عصر نو
www.asre-nou.net

ماموریت ربانی پاپ اعظم


Sat 13 03 2021

ایرج فرزاد

new/iraj-farzad2.jpg
"پاپ اعظم" دیدارهای تاریخی زیادی داشته است، چه با سیاستمداران مختلف و یا سران ادیان و فرقه های مذهبی گوناگون. اماهیچیک به اندازه دیدار او با "آیت العظمی"! سیستانی، از چنان ابعاد تبلیغاتی برخوردار نبودند و تحت پوشش خبری شبکه ها و رسانه های دنیا قرار نگرفتند. براستی چطور شد که وقتی جامعه عراق را به سه بخش سنی و شیعه در مرکز و جنوب؛ و "کردها" در شمال تقسیم بندی کرده بودند و سناریو تجزیه عراق به این سه بخش، همواره یک نقشه ذخیره و روی میز بود ظاهرا بطور "ناگهانی" انظار را متوجه وجود یک نیروی قوی تر و البته "ربانی"تر به نام "مسیحیان" چرخاند؟ چطور شد که در شمال عراق و بویژه در منطقه تحت تسلط جناح بارزانی ها و پارتی ها، یکباره از وجود یک رگه مسیحیت که ریشه های باستانی تر و قوی تری از آثار "نژاد کُردها" را در حافظه تاریخی داشت، پرده برداری شد؟

اگر مسیحیت و وجود کلیساها در عراق و در کردستان چنین ریشه های دیرین و جا افتاده ای داشتند، علی القاعده دیدار پاپ نمیتوانست چون رعد و برقی در آسمان بی ابر تلقی شود. بحث بنابراین، نه "تفسیر "در رسالت پیامبران از افسانه های خرافی غار حرا و یا کوه طور که "تغییر" در دنیای زمینی فعلی و در معادله و سناریو پیشین مرکز، جنوب و شمال عراق است.

تا چندی قبل؛ آن تقسیم بندی ها مبنای "انتخابات" چه در "پارلمان عراق" در منطقه سبز و یا انتخاب نخست وزیر بود. اینکه نخست وزیر "شیعه" و یا "سنی" باشد و مقام تشریفاتی رئیس جمهور به "کُرد"ها واگذار شود، و "اقلیم کردستان عراق" در طرح "فیفتی - فیفتی" بین اتحادیه میهنی طالبانی ها و بارزانی ها اداره شود، نه "اختیاری" بود و نه الزاما از برآیند نیروها در مکانیسمهای درونی جامعه عراق ناشی شده بود. "نیروی شیعه" و تمکین به آن در ساختار قدرت سیاسی عراق و تاثیراتش بر موازنه قدرت در اقلیم کردستان و بویژه در منطقه تحت سیطره جناح جلال طالبانی؛ در حقیقت بیان غیر مستقیم تمکین به اسلام سیاسی در ایران و نفوذ آن در خارج از قلمرو ایران، بویژه در عراق، سوریه و لبنان بود. برای هرکس که سیر تحولات را در این زمینه ها تعقیب کرده باشد آشکار است که نفوذ سیاسی"نیروی شیعه"، یعنی در واقع تاثیر اسلام سیاسی در ایران، در سالهای اخیر در خارج از قلمرو ایران بشدت رو به افول بوده است. اگر در دوره های قبل، در "جنوب عراق"، بخاطر نفوذ جریانات پرو رژیم اسلامی و سرمایه گذاریهای سپاه پاسداران و سپاه قدس و روابط دیرین "مجلس اعلی انقلاب اسلامی عراق"، خاندان "صدر"، "ارتش بدر"، "حزب الدعوه" و حتی نیروی "کردهای عراق" با رژیم اسلامی در جریان هشت سال جنگ با عراق، عکس خمینی و خامنه ای و امثال "سردار سلیمانی" در شهرهائی مثل بصره آویزان بودند، در سالهای اخیر اعتراض مردم به دخالت رژیم اسلامی ایران، بویژه در شهرهای "مقدس"، مثل نجف و کربلا، یک واقعیت انکار ناپذیر است. دفاتر نمایندگی و کنسولگریهای رژیم اسلامی و عکس و پوستر سران رژیم و فرماندهان سپاه قدس به آتش کشیده شدند. این مناظر را در لبنان هم دیدیم و جناب "شمخانی" به تلخی اعلام کرد که رژیم اسلامی در تغییر معادلات سوریه، علیرغم همه مجاهدتها و تقدیم "شهدای" بسیار در اعزام "گردان فاطمیه" به این محور "مقاومت ضد صهیونیستی"، هیچکاره و ناچار از عقب نشینی است. وجه مشخصه نخست وزیر کنونی عراق و نقطه برجسته سیاسی او، نه سابقه اش در "حزب الدعوه" در دهه هشتاد میلادی، به عنوان یک "شیعه"، که ریاست سازمان امنیت عراق و دخالت و یا در خوش بینانه ترین حالت، "بی تفاوتی"او و سازمان امنیت عراق در قبال "گرا دادن" به قتل قاسم سلیمانی است. او را که به زبان انگلیسی مسلط است به عنوان یک سیاستمدار طرفدار آمریکا میشناسند.

در اقلیم کردستان، علیرغم همه سرمایه گذاریهای رژیم اسلامی و نفوذ در بخش تحت سلطه جناح جلال طالبانی، مهمترین خطوط بازرگانی با ترکیه و غرب، و حتی یکی از مناطق گمرکی در منطقه تحت سیطره اتحادیه میهنی، یعنی حاجی عمران، در اختیار بارزانی ها است، جائی که اکنون جار زده اند که مسیحی های کرد و کلیساهای قدیمی شان وجود داشته اند و سفر پاپ اعظم به اربیل، در این رابطه بود.

در حلقه محاصره ای که غرب به دور رژیم اسلامی در ایران کشید، بسیاری از "کشورهای مسلمان" از جمله مصر، امارات و مراکش، با اسرائیل قرارداد همکاری امضاء کردند. سفر پاپ اعظم به عراق، در اقع حرکت "کیش و مات" اسلام سیاسی در قلمرو خارج از جغرافیای ایران بود. این تغییر معادله، در هم تنیده با مصافهائی که رژیم اسلامی در متن بن بست و بحران اقتصادی با دامنه وسیع اعتراضات که طی سالهای اخیر و بویژه در خیزشهای عظیم ۸۸ و ۹۷ و ۹۸ و تداوم اعتراضات کارگری و حرکات و تظاهرات حقوق بگیران و بازنشستگان علیه زندگی چندین برابر زیر خط فقر رو برو شده است، حکایت از سیر رو به افول، فروپاشی و سقوط اسلام سیاسی دارد.

بناچار مجبور شده اند که سناریو دیگری طرح کنند. سفر پاپ، گوشه هائی از این سناریوی فعلا پنهان را نمایان میکند: "مذاهب آسمانی" مردم را به "صلح" فراخوانده اند. قرار است از اسلام همان ظرفیت تعبیر و تفسیر انطباق و هضم در سرمایه داری را به خورد مردم بدهند. اینکه دانه درشتهای سپاه پاسداران و مقامات کلیدی رژیم اسلامی، از قبل چمدانها را بسته و کارت اقامت و گرین کارت دریافت کرده و سرمایه ها را به خارج انتقال داده اند، و مقام معظم و مجلس اسلامی و تشخیص مصلحت، تصویب قرارداد FATF را یک راه برون رفت از بن بست اقتصادی به حساب آورده اند، صرفا روکش دست شستن از اسلام به عنوان یک فاکتور در قدرت سیاسی است.

سفر پاپ به عراق در واقع انجام یک ماموریت محوله به منظور عبور "مسالمت آمیز" از اسلام سیاسی در ایران و بدون دخالت دادن مردم در صحنه جدالها و یا به "انتظار گذاشتن" آنان در سیر تخمیر اسلام سیاسی است. سناریو این است که بدون تکانهای سیاسی با دخیل کردن نهادهای سیاسی و امنیتی رژیم اسلامی از اسلام همان تصویری را به خورد جامعه بدهند که مسیحیت دهها سال است از خود در انطباق با سیر انباشت سرمایه و تولید سرمایه داری و بردگی مزدی، ارائه داده است. "دمکراسی" را میپذیرد، هم جنسگرائی حتی برای کشیشان قبول است و اسلامی ها نیز میتوانند، آنطور که بختیار توصیه کرد، "قم" را به عنوان واتیکان خود، در قبضه داشته باشند. "پژاک" هم اعلام آمادگی کرده است که در جریان استحاله رژیم، گرهگاه "مساله کرد" را به نفع انتقال برنامه ریزی شده رژیم اسلامی به مقصد موعود، حل خواهند کرد و راه "آشوبگران" و "خشونت طلبان" را سد خواهند کرد.

آیا واقعا بار دیگر، باید جامعه را در انتظار معاملات و توطئه های "بالائی"ها به حال خود واگذار کرد؟ آیا تصویر کردن اوضاع انقلابی به عنوان وضعیت "استیصال" از جانب بالائی ها، باید ما را ناچار کند که به هر وضعیت اهانت آمیزی که توسط عافیت طلبان و فرصت طلبهای هفت خط و بوقلمون صفتهای سیاسی به عنوان "نظم و قانون و امنیت" برایمان در پشت پرده طرح کرده اند، تسلیم شویم؟ آیا تا این حد به خود و نیروی خود بی اعتماد هستیم که ناچار شویم سناریو سلبریتی مآب های تلویزیونهای اجاره ای را بپذیریم؟ خیر! ما رعیت نیستیم، این را این بار باید به آنها فهماند.

سفر پاپ دارد این پیام "ربانی" را به ما دیکته میکند؛ هدف عبور "الهی" از اسلام سیاسی است. اما ما را به آسمان کاری نیست، سرنوشت خود را در همین امروز و در عین زندگی برروی "زمین" باید بدست بگیریم. بی اختیار کردن خود و توهم به رحم و شفقت آسمانیهای مدافع استثمار و بردگی مزدی "دمکراتیک"، سّم است. این را در سرانجام خونین انقلاب ۵۷ ایران و طی چهل سال زجر و شکنجه و تباهی جسمی و روحی شهروندان؛ و به قدرت رسیدن مافیاهای "دمکراتیک" در پی فروپاشی دیوار برلین و سقوط بلوک "توتالیتر" سرمایه داری دولتی در مجرائی از پاکسازیهای قومی و بمباران بلگراد تجربه کردیم.

انقلاب اکتبر و نقش شخصیتها و احزاب سیاسی سوسیالیسم انقلابی در تاریخ نشان داد که میتوان در عصر تولید سرمایه داری، طبقه کارگر و "سناریو" این طبقه، یعنی مانیفست کمونیست و مبانی کمونیسم کارگری و کاپیتال مارکس، سرنوشت جامعه را رقم بزنند.اگر در دوره انقلاب اکتبر و در روسیه، کارگر صنعتی بخش بسیار کوچکی از جامعه بود، اما با اینحال لنین و حزب لنینی مسیر تاریخ را به کلی تغییر داد، اکنون که سرمایه داری پرت افتاده ترین گوشه های جهان را از انزوا در آورده و حتی شخصیتهای حافظ سرمایه را به صحت انتقاد مارکس بر مبانی بحران اقتصادی وادار کرده است، در دوره ای که تزها و سیاستها و نظریات برای یک سرمایه داری "ملی و دمکراتیک و ملی و مستقل و با وجدان"، همگی پوچ از آب در آمده و ارتجاع محض از آنها زائیده شده اند؛ پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی، پرچم واقعی نژاد پرستی و ناسیونالیسم در خود غرب است، و کتاب کاپیتال و ارزش اضافی و مانیفست را دیگر نمیتوان به زبان استعاره ای و رمزی و شرقی که به زبان مستقیم و بدون تفسیر در اختیار داشت و خواند و فهمید، زمان "انتظار" ما هم باید به پایان رسیده باشد. دوره، دوره بازکرداندن اختیار به خود ما و پایان نظاره سناریونویسان دوایر رژیم چنج و مهندسان "دمکراسی" و "قانون" است. ما با ابزارهای مبانی کمونیسم کارگری، نیازی به "قیم" نداریم. پاپ و سیستانی را به دنیای ربانی بردگی مزدی واگذار کنیم. سرنوشت ما را نه شیخ، نه شاه و نه آسمان، نباید رقم بزنند.

ایرج فرزاد مارس ۲۰۲۱