادی شهروندانی را بازگرداند که بر اساس قوانینی که خودشان انتخاب کردهاند، زندگی میکنند.
«جرأت دانستن داشته باش!»
ایمانوئل کانت: روشنگری چیست؟ ۱۷۸۴
بسیاری از مردم بر این باورند که ابزار و دانش لازم برای تصمیمگیری مستقل را ندارند. آنها فکر میکنند شاهزادگان، کشیشان و دانشمندان مالک حقیقت هستند و بنابراین صلاحیت دارند که به آنها بگویند چه باید بکنند. اما عصر روشنگری نظر دیگری دارد: این دوران مردم را تشویق میکند که خود را آموزش دهند و نظرشان را ابراز کنند. برای انجام این کار، باید از خواب غفلت بیدار شد و پذیرفت که دانش برای هرکسی که واقعاً جویای آن باشد، در دسترس است.
«فیلسوفان تنها جهان را به شیوههای مختلف تفسیر کردهاند؛ اما مسئله این است که آن را تغییر دهند.»
کارل مارکس: تزهایی درباره فوئرباخ ۱۸۴۵
فیلسوفان از دیرباز درباره مسائل انتزاعی بحث کردهاند و از مسئله اصلی یعنی عمل انسانی و کار غافل شدهاند. این کار است که طبیعت و انسان را تغییر میدهد و باید ما را رها کند، نه اینکه ما را به بردگی بکشاند. اما سرمایهداری بر استثمار کارگران بنا شده است. وظیفه فلسفه این نیست که این وضعیت را با مفاهیم پیچیده توجیه کند، بلکه باید ابزارهایی برای درک و تغییر شرایط فراهم کند تا جامعهای جدید و کمونیستی ایجاد شود.
«وجود مقدم بر ماهیت است.»
ژان پل سارتر: اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر ۱۹۶۴
تقریباً همه چیز در اطراف ما ماهیت خاصی دارد. مثلاً یک مدادتراش ویژگیهای خاصی دارد و نمیتواند به بطری تبدیل شود. اما انسان طبیعت از پیش تعیینشدهای ندارد؛ او تنها وجود دارد. انسان آزاد است و هر فرد باید خود تصمیم بگیرد که همدست یا مبارز، قهرمان یا ترسو باشد. بنابراین، آزادی وجود انسان بر ماهیت ازپیشتعیینشده او مقدم است.
«کسی زن زاده نمیشود، بلکه زن میشود.»
سیمون دوبووار: جنس دوم ۱۹۴۹
مانند همه انسانها، زنان آزاد متولد میشوند و توانایی بالقوهای نامحدود برای رشد دارند. اما مشکل اینجاست که این آزادی برای مردان طبیعی و مطلوب تلقی میشود، درحالیکه برای زنان بهراحتی در دسترس نیست. بهجای اینکه به آنها اجازه داده شود خودشان را کشف و رشد کنند، جامعه پدرسالار از آنها میخواهد که با تصویر تعریفشده مردانه همخوانی داشته باشند. آنها باید مطلوب یا قابلتحسین باشند و همواره در خدمت پدر یا همسرشان باشند. زنان باید این نقشهای تحمیلی اجتماعی را رد کرده و خود را آزادانه تعریف کنند.
برگردان: الف هوشمند
|
|