عصر نو
www.asre-nou.net

به‌یاد رمان سوسیالیسم تخیلی «چه باید کرد؟»

دمکرات های انقلابی پیشا مارکسیستی و جنبش دهقانی
Mon 2 12 2024

آرام بختیاری

چرنیشفسکی(۱۸۸۹-۱۸۲۸.م)، نظریه پرداز زیبایی شناسی رئالیستی، مبارز اجتماعی، و دمکرات انقلابی روس، در سال ۱۸۶۳ میلادی، در سن ۳۴ سالگی در عرض ۵ ماه، در زندان، شاهکار ادبی اش، رمان سوسیالیسم تخیلی "چه باید کرد؟" را پیرامون انسان طراز نوین، و انقلابیون حرفه‌ای آینده؛ همچون لنین را نوشت. این رمان خواهان سرنگونی تزاریسم و لغو نظام مالکا لرعیتی و آزادی دهقانان است. منتقدین ادبی آنرا مجسمه و یادگار ابدی ادبیات پرطرفدار در سطح جهانی و مورد علاقه اکثر انقلابیون چند نسل؛ از نیمه دوم قرن ۱۹ تاکنون، بشمار می آورند. این کتاب در قالب یک ارگان مبارزاتی میخواهد از طریق عمل و اندیشه به یک جامعه سوسیالیستی آرمانی برسد. در این رمان دهقانان و زحمتکشان به تغییر ساختار انقلابی جامعه طبقاتی روسیه تزاری دعوت میشوند. نویسنده در آنجا معنی زندگی را در کار انسان عملگرا می بیند. تربیت روشنفکران انقلابی و تبلیغ اصول اخلاق اومانیستی، و تشویق جزم های بلشویکی آینده نیز در این کتاب مستور است؛ گرچه غالب متفکران و مبارزان جنبش دمکرات‌های انقلابی به دلیل فقر یا حین مبارزه، جوانمرگ شدند. وی که نماینده نوعی ماتریالیسم عامیانه متکی به علوم تجربی، و مخالف شعار "هنر در خدمت هنر" بود، در سال ۱۸۶۲ میلادی دستگیر شد و حدود ۲۰ سال در زندان و تبعید و در اردگاه‌های کار اجباری به سر برد.

نیکولای چرنیشفسکی، فیلسوف ماتریالیست،ایدئولوگ و تئوریسین زیباشناسی، داستانسرا و نویسنده انتقادی رئالیستی، منتقد ادبی، رهبر دهه ۶۰ قرن ۱۹ جنبش رهایی بخش علیه تزاریسم، ژورنالیست، پیشگام مارکسیسم در روسیه، و ناشر مجله "عصر ما"، توانست سالها از طریق کار ژورنالیستی و نویسندگی، از موانع سانسور بگذرد و ایده مبارزه انقلابی توده ای را تبلیغ نماید. دمکراتیسم انقلابی چرنیشفسکی زیر تاثیر افکار بلینسکی، هرتسن، و اوج مبارزات طبقاتی برای انحلال تزاریسم و لغو نظام مالک الرعیتی در روسیه بود. سوسیالیسم تخیلی او شامل خصوصیات آرمانگرایانه پیشامارکسیستی و منعکس کننده عقب افتادگی تاریخی اقتصادی و اوضاع اجتماعی نظام تزاری بود. او نتوانست به دلیل عقب افتادگی روسیه در قرن ۱۹ میلادی به ماتریالیسم دیالکتیکی امثال مارکس و انگلس دستیابد، گرچه بسیار به آن نزدیک شد. دموکرات های انقلابی روس حدود 2 قرن پیش ماتریالیست بودند ولی چرنیشفسکی در بعضی از آثارش به متد دیالکتیکی نیز نزدیک شد. ماتریالیسم آته ایستی مبارز وی نقطه اوج تفکر فلسفی در روسیه قرن ۱۹ بود. او از نظر تئوری شناخت کاملا روی اساس مطمئن ماتریالیسم بود و مشتاقانه به مبارزه علیه: شکاکی، آگنوتیسم و لاادری، و انواع دیگر فلسفه ایده آلیستی، روشنگری نمود. آثارش در زمینه های: اقتصاد سیاسی، تاریخ، زیباشناسی، و نقد ادبی، شامل نمونه های برجسته واقع‌گرایی اجتماعی و انتقادی هستند.

مهمترین تاثیرات و آموزشها را چرنیشفسکی از آثار و ادبیات رئالیستی هرتسن و بلینسکی؛ 2 تن از رهبران فکری دمکرات‌های انقلابی زمان خود گرفت. لنین او را بزرگترین سوسیالیست پیشا مارکسیستی روس میدانست. تاثیر افکار او را روی تحولات و آگاهی های: مارکس، بابل، کلارا زتکین، و دیمیتروف، میتوان یک سنت زنده جنبش جهانی سوسیالیستی بشمار آورد. نقد ضد کاپیتالیستی چرنیشفسکی به متد و روش کمونیسم علمی مارکسیستی بسیار نزدیک شد. او در آن‌زمان مدعی بود که انقلاب دهقانی یک انقلاب خلقی است و میتواند خصوصیات سوسیالیستی داشته باشد، در آینده شورا های روستایی و دهقانی میتوانند در خدمت سوسیالیسم سراسری و ملی قرار گیرند. جهانبینی چرنیشفسکی متکی است بر اساس: سوسیالیسم تخیلی، ماتریالیسم تجربی عامیانه، و مخالفت با شعار"هنر برای هنر"؛ یا غیر متعهد بودن ادبیات و هنر. او فیلسوفی است مبارز علیه ایده‌الیسم و ایدئولوژی مذهبی؛ که خواهان آزادی توده‌های زحمتکش و مخالف هر نوع سلطه بود. نظریه های وی در نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی تاثیر مهمی روی روشنفکران انقلابی گذاشت. ایدههای او تا زمان انحلال شوروی سابق روی: مبارزه طبقاتی، روی تحول هنری و ادبی، روی جهانبینی و ایدئولوژی در کشورهای اسلاو اروپای شرقی، روی جنبش کارگری جهانی، و روی بحث های ایدئولوزیکی تاثیر مهمی گذاشت.

زمانی‌که چرنیشفسکی در سن 25 سالگی معلم شد دارای یک جهانبینی انقلابی دمکراتیک بود و آنرا در پایان‌نامه دانشگاهی اش"رابطه زیباشناسی هنر با واقعیت" در سال ۱۸۵۵ میلادی مطرح کرد. وی برای شرکت در جنبش انقلابی، نخست ژورنالیست شد و در زمینه های:نقد کتاب، نقد ادبی، نظریه های ادبی، تاریخ ادبیات، و مقالاتی در زمینه های: فلسفی، اقتصادی، و تاریخی منتشر کرد. مهمترین اثر فلسفی او "اصل انسان‌شناسانه فلسفی" بود که در سال ۱۸۶۰ میلادی منتشر شد. وی مقالاتی هم در باره موضوعات اتنیکی و هویتی نوشت و از موضع ماتریالیستی با سیاست و نظریه های ارتجاعی نژادگرایانه مخالفت نمود. او در سال ۱۸۵۶ مجله "عصر ما" را تبدیل به ارگان دمکرات‌های انقلابی نمود که ۶ سال بعد ممنوع شد. وی در پایان‌نامه دانشگاهی اش از طریق اندیشه و یک سوسیالیسم آرمانگر به بخشی از پرسشهای ادبی-فلسفی پاسخ داد.

چرنیشفسکی در نوجوانی، در دوره تحصیلات مذهبی در مدارس ارتدکس، غیر از آشنایی با اندیشه بلینسکی و هرتسن، با تفسیر فلسفه هگل به زبان روسی و آثار تاریخی و لغت شناسی باستان نیز آشنا شد. او سپس در فضای روشنفکری دانشگاه با آثار: پوشکین، گوگول، گوته، شکسپیر، جرج زند، هگل، کانت، فویرباخ، هلویتوس، لامتری، دیدرو، سن سیمون، فوریه، و بلانک نیز آشنا گردید. آثار تاریخی: گویزول، تیرز، میشلت، و آثار اقتصادی: آدام اسمیت و ریکاردو نیز بی تاثیر روی جهانبینی انقلابی و روشنگری آینده او نبودند. او با مطالعه تاریخ جنبش های انقلابی، ماتریالیستهای فرانسوی، اقتصاددانان انگلیسی، و فیلسوفان آلمانی، به ساختار تشکیل جهانبینی خود کمک نمود. مارکس، بابل، خانم کلارا زتکین، و دیمیتروف، به نقش انقلابی و روشنگرانه چرنیشفسکی برای سنت جنبش جهانی سوسیالیستی باور داشتند. وی به تقلید از فویرباخ خود را ادامه دهنده اصل انسانشناسانه و آنتروپولوژی معرفی نمود، و به پیروی از تفکر بلینسکی و ایده‌های انقلابی-دمکراتیک، رهبر قابل قبول انقلابیون دمکرات در میان طبقه بورژوازی متوسط و رازنوشینس ها در دهه های ۶۰-۵۰ قرن ۱۹ در راس جنبش رهایی بخش روس علیه نظام مالک الرعیتی و علیه سلطه فردی تزار خودسر و به دفاع از تقسیم مالکیت ارضی و سرنگونی تزار شد.او بعد از آزادی از زندان و تبعید توانست به شهر آستراخان و منطقه اروپایی روسیه برگردد و به ترجمه کتاب چند جلدی "تاریخ جهان" اثر جرج وبر، بپردازد.

چرنیشفسکی حتی نظریه های زیباشناسی خود را در خدمت مبارزه انقلابی و انقلاب در سطح جهان قرار داد. نظریه های استتیک وی مهمترین اصل رئالیسم و اتحاد با خلق در ادبیات و هنر را پوشش میدهند. در کتاب پایان‌نامه دانشگاهی او در سال ۱۸۵۵ میلادی خصوصیات طبقاتی مفاهیم زیباشناسی و یک تفسیر ماتریالیستی از زیبایی مطرح شده اند. این کتاب نقدی است درخشان در باره نظریه زیباشناسی ایده آلیستی هگل و در ادامه راه بلینسکی. چرنیشفسکی اصول اساسی استتیک را برای خدمت به هنر رئالیستی فرموله نمود که یک دستاورد مهم نظریه زیبا شناسی پیشا مارکسیستی است. این نقد ماتریالیستی وی بر اساس کتاب ویشر "استتیک یا علم زیبایی" شکل گرفت. چرنیشفسکی به تقلید از بلینسکی میگفت اصل زیباشناسی در خدمت رئالیسم است و انعکاس هنری باید بر اساس واقعیات عینی باشد. او مقوله زیبایی را بر اساس مفهوم طبقاتی تعریف میکر و مدعی بود که طبقات مختلف دارای مفاهیم زیباشناسی گوناگون هستند؛ گرچه ایده آلهای زحمتکشان و کارگران بهترین است. چون هنر محصول زیربنا است نمی تواند بیطرف باشد نسبت به جامعه و ماهیت اجتماعی. آن زندگی را نمایش میدهد، به این دلیل هنر باید یک راهنمای زندگی نیز باشد. نظریه زیباشناسی چرنیشفسکی موجب تحول هنر و ادبیات در روسیه و شوروی شد و روی آثار ادبی: دوبرولیوب، پیسارف، و سالتیکوف شچدرین، اثر گذاشت. نظریه زیباشناسی او بی عیب نبود مثلا میگفت: هنر تولید مجدد واقعیت است! در حالی‌که باید می‌گفت: هنر انعکاس زیبایی واقعیت است و دیالکتیک پروسه انعکاس زیبا شناسی است.

نیکولای چرنیشفسکی فرزند یک روحانی تنگدست روشنفکر بود که در سن نوجوانی وارد مدارس مذهبی ارتدکس شد. او بعد از ترک اینگونه مدارس و ورود به دانشگاه توانست از طریق عمل و نظر خود روی: مبارزه طبقاتی در روسیه، روی پروسه هنر و ادبیات، روی ایدئولوژی جنبش جهانی طبقه کارگر، و روی مبارزات کشورهای اسلاو اروپای شرقی تاثیر مهمی بگذارد. بعد از اینکه وی به زندان افتاد، مارکس و انگلس که با آثار وی آشنا بودند، کوشیدند از طریق سخن و نوشته برای آزادی اش وارد عمل شوند. وی در طول تمام عمر خود کوشید مردم و جنبش کارگری روسیه را برای انجام یک انقلاب اجتماعی بیدار نگه دارد.

چرنیشفسکی خود را شاگرد ماتریالیسم عامیانه و متکی به فویرباخ میدانست، گرچه او ادامه دهنده اندیشه های مادی: لومونوسف، رادیشچو، و دکابریست ها در مقابل ایده آلیست هایی مانند هگل نیز بود. لنین میگفت او تنها نویسنده مهم روسیه قرن ۱۹ بود که فهمید میان دهه های ۸۰-۵۰ این قرن در سطح یک نظام فلسفی ماتریالیستی برای خلاقیت اندیشه پابرجا بماند. بینش ماتریالیستی وی را مب‌توان مخصوصا در کتاب پایان‌نامه دانشگاهی اش در باره : نقد پیشداوری فلسفی علیه مالکیت جمعی در روستاها، و پیرامون کار و سرمایه، مشاهده نمود. در مقالاتش پیرامون ادبیات روس نیز سبک ماتریالیستی اش دیده میشود. چرنیشفسکی تمام شناخت فلسفی خود را آگاهانه در خدمت جنبش دموکراتیک انقلابی، ورای ماتریالیسم فویرباخ، و با نزدیکی به فلسفه ماتریالیسم دیالکتیکی قرار داد.