عصر نو
www.asre-nou.net

بن‌مایه‌هایی از ادبیات هزاره‌ای در مرغ آمین


Sun 21 03 2021

س. سیفی

محمد معین در فرهنگ فارسی ذیل ترکیب مرغ آمین می‌نویسد: "فرشته‌ای‌ست که در هوا پرواز کند و همیشه آمین گوید و هر دعایی که به آمینش رسد مستجاب شود". شکی نیست که ساکنان فلات ایران بنا به ضرورت‌های اجتماعی زمانه‌ی خود، همواره برآوردن آرزوهایشان را به دست فرشته‌هایی از این نوع سپرده‌اند. چنان‌که در ذهن تاریخی آنان نیازی شکل می‌گرفت که پرنده‌ای به نام مرغ آمین بیافرینند تا پاسخ‌گوی آرمانه‌ایشان باشد. آرمان‌هایی که چه‌بسا شرایط اجتماعی روزگار، مردم را از دستیابی به آن‌ها بازمی‌داشت. ولی ذهن مردم هرگز در این باره منفعل عمل نکرد. هم‌چنان که در ناخودآگاه جمعی و تاریخی خود، گروه‌هایی از همین فرشتگان موهوم را به یاری ستاندند تا از آنان برای برآوردن نیازهایشان کمک بخواهند.

هرچند داستان مرغ آمین از افسانه و قصه چیزی فراتر نمی‌رود، ولی نیما از آن ضمن بازسازی لازم استورهای امروزی می‌سازد تا مرغ آمین در شعر نیما نقش‌مایه‌ای از قهرمانان افسانه‌ای را به پیش برد. نمونه‌های فراوانی از این پرندگان افسانه‌ای در داستان‌های حماسی یا غنایی ایران هم به چشم می‌آید. سیمرغ نمونه‌ای روشن برای تمامی آن‌ها قرار می‌گیرد. ولی انسان‌ها در ذهن تاریخی و جمعی خود همان کارکردی را به مرغانی از این دست می‌سپارند که انجام آن هرگز از انسانی معمولی برنمی‌آید. به همین دلیل هم پرندگانی از این نوع همیشه نقشی از قهرمان را به پیش می‌برند. انگار همگی دورهای از زندگانی خود را روی زمین زیسته‌اند تا ضمن نمایش رفتارهایی ایزدمآبانه، سرآخر به حریم ایزدان آسمان راه بیابند. اما این قهرمانان که زمانی زمینی بوده‌اند و روزگار خود را با انسان‌ها به سر می‌آوردند، اینک نیز ذره‌ای از هم‌سویی با آرمان و آرزوی انسان زمینی بر کنار نمی‌مانند.

مرغ در مرغ آمین نیما تشخص می‌پذیرد و شخصیتی انسانی می‌یابد و همانند هر مرغ افسانه‌ای دیگری کارکردی از رفتارهای انسان را به انجام می‌رساند. به عبارتی روشنتر او سخن می‌گوید و آرزوهایی روشن از انسان‌های زمانه را در سر می‌پروراند. ولی تشخص‌یابی این گروه از مرغان افسانه‌ای، زمینه‌های کافی برای انسان فراهم می‌بیند که همراه با آن‌ها به درک مشترکی از هستی برسند. در واقع مرغان افسانه‌ای بنا به ماهیت استوره‌ای خویش به هستی‌شناسی مردمان فلات ایران نیز راه یافته‌اند. چنان‌که ساکنان تاریخی این فلات چه‌بسا هستی‌شناسی خود را به اتکای مرغانی از این دست به انجام می‌رسانند.

مرغ یا پرنده بنا به ماهیت وجودی خود ضمن پرواز در دوردست‌های آسمان، نمونه‌ای کامل از آرزوهای انسان را در دیدرس مردمان زمانه می‌گذارد. انگار دست نایافتنی‌های مردم در الگویی از رفتارهای حسابگران‌هی پرندگان، برآورده خواهد شد. در ضمن، پرندگان را با پروازشان می‌شناسند. پدیده‌ای که هرگز از انسان برنمی‌آید. پرنده به طبع می‌تواند به دنیاهای جدیدی پا بگذارد که دیدار از این دنیاهای ناشناخته و سرزمین‌های جدید به همین آسانی از انسان ساخته نیست. با این همه در افسانه‌ها نمونه‌ای از رفتارهای آدم‌ها را نیز به گروه‌هایی ویژه از مرغان و پرندگان می‌بخشند تا آنان بنا به نیاز و اشتیاق روانی انسان‌ها تشخص بپذیرند و به شخصیتی انسانی متصف گردند.

ویژگی‌های چندی است که پرندگان استوره‌ای در فضای آن‌ها با هم همسان می‌نمایند. نخست آنکه همگی آفرینه‌ای تکساختی هستند که فقط یک بار زاده می‌شوند. به عبارتی روشن‌تر زاد و ولد مداوم و پایدار به حریم این گروه از مرغان راه نمی‌برد. آنان هم‌چنین ضمن شخصیت‌پذیری، آرزوهای مشترکی را با انسان آرمانیِ زمانه به پیش می‌برند. از همین رو در ادبیات هزاره‌ای ساکنان فلات ایران، نقش ویژه‌ای را هم به این گروه از مرغان سپرده‌اند. تا آن‌جا که مرغ آمین نیما نیز در الگویی از فرشتگان آسمان، فریادرسی برای انسان امروزی شمرده می‌شود. او نمونه‌ای از فرشتگان خیر قرار می‌گیرد. فرشتگانی که همیشه درد و غم انسان را در دل می‌پرورانند. از همین رو ناخودآگاه جمعی انسان‌ها به فرشتگان نیز همانند پرندگان آسمان دو بال بخشیده‌اند. چون فرشتگان ضمن سودجویی از بال‌های خود خواهند توانست به هر دنیای ناشناخته‌ای پای بگذارند. دنیایی که هرچند انسان تاریخی از آن بی‌اطلاع باقی می‌ماند، ولی همین انسان چه‌بسا چند و چون موهوم آن را در خیال خود می‌پروراند و در آیینه‌ی ذهن خود آن را تجسم می‌بخشد.

استوره‌ها بنا به کارکرد افسانه‌ای خود هرگز نمی‌میرند بلکه ضمن تغییر شکل هم‌چنان به زندگانی خود در دنیای مدرن امروزی ادامه می‌دهند. از همین روست که بازسازی و فرآوری استوره‌ی مرغ آمین برای نیما ضرورت می‌یابد. نیما به اتکای مرغ آمین دنیای آخرالزمانی داستان خود را در جهانی امروزی و مدرن سامان می‌بخشد. او قرار می‌گذارد تا در آخرالزمانی از این دست، مرغ آمین به یاری انسان‌هایی بشتابد که این انسان‌ها هنوز هم به آرزوهای آرمانی خود دست نیافته‌اند.

نیما سوای از این، در مرغ آمین دنیاهایی را از خیر و شر سامان می‌بخشد. در همین راستا است که رهبری دنیای شر را "جهانخواره"ای "جهانگیر" به عهده می‌گیرد. جهانخواره‌ی شعر مرغ آمین نیما دنیا را به "بیدادخانه"ای همگانی بدل کرده است. در چنین چینشی از جهان است که مرغ آمین به یاری انسان‌های آرمانگرای نیما می‌شتابد تا آنان را از دست نیروهای اهریمنی وابسته به شر رهایی ببخشد.

در فضای داستانی مرغ آمین مردمانی نیز به چشم می‌آیند که همگی ضمن هم‌سویی و همراهی با مرغ آمین، در اتحاد با هم عمل می‌کنند. نیما از گروه هم‌سوی مردمان داستان خود، با واژه‌ی "خلق" نام می‌برد. به واقع او "خلق" را در برابر "ضد خلق" می‌گذارد. ضد خلق بنا به طبیعت اهریمنی خویش در واقع همان "جهانخواره" است که شوق "جهانگیری" را در سر می‌پروراند. گفتنی است که در فضای داستانی مرغ آمین، گروه‌های ناهمساز خیر و شر ضمن صف‌بندی روشن در مقابل هم، مبارزه‌ای را می‌آغازند که به گمان نیما به نابودی همیشگی دنیای ضد خلق و جهانخوارگی او خواهد انجامید.

بی‌دلیل نیست که زمان سرودن منظومه‌ی مرغ آمین به سال هزار و سی‌سد و سی خورشیدی بازمی‌گردد. زمانی که بیش از هر دوره‌ای مبارزه‌ای سیاسی بین مردم ایران و نیروهای امپریالیستی خارجی پا گرفته بود. اما در شعر مرغ آمین اصطلاح سیاسی و باب روز امپریالیسم به واژه‌ی سره‌ای هم‌چون جهانخواره، تأویل می‌پذیرد. نیما این نیروی اهریمنی نوپا را نیرویی جهانی می‌بیند. به همین دلیل هم نام- واژه‌ی خلق را مقابل آن می‌گذارد که این خلق نیز به گمان سیاسی نیما نیرویی جهانی است. به عبارتی روشن‌تر، در روایت شعری نیما، ضد خلق و خلق هر دو به سهم خود نیروهایی جهانی به حساب می‌آیند. در واقع او رهایی منطقه‌ای خلق را از دست ضد خلق، کاری ناممکن می‌بیند. در همین راستا سرنوشت آدم‌های دوره‌ی نیما نیز به هم گره می‌خورد تا آنان ضمن همراهی با تمامی مردمان زمانه، رزم مشترک خود را در همه‌ی سرزمین‌ها به پیش ببرند و برای همیشه به موجودیت ضد خلق پایان ببخشند.

ولی نیما چنین تضادی را بین خلق و ضد خلق تضادی آشتی‌ناپذیر می‌بیند. تضادی که سرآخر به مرگ همیشگی گروه شر خواهد انجامید. اما او نیز همانند بسیاری از نظریه‌پردازانِ این دیدگاه تاریخی، از این موضوع غافل می‌ماند که دوام و بقای "ضدین" بدون حضور دیگری امری ناممکن خواهد بود. چون وحدت ضدین و یا نابودی یکی از طرفین آشتی‌ناپذیر، آن هم در سازه‌ای فلسفی هرگز پیش نخواهد آمد.

مرغ در مرغ آمین برای مردمان زمانه‌ی خود دعاهایی از نیک‌بختی همگانی سر می‌دهد. در صف‌بندی مرغ آمین، مردمانی گرد آمده‌اند که آنان نیز صدای یک‌پارچهای از آمین را سر می‌دهند. در واقع آرزوهای مشترک، آوایی واحد و هم‌سان برای همگی فراهم می‌بیند. نیما به همراه مرغ آمین، کارکرد آیینی "آمین" را از دین‌های سامی به فضای روایت خود کشانده است. به عبارتی روشن‌تر نیما از آوندهای آیینی در راستای مخالفت با کارکردهای اجتماعی دیروزی آن‌ها سود می‌برد. چنان‌که این آوندهای آیینی چه‌بسا از قالب‌های سنتی خود تهی می‌گردند تا از محتوا و موضوعی امروزی پر شوند. پدیده‌ای که سرآخر به تولید یا بازتولید استوره‌های جدید می‌انجامد.

در همین تولید و بازتولید استوره‌های جدید است که صف‌آرایی سنتی و دو جهانی نیروهای خیر و شر را به نیروهایی از خیر یا شر امروزی می‌سپارند. چنان‌که صفب‌ندی مشترک مرغ آمین و نیروهای وابسته به خلق در منظومه‌ی نیما، انسان را به یاد همان احزاب سیاسی معاصر می‌اندازد که در عرصه‌ی بین‌المللی با عنوان احزاب کارگری و کمونیستی صفآرایی کرده‌اند. آنان در عرصه‌ی بین‌المللی، منافع همسان و مشترکی را دنبال می‌کنند. بنا بر این حق دارند که در اتحاد عمل با هم اراده‌ی جمعی خود را به اجرا بگذارند و به پیش ببرند. اما عملیاتی شدن چنین اراده‌ی مشترکی به طبع نابودی همیشگی دنیای شر را به همراه خواهد داشت. دنیای که سرمایه‌داری جهانی ضمن جهانخوارگی خود عملیاتی شدن آن را در سر می‌پروراند.

چنین چینشی دوگانه از جهان، در تمامی اندیشه‌های هزاره‌ای نیز به چشم می‌آید. در این اندیشه‌ها شیطان و اهریمن رهبری گروه‌هایی از شر را پذیرفته‌اند که به اشتراک جهان را به تباهی می‌کشانند. چنانکه برای مقابله‌ی با نیروهای اهریمنی سرآخر سامانه‌ای از نیروهای خیر هم شکل می‌گیرد. اما رهبری این نیروهای خیر را به موعودی جاودانه و موهوم می‌سپارند که بتواند نابودی گروه‌های شیطانی را به پیش ببرند. در همین چینش‌ها این دجال است که در نقشی از سرکردگی جهان مفسده‌آمیز سرمایه‌داری، دنیا را به فساد و تباهی می‌کشاند. ولی پیداست که موعود آخرالزمانی دوران و زمانه، همیشه سرنوشت تلخی را برای او رقم می‌زند تا نیکی و مدارا برای همیشه در جهان حاکم گردد.

در زمانه‌ی ما ضمن الگوبرداری از این چیدمان آیینی، احزاب و گروه‌هایی را سامان می‌بخشند. چنان‌که احزاب راست و تشکل‌های "اهریمنی" وابسته به آن‌ها به تمامی در جرگه‌ی نیروهای شر قرار می‌گیرند. اما حزب‌های چپ، سندیکاها و تشکل‌های وابسته به کارگران و مزدبگیران را در گروه نیروهای خیر جا می‌دهند. آن‌وقت خیر و شر در مبارزه‌ی با همدیگر، اهداف دوگانه و ناهمگونی را در جامعه به اجرا می‌گذارند. هرچند روشن نیست که پایان این صف‌بندیهای سیاسی به نابودی آسیب‌های برآمده از شر خواهد انجامید، ولی روشن است که نیروهای وابسته به اردوگاه خیر خواهند توانست ضمن برنامه‌ریزی لازم تا حدودی شر و تباهی را از حریم انسان‌ها پس برانند. موضوعی که به فضای داستانی شعر مرغ آمین نیز راه می‌یابد.

انگار نیما در گستره‌ی این منظومه، جهانی دوگانه را سامان می‌دهد که در سویه‌ای از آن پرولتاریا به همراه احزاب کمونیست ایستاده‌اند که مرغ آمین را یاریگر خود می‌شمارند، اما سویه‌ی دیگرِ آن، جهانخواره‌هایی را در بر می‌گیرد که هرگز حقوق طبیعی و مشروع انسان‌ها را برنمی‌تابند و همیشه به جنگ و تباهی اشتیاق نشان می‌دهند.
بر این اساس، باید پذیرفت که نظریه پردازان سیاسی معاصر هم به سهم خود از اندیشه‌های هزاره‌ای سود برده‌اند. تا آن‌جا که ردیابی آن در ادبیات داستانی و شعر معاصر نیز کاری چندان مشکل نخواهد بود. همچنان که سایه‌هایی پررنگ از ادبیات هزاره‌ای، در شعر نیما نیز در دیدرس خواننده‌ی امروزی قرار می‌گیرد. ادبیاتی که قالب آن از محتوای دیروزی خود تهی می‌شود و ضمن فرآوری به محتواهایی نو و امروزی گردن می‌گذارد. نیما نیز از این ابتکار عمل در راستای بیان دیدگاهی امروزی و نو سود می‌برد. با این همه، در منظومه‌ی نیما هم مرزهای وهم و واقعیت چندان روشن نیست. چراکه هرگز با مرده‌باد و زند‌هباد مرغ آمین و یا گروه‌های وابسته به خلق، جامعه‌ای نو و امروزی پا نخواهد گرفت. سامان‌بخشی جامعه راهکارهایی عملیاتی می‌خواهد که فقط احزاب سیاسی می‌توانند در اجرای آن موفق گردند. هم‌چنین گفتنی است که احزاب سیاسی و گروههای مردم‌نهاد هرگز به قهرمانی موهوم و هزاره‌ای در این دوران گردن نخواهند گذاشت. آنان ضمن پرهیز از آمین‌گویی و مرده‌باد و زنده‌باد، برنامه‌های اجتماعی و سیاسی خود را به پیش خواهند برد. پیداست که در اجرای این برنامه‌ها قهرمانان افسانه‌ای و موهوم هرگز جایگاهی نخواهند داشت. چون چنین نقشی از قهرمان را امروزه به همین احزاب سیاسی و سندیکاهای کارگری و انجمن‌های صنفی سپرده‌اند. بدون تردید قهرمانان برای همیشه در زمانه‌ی ما راهشان را در تاریخ گم کرده‌اند. نقشی که اکنون بنا ضرورت‌های اجتماعی و تاریخی، فقط گروه‌هایی هم‌سو از مردم اجرای آن را به پیش می‌برند.

نیما در پایان منظومه‌ی مرغ آمین نقش‌مایه‌ی کوتاهی را نیز به خروس می‌سپارد. ضمن همین نشانه‌گذاری هزاره‌ای دوره‌ی تاریک آخرالزمانی ضد خلق هم پایان می‌پذیرد. چون تاریکی جای خود را برای همیشه به صبحی روشن میس‌پارد:

در بسیط خطه‌ی آرام، می‌خواند خروس از دور / می‌شکافد جِرم دیوار سحرگاهان / وز بر آن سرد دوداندود خاموش / هرچه با رنگ تجلی، رنگ در پیکر می‌افزاید / میگ‌ریزد شب / صبح می‌آید.

نیما ضمن ارایه‌ی چنین تصویری از جهان خروس هزاره‌ای، رفتن شب و آمدن صبح را بشارت می‌دهد، تا از پیدایی صبح به عنوان نشانگانی روشن برای آرمان و آرزوی عدالتخواهانه‌ی مردمان زمانه‌ی او تقدیر گردد.

یادآوری: به همه‌ی مشتاقان عزیز توصیه می‌شود تا از نو متن این منظومه‌ی حماسی را بخوانند.